تعداد بازدید: 4471

توصیه به دیگران 1

دوشنبه 30 فروردين 1389-0:0

چگونه تاریخ انقضای موسوی ها فرا می رسد؟

...موسوی و موسوی ها پیشگامان انقلابند و کسانی بودند که در سخت ترین شرایط امام را همراهی کردند.(یادداشتی از دكتر میلاد محقق،استاد دانشگاه،متولد رامسر)


 زمانی که ما بر روی نیمکت مدرسه های مان نشسته بودیم و به بیانات درسی معلمان و دبیران گوش می دادیم، زمانی که دغدغه ما بازی با توپ و حرکات ورزشهای رزمی بود و اندکی بعد هم جنگیدن در جبهه های جنگ علیه دشمنان این مرزوبوم، میرحسین ها در حال مدیریت بر قوای سه گانه این کشور بودند.

سالها یکی پس از دیگری گذشت تا اینکه سال1388 فرا رسید و جریانات مربوط به انتخابات ریاست جمهوری به وجود آمد و گروه ها و دستجات سیاسی علیه هم شمشیر کشیدند و سرانجام پیروز میدان معرفی شد.

پیروز میدان که بود و معیار پیروزی چه بود و مردم در این پیروزی چه جایگاهی داشتند و چند سوال دیگر همه و همه دل مشغولی هایی است که هم اکنون ذهن همه ایرانی ها را چه در داخل و چه در خارج از کشور به خود معطوف داشته است و کسی نمی داند که آیا اساسا باید این پرسشها را مطرح کرد یا اینکه مانند بسیاری از مطالب نهفته در درون و آمال و آرزوهای بی شماری که همه ما از آنها بهره مندیم باید با خود به گور ببریم؟

 به راستی چه اتفاقی افتاده است که ما از آینده بسیار وحشت داریم و حال آنکه همیشه آینده برای ما برگی از امید بود و ما برای رسیدن به آن شتاب می کردیم تا هر چه زودتر آن را ورق بزنیم؟!

 دختران و پسران ما با شک و تردید به آنچه باید با یقین بنگرند می نگرند و این نگرانی در بزرگترها نیز به وجود آمده و به همراه آن این سوال که: آیا جوانان ما خواهند توانست دستاوردهای گذشتگان را حفظ کنند؟

کدام دوره آموزشی نظری و عملی متناسب با نیازهای حفاظتی روزگار ما به جوان ها داده شده است و اگر کسی آدرسش را می داند به ما هم بگوید.

 مگر برای حفاظت از هر چیزی نباید نخست آن را شناخت؟ شناخت جوانان ما نسبت به آنچه که از آن به عنوان دستاورد یاد می کنیم چقدر است؟ 

 میزان بهره مندی جوانان ازعلوم و فنون حفاظتی لازم برای حفاظت از دستاوردها چه مقدار است؟ تدبیر که یکی از مهمترین سلاح های شناخته شده و متعارف حفاظتی است تا چه اندازه به نسل جوان ما داده شده و پرسش آخر اینکه نیاز ها و پیش نیازهای مربوط به با تدبیر عمل کردن چیست و چگونه می شود آنها را به دست آورد؟

موسوی و موسوی ها پیشگامان انقلابند و کسانی بودند که در سخت ترین شرایط امام را همراهی کردند و بدون هیچ تردیدی می توان گفت که انقلاب بدون این همراهی ها هیچگاه نمی توانست این راه پر فراز و نشیب را طی کند.

بیان این مسائل مقدمه ای است برای طرح این پرسش که: چرا و چگونه تاریخ انقضای مصرف موسوی ها فرا می رسد؟

 قبل از هر چیز تذکر این مطلب لازم است که هم موافقان و هم مخالفان موسوی باید بدانند که برای هر چیزی تاریخ مصرف وجود دارد به جز جاودانه ها که برای این واژه نیز دایره بحثی به بلندای آنچه که نمی توان تصور کرد وجود دارد؛ پس بی مورد نگارنده را به طرفداری یا مخالفت با موسوی متهم نسازید که اساسا منظور من هیچگاه رد یا تایید کسی نبوده و نیست چرا که من و امثال من مرجع رسمی برای این موارد نبوده و نیستیم و تنها هدف ما برای نگارش این سطور بیان نظرات و اشاره کردن به نکاتی است که به نظر لازم می آید تا امنیت جامعه ارتقا یابد.

 در مقابل من و امثال من کسانی هم هستند که هدفی جز تخریب ندارند و به همین دلیل این تذکر لازم بود آورده شود.

 در تاریخ ملی و دینی ما شخصیت هایی وجود داشتند که توانستند ابتدا تا اواسط عمر خود را مدیریت کنند و کسی باشند که می خواستند ولی در بخش پایانی عمر خود دچار اختلال در مدیریت شدند و بسیاری از موقعیت ها را از دست دادند و در مقابل نیز عکس این وضعیت وجود داشت که کسانی در اواسط و یا اواخر عمر بر اوضاع و احوال خود مسلط شدند و با مدیریت کارآمد و آفرینش لحظات مثبت عاقبت به خیر شدند.

 ملاک خوبی و بدی اعمال به اعتقادات ما بستگی دارد و اگر همه ما به یک کیش و آیین معتقد باشیم معیار های ما می تواند مشترک باشد و در غیر این صورت رفتار ها در نظر افراد جامعه با اختلاف و تفاوت ارزیابی می شوند و تنها به همین دلیل است که خداوند همه را به داشتن یک کیش و آیین دعوت کرده است.

ایجاد و برقراری وحدت در اعتقادات مردم باعث خواهد شد تا جلوی بسیاری از پراکندگی ها و تشتت های پنداری،گفتاری و رفتاری گرفته شود و نتیجه این کار وحدت در عمل خواهد بود و هر جا وحدت ظهور و ثبوت یابد ضررها و خسران ها کاهش خواهد یافت و بی مورد نبوده که همه رهبران از جمله حضرت امام آحاد مردم را همیشه به وحدت دعوت می کردند.

ضرورت وحدت با احتساب همه موازین و مقررات آن در دنیای امروزی برای ممالک جهان یک امر انکارناپذیر است و کسانی که بخواهند به هر نحوی وحدت بوجود آمده در میان ملت ها را بشکنند، همیشه محکوم خواهند بود اما جزئیات موجود در بحث، ما را مجبور می سازد تا بررسی ریز بینانه تری را بخرج دهیم. عقاید و باورهای درون اجتماع مردم هر کشوری را می توان به عنوان یکی از اصلی ترین عناصر وحدت افراد دانست و هر گاه در یک اجتماع مردم از عقاید و باورهای واحدی پیروی کنند وحدت در آنها بیشتر است و در مقابل مردمانی که دارای عقاید و باورهای مختلف و پراکنده تری باشند به راحتی نخواهند توانست در بین خود وحدت به وجود آورند زیرا عناصر تعیین کننده وحدت مغایر با اصول اولیه شکل گیری وحدت آنها خواهد بود.

از طرفی هم باید این تذکر را یادآور شد که عقاید و باورها الزاما از مبانی دینی و مذهبی ریشه نمی گیرند بلکه دین و مذهب یکی از زیر بناهای اعتقادی مردم محسوب می گردند و در این ارتباط باید همه عوامل مورد توجه قرار گرفته شوند.

جالب است بدانیم که همه ادیان و مذاهب برای روشنگری واقعیات و بدیهیات انسانی و طبیعی که آفریننده همه آنها خداوند یکتا است ظهور پیدا کردند ولی با تاسف در مواردی ما شاهد عاملیت برخی مدعیان پیروی آزادی مذاهب در از بین بردن وحدت بین ملت ها هستیم و این نشان بارزی از انحراف در عقاید اصیل و ارزشی ادیان و مذاهب دارای ریشه های آسمانی هستند که توجه بیشتر برنامه ریزان و تدبیرکنندگان کلان جامعه را طلب می نماید.

 موسوی ها برای چه می خواهند نخست رئیس جمهوری یک کشور شوند و آنگاه به حل مشکلات جامعه بپردازند؟

چرا قبل از ورود به ساختمان ریاست جمهوری و در موقعیت های شغلی خوب و مناسبی که قرار دارند به فکر عملی ساختن شعارها و آرمانهایی که در هنگام مبارزات انتخاباتی اعلام می کنند نمی افتند؟

 البته برای هر پرسشی می توان به یک پاسخ متوسل شد ولی از طرفداران موسوی و موسوی ها انتظار دارم کمی منصفانه تر به پاسخگویی این پرسش بپردازند.

طرف صحبت من فقط و فقط موسوی نیست بلکه روی سخن ما با موسوی ها است که قبل از ورود به بحث ریاست جمهوری دارای موقعیت های مناسبی هستند و اگر اراده کنند می توانند منشا تحولات عظیم و چشمگیر فرهنگی،اجتماعی،اقتصادی و سیاسی برای مردم خود گردند اما دریغ از این اتفاقاتی که خودشان در نطق های انتخاباتی به آنها اشاره می کنند.

 همین حالا فکر کنید که اگر مدعیان تصاحب پست ریاست جمهوری یازدهم با درک موقعیت مردم و مملکت با همدلی و همکاری هم برای حل مشکلات مردم گام بردارند و از جدا از هم بودن و علیه هم کار کردن به خاطر مردم (نه خدا) پرهیز کنند چه نتایج شگفت انگیزی به دست خواهد آمد؟

تاکید من بر واژه داخل پرانتز برای این است که در سالهای گذشته به خاطر خدا (البته در حد بیان نه محتوا) آسیب های جدی به منافع مردم و مملکت وارد شد و حالا موقع آن فرارسیده تا همه ما همدیگر را به خواسته های واقعی و مصلحت مردم متوجه سازیم والا خدا چه نیازی به بود و نبود ما دارد.

 مگر ریاست جمهوری من و شما و یا مسئول بودن من و شما به درد مردم بیشتر می خورد و یا باید بخورد یا برای خدا؟

مگر فرمان خدا در تمام ادیان آسمانی چیزی به جز رسیدگی به امور مردم است؟ چرا بی مورد خود را فریب می دهیم و آنگاه مردم را؟ مردم به مسئولان نیازمندند و همینطور مسئولان به مردم!

 اگر لحظه ای حمایت مسئولان از مردم برداشته شود مردم دچار زیان های فراوان خواهند شد و آیا در وضعیت معکوس چنین چیزی صادق نیست؟ حمایت کدام طرف و جناح حیاتی تر است؟

من که می گویم مردم ولی شما بگویید مسئولان! سالهای عمر خود را صرف پرداختن به مسائلی می کنیم که حتی ذره ای نه در نزد مردم و نه خدا ارزشی ندارند و تنها ما را به خود مشغول می کنند و ما را از پرداختن به مسائل اصلی غافل می سازند.

 زمانی به این نتیجه می رسیم که همه پرداخته های ما فاقد ارزش هستند که دیگر کار از کار گذشته است. موسوی ها باید بدانند برای رئیس جمهوری شدن نه تنها نیازها بلکه پیش نیازهایی لازم است که اگر آنها بدست نیاید آرمانهای دیگر هم دور از دسترس خواهد بود. بدون مد نظر داشتن پیش نیازها نمی توان به نیازها پرداخت و زمانی می توان نیاز ها را رفع کرد که پیش نیازها رفع شده باشد و متاسفانه این موضوع یعنی درک پیش نیازها در جامعه ما کمتر مورد توجه قرار می گیرند.

کسانی هم که پیروز انتخابات می شوند باید بدانند رئیس جمهوری شدن پایان راه نیست بلکه قبل از ابتدای راه است نه ابتدای راه! ابتدای راه آن است که در مسیر درست و صحیح قرار گرفته باشیم. کسی که قصد مسافرت از تهران به تبریز را داشته باشد اگر در ابتدای راه تهران به قم قرار گیرد می توانیم مدعی شویم که او در ابتدای راه است؟

مبنای صحت این گفتار که ما در ابتدای راهیم به میزان انطباق آرمانهای یک ملت و شعارها و شعورهای نظری و عملی مدیران بستگی مستقیم دارد و نمی توان از مردم رای گرفت و همچون پادشاهان حکمرانی کرد. مردم مدیریت را همراه با آرامش می خواهند نه با تلاطم و امواج وحشت زا !

آیا کسی حاضر است مسیر زیبای جاده تهران – شمال را با اتومبیلی که راننده آن رفتاری پر خطر دارد بپیماید؟ آیا می توان سرنشین اتومبیل مذکور را راضی کرد که رفتار و اخلاق بد - تند و پرالتهاب راننده را به خاطر رسیدن به منطقه سرسبز و پرنشاط شمال نادیده بگیرد؟ آیا سرنشین مذکور از ما نخواهد پرسید که با داشتن راننده ای با این اوصاف، چند در صد تضمین وجود دارد که من به آن منطقه زیبا و مطلوب دست یابم؟

 آری موسوی ها قبل از رسیدن به پست ریاست جمهوری وقت دارند بسیاری از نا بسامانی ها را که خود نیز گرفتار آنند حل کنند اما به دلایلی که باید خودشان توضیح دهند هیچگاه به این کار مبادرت نمی ورزند و همچون دانش آموزانی که همه تکالیف را برای شب امتحان می گذارند، در انتظار دریافت جواز ورود به کاخ ریاست جمهوری می مانند تا پس از آن به حل مشکلات مردم بپردازند.

 در سالهای گذشته کسانی رئیس جمهوری این کشور شدند و بر دیگران این وظیفه وجود داشت تا با همان توانی که برای پست های مد نظرشان تصمیم داشتند بخرج دهند و حالا به آن نرسیده اند دست به اقدامات سازنده بزنند و مردم را از بسیاری مشکلات رهایی بخشند اما نه تنها برخی از آنها کار نکردند و یا خوب کار نکردند بلکه به خنثی سازی برنامه های سازنده جناح حاکم نیز رو آوردند و البته کارهای مذکور را برای خدا و برای پایین کشیدن رقیب از اریکه قدرت و آنگاه نشستن بر آن و سپس خدمت به مردم و جلب رضایت پروردگار عالم انجام داده اند.

 همین حالا هم که آقای دکتر احمدی نژاد به ریاست جمهوری نائل شدند این رفتارها دیده می شود و هر گاه با این نوع افراد روبرو می شویم و از آنها این پرسش را می کنیم که چرا به این گونه رفتارهای ناجوانمردانه در حق مردم و نه در حق رئیس جمهوری وقت و دوستانش متوسل می شوید؟

در پاسخ می گویند که ما مخالف سیاست های دولت هستیم و باید مخالفت خود را بروز دهیم.

پرسش ما: نتایج بسیاری از ابراز مخالفت های مخالفان دولت بیشتر به ضرر دولت تمام می شود یا مردم؟

می پرسید چه باید کرد؟ پاسخ صریح و روشن است: همه ما بیاییم و قبل از بیان مخالفت هایمان ابتدا برادری خود را ثابت کنیم و باز البته به مردم نه دولت! و آنگاه به بیان مخالفت های خود اقدام کنیم.

 می پرسید چگونه؟ راهش ساده است: همه مخالفان بیایند و در اموری که هم در نظر و هم در عمل با دولت موافق هستند همکاری تمام و کمال داشته باشند و پس از اثبات خیرخواهی به مردم مخالفت های خود را با استفاده از روشهای صحیح اعلام دارند و این روند در نهایت تبدیل می شود به یک الگوی رفتاری مناسب در عرصه فعالیت های فرهنگی،اجتماعی،اقتصادی و سیاسی ایرانیان در داخل و خارج از کشور.

 خداوند منان در قرآن کریم: والعصر* ان الانسان لفی خسر* الاالذین ...

ایمیل نویسنده: (drmohaqeq@gmail.com)


  • جمعه 5 آذر 1389-0:0

    حرف مفته

    • يکشنبه 2 خرداد 1389-0:0

      با وجود اينكه جناب دكتر محقق بسيار فني و قابل فهم مي نويسند بعضي ها با كينه توزي نظر مي دهند.

      • چهارشنبه 29 ارديبهشت 1389-0:0

        باسلام مقاله شما رو خوندم خیلی لذت بردم واقعا عالی بود.مگر ریاست جمهوری من و شما و یا مسئول بودن من و شما به درد مردم بیشتر می خورد و یا باید بخورد یا برای خدا؟

        • شنبه 11 ارديبهشت 1389-0:0

          برادر من ، شما يكي به نعل زده اي يكي هم به ميخ ، اين وسط ها بيشتر به موسوي زده اي تا احمدي نژاد ، پس تصور دوستاني كه نظراتي اينچنيني براي شما گذاشته اند آنقدرها هم دور از انتظار نيست.
          اما به قول خودتان كه « من و امثال من مرجع رسمی برای این موارد نبوده و نیستیم » خوب پس چرا به عنوان مرجع رسمي اينقدر روده درازي كرده و ضمن اينكه نه سر پياز هستيد و نه ته آن ( البته بنا به حرف خودتان ، بنده قصد جسارت ندارم) در دامن زدن به مسائل كشور ، اينگونه قلم رانده ايد؟
          در بندي خطاب به موسوي ها گفته ايد «موسوی ها باید بدانند برای رئیس جمهوری شدن نه تنها نیازها بلکه پیش نیازهایی لازم است که اگر آنها بدست نیاید آرمانهای دیگر هم دور از دسترس خواهد بود. »آيا احمدي نژاد را داراي نيازها و پيش نيازها براي مسند رياست جمهوري مي دانيد ؟
          در جايي ديگر گفته ايد خداوند به بندگان نيازي ندارد و اين را بدانيد كه روح خداوند در انسان دميده شده و خداوند چگونه به دم خود نياز نخواهد داشت ؟
          بهتر بود ديدگاه هاي خود را شفاف ارائه مي كرديد تا باعث ايجاد شبهه در خوانندگان اين مطلب نشود.
          از مازندنومه هم خواهشمندم در انتشار اخبار و مطالب اينگونه كه باعث دامن زدن بحران در كشور مي شود جلوگيري كرده و وقت خود را بر سر مسائل ديگري بگذارند.

          • حامي ميرحسينپاسخ به این دیدگاه 1 0
            شنبه 11 ارديبهشت 1389-0:0

            جواب ابلهان خاموشي است ، منتظر روزي باشيد كه آه فرزند زهرا دامن شما كوردلان را بگيرد. سر اومد زمستون ، شكفته بهارون ، گل سرخ خورشيد باز اومد و شب شد گريزون ، ... نه خارم نه خاشاك ... من آروم نگيرم ، اگر هم بميرم ، من ايستاده ام تا راي خود را پس بگيرم

            • يکشنبه 5 ارديبهشت 1389-0:0

              در عجبم!!!
              شما هنوز زنده ايد؟؟؟

              • يکشنبه 5 ارديبهشت 1389-0:0

                از نویسنده محترم کمال تشکر رادارم که ذهن افرادی امثال مارا با بیان واقعیتها روشن ساختند البته بعضی ها هم از این مقاله که خیلی ثلیث وروان نوشته شده ناراحت می شوند چون همچنان رشته هایشان در حال تبدیل شدن به پنبه است

                • اسلامى-حسنپاسخ به این دیدگاه 0 0
                  شنبه 4 ارديبهشت 1389-0:0

                  با سلام.

                  برادر عزيز,خسته نباشى.

                  خطاب به اين بى ادب هاى سبز يزيدى!

                  امام حسين نيست/شمر- بسيار است!

                  • شنبه 4 ارديبهشت 1389-0:0

                    از اظهار نظر خوانندگان تعجب كردم مثل اينكه درست متوجه نشدند و به نظرم بايد دوباره بخوانند.

                    • شنبه 4 ارديبهشت 1389-0:0

                      سلام
                      ضمن تشکر از توجه عزیزان به مطالب درج شده برایم جالب بود که دوستان اینچنین به مطالبم واکنش نشان دادند.
                      خطاب به حامی میرحسین:
                      دوست عزیز چقدر خوب بود وقت می گذاشتید و بطور دقیق به مواردی که باعث رنجش شما شد پاسخ می دادید و قبل از اینکه شما اظهار نظر بفرمایید خود نگارنده در مورد تاریخ انقضاء عرض کردم و نوشتم که بجز جاودانه ها همه دارای تاریخ مصرف هستند و اگر می خواهید بدانید که دوران ما بسر رسیده یا نه کافی است کمی با دقت تر مطالبم را بخوانید چون یقین دارم این کار را نکرده اید و بطور گزینشی مطالبی را که...
                      خطاب به حاج قاسم عزیز:
                      اگر کمی احوالات من را می دانستید آگاه می شدید که ما چند نسل اندر نسل اهل کرنش اینچنینی که شما گفتید نیستیم.
                      و در مقابل آنگونه که من شما را می شناسم شما نیز هم.تعجب می کنم با شناختی که نسبت به من دارید چرا اینگونه نوشتید لطفا کمی با دقت تر بخوانید.
                      خطاب به جناب آقایی:
                      ایشان نفرمودند که با درک چه فرایندی باید تاریخ 40 سال اخیر را بخوانم؟ اگر برای درک سوابق آقای موسوی که من ابتدا به این مسئله اعتراف کرده ام.نکند این دوست عزیز پاراگراف نخست را نخوانده اند:
                      زمانی که ما بر روی نیمکت مدرسه های مان نشسته بودیم و به بیانات درسی معلمان و دبیران گوش می دادیم...
                      نمی دانم سن شما چقدر است و طول و عرض آن چگونه گذشت اما توصیه شما قبلا انجام شده است و اگر حوصله اش را داشته باشید من حاضر به پاسخگویی به تک تک کلمات نوشته شده هستم.
                      از همه دوستان می خواهم با دید پژوهشی مطالب را بخوانند نه از دریچه تعصب چون تاکنون ما از این ناحیه بسیار آسیب دیده ایم.
                      باز هم سپاسگزارم.

                      • چهارشنبه 1 ارديبهشت 1389-0:0

                        پیشنهاد می کنم این دکتر جان فقط تاریخ 40 سال اخیر را بخواند یا از کسانی که هنوز زنده هستند سئوال کند که اقای حسین رهجو(موسوی) از کی انقلابی شد و تازه بعد از انقلاب هوادار کدام گروه بود...

                        • چهارشنبه 1 ارديبهشت 1389-0:0

                          نگارش حضرتعالی نوعی کرنش برای احمدی نژاد است و بس !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

                          • حامي ميرحسينپاسخ به این دیدگاه 0 0
                            سه شنبه 31 فروردين 1389-0:0

                            برادر من !
                            من يك حامي ميرحسين هستم
                            و تا زنده ام براي بازپس گرفتن راي خود مي ايستم. دوران امثال شما به سر رسيده است


                            ©2013 APG.ir