تعداد بازدید: 4907

توصیه به دیگران 2

يکشنبه 15 اسفند 1389-23:27

فرهنگستان موسيقي مي خواهيم

گفتگو با استاد احمدمحسن پور،آهنگ ساز و پژوهشگر موسيقي مازندران


اشاره: گفت و گوي زير را که در يکي از شماره هاي نخستين گاه نامه "فروردين" منتشر شده،طيار يزدان پناه-پژوهشگر قائم شهري-با استاد احمد محسن پور-آهنگ ساز و محقق موسيقي مازندران-انجام داده است.

------------------------

- جهاني شدن، ضرورتي اجتناب ناپذير است و کم کم، تمامي ‌پهنه‌هاي مادي و معنوي جامعه‌ي بشري را در بر مي‌گيرد. اکنون، در کشورهاي در حال رشد، به ويژه در خاورميانه، ستيز سنگيني براي جذب اين فرهنگ در جريان است. به نظر شما، جهاني شدن براي هنر بومي، تهديد است يا جهشي براي جايگزيني شکل تازه‌اي از آن، در راستاي ايجاد بستري تازه براي خوديابي و خودسازي فرهنگِ گذشته؟

* پروسه‌ي جهاني شدن، مدت‌هاست که آغاز شده است. به خصوص، پيشرفت فن آوري ارتباطات، اين حرکت را آسان‌تر ساخته است، اما به نظر نمي‌رسد که در آينده‌اي نزديک، جامعه‌اي از مليت‌هاي گوناگون با هويتي نو تشکيل گردد.

اگر چنين حادثه‌اي رخ دهد، آن شعر سعدي، شاعر بزرگ قرن هفتم: «بني آدم اعضاي يکديگرند»، عينيت مي‌يابَد. البته، جهاني شدن در بعضي از زمينه‌ها، حضور چشمگيري دارد؛ مثل بازسازي سازمان‌هاي سياسي ـ اقتصادي سرمايه داري به شکل مدرن، جهت کارايي بيش‌تر در عرصه جهاني براي مقابله با جريان رقيب و مواجهه با خطرهاي منتهي شده به رقابت‌هاي دروني. از سوي ديگر، روابط گسترده و بنيادي، مناسبات تازه را که فراتر از روابطِ ملّي است، ايجاد کرده و مي‌کند و اين، موقعيت تازه‌اي است براي خوديابي و خودنمايي آن دسته از فرهنگ‌هايي که از ظرفيت بالايي برخوردارند و بخشي از ميراثِ ارزش مند بشري به حساب مي‌آيند. در نتيجه اگر جهاني شدن به معناي ابراز وجودِ تفکّر، فرهنگ و هنرِ تمامي مناطق جهان و تاثيرپذيري مسالمت آميز از يکديگر باشد، به هيچ وجه تهديد نيست.

اگر جهاني شدن، به معناي نابودي هنر و فراموشي موسيقي کهن باشد، بايد گفت که موسيقي، هنري انتزاعي است،  مرز وزبان نمي‌شناسد و هميشه جايگاه خود را به عنوان ميراث بشري حفظ خواهد کرد،  با اين شرط اين که در مسير درست قرار گيرد.

در ضمن، موسيقي کهن به بازسازي خيلي نياز ندارد. زيرا، اين نوع موسيقي، حرف‌هاي تاريخي خاصِ خود را دارد و بستري است براي آفرينش‌هاي تازه. بدون ترديد، هر دوره‌ي تاريخي، هنر ويژه‌ي خود را مي‌پروراند؛ هنري که در کنار هنرِ گذشته به هستي خود ادامه مي‌دهد.

 

- زبان مازندراني مانند موسيقي، ارثيه‌اي است کهن، اما اين زبان بر خلاف زبان فارسي در شرايط کنوني از رشد و گسترش زباني برخوردار نيست. در حالي که ادبا، نويسندگان، شاعرها و زبان شناسان، مدام در انديشه‌ي توليد ترکيب‌هاي تازه براي غني کردن زبان فارسي هستند. آيا در بخش موسيقي نيز شاهد چنين رويداد تاريخي هستيم؟

* اين پرسش دو پاسخ دارد. همان گونه که در جريان هستيد، آثار گوناگوني از موسيقي مازندران ارائه شده و مي‌شود. اين آثار چه متعلق به دوران قديم باشد چه به دوره‌ي کنوني. درمجموع، اين موسيقي، مخاطبانِ ويژه‌ي خود را دارد و نشان دهنده‌ي اين واقعيت است که موسيقي مازندراني، جاري و ساري است؛ يعني افرادي عامل اين پديده هستند و هر پديده‌اي که جاري و داراي حرکت باشد در حال توسعه است و زوال پذير نيست. دوم آن که به گمان اين جانب هرچيزي که قابليت ماندن را داشته باشد طبيعي است که مي‌ماند و خود را نشان مي‌دهد.

 -. موسيقي ملي ايران برگرفته از موسيقي سرزمين ايران است. آيا موسيقي ملي ما از موسيقي مقامي مازندران نيز متاثر است؟ نقش و نشان موسيقي مازندران در موسيقي ملي ما کدام است؟

* با اين نظر موافقم که موسيقي دستگاهي ايران ريشه در موسيقي نواحي ايران دارد. اگر به اسامي بعضي از گوشه‌هاي اين دستگاه‌ها توجه کنيد، در خواهيد يافت، اين اسامي، نامِ مناطق يا شهرهاي ايران مي‌باشد؛ مانند زابل، آذربايجاني، شوشتري، بختياري، ديلمان، نيشابورک، عراق، اصفهانک، . . . و نيز «اميري» در رديفِ صبا، که مربوط به مازندران است و ورساقي و شروشور که بيش‌تر شبيه شهر آشوب است[1] و در مازندران متداول مي‌باشد.

 بعضي‌ها مي‌گويند که شور، مادرِ همه‌ي دستگاه‌ها است و گوشه‌هاي شور و متعلقات آن در بيش‌تر دستگاه‌ها تکرار مي‌شود. البته بعضي‌ها با تغيير نام و نشانه و بعضي ديگر بدون هيچ تغييري، نمونه‌هاي آن را در ماهور، دلکش، راست پنجگاه، سه گاه، شاه ختايي، نوا، گوشت، خجسته، همايون، و نيز چهارگاه که شبيه سه گاه است، ياد آور مي‌شوند.

به نظر مي‌رسد محتواي شور(نه  نام  آن) از لحاظ ساختاري ريشه در سرزمين شمال به ويژه در موسيقي مازندران دارد. دليل آن را مي‌توان در تشابه زياد قطعات و مايه شناسي آن دانست. به طور معمول در موسيقي دستگاهي ايران، درآمد مهم‌تر از همه گوشه‌ها است. درآمد، مايه و جوهره اصلي دستگاه به حساب مي‌آيد قطعاتي که در مازندران به درآمد شور نزديک است بيشتر از ساير نواحي ايران است.

-نزديکي موسيقي ما را با موسيقي نواحي تا چه اندازه مي‌دانيد؟ چه آناني که به موسيقي نزديک‌اند و چه آن‌ها که نشانه کمرنگي دارند.

*موسيقي مناطق ايران به شکل خاصي با هم در ارتباط است. به طور مثال موسيقي مازندران و گيلان در نواحي مرزي اين دو منطقه به ويژه در قسمت‌هاي کوهستاني نوشهر تا اطراف رامسر، آن چنان به هم تنيده و ترکيب شده است که مي‌توان گفت موسيقي ديگري را به وجود آورده است. اين موسيقي، با موسيقي مرکزي مازندران و گيلان متفاوت است.

موسيقي ناحيه‌هاي مرزي مازندران و خراسان (خراسان بزرگ)نيز به همين شکل است. به عنوانِ نمونه، در اطراف علي آباد کتول، موسيقي‌اي رايج است که ترکيبي از موسيقي مازندران، موسيقي خراسان و موسيقي ترکمن مي‌باشد. البته اين بحث قابل تعميم است؛ يعني مي‌تواند شامل رابطه‌ي موسيقي ديگر مناطق ايران نيز بشود. اين شکل خاص که از ارتباط موسيقي نواحي به وجود آمده، پيکره بزرگي به نام «موسيقي نواحيِ ايران» را تشکيل داده است. درباره‌ي اين پرسش که کدام موسيقي، به موسيقي مازندران نزديک است، بايد گفت که موسيقي خراسان و گيلان بيش‌ترين نزديکي را دارد ـ به ويژه موسيقي تالش. البته قسمت‌هايي از موسيقي کردي را مي‌توان به اين مجموعه اضافه کرد که نمونهي آن در دو ترانکِ «دريا او دره» و «ربابه جان» در مازندران ديده مي‌شود.

- در دوره‌اي زندگي مي‌کنيم که تمدن جامعه‌ي بشري از رشد فوق العاده‌اي برخوردار است؛ پيشرفتي که در سيصد سال پيش حتي براي بخش قابل توجهي از دانشمندان بعيد به نظر مي‌رسيد. تاثير اين پيشرفت درکشورهاي بسيار رشد يافته و فوق مدرن در بخش موسيقي عامل ايجاد سازهاي تازه و آهنگ و يا سبک‌هاي تازه شد؛ البته، بحث بر سرِ اين موضوع که اين فرهنگ، مي‌تواند ديرپا يا بي ريشه باشد، نيست. بلکه سخن بر سر آن است که آيا مشابه آن تغييرات در جهت نوآوري نه تقليد، در جامعه ما در حال پيدايي است ـ با اين آگاهي که در زمينه‌ي موسيقي و آواز از اساتيد جهاني برخورداريم.

* آن نوع موسيقي که در تصور شماست، در گروِ سيستم آموزشي فعال و پويا و پژوهش همه جانبه و شکل گيري جامعه‌ي گسترده نخبگان موسيقي و ايجاد بستر و فضا و امکانات لازم مي‌باشد ـ تا در پروسه‌اي مشخص، استعدادهاي موسيقي ما شکفته شود و سبک‌هاي گوناگون و فرم‌هاي مختلفِ متناسب با امروز، پديد آيد. ايراني‌ها مستعدند، امااين استعداد هميشه مانند آتشي در زير خاکستر بود. از گذشته، آگاهي‌هاي علمي و فلسفي اين هنر، نزد ايرانيان بود ـ از زمان فارابي و حتي قبل از آن. دکتر برکشلي در کتاب هفت دستگاه موسيقي موسي معروفي مي‌نويسد «نيم پرده گام طبيعي نيز در آن موجود و به تحقيق قرن‌ها پيش از فارابي در موسيقي ايران به کارگرفته مي‌شد.

 فارابي روش بستن پرده‌ي 75 را به قديم نسبت مي‌دهد و اين مي‌رساند که ايراني‌ها از قديم عوامل گام طبيعي را از پيش مي‌شناختند. در حالي که در اروپا 5 قرن بعد از فارابي، زارئن به وجود آن پي برد و به نام او معروف گشته است.» در جاي ديگر مي‌نويسد: «صفي الدين اُرموي که در حدود سه قرن بعد از فارابي مي‌زيسته، توانسته بود از زايدهاي متعدد و فاصله‌هاي متعدد، آن‌هايي را که نزديک به هم و اختلاف شان قابل اغماض بوده با هم يکي کرده و به درجاتي که از راه منطقي نقل و انتقال چهارم و پرده اصلي به دست مي‌آيد تبديل نموده است. اين عمل شباهت به اعتدال باخ در گام موسيقي غربي دارد. در حقيقت مبتکر اعتدال گام صفي الدين است نه باخ». به هر حال، دنيا از اين دستاورد قديم ايرانيان حداکثر بهره را برده تا به آن نقطه رشد مورد نظر شما رسيد. امروزه 2 يا 3 دانشگاه بي برنامه و بي هدف، هدايت موسيقي ملي ما را برعهده دارند.

در اين زمينه، نهادهاي غير تخصصي، سرنوشت موسيقي ما را تعيين مي‌کنند، با تعداد انگشت شماري استاد که همگي به گونه‌اي پنبه يکديگر را مي‌زنند و رشته همديگر را پنبه مي‌کنند. آيا مي‌توان با اين اوضاع و احوال جاري در عرصه‌ي موسيقي، به پي ريزي آن انديشه کرد، آن طور که در تصور شماست؟ علاوه بر اين، بر مي‌گردد به عامل‌هايي که ريشه در جامعه‌ي ما دارد. فراموش نکنيم که تا چند دهه پيش، نظام اقتصادي غالب به شيوه سنتي بوده است ـ در حالي که وقتي در اروپا رنسانس پديد مي‌آيد شرايطِ پيش از آن، به طور همه جانبه، در تمامي عرصه‌هاي مختلف اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي... براي تحول مهيا بود، اما در جامعه ما به سبب وجود تناقضات گوناگون همين شرايط، عاملِ بازدارنده مي‌شود. بنابراين، اوضاع، زماني براي رشد اين عوامل مساعد مي‌شود که آمادگي آن به لحاظ اجتماعي ـ اقتصادي عينيت يابد.

 - نظر شما درباره ايجاد فرهنگستان موسيقي در مازندران چيست؟ آيا پيشنهادي در اين زمينه داريد؟

* تشکيل فرهنگستان موسيقي در مازندران براي اين جانب ايده آل است. در اين زمينه نکاتي پيشنهاد مي‌شود:

1. تشکيل گروه پژوهشي از خبرگان و دانش آموختگان موسيقي.

2.  آوانگاري همه لحن‌ها و مقام‌هاي همه‌ي مناطقِ مازندران.

3. گردآوري اسناد تاريخ موسيقي مازندران.

4. مطالعه ساختار موسيقي مازندران و تعيين شاخص‌هاي آن.

5. بررسي تطبيقي اين موسيقي با موسيقي قديم.

6. بررسي تطبيقي اين موسيقي با ساير موسيقي نواحي ايران.

7. تحقيق و تدوين سازشناسي مازندران.

8. گردآوري و بررسي ادبيات مربوط به اين موسيقي.

9. چاپ و نشر مطالب پژوهشي انجام شده.

10. ثبت و نقد آثار تازه‌ي اين موسيقي.

11. ثبت بيوگرافي نوازندگان و هنرمندان اين موسيقي.

12. پي گيري مسايل حقوقي و صنفي هنرمندان اين موسيقي.

 

--------------------------------------------------------------------------------

[1] . شهر آشوب: از گوشه هاي ضربي شور.
(tabri)


  • كيوان قائم مقامي قاديكلائيپاسخ به این دیدگاه 0 0
    سه شنبه 28 تير 1390-0:0

    باسلام و احترام
    ازتوضيحات وزحمات جناب استادمحسن پورممنونيم كه به فكرموسيقي محلي ما هستندخداوندبه ايشان عمربابركت عطا فرمايند.
    قائم شهري مقيم تهران بزرگ

    • سه شنبه 3 خرداد 1390-0:0

      البته یاد دادن موسیقی به بچه ها کم چیزی نیست. خوش به حال بچه ای که پیش استد محسن پور تعلیم میبیند

      • بهارک همتی پاسخ به این دیدگاه 0 0
        شنبه 31 ارديبهشت 1390-0:0

        چه خوب که استاد محسن پور اینقدر باسواد است که در مورد تئوری های موسیقی اطلاعات وسیع و عمیق دارد. ای کاش این سواد و مهارت اجرا در جای مناسب خود سریعتر و وسیع تر استفاده شود. قبل از آنکه برای از دست رفتن این اساتید انگشت حسرت به دندان بگزیم.

        • چهارشنبه 28 ارديبهشت 1390-0:0

          راستی مگر ما چند مجسن پور داریم که بعضا حتی اجازه برگزاری کنسرت هم به او نمیدهیم؟ کسی با این غنای دانش و سعه صدر مثال زدنی در تحمل گره های ابروان حضرات ایا حیف نیست فقط در یک اطاق ( حالا فرهنگخانه یا هرجای دیگر) به بچه های ما ارشه گرفتن و کمانچه زدن بیاموزد؟ موسیقی با ان وسعت معنایش ایا نواختن ساز است و بس؟ وقتی میگویند به گاه خاموشی زبان نوبت به موسیقی میرسد ایا مراد همین کیجا جان و لیلی جان است؟ موسیقی هر قوم بار هویت و معرفتش است و ما اما چه راحت از کنار موسیقی و مردان بنام موسیقی میگذریم....!


          ©2013 APG.ir