با هفتاد و دو ملت، یکی ام
یادداشتی از شیخ عبدالله شاهینی-گرگان
آورده اند که "مولانا جلال الدین محمد رومی" در جمعی فرموده بود:
"من با هفتاد دو ملت یکی ام " این جمله که به گوش مفتی متعصّب و فقیه ظاهر بین شهر رسید، که به گمانش بوی الحاد می داد، عصبانی شد و طلبه ای جوان را گمارد که در مجلسی عمومی مولانا را سبّ و لعن کند
.....و چند روز بعد در مجلسی عام که بزرگ و کوچک نشسته اند، طلبه ای جوان از میان جمع برخواست با صدای بلند رو به سوی مولوی کرد و از او پرسید " که آیا این جمله ی" من با هفتاد دو ملت یکی ام" از اوست ؟!!"....و آن هنگام که مولوی نیز جواب" آری" داد، آن طلبه نیز هر آنچه از ناسزا، لعن، نفرین و توهین بلد بود، به زبان آورد و نثار مولوی کرد
جناب" خداوندگار" هم که سر به زیر انداخته و با آرامش به آن ناسزاها گوش می کرد هنگامی که حرفهای نتراشیده و نخراشیده آن جوان تمام شد، سر را بالا گرفت و به آرامی گفت :
"...و با این ها نیز که تو می گویی، یکی ام !!"
* * *
آنچه که اشاره کردم، رفتار حضرت مولوی عالم و عارف به نام ایرانی است که از یک سو دگر خواهی و رواداری او با مذاهب و از دگر سو کرامت و بزرگواری او در مواجهه با هتاکی عالم نمایان مغرور دستاربند را می رساند
چه عجیب است !!....جو فروشان گندم نمای مغرور از تحسین و تملّق دیگران و سر مست از محبوبیت و شهرت و مشغول به خلق و دل سپرده به خیل مریدان پابوس و دست بوس، گویا اینان همیشه ی تاریخ سر ناسازگاری با عالمان ژرف نگر و عارفان دل بریده از خود و دلبسته به خداوند داشته اند
رواداری با مذاهب و وسعت نظر در مواجهه با دیگر ادیان؛ اصلی بنیادین در فکر و ذهن و رفتار عالمان حقیقت بین است، چرا که دین راستین و تسلیم در برابر معبود را دارای" حقیقت واحد" هر چند در جلوه های متفاوت می بینند
باری همه ی آنانی که نگاه به حقیقت و معنای دین داشته اند به رغم پایبندی به آئین و مذهبی خاص خود را" تمام حقیقت" و نور محض و آخر دُرُستی ندیده اند و به جنگ هفتاد دو ملت نرفته اند
" عین القضاۀ همدانی ( مرگ 525 ه – ق ) نیز یکی از آن عالمانی است که ادیان را جلوه های گوناگونی از حقیقت واحد می داند
".....جوانمردا !!...مرا یقین شده است در سلوک که اصول همه ی مذاهب راست بوده است و در روزگار دراز راویان آن مذاهب را تحریف کرده اند (نامه ها ج 1 ص 158 ) وی در جائی دیگر می گوید : "ای دوست ! اگر آنچه نصاری در عیسی دیدند تو نیز ببینی ترسا شوی و اگر آنچه جهودان در موسی دیدند تو نیز ببینی جهود شوی ....هفتاد دو مذهب جمله منازل راه خدا آمد .."
پاسخ حضرت مولوی با هتاکان و حرمت شکنان را ببینید !...به نظر می رسد هر چه مایه ی درون کمتر باشد، نفرت پراکنی و پرخاشگری و خشک اندیشی و خشونت رفتاری هم بیشتر است
" وقتی تنها ابزاری که در اختیار فرد است، چکش باشد، خیلی دلش می خواهد با همه طوری رفتار کند که گویا میخ اند و باید بر سرشان کوبید "....مُدام بر سر این و آن می کوبد و نسبت فسق و بی دینی به دیگران می دهد
متاسفانه، برخی جرئت و جسارت را در داد و فریاد زدن و به سر این و آن پریدن و یقه چسبیدن و صدا بلند کردن و شاخه و شانه کشیدن می بینند، غافل از اینکه تحمل و بردباری بالاترین جسارت و جرئت و شجاعت است و از این رو عالم حقیقت بین روشن ضمیر و پرمایه در برابر ظاهر بینان پرخاشگر نفرت را به محبت پاسخ می دهد
نوشته اند روزی بودا به مردی که به او پرخاشجوئی می کرد، چنین گفت :
" اگر کسی نخواهد هدیه ای را که به او پیشکش می شود، بپذیرد، هدیه به چه کسی تعلّق دارد ؟......مرد جواب داد .." به کسی که او را پیشکش کرده !.." بودا گفت : ..پسرم !..من نمی خواهم دشنام تو را بپذیرم و از تو درخواست می کنم که هدیه را برای خودت نگه داری !
- دوشنبه 30 شهريور 1388-0:0
یا شیخ ساده تر فرما تا جمله خلق دریابند که شما را در دل چه نهفته است که اینچنین زمین و زمان را بهم میدوزی و چون آثار رقص قلمت عیان گردد خلقی گریبان چاک نکنند چرا به وقت نشان روی خوش از روزگار دنیا را آبادان همی بدیدی و حال که دنیا بر وفق مراد نبود پس جملگی در حال هلاکتیم