تعداد بازدید: 3173

توصیه به دیگران 1

سه شنبه 7 ارديبهشت 1389-0:0

ببرهاي غير مازندراني!

  قبول دو ببر روسي به‌عنوان ببر مازندران براي اهل‌فن،عملي خطاست. در گزارشي ذكر شده كه اين دو ببر «هم‌خاندان هستند». همه ببرها با هم هم‌خاندان هستند ولي دليل آن نمي‌شود كه اين جانداران را به مكان‌هاي ديگر منتقل كنيم.(گزارش مازندنومه از ببرهاي مثلا"مازندراني)-ويرايش دوم


ببر مازندران سال هاست که به خاطره ها پيوسته است.غير از خاطرات و عکس هاي تاريخي برجاي مانده از اين حيوان،نام ببر مازندران ما مازندراني ها را ياد دو چيز ديگر نيز مي اندازد:فيلم سينمايي ببر مازندران با بازي امامعلي حبيبي که در دوره گذشته ساخته شد و قهرمان کشتي دنيا در آن ايفاي نقش کرد و رماني به نام ببر مازندران نوشته منوچهر دبيرمنش.

اما با تلاش  زياد و در ميان هياهوي رسانه اي فراوان،بالاخره دو قلاده ببر-که گفته مي شود از نژاد مازندران است- که از منطقه سیبری روسیه وارد ایران شده بود با دو قلاده پلنگ ایرانی معاوضه شد.


به گزارش مازندنومه، تلويزيون ايران چند روز پيش مراسمي را پخش کرد که در آن رئیس سازمان حفاظت محیط زیست و مقامات روسیه و جمع زیادی از عکاسان و خبرنگاران دو کشور و همچنین دوستداران محیط زیست حضور داشتند.اين مراسم در پارک ارم تهران برگزار شد و دو قلاده ببر نر و ماده سیبری تحویل مسئولان محیط زیست ایران شد.

قرار است دو قلاده ببر سیبری که گفته مي شود از نژاد ببر مازندرانی هستند بعد از یک ماه نگهداری در باغ وحش ارم به منطقه میان کاله مازندران انتقال داده شود.

بر اين اساس روس ها مدیریت طرح احیای ببر مازندران را به مدت 5 سال در منطقه میان کاله بر عهده خواهند گرفت.البته روس ها ثابت کرده اند پيشينه مثبتي در پايبندي به تعهدات شان نداشته اند و در زير قول زدن سرامدند!

هر چند گفته شده کارشناسان ایرانی نیز به مدت 5 سال مدیریت احیای پلنگ ایرانی را در منطقه سیبری روسیه بر عهده خواهند داشت.

اما در ميان اين سر وصداي تبليغاتي خبر آمده که اين ببرها نسبت چنداني با مازندران ندارند!


يک پيشكسوت محيط زيست درباره اصالت ببرهاي مازندراني كه به ايران وارد شد، مي‌گويد: اين ببرها اصالتاً‌ براي ما نيستند و احتمالاً ببر سيبري هستند.


بيژن فرهنگ دره‌شوري- كارشناس پيشكسوت محيط زيست- به farsnews گفت: اين اقدام سازمان حفاظت محيط زيست، اگر زيستگاه درست و حسابي از قبل براي آن‌ها آماده كرده بودند اقدام خوبي بود.

وي در ادامه افزود: زيستگاه مناسب براي خانواده گربه‌سانان حداقل 50 تا 60 هزار هكتار است نه يك محيط كوچك كه قفس اين جانوران محسوب شود.

دره‌شوري تصريح كرد: اگر سازمان محيط زيست پارك ملي گلستان را آماده كرده بود و هزاران هزار گوزن، شوكا، ميش و... را در اين منطقه رها مي‌كرد، ورود اين ببرها باعث افتخار بود.

وي درباره نحوه نگهداري اين دو قلاده ببر و طول عمر آن‌ها در ايران نيز گفت: اين ببرها زنده خواهند ماند شايد هم زاد و ولدي داشته باشند اما شكي نيست كه حالت طبيعي نخواهند داشت و اين اقدام سازمان حفاظت محيط زيست در حد يك باغ وحش است.

وي گفت:آيا در باغ وحش پارك ارم كه بازديدكنندگان هر نوع خوراكي اعم از پفك، هويج و... را به خورد جانوران موجود در محيط‌هاي فنس‌كشي شده مي‌دهند، اين دو قلاده ببر همان ويژگي‌هاي طبيعي درندگي در به دست‌آوردن شكار را حفظ خواهند كرد؟

در همين زمينه دكتر اسماعيل كهرم-استاد دانشگاه-نيز يادداشتي در روزنامه همشهري به چاپ رساند که در نوع خود جالب توجه است.

وي نوشت:روز چهارم ارديبهشت سال جاري، تلويزيون ما با غرور اعلام كرد كه «بعداز حدود 50سال، ببر مازندران به موطن خويش بازگردانده شد»


و احتمالا جشن و مراسمي هم براي ورود بهجت‌اثر اين 2 قلاده ببر در راه خواهد بود ولي آيا شادي و پايكوبي براي ورود اين ببرها بي‌مورد نيست؟ اجازه بدهيد كمي به عقب بازگرديم و ببر خودمان را بشناسيم. ببر مازندران روزي در دامنه ارتفاعات شمال ايران تا حدود ساحل دريا حضور داشت پوستر و عكس‌هايي هم  از آن باقي مانده است. اين ببر در اثر تخريب زيستگاه و نيز شكار بي‌رويه منقرض شد.

آخرين ببر در سال1332 در «كلاله» از روستاهاي استان گلستان فعلي شكار شد كه  عكس شكارچي و همراهان موجود است. پس از آن با وجود تلاش‌هاي سازمان حفاظت محيط‌زيست و تله‌گذاري‌هاي متعدد با دوربين‌هاي خودكار اثري از اين ببر به‌دست نيامد كه نيامد. در كتاب‌هاي معتبر عالم،   اين ببر اكنون «منقرض» اعلام شده است.  ببر ما با نام علمي Panthera Tigris  virgata ديگر (تا آنجا كه جهان مي‌داند!) وجود ندارد.

اما داستان اين ببرها كه با نام ببر مازندران به ايران رسيده‌اند بازمي‌گردد به تلاش‌هاي كشور روسيه براي به‌دست‌آوردن 2قلاده پلنگ قفقاز براي نمايش در المپيك زمستاني شهر (سوشي‌). روس‌ها در اين منطقه روزي روزگاري پلنگ‌هاي قفقاز را دارا بودند كه به دلايلي (شايد مانند ببر مازندران)  آنها را از دست دادند و صرفا براي نمايش به ميهمانان المپيك زمستانه مشتاقانه آنها را از ما گرفتند. در ازاي اين 2قلاده پلنگ ايراني آنها متعهد شدند كه 2قلاده ببر سيبري (يا ببر آمور) با نام علمي Panthera Tigris alttaica را به ما بدهند.

ملاحظه مي‌شود كه اين‌ دو ببر از نظر ساختار ژنتيك يا زيستگاه و رفتار با هم متفاوت‌اند و قبول آنها به‌عنوان ببر مازندران براي اهل‌فن،  عملي خطاست. در گزارشي ذكر شده كه اين دو ببر «هم‌خاندان هستند». همه ببرها با هم هم‌خاندان هستند ولي دليل آن نمي‌شود كه اين جانداران را به مكان‌هاي ديگر منتقل كنيم.

تفاوت‌هاي ببر مازندران با ببر سيبري (آمور)

وزن ببر نر مازندران از 170 تا 240 و وزن ببر ماده مازندران از  85 تا  135 كيلوگرم متغير است.وزن ببر نر آمور از  180 تا 306 و وزن ببر ماده آمور از 100 تا 167 كيلوگرم متغير است.طول جمجمه ببر نر مازندران از  316 تا  369 و طول جمجمه ببر ماده مازندران از  268 تا 305 ميلي‌متر متغير است.طول جمجمه ببر نر آمور از 341 تا  383 و طول جمجمه ببر ماده آمور از 279 تا  318 ميلي‌متر متغير است.

بر اسا آن چه گذشت،سئوال اين است که ما با اين دو قلاده ببر چه مي‌خواهيم بكنيم؟ قرار است در پناهگاه‌ حيات‌وحش ميانكاله در جنوب شرقي درياي مازندران يك منطقه محصور به وسعت 50هكتار را در اختيار اينها بگذاريم. در نظر بگيريد كه 50هكتار زمين حتي براي تأمين غذاي يك وعده خوراك ببرها كافي نيست؛ يعني در اين وسعت بايد به آنها غذاي دستي‌داده شود (حدود 35كيلوگرم گوشت براي هر قلاده ببر در هفته!) معمولا براي اين كار از الاغ‌هاي پير و فرسوده روستاهاي اطراف استفاده مي‌شود؛ يعني كار  افزون براي محيط‌بان‌هايي كه زير بار كمرشكن حفاظت از ميانكاله كمر خم كرده‌اند! از نظر مجامع جهاني، وقتي جانوري به اين‌ترتيب نگهداري مي‌شود، در زمره حيات‌وحش محسوب نمي‌شود.

آنچه انجام شده مبادله‌اي در حد باغ‌وحش‌ها ست و به‌هيچ عنوان ارزش «زيست‌محيطي» ندارد.نكته آخر آنكه حتي اگر اين ببرها را تكثير كنيم در تمام خطه شمال، منطقه‌اي موجود نخواهد بود كه بتوانيم آنها را رها كنيم تا آنها به‌طور طبيعي زندگي كنند.

يکي از مخاطبان ما نيز به نام "احسان از شیراز" مطلب زير را براي درج در سايت براي ما ارساال کرده است:


" قصه‌ای که می‌خواهم برای تان تعریف کنم، به احتمال نود و نه درصد دروغ است، اما آن قدر عبرت‌آموز است که به گفتنش می‌ارزد.

 خاصه در این روزگار فکر می‌کنم کار بدی نباشد اگر بعضی از این دروغ‌پردازی‌های قابل تأمل را برای هم بازگو کنیم.

می‌گویند ناصرالدین‌شاه، یک بار در سفر مازندران، ببر منحصر به فردی پیدا کرد و آن را به کمک نوکرهای خود به بند کشید و با خود به طهران آورد.

 ببر را در همین گوشه عشرت‌آباد به درختی بستند و «مشد‌اصغر مازندرانی» را از میان عمله خلوت به نگهبانی‌اش گماشتند.

شاه سپرده بود که گوشت گاو و گوسفند به ببر بدهند و از او مراقبت ویژه کنند و هوای حیوان بیچاره را داشته باشند.

 از ادبیات معمول آن دوره قاجار هم چنین برمی‌آید که مثلاً شاه به مشداصغر گفته باشد که «اگر یک مو از تن این ببر کم شود پدر پدرسوخته‌ات را در می‌آورم و پوستت را می‌کنم و چهار شقه‌ات می‌کنم و به چهار دروازه آویزانت می‌کنم و... »

 هفته‌ای یکی، دو بار هم احتمالاً شاه سری به گوشه حیات می‌زده و با ببر به درخت بسته شده بازی می‌کرده و صدای نعره‌اش را می‌شنیده و خنده مستانه سر می‌داده و حال می‌کرده. این رفتار از شاه بعید نبوده. اما ببر، سگ نیست که با قلاده به درخت ببندندش و خم هم به ابرو نیاورد.

بیچاره از شدت افسردگی در همان گوشه باغ دق کرد و مرد و مشداصغر بالای سرش ماتم گرفت که چه خاکی به سرش بریزد و چه کند با این ببر سقط شده.

شاه گفته بود پوستش را می‌کند و می‌دانست که اگر شاه بگوید، یقیناً چنین می‌کند. ساعت‌ها فکر کرد و با رفقای یک‌دلش شور کرد و بالاخره به این فکر بکر رسیدکه پوست ببر را بکند و به روی خودش بکشد و آن یک روز در هفته که شاه قرار است بیاید بازدید، نعره‌ای بکشد و پنجه‌ای نشان دهد و قال قضیه را بکند.

هر چه بود خوب فکری بود، چون تا مدتها شاه نفهمید که در زیر این پوست، مشداصغر خانه کرده‌ است، نه روح ستیزنده ببر. اما ظاهراً بخت با مشداصغر همواره یار نبود، چرا که در یک سفری، پادشاه بنگال به ایران آمد و با خود، ببر مشهور بنگال را آورد که برای تفریح دو پادشاه هم که شده، این دو ببر را به جان هم بیندازد، تا ببینند پیروزی با ایرانی‌هاست، یا بنگال‌ها.

 مشداصغر مازندرانی دل توی دلش نبود و شبانه‌روز دعا می‌کرد که فرجی حاصل شود و پادشاهان از خیر این نزاع بگذرند و بیهوده او را به کام مرگ نفرستند.

علاوه بر همه اینها بحث عرق ملی هم بود و نمی‌خواست بنگال‌ها برنده این میدان باشند و تا ابد فخرفروشی کنند و ببر مازندران را تحقیر کنند.

ناچار تن به قضای الهی داد و صبح روز نبرد پوست ببر را بر سر کشید و رفت و در گوشه رینگ ایستاد و از دو سوراخ چشم ببر شروع کرد به نظاره مردم مشتاق و دو پادشاه قوی‌شوکت که داشتند برای هم کری می‌خواندند و می‌نوشیدند و می‌خندیدند. سرانجام لحظه موعود فرا‌رسید و دید که ببر بنگال هم از گوشه‌ای وارد شد.

داشت مثل بید می‌لرزید که ببر بنگال نزدیک شد و آرام سر در گوشش آورد و گفت: «نترس، مشد اصغر مازندرانی، منم؛ مشداصغر بنگالی»... از اینجا به بعد قصه را باید حدس بزنیم، اما هرچه بود خدا را شکر به نفع همه بود و خونی از دماغ کسی نریخت و همه چیز به خیر و خوشی تمام شد. اما منظور؟ حرف ساده و بی‌رودربایستی‌اش می‌شود اینکه ما در دنیایی قرار گرفته‌ایم که مشداصغرها یک طرف ایستاده‌اند و مشداکبرها طرف دیگر.

 این وسط فقط بلا سر مردمانی می‌آید که بی‌خبر از همه جا، همچنان اصیل مانده‌اند و حاضر نشده‌اند در پوست دیگری خانه کنند. مردان اورژینال کم نیستند، عیب اینجاست که در روزگار ما انبوهی پوست شیر و ببر و پلنگ موجود است که از شدت بی‌صاحبی، هر کسی یکی برداشته و به سر خود کشیده.

نعره‌ می‌کشند، پنجه هم نشان می‌دهند، دنبال هم نیز می‌کنند، اما به جای اصل کاری‌اش که می‌رسند، معلوم می‌شود که با هم قوم و خویشند. انصافش این است که ما هم یکی از همین مشداکبرها و مشداصغرها هستیم. چه من که می‌نویسم، چه شما که می‌خوانید، چه آنها که نمی‌خوانند، همه‌مان حقیقتاً آن چیزی نیستیم که نشان می‌دهیم.

 این وسط بیچاره مردان اصیلی که در این انبوه مردمان جعلی‌ دارند تباه می‌شوند و از بین می‌روند و آزار می‌بینند و... این را گفتم برای اینکه خیلی نگران بعضی امور، نباشد."


  • چهارشنبه 8 ارديبهشت 1389-0:0

    زیست بوم مازندران به سرعت در حال تغییر به نفع موجود انسانی و به خصوص غیر بومیان وب ه ضرر انواع موجودات گیاهی و جانوری بومی است. عامل اصلی در این بین البته بومیان منطقه هستند که خواسته یا نا خواسته تسلیم بهره برداری های زود بزده و غیر پایدار می شوند.
    باید پذیرفت که ببر مازندران منقرض شده است و احیای آن ،اگر هم از نظر فراهم آوردان یک یا چند قلاده به شیوه های مختلف از جمله همین شیوه قرض گرفتن میسر باشد، چون محیط زندگی آن به کلی تغییر کرده عملا امکان پذیر نیست.
    اما درس که از این موضوع می توان آموخت و به کار گرفت نجات حیات وحش باقی مانده اهم از ارقام گیاهی و جانوری و حتی حفظ بومیت منطقه مازندران و در کل شمال است.
    امروزه پوشش گیاهی بومی منطقه به سرعت در حال نابودی است به تبع آن انواع جانوارنی که زندگی آن به این گیاهان وابسته بود به شکارچیان کوچک مثل روبا( شال) و گونه در حال انقراضِ گربه وحشی(بامشی شال) و پرندگانی مانند انواع بازها( کچچک و برری) جغد( پید کله) در حال عقب نشینی نه تنها از منطقه بلکه از دایره لغت و فرهنگ مازنی هستند.
    باید برای حفظ گونه های موجود در حال انقراض فکری کرد.


    ©2013 APG.ir