تعداد بازدید: 6478

توصیه به دیگران 2

جمعه 16 بهمن 1388-0:0

مشروطه در استرآباد

مروري بر نهضت مشروطه در استرآباد(گفت‌وگوي علي دباغيان نظامي با دكتر اسدالله معطوفي،پژوهشگر)


مشروطيت نقطه‌ي عطف مهمي در تاريخ معاصر ايران است. جنبشي كه بخش بزرگي از ايران سالهاي پاياني دوران قجري را در بر گرفته است.

 بررسي آنچه در استرآباد در طي آن‌سال‌ها رخ داد موضوع بحث با دكتر معطوفي-محقق برجسته گرگاني- است.


وي كتاب مهمي را نيز در اين زمينه منتشر كرده است. در اين گفت‌وگو به طور موجز به بررسي نقش استرآباد در انقلاب مشروطه مي‌پردازيم. به خصوص كه استرآباد در دوران استبداد صغير و شورش محمدعلي‌شاه نقش مركز ثقل را داشته است.

--------------

 -استرآباد به لحاظ تقسيم‌بندي هاي سياسي و اداري در عصر قاجار چه جايگاهي داشت و از چه رتبه‌اي برخوردار بود؟
خدمت شما عرض كنم كه عنايت داريد كه در زمان قاجار تقسيمات سياسي به فرم امروزي رايج نبود اما آن چه كه در هر صورت به عنوان تقسيمات سياسي به مفهوم كلاسيك امروزي مي‌توان شناخت اين است كه استرآباد يكي از ايالات بزرگ زمان قاجار بوده است البته از گذشته دور هم اين طور بوده است اما بحث ما روي دوران قاجار است چون مشروطيت در بطن سلسله قاجار بوجود آمده است.

 بنابراين استراباد يكي از ايالتهاي بزرگ شمالي ايران بود كه در اسناد تاريخي مخصوصا مطبوعات ناصرالدين‌شاه به بعد به نام دارالمرز شناخته مي‌شد البته مازندران و گيلان هم به اين نام شناخته مي‌شد پس دارالمرز استرآباد همان ايالت استرآباد در زمان قاجاراست، در ضمن اين ايالت بزرگ شامل 7 بلوك بوده بلوك شاهكوه و ساور، بلوك كتول، بلوك سدن و رستاق، بلوك استراباد و رستاق بلوك فندرسك و راميان با هم بوده است و يك بلوك هم به نام انزان داشتيم، اينها بلوكهاي مهم ايالت استرآباد در زمان قاجار بوده است.


-نوع رابطه آن زمان استرآباد با تهران و پايتخت به چه شكلي بود از نظر روابط سياسي و اداري چه مقدار استقلال داشته است و به چه ميزان به مركز وابستگي داشتند؟


از اواخر دوره قاجار يعني مخصوصا تا دوره ناصرالدين شاه و بعد از سفرهاي متفاوتي كه شاه به خارج از كشور داشت و به ساختار سياسي غرب و اروپا آشنا شد (مخصوصا انگليس و فرانسه يك مقداري هم روسيه) بعدها اينها ساختار سياسي ايران را سعي كردند از زمان ناصرالدين شاه اصلاح كنند. مادر حدود 1000 سال ساختار سياسي متصلب و زير نظر شاه و سلطان‌هاي مختلف در پايتخت يا در دارالخلافه داشتيم بنابراين ما چيز شاخصي در اين حوزه نداريم اما از زمان ناصرالدين شاه 5 الي 6 مورد وزارت خانه درست كردند كه يكي وزارت داخلي بوده است در حوزه وزارت داخلي ايالت را تقريبا به فرم امروزي شكل دادند.

 مي‌توانيم بگوييم يك رفورمسيم سياسي كاملا ساده‌اي را آن هم مقتبس از غرب سازماندهي كردند، ايالت استرآباد ما مشمول همين وضعيت شد، استرآباد شد يكي از ايالتهاي شمال ايران با مشخصاتي كه خدمت شما عرض كردم.


-به طور كلي پايتخت اين منطقه را چگونه اداره مي‌كرد و چه مكانيزمي‌براي اداره اين منطقه داشت به خصوص از لحاظ اداري؟


سوال بسيار جالبي است چون در آن زمان ما سلسله مراتب بوروكراسي سياسي و دولتي به مفهومي‌كه خدمت شما عرض كردم نداشتيم بعد از تشكيل وزارت امور داخله جزء 6 وزارت خانه كه در زمان ناصرالدين شاه درست شد، ايالت استرآباد مثل ساير ايالت‌ها سراسر ايران يك پيوند‌هاي سياسي قطعا مي‌بايست با دارالخلافه و شاه مي‌داشت، شاه و سلطان در راس هرم قدرت بود. براي اداره و ارتباطات با ايالات اينها آمده بودند دارالحكومه‌اي را در هر ايالتي درست كردند دارالحكومة استرآباد در مقر ساختمان سپاه فعلي بوده است در اينجا يك حاكمي‌از طرف شاه مي‌آمد مثل همه ايالات در دارالحكومة آن ايالت مستقر مي‌شد اين شخص معمولا شاهزاده‌ي درجه يك و دو قاجار بود. مثلا سليمان خان صاحب اختيار.

 
-يعني اين نشانه از اهميت منطقه بوده است.
بلي شكي نيست خدمت شما عرض كردم استرآباد در تقسيمات سياسي ايالت بزرگي بود. در كل انتخاب شاهزاده به خاطر اهميت آن منطقه است و دليل ديگر شاخص بودن، اهميت و اعتبار آن است. وگرنه در شهر كوچك شاهزاده نمي‌خواستند اين را توجه داشته باشيد شهر كوچك و روستاها دست خانها و فئودالها بوده است اما براي اداره‌ي شهرهاي بزرگ و ايالتهاي با اهميت شاهزاده‌اي مي‌آمد و در دارالحكومه مستقر مي‌شد.


-دلايل اين اهميت در آن دوره تاريخي چه بوده است؟


 شاه در راس بود، شاهزادگان در ايالات بودند، در ضمن شاهزاده‌هايي كه در هر ايالتي در تختها و يا در مركز آن مستقر مي‌شدند (شاخصا استرآباد) در شهر استرآباد شاهزاده مستقر مي‌شد و خانها و فئودالهاي بزرگ در تمام روستاها مي‌شدند خرده دربار زير نفوذ شاهزاده حاكم استرآباد بنابراين هرم قدرت سياسي شاه، شاهزاده در ايالات، فئودالها و خانها در روستاهاي كوچك ايجاد مي‌شد )ما در ايالت استرآباد يك شهر استرآباد داشتيم بقيه روستا بوده و خانها و حاكمان كوچك دربارهاي كوچك روستاها بودند كه با شاهزاده در خود شهراسترآباد ارتباط داشتند.


-سوالي كه در اين جا مطرح است آيا فئودالها و خانها به طور كامل در عرض دربار بودند و يا در طول دربار؟ و آيا استقلال عملي هم در مقابل دربار داشتند و يا اين فئودالها، ارباب‌ها و خوانيني كه در اين منطقه حضور داشتند به طور كامل دست‌چين شده‌ي حكومت بودند.


حتما هم همين طور است. ما چيزي به نام نظام سرواژ يا سرو و يا فئودالي اروپا در ايران نداشتيم در واقع براساس اسناد تاريخي بنده معتقدم كه شبه فئوداليزم را در ايران داشتيم زيرا مسائلي است كه از بيان آن جلوگيري مي‌كنم خوانين و ارباب و شاهزاده‌ها در حوزه اقتصادي و سياسي مي‌توان گفت هم مستقل بودند و هم نبودند زيرا ما نظام سرواژ را نداشتيم 2 نظام شبه فئودالي ويا فئودالي در ايران داشتيم يكي تيول‌داري و ديگري سيورغالداري در سيورغال يعني تا زمان صفويه و اوايل دوره قاجار، فئودالهاي يك منطقه چون دربار از آنها مسوليت مي‌خواست يك نيمه استقلال از لحاظ مالي، اقتصادي و حتي نظامي‌داشتند يعني قشون فئودالي داشتند مثلا صد تا تفنگ‌دار و تفنگ‌چي داشت نمونه آن در علي آباد كتول، گز و... پس استقلال داشتند تا زمان سيورغالداري اما وقتي كه تيول داري رواج پيدا كرد از اواخر مغول مخصوصا در دوره قاجاريه در اين جا وابستگي‌شان به دربار شدت پيدا كرد.

- چرا؟

 چون آن نظام كه تحت تيول‌داري و شبه فئوداليسم داشتيم دربار به آنها اجازه نمي‌داد خارج از چارچوب خاص شاهزاده در ايالت و خود سلطان در پايتخت بخواهند استقلال داشته باشند.عامل ديگر كه در گفتگو در مركزيت قرار دارد مشروطيت است

- جناب آقاي معطوفي اين مشروطيت از واژه‌هايي است كه بخش مهمي‌از تاريخ سياسي، اجتماعي دوران معاصر ما را در برگرفته است شما به عنوان يك محقق تاريخ چه تعريفي از مشروطيت داريد؟


دو چيز است يكي اينكه مشروطيت چيست؟ و ديگري اين كه پيش آمدهاي مشروطيت و نهضت مشروطيت چه بوده است. مشروطيت از كلمه شرط مي‌آيد، در جامعه شناسي سياسي مفهومش اين است ما كلمه و واژه لغوي آن را نمي‌خواهيم چون در هر كتاب لغتي پيدا مي‌شود ولي آنچه كه در ايران جامعه شناسان بر آن تكيه دارند اين است كه مشروطيت عبارت است از نظام سياسي است كه براي حاكمان و هرم قدرت شرط مي‌گذارد.

 از اين به بعد حكومت كردن شرط دارد و مشروط به نمايندگان مجلسي كه براي پارلمان انتخاب مي‌شود و مصوبات مجلس است؛ يعني اگر مظفرالدين شاه و قبل از ناصرالدين شاه و تا زمان قبل از دوره ساسانيان شاه در پايتخت تماس مي‌گرفت حال از اين به بعد نمايندگان انتخاب مي‌شوند و نظام پارلما نتاريزم توسط منتخبين مردم قوانيني را مصوب مي‌كند و اداره جامعه از اين به بعد توسط قانونهاي مصوب مجلس است بنابراين حكومت شرطي مي‌شود، حكومت مشروط مي‌شود، يكي از مهمترين دستاوردهاي انقلاب مشروطه كه جاي ديگر هم داريم مثل ژاپن، روسيه، عثماني و ايران اين چهارتا در يك حوزه و دهه تاريخ اتفاق افتاده است.

 همه اينها حكومت سياسي را شرط مي‌گذارند يعني شرط مي‌گذارند براي حكومت‌داري و شاخ استبداد را مي‌شكنند.

-آيا در ايران اين قضيه اين طوري فهميده شد؟


دقيقا همين است كتابهاي مثل فريدون آدميت، كسروي، بهزادي، ايونف، دكتر ملك زاده كه خودش در جنبش مشروطيت بوده و پسر ملك المتلكمين معروف بود (جزء روزنامه نگاران معروف كه اعدام شد،) خودش و پسرش كه در بطن جنبش مشروطيت بودند همه اين مفهوم نظر شخصي بنده نيست. نظر جامع و به نتيجه رسيده مورخين و تحليل‌گران و جامعه شناسان است.


-اين زمينه‌ها و بسترهاي فرهنگي، فكري و سياسي كه باعث شده به هر حال مشروطيت در ميان عموم مردم ايران اينگونه پذيرفته شود و به اصطلاح به صورت يك قالبي درآيد كه مورد اقبال مردم قرار گيرد چگونه بوده است؟


اين به دو قسمت تقسيم مي‌شود علل پيدايش مشروطيب كه به قول شما با اقبال مردم مواجه شد، دستاوردهاي انقلاب مشروطه كه اقبال مردم به دنبالش آورد. پديده انقلاب، محصول يك شرايط اقتصادي ويژه است كه پيامدهاي سياسي و فرهنگي هم دارد. در انقلاب و مشروطه دو قدرت بزرگ يا به قول امروز دو امپرياليزم بزرگ آن زمان در حوزه سياسي در عرصه ايران داشتيم.


1ـ روس و 2ـ انگليس البته فرانسويها در زمان ناپلئون آمدند يك حركتهاي بكنند اما نتوانستند به دليل مقاومت شديد روسها و انگليس‌ها در ايران جايگاهي پيدا كنند عواملي كه وجود داشت يكي عوامل خارجي بود: اين عوامل خارجي شامل انقلابهاي مشروطه، عثماني، روسيه، ژاپن اين بدليل اينكه نشرياني كه بيرون مي‌آمد. كتابهايي را كه امثال زين العابدين مراغه‌اي مي‌نوشتند و بازتاب مشروطه آنجا بود خود به خود در قشراليت و روشنفكر جامعه به خصوص روشنفكران تاثيرگذاشت اين تاثير خارجي آن بود.


2:فشارهاي بيش از حد روس و انگليس در عرصه سياسي ايران كه مردم را به عذاب آورده بود حتي اشاره مي‌كنم كه در استرآباد عليه روس‌ها و باغ روسها تحركاتي صورت گرفت.


ديگر فشارهاي مالياتي بيش از حد يعني امكان داشت يكبار سلطان ماليات مي‌خواست، يكبار شاهزاده در ايالت استرآباد مي‌خواست يكبار خانها براي خودشان هر وقت پول كم مي‌آوردند فرض كنيد در علي‌آبادكتول هر وقت دلشان مي‌خواست ماليات مي‌گرفتند يعني از 3 جانب فشارهاي مالياتي بر مردم حاكم بود.
يكي هم به هم ريختگي اوضاع كشاورزي بيش از حد، بيش از حد بدليل واردات مثلا وقتي قند و شكر را از روسيه وارد مي‌كرديم ضربه سنگيني به چغندر كاري در خراسان بود و يا موقعي برنج را از جايي مي‌آوردند، ضربه‌اي محكم براي مازندران و استرآباد بود. اما مورد ديگر ضربه‌اي بود كه تجار و بورژوازي تجاري در ايران خورده بود.


به اين دليل كه روسها از طريق بندرگز واردات انجام مي‌دادند (قطب اقتصادي در آن زمان بندرگز بود) موقعي كه اين كالاها را مي‌آوردند بورژوازي تجاري ايران ضعيف بود و در مثل پارچه‌ها گلدار و كلوش (كفش‌ها لاستيكي) كه وارد مي‌كردند به تجار ارمني و روسي و مسيحيان 6 درصد ماليات مي‌بستند كه اسناد آن در دست ماست اما به تجار استرابادي، مازندران و خراساني 8 و در بعضي جاها تا 11 درصد ماليات مي‌‌بستند اين امر بورژوازي تجاري را در ايران بشدت خشمگين كرده بود اسنادي داريم كه در تهران به وسيله اتاق بازرگاني عليه روسها و عليه حكومت اطلاعيه صادر كردند كه اطلاعيه آن در كتبا مشروطيت است.


در كل دليل پيوند سرمايه‌داري در بازار با انقلاب مشروطه به دليل ضربه‌اي بود كه اينها از حكومت و عوامل خارجي تجاري مثل انگليس در جنوب و روس در شمال مي‌خوردند اين عوامل بوجود آورنده مشروطه در ايران بود.


-نكته مهمي‌كه به آن رسيديم اين است كه اين بورژوداري تجاري چه رابطه‌اي با فئوداليزم آن موقع داشته است؟ آيا همسان بودند يا از هم جدا بودند و در عين حال اين بورژوازي تجاري چه رابطه‌اي با دستگاه روحانيت در آن زمان داشته و ضمنا آيا روابطي بين بورژوازي تجاري و جريان روشنفكري آن زمان وجود داشته است يا خير؟


در ايران بهتر است از بورژوازي تجاري استفاده كنيم چرا كه خيلي از جامعه شناسان هم مي‌گويند بورژوازي تجاري. علت اين است كه اينها بعد از اينكه با نهضت انقلابي مردم همراه شدند و موقعي كه در مجلس اول و مخصوصا در مجلس دوم اكثريت را بدست آوردند، به تدريج به دنبال زمين خواري هم افتادند ما شاخصا در اين جا در كتاب انقلاب مشروطه با اسناد ارائه داديم كه بورژوازي تجاري در استرآباد و خانواده‌هاي سرمايه‌دار تجاري بعدها بسياري از آباديها و اراضي‌ها را به دست گرفتند.

خانواده باقري، خانواده حذف قاضي، قاضي رهبر، قاضي القضات و قاضي التجار كه فاميلش قاضي بود ايشان در راس رهبريت بخش جناح تجاري انقلاب مشروطه در استرآباد بود ايشان زمين‌هاي بسيار زيادي در طرف‌ها اوزينه را صاحب شدند. البته سوال شما جواب در آن لحاظ شده است زيرا بورژوازي تجاري بورژوازي ملاك هم بود در كتاب انقلاب مشروطه در استراباد (جلد 1) اسنادش درج شده است. 

 مورد دوم زماني كه انقلاب مشروطه راه مي‌افتد به دليل ساپورتهاي مالي كه مي‌كند يك بخش رهبريت مشروطيت در ايران دست روحانيت بود يعني دو جناحي كه با انقلاب مشروطه همراه بودند به دليل اينكه ساپورت مالي نهضت مشروطه در بورژوازي تجاري نظام سرمايه داري بازار بود قطعا چون جناح رهبري عمده در نهضت مشروطيت داريم كه حتي در استرآباد هم اين دقيقا مشهود است. يك جناح، جناح روحانيت، يك جناح سرمايه‌داري در بازار است. به همان دليل كه خدمت شما عرض كردم ضربه‌هايي كه در ماليات به تجارت خورده بود خود به خود منافع طبقاتي به خطر افتاد.


پس دو جناح در نهضت هستند و اتفاقا بخش بورژووازي تجاري بخش روشنفكري را يدك مي‌كرد و با مطبوعات ما ارتباط تنگاتنگ داشتند. خوشبختانه يك استقلال نسبي در رهبري مشروطه و رهبران نهضت مطبوعاتي مشروطه داشتيم، هرگز بنده نديدم در اسنادي كه رهبران ژورناليستي و رهبران مشروطيت بخواهند وابستگي شديد داشته باشند اينها پيوند داشتند اما در حوزه روشنفكري زماني كه انقلاب مشروطه راه افتاد ما يك جناح روحانيت داشتيم، يك جناح سرمايه‌داري بازار، و ديگري يك جناح نهضت فرهنگي كه عملا توسط ژورناليستهاي ما و قشر روشنفكر ژورناليست ما اداره مي‌شدند و بسيار هم تاثير گذار بودند.


در مورد جنبش‌ها و انقلاب‌ها طور طبيعي عاملي به نام مردم و توده‌ها قطعا حضور دارند اين توده‌ها و مردم در عصر مشروطيت در عهد قاجار و عهد ناصري و بعد از آن چه جايگاهي داشتند، توسط چه گروههايي بيشتر مورد حمايت قرار ‌گرفته و نمايندگي مي‌شدند.


در عرصه اجتماعي فشارهاي مالياتي از يك طرف، اجحاف و ظلم در حوزه اقتصادي به خصوص كشاورزي از سويي به وجود آمد. توده مردم عملا و از طريق مالياتهاي مكرر و مضاعف ضربه مي‌خوردند وهم در حوزه كشاورزي كه واقعا ناامن بود بنابراين عامل اصلي به حركت درآوردن توده مردم فشارهاي اقتصادي در حوزه كشاورزي بود، دوم اينكه توده مردم از نظر تصلب سياسي شديدا يكبار در بالا كه سلطان در رأس نشسته بود و فشار مي‌آورد و ديگري شاهزاده در ايالات مهمتر از همه در بين توده و عامه مردم در روستا كه عملا خاني كه دست نشانده سلطان و شاهزاده بود فشارهاي سياسي بر مردم مي‌آورند و اصولا تجاوز به جان و مال عامه مردم در سطح روستاها فشار ديگري بود.

 مسئله‌ي بعدي با توجه به اينكه ساختار اقتصادي ايران آرام آرام اواخر دوره فئوداليزم را طي مي‌كرد و مي‌رفت به دوران رضاشاه كه بورژوازي تجاري در ايران شكل مي‌گرفت، نقش روشنفكران بورژووازي تجاري و كلا قشر خورده بورژوآي شهري (يعني قشر متوسط شهرهاي بزرگ مثل اصفهان، تبريز، رشت، خراسان، پايتخت تهران خود به خود فهم سياسي‌شان بالا رفته بود و خود اينها باعث تحريك عامه مردم بودند، مثلا مطبوعات: حبل‌المتين، ثريا، مساوات، مخصوصا صوراسرافيل را كه مي‌خوانيد مي‌بنيد قشر بورژوآي شهري تحصيل‌ كرده در همان شهر(خارج رفته‌ها جاي خودش) توسط روزنامه‌ها دائما قشر متوسط شهري را هم تحريك مي‌كرد.

 قطعا قشر خورده بورژآي شهري بقيه شهرها هم بودند، يك طرف توده‌ مردم روستاها يك طرف شهرها در طرف ديگر قشر خورده بورژوآ كه توسط روشنفكران و فشارهاي اقتصادي تحريك مي‌شدند و عامل به حركت در آوردن توده‌ها مي‌شدند.


-در استرآباد در اين مورد چه نمونه هايي وجود داشت؟ آيا فقط مطبوعات بودند و يا عوامل ديگري هم حضور داشتند؟
ج: ما يك انجمن مخفي در استرآباد داشتيم اين انجمن مخفي مثل رشت وبه خصوص مثل تبريز قدرتمند نبود كوچك بودن منطقه و حضور كنسولگري روسيه وبا وجود شاهزادگاني مثل ظهيرالدوله، محمد ناصرخان، سليمان خان صاحب اختيار اميرخان سردار ( پدر امير اعظم ) كه از نظر سياسي بر افكار عمومي‌شديدا فشار مي‌آوردند و به شدت جبار بودند چه طور ممكن بود توده ي مردم با توجه به آن كه ما رشد طبقات اجتماعي نداشتيم و موكدا طبقات رشد يافته ي اجتماعي مثل قشر خورده بورژوا و بورژوا ملاك درشت را نداشتيم حركت كنند.

 توده ي مردم زماني به حركت در مي‌آيند كه احزابي درست شود كه اين احزاب نمايندگان طبقه‌ي اجتماعي هستند چون طبقات اجتماعي شكل نگرفته بود و تحت نظر نظام فئوداليزم، شبه فئوداليزم و تصلب سياسي كه شاهزاده و فئودالها در روستاها داشتند احزابي نمي‌توانست شكل بگيرد و طبقات اجتماعي اصلا وجود نداشت اگرچه انجمن مخفي داشتيم درنظر داشته باشيد در ايالت استرآباد فقط يك شهر داشتيم) بنابراين كدام قشر بورژوآي شهري و تجاري مي‌خواست شكل بگيرد كه احزاب بوجود آيد.

چون احزاب نبود يك انجمن مخفي و كوچكي با روشنفكران و تجار مثل قاضي‌‌العظمي، مرحوم شيخ محمدحسن مقصودلو كه رهبر جنبش مشروطه در استرآباد بود مثل مساوات، مثل ستوده و مثل مرحوم كاشف با هم جمع مي‌شوند، مجمع كوچك روشنفكري بود كه اصلا تاثيرگذار نبوده است. اما شب‌نامه‌هاي ژلاتيني داشتيم، مطبوعات نداشتيم تا قبل از سال 1324 هجري قمري و 1285 خورشيدي (سال پيروزي انقلاب مشروطه) بنابراين توده مردم بصورت پوپوليزم كه تحت شرايط فشارهاي اقتصادي و مالياتي يكطرف و در ضمن تحت تاثير مطبوعاتي كه از پايتخت مي‌رسيد (قطعا مي‌دانيم حبل‌المتين، مخصوصا صوراسرافيل در استرآباد بود) تركش اين نهضت مشروطه به استرآباد خورده بود.

در ضمن بايد عرض كنم كه اين اطلاعات لاي كيسه‌هاي برنج و لاي كيسه‌هاي قند و شكر از طريق جنبش مشروطيت گيلان و آذربايجان از درياي خزر به بندرگز مي‌آمد كيسه‌ها در بازار نعلبندان و بازار كهنه استرآباد تخليه مي‌شد چند تالو رفت. روسها در بندرگز كيسه را خالي كردند و نشريات را گرفتند پس علاوه بر شب‌نامه ژلاتيني و انجمن مخفي روشنفكران در ضمن نشريات پايتخت به استرآباد مي‌رسيد تاثيرش را مي‌گذاشت.


-خيلي دوست داريم وارد بحث دراماتيك‌تر قضيه شويم يعني نمادها و ويژگي‌هاي رفتاري عمومي‌كه در هر انقلاب و جنبشي مشهود است و ديده مي‌شود از متينگ‌هاي عمومي، جهادهاي مسلحانه در آنزمان به طور مبسوط در اين زمينه در استرآباد تحولاتي كه رخ داده است را برايمان بگوييد. عكس‌العمل عمومي‌چه بوده است؟


اتفاقا در حوزه نهضت مشروطه در استرآباد همان چيزي را كه در پايتخت و مخصوصا در آذربايجان و رشت داشتيم نمادهايش در اين جا هم بود. مثلا ما دمونستراسپون‌هاي مختلفي در اين جا و در مسجد گلشن، مخصوصا مصلاي استرآباد داشتيم. اصلا جاهايي را داشتيم كه محل دمونستراسيون و اعتراضات توده مردمي‌بر عليه استبداد شاهانه در زمان قاجار در حوزه نهضت مشروطيت بود.

يكي از آنها دمونستراسيون‌هايي كه مخصوصا در مسجد مصلي در درجه اول و دوم در مسجد گلشن و سوم تعداد كمي‌در مسجد جامع بوده است كه يك مورد با هدايت مرحوم محمدحسين مقصودلوي استرآبادي سرخنكلاته‌اي مشهور است اين شخص رهبر اصلي جنبش مشروطيت بوده است، روحاني دموكرات فهيم در ضمن با حزب دموكرات ارتباط داشت يعني بين جنبش اعتداليون و دموكراتها ايشان با دموكراتها همراه بود كه خيلي براي بنده عجيب بود كه فقط مي‌تواند شان خانوادگي و طبقاتي باشد ايشان داماد عبدالصمدخان مقصودلو بزرگ طائفه سرخنكلاي مقصودلو بوده است.

در ضمن سرخنكلاته‌اي‌ها در جنبش مشروطيت ما سهم داشتند در داخل شهر استرآباد محله ميخچه‌گران، محله دربنو مشروطه‌طلب بودند، محله ميدان ضد مشروطه بودند و با هم درگير بودند.

اين مرحوم مقصودلو مدرسه‌اي به نام سعادت جرجان باز كرده بود كه اصلا نهضت مشروطيت يك نهضت مدرسه‌سازي و فرهنگي داشته كه دست‌آورد آن همين مدارس بوده است.

 مدرسه سعادت جرجان را ايشان درست كرده بود. محمدحسين مقصودلو يك حركتي هم در اين حوزه داشت بچه‌هاي مردسه‌ها را جمع مي‌كردند و پرچم به دست شان مي‌دادند در خيابانها مي‌آوردند و به نفع مشروطيت شعار مي‌دادند، يكي از حركت‌هاي ديگر حركتهايي بود كه بچه‌هاي مدرسه توسط اين شخص از مدرسه سعادت جرجان مي‌آمدند و اين كارها را مي‌كردند اين‌ها نمادهايي از اعتراضات بود در ضمن حركتهاي مسلحانه هم داشتيم كه بعد از پيروزي مشروطيت بود زماني كه مجلس را بستند محمدرحيم‌خان مقصودلو پسر عبدالصمدخان برادرزن رهبر اصلي جنبش مشروطه استرآباد يعني شيخ‌محمدحسين مقصودلو ايشان رهبر نهضت نظامي‌مشروطه در اين جا بود.

 زماني كه محمدعلي شاه شلوغ كرده بود و مجلس را به توپ بست موقعي كه مشروطه‌طلبان تبريز از استرآباديها مي‌خواهند كه قيام كنند و به تمام شهرها نامه مي‌نويسند كه اين شخص (محمدرحيم خان) عده‌اي از بندرگزيها، كتوليها، سرخنكلاته‌اي را جمع مي‌كنند و حركت مي‌كنند به تهران براي اينكه با محمدعلي شاه بجنگند به كردكوي و يا كردمحله آن موقع مي‌رسند خبر مي‌رسد كه شاه سرنگون شد بنابراين در حوزه نظامي‌تحرك داشتيم. در حوزه فرهنگي تظاهرات داشتيم و در حوزه اعتصابات و دمونستراسيون به خصوص در مسجدجامع، مسجد گلشن و در رأس آن مصلي گرگان محل تحمع نيروهاي مشروطه‌طلب بوده است.


-نيروهاي مخالف چه كساني بودند؟ آيا بصورت مصداقي مي‌توان از آنها نام برد.


ما نيروهاي خارجي مخالف مشروطه داشتيم يكي انگليس و ديگر روسيه كه بعدها انگليسي‌ها خودشان را چسباندند به مشروطيت به خاطر اينكه مي‌توانند در مجلس نفوذ كنند ولي روسها تا آخر پاي مشروطه بودند. پس نيروي عمده ضد مشروطه روسها بودند بد نيست بدانيد جالب‌ترين حركت روسها در ايران در استرآباد بود طبق اسناد كه در دست دارم و در اسناد ملي تهران، اينها دو نقش بازي مي‌كردند هم مشروطه‌طلبان را گرفته بودند در زير سايه خودشان كه بتوانند آنها را بازي دهند خوشبختانه زياد موفق نبودند و دوم صراحتا هر جا كه مشروطه‌طلبان توسط انجمن مشروطه‌طلب در استرآباد حركتي داشتند آنها بلافاصله وارد ميدان مي‌شدند و نيروهايشان به نام (چگيت) و قزاق (اينها نيروهاي مسلح روسها در استرآباد بود) البته در سراسر شمال ايران همين كه احساس خطر مي‌كردند نيروهاي قزاق را به انواع مختلف به رخ مي‌كشيدند مثلا يكبار در بازار نعلبندان با سر و صدا بازار نعلبندان را تعطيل كردند.


-اين چگيت‌ها و يا قزاقها مليتشان روسي بود؟


بله، روسي بود. آنهايي كه تحت نظر روسها بودند در باغ روسها، روسي بودند كه خود نيرو را كنسول‌هاي روس آوردند يك قزاق بعد از زمان ناصرالدين‌شاه درست شده بود. اتفاقا قزاق ايراني استرآبادي داشتيم ولي اينها معمولا تحت نظر شاهزاده و حاكم شهر گرگان بوده است. آني كه نظر من است چگيت يا قزاق روسها تحت نظر كنسول روس در باغ شاه باغ روسها بوده است، اين يك نيروي به طور عمده مخالف بوده است. ولي در استرآباد نقش بازي مي‌كردند كه از نظر من از لحاظ دموكراسي خيلي زيبا نقش بازي مي‌كردند. خوشبختانه رهبران مشروطه در استرآباد هرگز به اينها باج ندادند جز يكي دو مورد كه آمدند مبادلات سياسي انجام دهند كه آنهم بهره‌برداري سياسي كنند.


-مبادلات سياسي چه بود؟


زماني كه محمدعلي شاه از روسيه فرار كرد و به خواجه‌نفس آمد و گميشان، هم تراكمه خواجه‌نفس و گميشان مخصوصا شوخ‌باي نيروهاي مسلح را به بازي گرفت و يكسري از قزاق‌ها را از روسيه با خودش آورد، اسلحه هم با خودش آورد وارد خواجه‌نفس و گميشان شد و استرآباد را فتح كردند. زماني كه استرآباد را گرفتند نيروهاي مشروطه در استرآباد فراري شدند انجمن مشروطه‌طلبان استرآباد را بستند،

شيخ‌محمدحسين مقصودلو (يعني مشروطه‌خواهان خواستند از استرآباد خارج شوند) از ايشان مي‌خواهند برود به خراسان و سپس از شاهرود و خراسان برمي‌گردد. مشروطه‌طلبان در استرآباد ماندند و از ترس قتل عام نيروهايي كه محمدعلي شاه به همراه خودش به گميشان آورده بود به كنسولگري پناهنده شدند اين جا يك كار خوب انجام مي‌شد.

 كار بسيار خوبي بود اگر اين كار را نمي‌كردند بسياري از رهبران مشروطه را قتل عام مي‌كردند. با آنكه تركمن‌ها ضدمشروطه بودند ما (اندكي نيروهاي روشنفكر تركمن هم داشتيم) يك نمونه در گميشان كه تركمن روشنفكري را محمدعلي شاه اعدام كرد، يكي ديگر آن در گرگان اعدام شد، نام روشنفكر تركمن ثبت نشد اما در گرگان از خانواده‌هاي ستوده و به قولي ستايش بوده است. در داخل شاهزاده‌اي كه حاكم ايالات استرآباد بود در آن زمان اميرمكرم شاهزاده دست دومي‌بود از نوادگان فتحعلي شاه، اين شخص حاكم اصلي بود اين شخص را بيرون كردند و نهضتش را در گرگان مسجد گلشن ريختند ونابود كردند وسط راه بريدند، با اميرمكرم در افتادند و او را از شهر بيرون كردند.


و ديگري فئودالهاي بزرگ و خانها، 1ـ قهارخان معروف به سردار اشجع در بندرگز كه خانواده ملاح از بازماندگانشان در كردكوي و بندرگز هستند، 2ـ خانواده ميرفندرسكي معروف به سالار مقتدر در خان‌ببين فندرسك 3ـ علي‌محمد كتول معروف به مفاخرالملك در علي‌آبادكتول سردار اشرف از خانواده‌هاي جرجاني و گرگان فعلي، در ضمن مرحوم مهدي‌خان معروف به سردار صاحب لشگر كه ملك‌هاي فعلي گرگان و نوده ملك از نوادگان ايشان هستند البته اين شخص در ابتدا با مشروطه‌طلبان همراهي كرد بعدها عليه مشروطه موضع گرفت. در ضمن اين شخص قتل مرموزي توسط پسرش در خانه خودش در استرآباد داشت كه در پشت نعلبندان انجام شد كه در حال حاضر همان خانه و آن اتاق است. متاسفانه كه ايشان با آنكه آدم بسيار منعطفي بود و در كل زحمات كشيد با يك ترور مشكوك كه در استرآباد داشتيم و متاسفانه جز‌ء ضايعات سياسي در حوزه نهضت مشروطه مي‌توان نام برد از دست رفت.


-سرنوشت نهايي قهرمانان مشروطه چه شد؟


آنچه كه در جهان سوم اتفاق مي‌افتد بعد از انقلاب متاسفانه در نهايت شرايط ويژه‌اي پيش مي‌آيد كه بسياري از رهبران مي‌برند و يا متاسفانه جزء ضايعات يك انقلاب مي‌شوند. چون در جهان سوم اصولا اتفاق انقلاب مال جهان سومي‌است كه تبعات اجتماعي آن شكل نگرفته و تصلب سياسي وجود دارد، احزاب وجود ندارد، مطالبات مردم متراكم مي‌ماند و منجر به انفجار اجتماعي و يا انقلاب مي‌شود.


چون اين جوامع توسعه يافته نيستند و طبقات اجتماعي و احزاب وجود ندارد كه به صورت سير طبيعي و ملايم مطالبات مردم را طلب كند در نتيجه معمولا نقص‌هايي در توسعه اجتماعي، سياسي و اقتصادي بوجود مي‌آيد كه رهبراني كه وجود دارد، متاسفانه عوامل مختلفي تاثيرگذار است و سابقه خوشي براي رهبران نمي‌گذارد حداقل در سابقه سياسي ما اين گونه بوده است 1ـ دخالت نيروهاي خارجي 2ـ توسعه نيافتگي طبقات اجتماعي و نبودن احزاب 3ـ خامي‌بعضي از رهبران 4ـ نداشتن ديدگاه درست نسبت به عوامل خارجي و داخلي به وسيله رهبران 5ـ اپورتونيزم و فرصت‌طلبي بسياري از كساني كه ميوه‌چين انقلاب شدند. اين جاست كه متاسفانه رهبران اصلي و اصيل را آرام آرام پس مي‌زنند و يك طفل ناخرد و ناخلفي از درون انقلاب بيرون مي‌آيد.


اما رهبران انقلاب مشروطه در حوزه استرآباد ما خيلي جفا كشيدند عده‌اي مثل شيخ‌محمدباقر فاضل اهل سرچشمه گرگان كه به زمين‌خواري رسيد.


2ـ كساني كه در اوج انقلاب مشروطه و فشارهاي محمدعلي شاه و دخالتهاي داخلي و خارجي كنار كشيدند نه براي مردم فعاليت كردند و نه به نفع مردم 3ـ فرصت‌طلباني كه با نهضت ماندند و در آخر هم به نظام حكومت رضاشاه پيوستند. 4ـ رهبران اصيلي كه در نهايت خانه‌نشين شدند، مثل رهبر اصلي جنبش مشروطيت محمدحسين مقصودلو ايشان با اينكه طي 3 دوره نماينده انتخاب شد در نهايت خانه‌نشين شد به طوري ديگر نمي‌توانيم تشخيص دهيم كه سرانجام اين شخص چه شد؟ كسي كه ر هبر جنبش مشروطيت در استرآباد بودند ولي مي‌دانيم كه بعدها دولت دفاع ملي كه در تهران تشكيل شد عضو آن شد اين سابقه‌اي بود كه در حوزه استرآباد داشتيم.


-جناب معطوفي در مورد استبداد صغير و ظهور و افول محمدعلي شاه كه بي‌ارتباط با گرگان و استرآباد نبود اشاراتي فرموديد مي‌خواستيم كه بيشتر به اين موضوع بپردازيم.


بعد از اينكه مجلس اول در تهران تشكيل شد مظفرالدين شاه موقعي كه فرمان مشروطيت را در 15 مرداد 1285 امضا كرد 10 روز بعد فوت شد و محمدعلي شاه پسرش به قدرت رسيد از همان لحظه‌اي كه به قدرت رسيد با مشروطه‌طلبان در افتاد، كار به جايي رسيد كه مجلس اول را به توپ بست. استبداد صغير شروع شد و موقعي كه مجلس را به توپ بست آذربايجاني‌ها مقاومت كردند و استرآباد كمي‌مقاومت كرد و در نهايت تهران توسط نيروهاي مشروطه‌طلب آذربايجان فتح شد و بعد از فتح محمدعلي شاه به سفارت روسيه پناهنده شد و به روسيه رفت.


در اين جا مشروطه‌طلبان مثل رشت و به خصوص تبريز نتوانستند مقاومت كنند اما در مقابل نيروهاي ضد مشروطه ايستادند اما محمدعلي شاه از سلطنت خلع شد و پسرش احمد شاه در تهران به قدرت رسيد، مشروطه‌طلبان يك هيئت مديره 14 نفره را در تهران درست كردند و پسرش احمد شاه را به قدرت رساندند محمدعلي شاه فرار مي‌كند به روسيه مي‌رود زماني كه براي به دست گرفتن دوباره قدرت برمي‌گردد مي‌آيد به گميشان و خواجه‌نفس در واقع محمدعلي شاه به منطقه گميشان و استرآباد تعلق و پيوند دارد و به هيچ جاي ايران نرفت، چرا؟


از روسيه به ايران، گميشان و خواجه‌نفس مي‌آيد. تراكمه مسلح خواجه‌نفس و شوخ‌باي، البته خان‌هاي ديگر بودند اما بزرگ نبودند، شوخ‌باي يكي از رهبران بزرگ تراكمه خواجه‌نفس بود كه بسيار ثروتمند بود او بسيج مي‌كند و استرآباد را مي‌گيرد در ضمن علي‌محمدخان (مخافرالملك) ضد مشروطه بزرگ بود كه نيرو مي‌آورد سالار مقتدر ميرفندرسكي در منطقه خان‌ببين و ميرفندرسك او از نيروهاي مسلح و فئودال خود مي‌گيرد و به استرآباد مي‌ريزند و محمدعلي شاه از آن طرف استرآباد را فتح مي‌كنند.


-فرموديد فتح استرآباد پس استرآباد در اختيار مشروطه‌طلبان قرار داشت و به عبارتي مشروطه‌خواهان حاكميتي در اين جا داشتند؟


بله در سال 1324 موقعي كه انقلاب مشروطه پيروز مي‌شود انجمن رسمي‌مشروطه‌طلبان در ميخچه‌گران و يك شعبه در دربنو گرگان باز مي‌شود در بندرگز هم شعبه كوچك مي‌زنند بنابراين شهر استرآباد به دست انجمن مشروطه‌طلبان مي‌افتد ابنيه‌ و نظميه‌اي باز مي‌شود كه از دستاوردهاي استراباد است توسط همين نهادهاي اجتماعي و سياسي شهر و ايالت استرآباد توسط مشروطه‌طلبان اداره مي‌شد، ايالت استرآباد بدست مشروطه‌طلبان افتاد در سال 1324 هجري قمري در اين جا هم پيروز مي‌شوند، و ماجراي محمدعلي شاه كه پيش مي‌آيد در سال 1328 است يعني چهار سال كل ايران و ايالت استرآباد دست انجمن مشروطه‌طلبان بود يعني محمدعلي شاه چهار سال بعد يعني سال 1328 به گميشان مي‌آيد بعد بساط مشروطه‌طلبان را به هم مي‌زند، مشروطه‌طلبان يكسري به شاهكوه فرار مي‌كنند يكسري به كوههاي جهان‌نما مي‌روند، يكسري هم به كنسولگري روسيه پناهنده مي‌شوند كه مبادا قتل عام شوند چون محمدعلي شاه آمده بود كه غارت كند و راحت همين كار را كرد آن سال 2 بار از استرآباديها ماليات گرفتند يكبار مشروطه‌طلبان صرف عمران و آباداني شهر مي‌كردند و بار ديگر محمدعلي شاه كه آمد گفت كه من اصلا قبول ندارم و دوباره از مردم ماليات گرفتند.


-به هر حال اين ماجرا ادامه داشت تداوم آن چگونه بود؟


بله محمدعلي تنها نبود، نيروهاي مخالف و فئودالها را جمع كرده بود ارشدالدوله و سالارالدوله از برادران و نزديكانش بودند از شاهزادگان بزرگ و به استرآباد آمدند كه ارشدالدوله موقعي كه محمدعلي شاه استرآباد را مي‌گيرد و نيروي ضد مشروطه براي فتح تهران مي‌روند چهار سال از انقلاب مشروطه گذشته و تهران در دست مشروطه‌طلبان است. خود محمدعلي شاه مخلوع نيروهايي را كه جمع كرده است از طريق فيروزكوه به طرف تهران مي‌رود كه تهران را فتح كند يك شعبه ديگر از استرآباد مي‌رود دقت كنيد مركز ثقل مشروطه در استرآباد است و همه جا خوابيده است استرآباد را كه فتح كرده بودند 2 شعبه مي‌شوند.

محمدعلي شاه با نيروهاي تركمن، فندرسكي‌ها، خان‌ببيني‌ها و علي‌محمدخان كتول به فيروزكوه مي‌رود و ارشدالدوله از استرآباد به طرف شاهكوه و چهارباغ به طرف شاهرود مي‌رود از 2 سو به پايتخت حركت مي‌كنند. خوشبختانه يپرم خان و سردار محييي مخصوصا سردار محييي (اين فرد در كردكوي يا كردمحله خود ما به همراه ميرزا كوچك خان جنگلي و رحيم خان مقصودلو يكبار قبل از اينكه مشروطه پيروز شود مقاومت كرده بودند ميرزا كوچك خان در جنگلهاي كردكوي تير خورد و زخمي‌شد و از داخل جنگل او را فراري داد كه در كتاب انقلاب مشروطه كامل آمده است)

خود محمدعلي شاه به فيروزكوه مي‌رود توسط مشروطه‌طلبان نيرو اعزام مي‌كنند قبل از اينكه به پايتخت برسند زير فيروزكوه زد و خورد مي‌شود، محمدعلي شاه عقب‌نشيني مي‌كند و به استرآباد مي‌آيد مي‌بيند اوضاع استرآباد هم نامناسب است مشروطه‌طلبان استرآباد جشن گرفتند و حمله‌ها را آغاز مي‌كنند، محمدعلي شاه به گميشان و سپس روسيه فرار مي‌كند و بعدها در شهر (ادسا) فوت مي‌شود اما شعبه دوم ارشدالدوله از شاهرود مي‌رود نزديك ايوان كيوف نيروي سردار محيي مي‌رسد با نيروهاي مشروطه‌طلب از تهران آنها را قبل از اينكه به تهران برسند مي‌گيرند و ارشدالدوله را در جا اعدامش مي‌كنند بعد از شكست اين دو شعبه دوباره شهر بدست مشروطه‌طلبان مي‌افتد و ايالت استرآباد، بد نيست بدانيد در راميان و بخشي از فندرسك علي‌آبادكتول شورش مي‌شود.

 شورش مشروطه‌طلبان عليه همان خانهاي ضد مشروطه‌اي كه علي‌محمدخان و محمدعلي شاه را حمايت كرده بودند در بندرگز جنبش مشروطه بسيار قوي بود، سالارالدوله قضيه را كش مي‌دهد، برادر فرار كرده رفته و ارشدالدوله اعدام شده است اين آقا دوباره به استرآباد مي‌آيد يك مقدار پول از مردم جمع مي‌كند، مقداري نيروهاي ضد مشروطه جمع مي‌كند اما در اين جا كنسول روس با سالارالدوله تماس مي‌گيرد ما از تو حمايت نمي‌كنيم در ضمن كنسول‌گري روس تمام جريانات ضد مشروطه را حمايت مي‌كرد تاكيد مي‌كنم سالارالدوله يك مدت به كرمانشاه مي‌رود و يپرم خان او را شكست مي‌دهد و سالارالدوله به لندن فرار مي‌كند و پايان كار شورش بود.


-از دستاوردهاي مشروطيت صحبت فرموديد در اين مورد كمي‌توضيح دهيد.


از زمان پيروزي مشروطه تا زمان رضا شاه 5 تا مجلس مشروطه داشتيم اين اولين دستاورد مهم مشروطيت كه براي اولين بار در ايران مجلس درست مي‌شود. ما مجلس زمان صفوي داشتيم چهار تا از اشراف لشگري و كشوري خودشان درباري بودند، يك مجلس مهستان در دوره اشكانيان داشتيم حدود 2000 سال پيش اما مجلس منتخب مردم اولين بار در تاريخ سياسي ايران در مشروطيت درست مي‌شود. 2ـ به وجود آمدن احزاب: قبل از انقلاب فقط انجمن‌هاي مشروطه مخفي وجود داشت با انقلاب مشروطه در مجلس دوم حزب اجتماعيون (عاميون و يا حزب دموكرات)


حزب اعتداليون يا ليبرال‌ها كه رهبر جنبش مشروطيت در استرآباد محمدحسين مقصودلو جزء دموكراتها اجتماعيون و عاميون مردم بودند اساسنامه هر دو را در كتاب انقلاب مشروطه آورده‌ام حزب اجتماعيون و عاميون يك حزب انقلابي، مردمي، ضد فقر و با شاخص راي‌گيري طبقاتي به نفع طبقات محروم متوسط به پايين بيشتر گرايش‌هاي سوسياليستي داشتند، اصلا مرامنامه سوسياليستي داشتند.


مسئله بعدي و دومين دستاورد براي اولين بار تشكيل اداره ماليه در ايران (چيري را كه امروز سازمان برنامه و بودجه مي‌ناميم) قبل از انقلاب مشروطه سلطان شاه با شاهزاده در استرآباد تماس مي‌گرفت و مي‌گفت چه كند و ماليات را جمع مي‌كردند اما خودشان مي‌خوردند خرج مي‌كردند.

سوم: اصلاح كردن گمرك ايران كه مستشاران بلژيكي را آوردند در گمرك بندرگز 4 تا اسامي‌كارشناسان گمرك را داريم كه در زمان مشروطه كار مي‌كردند قبل از مشروطيت هم بودند پس اصلاح گمركات در ايران خيلي مهم بود و ممر درآمدي بود براي دولت مشروطه ايران،

چهارم: شوراها بد نيست بدانيد كه اولين شوراهاي شهري در ايران چيزي به نام انجمن‌هاي ايالتي درست شد.

پنجم: بلديه: شهرداري در زمان قاجار ناصرالدين شاه كارهايي كرد اما انقلاب مشروطه در مجلس دوم مصوبات بسيار زيادي را براي بلديه داشتند و شهرداري درست شد كه اولين شهرداري گرگان در محله پاسرو يك خانه اجاره‌اي بوده است.

 ششم: عدليه: ما اصلا دادگستري نداشتيم، شاهزاده در گرگان و يا در استرآباد 2 نفر كه سارق بودند مي‌گفت گردن بزنيد، كنسولگري روسيه، زندان بود و يك زندان در خانه شخصي صاحب لشگر پشت نعلبندان، حكم و قانوني نبود، اگر شاه و سلطان دلش مي‌سوخت و او را عفو مي‌كرد پس قوه قضائيه تشكيل شد و قانون به وجود آمد و محاكمات شروع شد و دستاورد بسيار مهمي‌است كه انقلاب مشروطه درست كرد.

 هفتم: نهضت مدرسه‌سازي است، مرحوم رشديه يك مدرسه‌اي درست كرد اما در استرآباد چيزي به نام مدرسه نداشتيم ملاخانه‌اي بود و مردم مي‌رفتند همانجا درس مي‌خواندند براي اولين بار مدرسه به فرم كلاسيك و امروزي و مدرن همزمان با نهضت مشروطه ايجاد شد كه عبارتند از سعادت جرجان، سردار افخم و مدرسه مباركه اميريه 3 مدرسه در استرآباد كه بعد نهضت مدرسه‌سازي شدت پيدا كرد در بندرگز بد نيست بدانيد كه دبستان نادري باز شد و اين شخصي كه درست كرد آقا رحيم ابراهيم‌زاده معروف به رحيم تركه خيلي به گردن نظام مشروطه بعد از سرخنكلاته‌اي‌ها حق دارند يك سرخنكلاته‌اي‌ها، بندرگزيها، استرآبادي‌هاي محله ميخچه‌گران و دربنويي‌ها مشروطه طلب بودند. اين 3 عنصر در انقلاب مشروطه استرآباد خيلي نقش داشتند.

بعد از انقلاب مشروطه براي اولين بار طرح راه‌آهن، طرح فرودگاه، پادگان استرآباد را درنظر داشت كه زمين خالي پش دروازه بسطام استرآباد بود در اين جا آمدند مترهم كردند اما متاسفانه بودجه نبود، بعد ازا نقلاب مشروطه: اولين بار تجارت ماشين با روس انجام مي‌شد.


-درخصوص مجالس مشروطه بفرمائيد.


بزرگترين دستاورد نظام مشروطه مجلس بود و اولين بار مجلس بوجود آمد و حدود 5 مجلس وجود داشت از سال 1324 هجري قمري و 1285 خورشيدي تا سال 1304 كه رضاشاه پهلوي به قدرت رسيد اين 5 مجلس كه نامش را مجلس مشروطه بگذاريم تشكيل شد و خصايص آن را مختصر و مفيد مي‌گويم:


مجلس اول در سال 1324سال پيروزي انقلاب مشروطه بوجود آمد و همانطور كه مي‌دانيد در دوره مشروطه مجالس 2 ساله بوده است و 1326ـ1324 مجلس اول بود و يكسال و هشت ماه دوام آورد مردم آمدند و افكار عمومي‌آمد تقدير كرد از رهبر انقلاب، محمدحسين مقصودلوي سرخنكلاته‌اي استرآبادي اين شخص (رهبر اصلي انقلاب مشروطه) در استرآباد نماينده شد و مردم از او تقدير كردند و حرمت او را پاس داشتند.


در دور اول انقلاب مشروطه 9 كابينه عوض شد بدليل شرايط ويژه‌اي كه بود و با توپ بستن مجلس (همان استبداد صغير) مجلس را بستند و به 2 سال نكشيد، يكسال و هشت ماه بود.


مجلس دوم از سال 1327 بود كه يكسال و چهار ماه به طول انجاميد و به 2 سال نكشيد اينها همه نوزادان ناقص‌الخلقه ماندند نيروهاي خارجي نيروهاي اپورتونيسم فرصت‌طلب در شرايط سياسي و مخصوصا توسعه نيافتگي اقتصادي حرف اصلي را در عدم پيروزي انقلاب و انحرافات زده و طبقه اجتماعي شكل نگرفت و احزاب بوجود نيامد و مردم مطالبات خود را نتوانستند بخواهند و بدست آورند و فرصت‌طلبها آنچه را كه مي‌خواستند كردند.


اولين احزاب در مجلس دوم بوجود آمده است حزب دموكرات، دموكرات عاميون و اجتماعيون اولين بار در مجلس دوم دو حزب سياسي وارد شدند. در اين مجلس 12 كابينه بوجود آمد. به خاطر شرايط و تشنجات سياسي، فكر كنم براي خوانندگان جالب باشد 8 تا كابينه در يك سال و 18 ماه مجلس سوم در سال 1333 بود و غوغايي شد و اوضاع مجلس مخدوش شد و باز هم مجلس را تعطيلش كردند نگذاشتند به نهايت برسد اين مجلس قوانين مهمي‌داشت يكي جنگ جهاني اول اتفاق افتاد كه اوضاع به هم ريخت مصوباتي داشت مثل لغو تيولداري كه ضربه‌اي سنگين براي فئودالها بود فكر مي‌كنم از درون مجلس مقاومت كردند اسنادي كه در دست است نشان مي‌دهد كه فئودالها مقاومت كردند اين مجلس هم بسته شد يك دوره فترت بين مجلس سوم و چهار داشتيم كه 19 تا كابينه آمد يعني از مجلس سوم تا چهارم 19 تا كابينه عوض شد.


مجلس چهارم: 1339 هجري قمري و 1300 خورشيدي: از حدود 2 سال بود قرارداد سال 1919 را لغو كردند و لايحه نفت شمال را تصويب كردند در مجلس دوم محمدحسن خان پيرنيا كه كتاب معروف ايران باستان را نوشته است نماينده شد و در مجلس سوم و چهارم باز محمدحسين مقصودلو نماينده‌ي استرآباد بود.
مجلس پنجم: غوغايي شد و تشنجاتي در سراسر ايران ايجاد شد و بعضي از شهرها مثل شيراز مقدار تعرفه‌هايي كه داده بودند مثلا اگر 2000 تا بود 4000 تا راي آورده بود نماينده منتخب را اصلا ساخته بودند، در گرگان، به سر محمدحسين مقصودلو بلاهايي آوردند او را خانه‌نشين كردند و از شهر فراري دادند و ديگر در اسناد او را پيدا نكرديم و شخصي به نام سيد محمدعلي شوشتري يك آدم خودباخته عامل دست دربار زمان به قدرت رسيدن رضاشاه به استرآباد آمد و (براي او راي درست كردند) با حذف نيروهاي اصلي انقلاب مشروطه او را به قدرت رساندند و اين پايان كار مجلس پنجم بود و مجلس پنجم داخل دوره حكومت رضاشاه قرار گرفت.(golshanemehr)


  • سه شنبه 8 آذر 1390-0:0

    محقق عزیز.من شما را نفی نمیکنم که هر چه میگوئید از نوشته های دیگران است اما این گفتار اغراق امیز و ناشی از عدم شناخت جامع از طوایف استراباد است.انچنان از مقصودلو سرخنکلاته ای میگوئید که انگار بایستی از دوستان یا بستگان باشد و صحبت از مشروطه خواهی در استراباد میکنید یعنی جائی که خواستگاه خوانین بزرگ و حامی قجر است.در سرزمینی که دچار جریانات مذهبی شیعه و سنی میباشد.صحبت از فراری دادن میرزا کوچک جنگلی توسط شخصی مجهول الهویه میکنید.بفرمائید منبع شما کیست و ایشان چگونه توانستند از دست قهارخان سالار اشجع بگریزند در حالی که لر های بختیاری مشروطه خواه نتوانستند از خشم طایفه انزانی فرار کنند و جملگی اسیر شدند و ماندند.شما اشخاصی مجهول را بزرگ و طایفه هائی بزرگ را اصلا به حساب نیاوردید که نیازمند مطالعه منابع مختلف توسط جنابعالی میباشد.من گفتاری دیگر از استراباد و مشروطیت دارم که بر مبنای شواهد زنده و منابع ارزنده بوده و بسیار با گفتار شما متفاوت است.اما مقصود لوهای سرخنکلاته ای......

    • جمعه 20 خرداد 1390-0:0

      سلام می خواستم هر طوری شده تماسی با جناب معطوفی داشته باشم اگر می توانید کمکی به من کنید حتما به ایمیلم پیام بفرستید

      • جمعه 6 فروردين 1389-0:0

        با سلام
        ايشان در جايي از متن مصاحبه فرمودند : "چه طور ممكن بود توده ي مردم با توجه به آن كه ما رشد طبقات اجتماعي نداشتيم و موكدا طبقات رشد يافته ي اجتماعي مثل قشر خورده بورژوا و بورژوا ملاك درشت را نداشتيم حركت كنند." ايا فكر نمي كنيد ايشان در اين نگاه بورژوا محور خود موضوع را از دريچه ديدگاه ليبرال سرمايه داري نگاه كردن اند؟


        ©2013 APG.ir