موسیقی تبری را به موسیقی ملی پیوند میزنم
گفت و گو با فتح الله بابايي،خواننده موسيقي ملي که 14 قطعه مازندراني را بر اساس موسيقي رديفي ايران اجرا کرده است.
اشاره:
فتحالله بابایی؛خواننده نسل دوم مکتب مهرتاش است که در این زندگی پرهیاهوی شهری و کسالت مردم بهدنبال پروژهي موسیقی تبری و وارد کردن آن به موسیقی ملی رفته است. بهگفتهي خودش همهي موزیسینها به بکر و دستنخورده بودن موسیقی محلی کشورمان آگاهند؛ اما شاید یکی از دلایلی که بیشتر آهنگسازان و خوانندگان سراغ این گنجینهي موسیقایی نرفتهاند؛ به سختی راه مربوط است و اینکه در کشور ما نهادی برای حمایت از این کارهای نو وجود ندارد.
بابایی متولد 1346 است. وی زادهي تبرستان و کوههای سربه فلک کشیده و جنگلهای وحشی است و شاید همین قومیت و نژاد او را وادار به انجام این پروژهي سخت و طاقتفرسا کرده است؛ با این حال میگوید: نمیخواهم کار تکراری انجام دهم و اگر قرار است به صورت اجرایی وارد حوزهي موسیقی شوم؛ ترجیح میدهم با یک کار تازه و نو بیایم.
این خواننده؛ از سال 1369 کار پژوهش در این نوع موسیقی را آغازکرده است. بهگفتهي خودش، او بهعنوان یک باغبان، گوشهها و ملودیها را جدا کرده و همچون یک نهال، آنها را به درختی بزرگتر که همان موسیقی ملی است، پیوند زده است.پای صحبتهای بابايي نشستهایم.
-------------------
* شما با چه انگیزهای چند سال از وقتتان را صرف بررسی ملودیهای تبری کردید، باتوجه به اینکه در خیلی از مصاحبهها اشاره داشتید که ملودیهای بکر و دست نخورده بسیاری داریم تا آنها را وارد موسیقی دستگاهی ایران کنیم؟
- وقتی که بحث پژوهش را در زمینهي موسیقی تبری آغاز کردم، زمانی بود که مجلهي ادبستان در دههي 60 و70 به چاپ میرسید و بسیار به مباحث تکراری شدن موسیقی میپرداخت. این بحثها در موسیقی ما تکرار و تکرار میشد و من صرفنظر از این قضایا؛ به این نتیجه رسیدم که جدای از واقعیتهای موسیقی دستگاهیمان، موسیقی ملیمان نیز منحصر به 7 دستگاه معروف و 5 آواز نمیشود و درکنار اینها، موسیقی نواحی و فولکلور را داریم.
در موسیقی نواحی، چه در زمینهي آوازی و چه ضربی، ملودیهایی وجود دارند که قابلیتهای بسیار بالایی دارند و بکرند. آنها قابلیت اجرا در سطح ملی را هم دارند. منتهی چون مساله کلام بر آن حکمفرما شده و موسیقی ما نیز عمدتا کلامی است، متاسفانه در همان منطقه موردنظر حبس شده است.
در طی سالها وقتی با صداهای ماندگاری همچون قوامی، بنان، شجریان و پریسا آشنا شدم و در آنها غرق شدم، دیگر نگاه و سلیقهام طوری شد که نمیتوانستم با برخی صداهای دیگر ارتباط برقرار کنم و از آنجا که بسیار کنجکاو هستم؛ به این موضوع فکر کردم که چرا برخی از صداها برای مردم جذابیت دارد؛ که دلایل زیادی میتواند داشته باشد؛ غیر از فیزیک حنجره و بافت تارهای صوتی، آناتومی دهان و دندان و .... به داشتن صدایی مستقل به معنویت درونی آوازهخوان و رعایت مسائل اخلاقی و تزکیه نفس نیز برمیگردد.
به هر حال آنچه مسلم است در این سه دههي اخیر کمتر شاهد بروز صداهای مستقل بودهایم که مردم آن را زمزمه کنند؛ البته این وسط؛ تکنولوژی و نرمافزارهای صدابرداری چندان بیتقصیر نبودند که با انواع ترفندها صداهایی که اصولا آوازی نیستند و نباید آلبوم بشوند را بدون هیچ کنترل کیفی وارد میكنند و نتیجهي آنهم معلوم است. مردم میگویند ما دیگر خسته شدهایم از بس صدای تکراری شنیدیم.
نکته مهمی که میخواهم عرض کنم این است که در عرصهي آواز؛ سالهاست که ما خودمان را محدود کردهایم به 300 – 400 گوشه که در هفت دستگاه موسیقی عرضه و معرفی شده است که آنهم گوشههای معروفتر را میخوانیم.
البته همانطور که قبلا گفتهام این گوشهها همگی خوباند و دلیل ماندگاریشان همین خوب بودنشان است اما موسیقی ملی محدود به این چند صد گوشه نمیشود. ما گوشهها و لحنهای بسیار زیادی داریم که در موسیقی نواحی ایران از قابلیت بسیار زیادی برخوردارند و میتوانیم آنها را در قالب دستگاههای آوازیمان بخوانیم که ضمن حفظ اصالتهاو انتقال این گوشهها به نسل بعدی، مردم هم بتوانند چیزهای جدیدتری بشنوند.
با این حال تاکید میکنم که گوشههای فعلی خوب است اما مگر چندصد بار میشود مخالف سهگاه را خواند آنهم تکراری! مردم وقتی گوشهي مخالف سهگاه با صدای منتشری را شنیدهاند دیگر نمیتوانند کارهای ضعیفتر را بپذیرند یا راست پنجگاه استاد شجریان ملکهي ذهن مردم است.
همایونی که زندهیاد بنان با سنتور ورزنده اجرا کردهاند، چهارگاه استاد صدیف، ماهور استاد شهیدی، مثنوی شور از گلپایگانی، گوشه دلکش با صدای ایرج....! یا تصانیفي مانند الهه ناز با صدای بنان، سرگشته با صدای قوامی و ... را اگر میخواهیم بازخوانی کنیم اگر جذاب نباشد بهتر است اصلا این کار را نکنیم.
اگر قرار است گوشههایی که اساتید آواز خواندهاند را مجدد بخوانیم اگر نمیتوانیم بهتر از آنها بخوانیم همان به که آنها را اجرا نکنیم؛ چراکه نتیجه آن همین میشود که مردم میگویند آثار موسیقی تکراری شده است. پس بهتر است برویم و گوشههای جدیدتر را بخوانیم.
بنابراین یکی از دلایلی که سراغ آوازهاو ملودیهای تبری رفتهام به تازه و بکر بودن آنها برمیگردد؛ حال اینکه چقدر سخت باشد و زمان ببرد، اصلا برایم مهم نیست.
بهصورت کلی تمام روایتهای آوازی ما مثلا دستگاه سهگاه محدود میشود به گوشههای درآمد، زابل، مویه، شکسته مویه، مخالف، مغلوب، هدی و پهلوی، مثنوی مخالف و چند گوشه دیگر؛ درصورتی که به اعتقاد من؛ گوشههای بسیار زیادی داریم که میتوانیم در دستگاه سهگاه بخوانیم که متاسفانه جایشان خالی است.
علی رغم اینکه با طیف جوانان موافقم، اما انتقاد شدیدی نسبت به آنها و ازجمله خودم دارم که اهل تحقیق نیستند و هرچه استاد گفته را باوجود اینکه مقام خودش را دارد، انجام میدهند؛ چراکه اگر شاگردی که استادش را فتح نکند، شاگرد نیست.
من به جرات میگویم که قطعا گوشههای نو و تازهای وجود دارد که برای همهي خوانندهها به اندازه کافی موجود است، برای مثال در همین موسیقی تبری که محدود به یک منطقه جغرافیایی است، گوشههای مختلفی داریم که در سهگاه، شور، نوا، چهارگاه و ماهور مینشینند. به نظر من؛ در حوزهي آواز بهتر است که خواننده کاری نو انجام دهد و گوشهی جدیدی بخواند. در حوزهي تصنیف نیز وضع به همین منوال است؛ مگر چند درصد از مجموعه تصنیفهایی که در بازار وجود دارند، جدیدند؟ البته اینها کارهای خوبی هستند و من بههیچ عنوان در حوزهي هنر، کسی را تکذیب یا نفی نمیکنم. نقد میکنم اما تکلیف نمیکنم.
اساسا قیاس در هنرهای زیبا کار اشتباه بزرگی است و امتناع به ذات محسوب میشود، چون در کار هنری بهخصوص در موسیقی، سلیقه مهم است و باید به سلایق احترام گذاشت. حرف بنده این است که از ملودیهای نابی که دراختیار داریم؛ استفاده کنیم و آنها را پرورش دهیم؛ چراکه همه این تصانیف ساخته دست بشرند و وحی منزل نیستند و ما نیز نباید از ارائه آثار نو بترسیم. البته به شرط اینکه اساتید فن و مردم نيز آن را بپذیرند.
در همین ارتباط اعتقاد دارم که جوانان باید به سراغ موسیقی نواحی بروند، چراکه یکی از منابع بزرگ موسیقی ما، ملودیهای بکر و ناب مناطق و نواحی مختلف ایران است که جای کار بسیاری دارد. اگر به ریشههایمان برگردیم، آنقدر منابع در زمینههای مختلف داریم که شاید حالا حالا احتیاج به ساختن نخواهیم داشت.
* در این موضوع دو بخش وجود دارد؛ اول اینکه اگر کسی بخواهد بهدنبال این ملودیها برود؛ باید دانش تخصصی داشته باشد و دوم اینکه تفاوتهای موسیقی دستگاهی با موسیقیهای محلی است. مثلا بسیاری از محققان میگویند که موسیقی محلی فاقد نت رهبر است و آن استواری موسیقی دستگاهی و شهری را ندارد! شما در این زمینه چه تحقیقات و اقداماتی انجام دادهاید تا یک ملودی ریشهاش در دستگاه ملی حفظ شود و درعین حال به اصطلاح شهری باشد و بتوان آن را روی ساز یا آواز پیاده کرد؟
* هماکنون بیشتر موزیسینها و آهنگسازها از عدم نوآوری در موسیقی دستگاهی ابراز گلایه میکنند. بخشی از این انگیزه به این موضوع برمیگردد که خیلی وقتها شنوندههای ما دچار ملال و تکرار میشوند و گلایهمندند که چرا این تصانیف تکراری است و چرا آهنگها برایشان مثل گذشته نیست و جاذبهي گذشته را ندارد.
نگاهی دیگر، بلاتکلیفی موسیقی ماست و اينكه هنوز حد و مرزی برایش قائل نشدهاند؛ سازها در تلویزیون نمایش داده نمیشوند. آهنگساز باتوجه به اینکه موسیقی ایرانی؛ کلامی است، نمیتواند شعرهای مورد علاقهاش را روی آهنگ پیاده کند و مورد سانسور و ممیزی قرار میگیرد که منجر به محدودیت میشود.
زمانی بحث ساختن به میان میآید و زمانی دیگر بحث اکتشاف؛ وقتی آهنگسازها آثاری میسازند که زیاد دلنشین نیست، دلایل فراوانی دارد، اما ما ملودیهای بسیار زیبایی هم در زمینهي ضربی و هم آوازی داریم که در نواحی مختلف ایران وجود دارند، منتهی در این مورد، فرد خاص را میخواهد که تخصص، علاقه و پشتکار داشته باشد و درعین حال موضوعیت را نیز بداند. که من به مرور به این دلایل رسیدم.
* این ملودیها به چه صورتی دستهبندی شده است و چگونه یک ملودی محلی با لهجهي محلی را به صورت موسیقی دستگاهی درآوردهاید که به خود موسیقی لطمه وارد نشود؟
- ملودیهایی که جمعآوری کردم، دو دستهاند؛ اول ملودیهایی که در زبان تبری چه به شکل کلامی و چه به شکل سازی اجرا نشدهاند و دوم آنهایی هستند که در موسیقی دستگاهی موسیقی مازندران موجودند.
گوشههایی که الان وجود دارند و این قابلیت را دارند که کار آوازی رویشان انجام شود را جمع کردم و در ابتدای کار، متناسب با معنا و روح شعر محلی، شعری فارسی انتخاب کردم که روح و معنای شعر با آن همخوانی داشته باشد؛ برای مثال، زمانی است که شعری جنبهي تغزل و عاشقانه دارد و برای این نوع شعر باید غزل انتخاب شود. ریتم نیز باید با وزن شعر همخوانی داشته باشد، پس در بحث شعر دو موضوع مهم قابل توجه است: در انتخاب شعر، اول وزن و دوم روح شعر فارسی كه مطابق با آن شعر باشد که این دو موضوع با هم، مبحث تحریرگذاری نامیده میشود.
تحریری که در موسیقی آوازیمان داریم، در موسیقی محلی وجود ندارد و آن را غَلت میگویند. برای اینکه بخواهیم آواز را فارسیگونه کنیم، طبیعتا باید تحریرهایی را بسازیم که در ردیفهای آوازی تعریف شده باشند.
کار آنجایی سخت میشود که هر تحریری، تعریفی دارد یعنی هرگوشهي آوازی ما؛ تحریر مخصوص به خودش را دارد و این مطلب خیلی مهم است. برای مثال فرض کنید که یک ملودی را از موسیقی آوازی طبری پیدا کردم که به اندازهي10 ثانیه غلت دارد و یا اینکه پایان هر مصراع، پنج ثانیه غلت دارد نه تحریر. اما منتهی باید تحریری ارائه دهم که اولا این تحریر به لحاظ ساختاری با ساختار شعر و ملودی بخواند و دوم آن تحریر جدید باشد که نگویند کپی برداری کرده است و برای رسیدن به این مهم و مرحله، لازم است که مجموعهای از تحریرهای سالم و استاندارد جمعآوری شود.
* شما اشاره میکنید که سعی داشتهاید تمام تحریرها نو باشد، در این زمینه تحقیق هم کردهاید یا مرجعی برای تحریر در آواز ایرانی وجود دارد که به آن مرجعه کرده باشید؟
- برای رسیدن به این منظور باید مجموعهای از تحریرهای استاندارد آوازی که اساتید پیشکسوت ما ازجمله آوازهای سیدحسن طاهرزاده،ظلی، قمر، اقبالالسطان، بنان، قوامی، شهیدی، شجریان، منتشری، صدیف، خوانساری، گلپایگانی، ایرج خواندهاند را جمعآوری میکردم.
هرکدام از این آوازها را طبقهبندی و سپس هریک از گوشههای آوازی را در فایل صوتی مستقلی در کامپیوتر ذخیره کردم. مثلا تمام دلکشهایی که خوانده شد(البته آنهایی که در دسترس بود) با صداهای مختلف در یک فایل ریختم و مثلا گوشهي حجاز را در فایلی دیگر.
در این مرحله حجم قابل توجهي از گوشههای آوازی را که اساتید ما خواندهاند به تفکیک ماهیت و نامشان طبقهبندی کردم و سپس تحریرهای درآمد هر گوشه و تحریرهای پایانی هر گوشه را جدا کردم؛ به همین منوال به تفکیک تک تک تحریرها را طبقهبندی کردم و درنتیجه مثلا برای گوشهي دلکش تعداد زیادی از اجراهای مختلف با تحریرهای متنوع و شیوههای اجرایی مختلف را دراختیار دارم. برای دیگر گوشههای آوازی نیز وضع به همین منوال.
حال با دراختیار این حجم زیاد از تحریرهای استاندارد اگر بخواهم برای یک گوشه؛ آواز تحریری تعریف کنم پس از رعایت ملاحظات فنی میتوانم بگویم که تا حدود 70 درصد این تحریرها تکراری نیست و قبلا اجرا نشده است. ممکن است مدت زمان این تحریرهایی که میدهم حدود 10 ثانیه باشد ولی همین 10 ثانیه میخواهم جدید باشد و برای مردم جذابیت داشته باشد.
* جمعآوری تحریرها چند سال طول کشیده و این آرشیو از میان کدام آوازها مدون شده است؟
* تحریرها بر چه اساسی طبقهبندی شدهاند؟
براساس نام گوشه، بهعنوان مثال تحریرهای گبری را یکجا جمع کردم و گوشهي حجاز را پیش هم.
اگر رایانه وجود نداشت این امر میسر نمیشد، چراکه یک لپ تاپ را به این کار اختصاص دادم و همه این کارها برای این است که چند دقیقه تحریر نو و تازه داشته باشم.
* باتوجه به تحقیق دو سالهي شما و شرایط حاضر، آیا میتوانیم بگوییم چه تحریرهایی الان رواج یافته و به چه سمت و سویی کشیده شده است؟
- آواز سالم دارای چندین شاخصه است؛ صحیح شعر خواندن، به صورت صحیح تحریر دادن، جملهبندی یا ترکیب شعر، تلفیق شعر و موسیقی، از شاخصههای آواز سالم است. یکی از مصیبتهای ما این است که الان در عرصه آواز، در بین آوازخوانهای جوان، در تحریرها دچار تکرار شدهایم. در ابتدا باید مشخص شود که تحریرهای ما چطور طبقهبندی شوند.
تحریر در آواز، اساساً مخصوص ایرانیها است و برخی از این تحریرهای ما چون ریشهشان، سازی است، تحت تاثیرسازهای کششی مثل ویلن یا کمانچه و یا تار قرار می گیرند که در این مواقع استاندارد تحریرهای ما تفاوت میکند. اما برخی از تحریرها نیز به صورت ذوقی تغییر میکند.
اگر بخواهیم به صورت کلی بگوییم، درصد دقیقی به دست نمیآید، ولی حداقل 50 درصد آوازهایی که توسط جوانان دهههای اخیر شنیده میشود، تحریرهایی است که بیشتر تحت تاثیر استاد شجریان قرار دارند.
تحریرها و شعرهای استاد شجریان در قبل و بعداز انقلاب باتوجه به حال و هوای موجود تغییر کرده و طبقهبندی شده است. بهصورت کلیتر، جامعهي آوازی ما در این سه دهه، بیشتر تحت تاثیر تحریرهای شجریان هستند. یکی از دلایل این قضیه این است که ما، آوازهای دیگری را در طول 30 سال گذشته نمیشنیدیم یا محدود می شنیدیم و همین مسئله باعث شکل گرفتن سلیقهها شد و جامعهي آوازی ما یکبعدی شد و به یکسو رفت و خیلی از صداهای استاندارد حذف شد و این مسئله منجر به از بین رفتن تنوع آوازی ما شد.
بیتردید استاد شجریان در آواز ایرانی انقلاب کردند و سبک و شیوع جدیدی که خاص خودشان است، ابداع کردند ولی این؛ همهي ظرفیتهای آواز ایرانی نیست. در جامعهي بزرگ آواز ایرانی؛ صداها و شیوههای دیگری نیز هست که باید به آنها نیز توجه شود.
* فکر میکنید به چه دلیل است که کسی بهدنبال ملودیهای بکر و دست نخورده و ایجاد تحریرهای جدید نمیرود؟
- چون خیلی کار سختی است، وقتی که برای اولین بار خواستم این کار را انجام دهم، شاید اگر فکر میکردم که این همه مصیبت دارد، وارد آن نمیشدم و اگر به قصد انتشار آلبوم، کار میکردم، شاید تا به حال 10 آلبوم انتشار داده بودم.
همچنین بهعنوان یک کارشناس در این کار، پیشبینی انتقادها را هم میکنید، پس باید کاری قوی ارائه بدهید. همچنین در این راه کسی وجود ندارد که به شما آفرین بگوید، چراکه ممکن است همه تلاشهایتان با انتقادهای درست و غلط جواب داده شود که من خودم را برای این انتقادها آماده کردم.
یکی دیگر از دلایل این است که اولا این کار؛ ذوقورزی میخواهد و ثانیا قاطعانه میگویم که در ایران؛ کتاب یا منبعی که محتوایش تحقیق در زمینهي موسیقی و تحریرهای آوازی باشد، وجود ندارد. من هم با راه آزمون و خطا برای آواز طبری جلو میروم. حالا ممکن است گام بعدیام در زمینه طبقهبندی آنها باشد.
* ویژگیهای موسیقی تبری از موسیقیهای دیگر نواحی متمایز است. آیا در تحقیقات شما آگاهی و اطلاعاتی درباره این ویژگیها وجود دارد؟
- موسیقی ما موسیقی بسیار متنوعی است و اصولاً تمام موسیقیهای فولکلور ما در ایران، ویژگیهایی دارند که بسیار باارزشند. این نوع موسیقیها پاک و ناب هستند و نجابت دارند و بسیار تاثیرگذارند.
یک نوع موسیقی تحت عنوان موسیقی کار داریم که در توضیح آن باید بگویم که در منطقه موسیقی تبری، مردم عمدتاً به کار کشاورزی و دامداری میپردازند و زمانی پیش میآید که زنان در داخل شالیها به نشا یا برداشت مشغولند و آن چیزی که خستگی را از تنشان بر طرف میکند، موسیقی است.
موسیقی در خون و زندگی اینها جریان دارد و وقتی درحال کار هستند، آواز میخوانند. همهي انواع موسیقیهای نواحی این چنین ویژگیهایی دارند. پس این نوع موسیقی به موقعیت و ساختار زندگی و طبیعتی که پیرامون مردم است برمیگردد که اگر دردی است؛ درد واقعی است و درد رنج. اگر خوشحالی است، خوشحالی واقعی است؛ که هر دوی آنها، زندگیساز است.
تبرستان هماکنون شامل استان مازندران است ولی تبرستان قدیم، استان گلستان فعلی و مازندران را دربرداشته، اما محوریت موسیقی تبری به مناطقی از سوادکوه، آمل، قائمشهر، ساری، بابل، شهرهای ساحلی، بندر ترکمن و گرگان برمیگردد. در موسیقی تبری تنوع بسیاری دیده میشود که به تنوع جغرافیایی آن برمیگردد، چراکه در طبیعت، تنوع زیاد است.
اگر بخواهیم منطقه تبرستان را از لحاظ اقلیمی و جغرافیایی طبقهبندی کنیم، سه منطقه ایجاد میشود؛ اول مردمان کوهنشین هستند مثل منطقه سوادکوه و قائم شهر. دوم دشتنشین هستند مثل بخشهایی از ساری و بابل. سوم مردمان ساحل نشین هستند مثل بابلسر، محموداباد، فریدون کنار، چالوس و ... که هرکدام از اینها موسیقی مخصوص خودشان را دارند و تفاوتهایی با هم دارند و ما عملا تنوع موجود را میبینیم.
خوشبختانه یکی از ویژگیهای خوب موسیقی تبری این است که ملودیها و گوشههای آوازی بسیاری موجود است که در دستگاههای شور، دشتی، ابوعطا، شوشتری، همایون، سهگاه، چهارگاه، نوا و ماهور مینشیند و تقریباً برای هرکدام از هفت دستگاه و شش آواز در موسیقی تبری گوشههایی داریم که بسیار زیبا هستند و در هرکدام از دستگاههای موسیقی میتواند جای خود را باز کنند.
* شما یکی از شاگردان نسل دوم مکتب اسماعیل خان مهرتاش هستید، چند سال است که آواز کار میکنید؟
* درمورد مهمترین ویژگیهای مکتب مهرتاش توضیح دهید.
- همه روایتهای آوازی ما که از استادان بهجا مانده است، در یک مجموعه ردیف هستند، منتهی برای ما زبان فارسی؛ زبان ملی است و همین زبان فارسی با لهجههای مختلفی ازجمله لهجهي مازنی، گیلکی، لری، شیرازی و .... شنیده میشود اما زبان همان زبان فارسی است.گوشهي دلکش در همه روایتهای آوازی یکسان است ولی شیوهي بیان اشعار، جملهبندی و تحریرگذاری متفاوت است.
مشخصات مکتب مهرتاش به نظر من؛ روی دو محور شعر و تحریر میچرخد. در بحث تحریر، اولین ویژگی آوازهای این مکتب، تحریرهای مطول است و کسانی میتوانند در این مکتب دوام بیاورند که هم فیزیک صوتی یا حنجرهي قوی و هم نفس خوبی داشته باشند تا بتوانند تحریرهای طولانی را ادا کنند. الان یکی از تاکیدات استاد منتشری این است که تحریر باید کامل داده شود و هیچ تعارفی هم وجود ندارد.
دومین ویژگی این است که تحریرها، الهام گرفته از طبیعت هستند و سوم اینکه تحریرهای ما بیشتر تحت تاثیر تار است، یعنی اساس تحریرهای مکتب مهرتاش، مضرابی است تا سازهای کششی. در سازهای کششی، آه و ناله بسیار وجود دارد و در تحریرهایی که براساس کمانچه یا ویلن گرفته شده، آه و ناله خاصی وجود دارد. اما در تحریرهای بر مبنای تار، اصولاً صلابت و محکمی و استواری وجود دارد.
بحث دیگر این است که این تحریرها میخواهند قدرت آواز ما را نشان دهند ولی قصد خودنمایی ندارند. بحث دیگر این است که تحریرهای ما، بازاریمآب و کابارهای که جلب توجه کنند، نیستند(یک نت مدام تکرار شود). مورد دیگر اینکه در مکتب آوازی مهرتاش وقتی ما آواز دشتی میخوانیم با اینکه آوازدشتی حالت آه و ناله دارد، اما غمی القا نمیشود.
در بحث شعر نیز، سعی شده که شعر بهصورت شفاف بیان شود. یکی از اصرارهای زندهیاد مهرتاش این بود که یک آوازخوان باید فن بیان و تئاتر(یک آوازخوان باید شعر را بازی کند) بداند. ایرادی که به بسیاری از خوانندههای جدید و برخی قدیمیها گرفته میشود؛ این است که از شعر گذشتهاند و آن را بازی نکردند. فکر میکنم آوازخوان قبل از اینکه شعری را بخواند باید مدام آن را دکلمه و کلمات را درست بیان کند و حس تک تک کلمات نهایتا آن مجموعه غزل و مثنوی را درقالب یک سناریو بازی کند.
ظرفیتهای آوازی گوشههای آوازی در ایران در مناطق مختلف خیلی بیشتر از 400 گوشهی الان است و برخی گوشههایی در نواحی مختلف ایران وجود دارندکه باید در دستگاههای آوازی؛ آنها را بررسی کرد و زحمت کشید تا معرفی شوند. کار دیگری که در آیندهای نزدیک انجام خواهم داد، بررسی ویژگیهای آوازی مکتب مهرتاش است.
* پروژهي موسیقی تبری هماکنون در چه مرحلهای از تولید است؟
- تاکنون 13 الی 14 قطعه کار آماده شده تا منتشر شود. البته قبل از انتشار در سه حوزهي، آنها را مورد مشورت قرار میدهم: اول، در حوزه آوازیاش با اساتید آواز، دوم، مشورت با اساتید حوزه موسیقی فولکلور و نواحی مازندران با این نگاه که آیا امانتداری به نحو احسن صورت گرفته یا خیر، و سوم، مشورت با نوازنده یا آهنگساز به لحاظ تشخیص درست فواصل و گامها و نشاندن هر گوشه در جای درستش در ردیف های آوازیمان.(ilna)