ما پشت کوهی ها!
...آقایی حدود 40 ساله ( که با پوشش نامناسبش ظاهرا جاده را با منزل اشتباه گرفته بود!) هم بسوی ما آمد و او هم چند جمله ای نثارمان کرد و در همین حین راننده بعدی داد زد: آقا این بنده خداها مقصر نیستند، می گویند کوه ریزش کرده و جاده را بستند!(يادداشتي از زهرا راه گل،خبرنگار-چالوس)
آنچه که از ترافیک سنگین محور چالوس در هشتم مردادماه آموختم
حفظ حقوق و حرمت بومی ها مهمتر از جذب گردشگر است
شاید سال 1312 که محور کندوان (جاده چالوس) در سلسله جبال البرز با پیچ و خم های متعدد در دل کوه احداث شد و البته به عنوان جاده ای ناامن و خطرناک معرفی گردید کمتر کسی فکر می کرد امروز این محور به عنوان چهارمین محور زیبای دنیا در هر تعطیلات عنوان یکی از پرترددترین وپرترافیک ترین محورهای کشور را هم به خود اختصاص دهد. محوری که طبق آمار موجود سالانه حدود 13 میلیون گردشگر و جهانگرد داخلی از آن عبور می کنند.
آنچه که در این فصل از سال بیش از هرچیز نگاه ما را به این جاده زیبا معطوف می دارد بدون شک ترافیک سنگین آن است که تا کسی آن را از نزدیک تجربه نکند به درستی سختی ها و مصائب ناشی از آن را درک نخواهد کرد.
نکته قابل توجه اینکه همواره به دنبال نقد مساله ترافیک بوده و نابسامانی ها و مشکلات ناشی از آن را مورد توجه قرار دادیم درحالی که به نظر می رسد باید بیش از پیش در رابطه با فرهنگ ترافیک و البته فرهنگ استفاده درست از خودرو در کنار رعایت حقوق و حفظ حرمت دیگران را نیز به بررسی بنشینیم و رفتارهای انسانی را از ابعاد مختلف و در شرایط گوناگون مورد ارزیابی قرار دهیم.
ترافیک سنگین حتی پرحوصله ترین افراد جامعه را به رانندگانی عجول و پرخاشگر تبدیل می کند اما اینها دلیل بر بی احترامی و زیرپا گذاشتن ادب و احترام نمی شود.
در گذر از سختی مسیر تهران به چالوس آن هم پس از اعلام یکطرفه شدن محور کندوان، آنچه مرا مورد تعجب و البته آزردگی خاطر قرار داده زجری بود که طی حدود 4 ساعت (3 ساعت و 45دقیقه) در محدوده مرزن آباد (دوراهی طویر تا داخل شهر مرزن آباد) مسیری که همواره طی حدود 10 دقیقه طی می کردیم متحمل شدم.
برخلاف دیگر مسافران که به شمال می آیند و چند روزی را میهمان مردم خونگرم منطقه می شوند به سرمان زد تا یادی چندساعته از روستای اجدادی مان کنیم. در بازگشت بی خبر از آنچه که در محور کندوان و محدوده مرزن آباد می گذشت مسیر چالوس را درپی گرفتیم.
حدود ساعت 6 و 30 دقیقه روز جمعه در تلاقی دوراهی طویر به جاده اصلی که حدود 2 کیلومتر با شهر مرزن آباد فاصله دارد (درحالت عادی 10 دقیقه) با ترافیک سنگین مواجه شدیم که موجب گردید ورود ما از جاده فرعی به جاده اصلی( 6-5 متر) 45 دقیقه طول بکشد. شاید اگر در دوراهی طویر یک مامور راهنمایی و رانندگی می گماردند آنهمه گره خوردگی ترافیک را در آن نقطه مشاهده نمی کردیم.
پیوستن ما به صف رانندگان بومی که از روستاهای شان به مقصد چالوس درحرکت بودند گویی به مانند ارتکاب جرمی بود که ناخواسته مرتکب شده بودیم. سیل بد و بیراه ها و الفاظ رکیک تنها به جرم اینکه در خاک مرزن آباد به سمت شهرمان درحرکت بودیم از همان دوراهی طویر از سوی عده کثیری از مسافران ما را متعجب و البته خجل زده نموده بود. گویی نه تنها حق بازگشت به شهرمان را نداشتیم بلکه باید دهان بسته و هرچه نثارمان می کردند را می پذیرفتیم.
حدود 4 ساعت انواع برخوردها را تحمل کردیم و البته به این دلخوش بودیم که شاید کمی جلوتر ماموری ایستاده و علاوه بر روان سازی و گشایش گره کور ترافیک از حق ما مردم بومی دفاع می کند اما در کل مسیر دوراهی طویر تا شهر مرزن آباد تنها یک مامور (اگر اشتباه نکنم گروهبان یکم قاسمی) را مشاهده کردیم که علیرغم زحمات و دوندگی فراوان به تنهایی نمی توانست کاری از پیش ببرد. ( البته یادآور می شود که جمعی از مسافران نیز خود از برخورد بد و دور از شانی که با ما می شد ابراز شرمساری و تاسف نموده و این رفتارها را متوجه خود و خانواده های خوشان نیز می دانستند و بابت رفتارهای دیگران از ما پوزش می طلبیدند)!
آنتن موبایل ها قطع شده بود و مردم از اتومبیل هایشان پیاده شده و در خیابان قدم می زدند، گروهی سفره غذا را پهن کرده و دلی از عزا در آوردند، بعضی در گوشه ای از خیابان شور گرفته و گروهی نیز (حال از سر دلخوشی یا از سر درد!) به رقص و پایکوبی پرداختند.
حدود 200 متر را پیاده طی کردم تا اینکه توانستم به هر زحمتی که شده بود با سرهنگ محمودی رییس راهنمایی و رانندگی چالوس تماس بگیرم و از ایشان تقاضا کنم که پلیس راه را از وضعیت بسیار بدی که دچارش شده بودیم باخبر کند. اما سه ساعت دیگر هم گذشت و خبری از پلیس راه نشد که این امر با توجه به ترافیک سنگین محدوده مرزن آباد کمی عجیب و دور از انتظار به نظر می رسید.
با خود گفتم اگر در یکی از روستاهای مرزن آباد تا دوراهی دزدبن که شامل روستاهایی چون انگوران، قلعه گردن، پلاتکوسر، دلیر، الیت، ناتر، بیجدنو، فشکور، مرس، کوتیر، طویر و ده ها روستای دیگر می شد اهالی آن مجبور بودند یک بیمار قلبی یا یک زن باردار را سریعا به شهر برسانند چه بلایی بر سرشان می آمد؟
اصلا یک طرفه کردن جاده چالوس از داخل شهر مرزن آباد با توجه به تعداد کثیر روستاها و جمعیت بالای شان در فصل تابستان که اهالی آن عمدتا هر روز صبح و غروب در تردد هستند چه توجیهی می تواند داشته باشد؟
نگاهم نه کارشناسی است نه به عنوان یک روزنامه نگار می نویسم بلکه به عنوان یک شهروند چالوسی که یک جمعه را به روستای خود رفته و در بازگشت محکوم به تحمل 5 ساعت و نیم در مقابل راه همیشگی یک ساعته می شوم.
یک طرفه شدن جاده از داخل شهر مرزن آباد برایم قابل درک نیست درحالی که باید این مهم باتوجه به تعدد روستاهای محدوده مرزن آباد از دوراهی دزدبن صورت گیرد تا روستائیان در این بین متضرر نگردند. آنها نه حق تردد دارند و نه حرمت شان محفوظ می ماند. به راستی چه کسی پاسخگوست؟
شاید بگویند ترافیک هشتم مرداد یک استثنا بود اما به چه قیمتی؟ ما منکر گردشگرپذیری و توریست پذیری چالوس و مرزن آباد نیستیم اما ابتدا باید حقوق و جایگاه بومیان را معنی و مشخص کنیم و بعد به فکر ثبت آمار گردشگر در منطقه باشیم.
اینکه چه جملات رکیکی می شنیدیم بماند اما اینکه به چه جرمی مورد بی احترامی قرار می گرفتیم مهم است. شاید اگر به واقع جاده را از دوراهی دزدبن یک طرفه می کردند اینهمه مشکلات در محدوده شهر مرزن آباد پیش نمی آمد و ترافیک سنگین و گره خورده را در آن منطقه شاهد نبودیم و در پی ترافیک روان به شهرمان بازمی گشتیم. می طلبد که پلیس راه در این مورد تحقیق و تجدیدنظری داشته باشد و حق مردم روستاهای اطراف مرزن آباد را هم در نظر بگیرد
معطلی و سردرگمی در خیابان موجب شد تا با چندتن از مسافران و همشهریان هم صحبت شوم و نظر آنها را در مورد ترافیک بپرسم. فردی حدود 45 ساله که از پلاک ماشینش می شد حدس زد که از کرج به شمال آمده چندان از پرسش من خوشش نیامد و با عصبانیت ما را مقصر اصلی این ترافیک خواند و از ما خواست از همان راهی که آمدیم برگردیم!!
آقای کیادلیری اهل روستای دلیر به مانند ما در جاده گرفتار ترافیک شده بود هم از وضعیت موجود و البته نبود پلیس راه شکایت داشت. او هم البته خودمان را مقصر دانست و با خنده گفت: آخر آب و نانمان کم بود یا روستایمان فرار می کرد که باید اینگونه گرفتار می شدیم! صد رحمت به زمستان و برف با عمق چندمتری اش حداقل آن موقع حرف و حدیثی پشت سرمان نیست! در همین بین جمله ای زننده از یک راننده مسافر موجب شد تا چند دقیقه ای به بحث و جدل بگذرد و نهایتا یکی از معدود مسافرانی که حداقل حرمت همسر و فرزندانش را حفظ و شان ما را درک می کرد دخالت کرد و به غائله پایان داد.
نفر بعد اصلا نگذاشت دهانم باز شود و با داد و فریاد و با گفتن جملاتی چون ( شما پشت کوهی ها که نمی دانید جاده یکطرفه چند بخش است این بلا را سرمان آوردید و چند جمله ...!) ابراز وجود کرد که البته اینبار به رگ همشهریان و به قول خودمان بچه محل هایمان برخورد و .....
آقایی حدود 40 ساله ( که با پوشش نامناسبش ظاهرا جاده را با منزل اشتباه گرفته بود!) هم بسوی ما آمد و او هم چند جمله ای نثارمان کرد و در همین حین راننده بعدی داد زد: آقا این بنده خداها مقصر نیستند، می گویند کوه ریزش کرده و جاده را بستند!
در هرصورت از دو راهی طویر تا شهر چالوس را 5 ساعت ونیمه پشت سر نهاده و نصف شب به منزل رسیدیم. اما براستی غبار خستگی راه را همانند آنچه که دیدیم و شنیدیم بر شانه های خود سنگین ندیدیم!
شاید ما شمالی ها که عادت کردیم فقط جمعه ها را به خود استراحت بدهیم و به مسافرت یک روزه ( البته به روستاهای اجدادی مان) برویم و هوایی تازه کنیم بهتر باشد همین یک روز را هم در منزل بمانیم و چای بنوشیم و فیلم ببینیم و البته قدمی کوتاه مدت در ساحل بزنیم.
- سه شنبه 20 مهر 1389-0:0
مطلب زیبا اما قابل تامل و هشدار دهنده ای بود اما ای کاش مسوولان سواد خواندن و گوش شنیدن داشتند
- چهارشنبه 27 مرداد 1389-0:0
برادر این عکسی که زدی اصلا ترافیک نداره که!!!!!