از دفتر خاطرات يک موج سوار
دکترت تخم مرغ رو کرده 300 تومن! توپيدم که مرغ هاي مملکت تخم نمي ذارن به دکتر چه ربطي داره؟! اون خودش صدتا کار واجب داره،ديگه نمي تونه به کار مرغ جماعت نظارت کنه! دکتر خودش از سوپري محله شون تو نارمک تخم مرغ مي خره 350 تومن،جيکش هم درنمي آد.تازه پياده هم مي ره بازار،چون ماشين اش رو توي مناقصه فروخت!
شنبه
امروز در آبدارخانه اداره بحث سياسي داغ بود. آبدارخانه بهترين مکان اداره براي نقل حرف هاي سياسي است! افلاطون هم در صفحه 163کتاب "جمهوريت"به اين قضيه-مهم بودن آبدارخونه- اشاره کرده و داريوش آشوري هم به نقل از افلاطون در کتاب"دانشنامه سياسي" در قسمت حروف " آ " به آبدارخونه اشاراتي داشته!
تازه چايي روي ريخته بودم توي نعلبکي که بخورم.همکارم رو به من کرد و گفت:ببين فلاني،از رايي که به دکتر دادي پشيمون نشدي؟!
بايد جلوي اين فتنه گران لاابالي وابسته به خارج مي ايستادم و جواب کوبنده اي مي دادم،حالا همکار هست باشه.
قاطعانه جواب دادم:به کوري چشم شما نه خير! اما از رايي که اون سري به سيدخندان شما دادم مثل س...(1) پشيمونم!
برجکش رو داغون کردم.گفتم:دکتر بيسته،تازه مسئول دفترش بيست و يکه! (2)
نمي دونم چرا وقتي اسم مسئول دفتر رو آوردم 3-2 تا از همکارها از آبدارخونه رفتند بيرون! سياست ظرفيت و تحليل مي خواد که بعضي ها ندارند.گمان کنم همکاراني که به دکتر راي داده بودند،الان منحرف شده اند! فقط من و مسئول دفتر هنوز منحرف نشديم و دکتر،دکتر مي گيم!
يک شنبه
امروز باز رفته بودم آبدارخونه اداره.بحث امروز راجع به اختلاس بود.آبدارچي گفت:بيا اين هم از دکتر و مسئول دفترش!نظارت نکردند و جاش دخالت کردند.واسه همين اين جوري شد ديگه!
گفتم:اولا" اختلاس نيست و اختلاله!مي گي نه،خب سوء استفاده!ديگه خيلي باشه انحرافه! اصلا" هم اختلاس نيست. تازه هنوز اثبات هم نشده. دکتر هم گفته قبلا" هشدار داده و مسئوليتش با اون نيست.
چايي رو که خوردم از آبدارخونه زدم بيرون.تصميم گرفتم کمي از جماعت منحرفان زاويه(3) بگيرم.هوا کمي پسه!
دوشنبه
امروز عيال مي گفت:دکترت تخم مرغ را کرده 300 تومن! بهش توپيدم که مرغ هاي مملکت تخم نمي ذارن به دکتر چه ربطي داره؟! اون خودش صدتا کار واجب داره،ديگه نمي تونه به کار مرغ جماعت نظارت کنه! دکتر خودش از سوپري محله شون تو نارمک تخم مرغ مي خره 350 تومن،جيکش هم درنمي آد.تازه پياده هم مي ره بازار،چون ماشين اش رو توي مناقصه فروخت.(4)
عيال زير لب غرولند کرد.گفتم:تمام اين جريانات زير سر جريان انحرافيه،به خصوص مسئول دفترش!(5) داره دکتر رو مي بره زير سئوال با کارهاش.
امروز به طور شفاف و در اقدامي مثبت از منحرف ها زاويه گرفتم.اون قدر زاويه(6) گرفتم که فکر کنم درجه اش به 360 رسيد!
راستي دلم براي املت لک زده! امروز رفتم از اداري و مالي اداره وام ضروري بگيرم تا چند تا دونه تخم مرغ و نيم کيلو گوجه بخرم که گفتند هنوز اعتبارات امسال ابلاغ نشده! برج هفت شده اما اعتبارات نيومده،فکر کنم کار اون اميرمنصور آرياست که پول ها رو اختلاس کرده و مملکت رو بي بودجه گذاشته!خاوري نامرد کاناداخور هم البته بي تقصير نيست!(7)
سه شنبه
امروز توي آبدارخونه دفاع جانانه اي از بر و بچه هاي پايداري (8)کردم.ديگه همکارا کلهم فهميده ان که زاويه گرفته ام.مهم نيست،سياست يعني همين.يعني آدم هرلحظه به رنگي دربياد.يه دوره ما سيدخنداني بوديم،الان بر و بکس پايداري رو عشقه!
آخه چه معنا داره وزير مملکت رو تو مملکت خارجه عزلش کنند! يا چند تا ديگه رو بگيرند و بعد بگن برگرد بيا حد نصاب نداريم و همينا بشن اپوزيسيون!؟ کارها مي کنن دکتر و مسئول دفترش!
چهارشنبه
شب خونه باجناقه بوديم.مي گفت پسرعموش کانديداي مجلس شده و به کمک من احتياج داره.
گفتم:پسرعموت انحرافي که نيست؟من ضد انحرافي ام. گفت:خبر ندارم اما گمان نکنم منحرف باشه.فقط سيگار مي کشه!
پرسيدم:اهل فتنه که نيست؟ها؟ باجناق گفت:والله من اين چيزا سرم نميشه،مي گه مستقلم،عمل گرا هستم،برنامه دارم،از اين چيزا ميگه.
سئوال کردم:با دکتره يا نه؟ گفت:بهش راي داده اما الان منتقد سياست هاشه. گفتم:باجناق جان،يک کلمه بگو پسرعموت کدوم وريه؟8+7 ، 6+5 ، 8 - 9 ، 1+1 ، 10*4...کدومه؟
باز گفت: مستقله(9).
عصباني شدم و گفتم:مستقل منافقه! بالاخره يه ور مي زنه پسرعموت.کدوم وره؟از اين وره،از اون وره؟!
بيچاره کپ کرده بود از اطلاعات کامل سياسي ام. خونه که رفتم تصميم گرفتم مستقل بشم.اين از همه بهتره.خيال آدم راحته.ميگي وسطم،کسي بهت چيزي نمي گه.امروز از بر و بکس پايداري هم زاويه گرفتم.
پنج شنبه
امروز توي آبدارخونه اداره وقتي همکارا فهميدن مستقل شده ام،دستم انداختند. مسئول واحدمون به من گفت:چرخ و فلک!
مي خواستم جوابشو بدم اما ترسيدم اضافه کارم رو خط بزنه.گمان کنم يا انحرافيه يا فتنه گر،بايد زيرابش رو بزنم! هيچکي حق نداره به يه آدم مستقل انگ بزنه!
اين قدر عصباني شدم که يهو کنترلم رو از دست دادم و گفتم:من اصلا" به دکتر راي ندادم و بعد از انتخابش طرفدارش شدم! خودم نفهميدم چرا اين حرف رو زدم.همکارا از تعجب دهن شون وا مونده بود!
بعد از شام کتاب "خداوندان انديشه سياسي" رو دست گرفتم تا بخونم.فکر کنم در مباني فکري و سياسي من تشکيک صورت گرفته.تازه فهرست کتاب رو ديدم و به اسم هگل و آگوست کنت رسيده بودم که خوابم برد!
جمعه
سخنراني دکتر را شب از تلويزيون تماشا کردم.صدا را بلند کردم تا عيال از تو آشپزخونه بشنوه. هيجاني حرف مي زد.مي گفت:فقط 6 درصد افزايش قيمت داشتيم! عيال شيشکي رفت!خوشم نيومد و بهش تذکر دادم.باز بحث تخم مرغ درگرفت.حالا تخم مرغ و گاز و بنزين و اينا به کنار چيزاي ديگه که از 6 درصد بيشتر افزايش نيافته!شايد هم دکتر گفته 60 درصد افزايش داشتيم تلويزيون بد نشون داد و سانسور کرد! آخه الان همه با دکتر بدند.تصميم گرفتم از اول هفته دوباره دکتري بشم،تا ببينم بعدش چي پيش مياد!
پانوشت
1-مثل سگ.جهت احترام به خواننده هاي خاطراتم،حرف گاف رو سانسور کردم تا نگيد فلاني گاف داده!
2-به کوري چشم بعضي همکارا همون رييس جمهوري آينده!رد صلاحيت هم بشه يا اصلا کانديدا هم نشه ما بهش راي مي ديم!
3-زاويه:اگه غلط نکنم اصطلاحي است در علم شيمي يا فلسفه اما اکنون از واژه هاي نوظهور سياست داخليست.بچه که بوديم مي گفتيم نون و پنير و باميه،پروين بزن تو زاويه!
4-دکتر عزيز توي همدان گفت:"مگر سكه خوردني است يا اينكه اهميت بسيار بالايي دارد؟ فقط برخي براي مراسمها به آن احتياج دارند، اما بدخواهان با هزينه پولهاي بسيار سكهها را خريداري ميكنند تا بازار را به هم بريزند." اين هم جواب کساني که از بالا رفتن قيمت تخم مرغ مي نالند!مي بينيد چه قدر اين دو قضيه تخم مرغ وسکه با هم مرتبط است!
5-در کتاب موج سوم الوين تافلر اومده که در جريانات هميشه کسي رو پيدا کنيد که بتونيد تمام تقصيرها رو گردنش بندازيد.من عمرا" اگه به مسئول دفتر راي بدم!حتي اگه کانديدا بشه!
6-زاويه: آها يادم اومد،زاويه اصطلاحي در علم زيست شناسيه! بند 3 رو اصلاح مي کنم.
7- دکتر در اين زمينه گفته:"بانكها كه دست كسي نيست، ما هم كه بيتقصيريم و پدرمان نان حلال به ما داده است."کم کم دارم به خودم شک مي کنم که نکند من اختلاس کرده ام و در اين قضيه دست داشته ام!
8-بچه هاي پايداري همان خوش خدمت هاي اون دوره اند.اولش فول دکتر بودند و بعضي ها هم فول انحرافي بودند،اما وقتي ديدند هوا پسه پا پس کشيدند.
9- مستقل:بر وزن مفتعل،همان باري به هر جهت را مي گويند،در کتاب ناسخ التواريخ آمده که از ابتداي خلقت انسان تا کنون کسي به اسم مستقل نيامده،يا چپکي زده يا راستکي!
***
طنزهاي پيشين مازندنومه را در اين لينک ها بخوانيد:
-الو...من فلانيم! http://www.mazandnume.com/?PNID=V12212
-من به مجلس مي روم http://www.mazandnume.com/?PNID=V12221
-ميان کاله حق مسلم ماست! http://www.mazandnume.com/?PNID=V12336
-استاندار در روز خبرنگار امسال کدام خاطره اش را تعريف مي کند؟ http://www.mazandnume.com/?PNID=V12425
-خبر بيارها و خبرنگارها و مديرمسئول شون! http://www.mazandnume.com/?PNID=V12457
-"خاتون" شعر ما 5 حرف داشت،اما حرف نداشت! http://www.mazandnume.com/?PNID=V12496
-دکتر نامزديان وارد مي شود! http://www.mazandnume.com/?PNID=V12539
- در شورخانه مبارکه چه خبر است؟! http://www.mazandnume.com/?PNID=V12636
- دوشنبه 18 مهر 1390-0:0
مثل همیشه خواندنی بود.به نویسنده تبریک بگویید بابت این متن.از بابلسر
- دوشنبه 18 مهر 1390-0:0
خوب بود.فقط سرگيجه گرفتم بس که رفتم پایین و پانوشت رو خوندم و اومدم بالا!!دست مریزاد
- يکشنبه 17 مهر 1390-0:0
با خودم فکر میکنم که این مردم چقدر ساده اند؟همیشه محروم نگه داشته شدند تا به کمترین و بی ارزش ترین قانع باشند.و البته به بی سواد ترین!این سقوط چقدر ادامه پیدا میکنه؟
- يکشنبه 17 مهر 1390-0:0
ياد آقاي ملون(منوچهر نوذري بخير)که در برنامه صبح جمعه رادیو هر لحظه رنگ عوض میکرد.دوستش زرگنده (ززر) بهش میگفت:ملی!!اون هم میگفت اول وسط وآخر همه تو هستی!مثل اینکه رنگ عوض کردن توي خون ما رفته!
- يکشنبه 17 مهر 1390-0:0
هر لحظه برنگي بت عیار درآيد....دل برد و نهان شد!