من،كتابم و مديران دولتي
از فرصت حضور استاندار در يك مجلس ترحيم استفاده كرده و با دست خطي به ايشان يادآوري كردم و جناب استاندار هم زيردستخطم به جناب مدير كل فرهنگ و ارشاد اسلامي استان دستور اكيد رسيدگي داد و به مسئول روابط عمومي استانداري هم ماموريت پيگيري احاله كرد.نامه به دفتر مدير كل ارشاد رفت و ديگر هيچ!؟(يادداشتي از داود لطيفي،سينماگر و روزنامه نگار-بابل)
اسفندماه سال 89 كتابي را با عنوان "سينما در مازندران" تاليف و روانه بازار كردم؛كتابي كه براي اولين بار دركشور به چگونگي ساخت و فعاليت سالن سينما، مالكان، مديران، كارگران و دستاندركاران نمايش فيلم پرداخت.
با پرسوجويي كه انجام دادم، تاكنون كتابي در اين خصوص در كشور تاليف نشده است، پس به نوعي اين كتاب اولين است.
كتابم به محض انتشار مورد اقبال سينماگران و سينما دوستان قديمي و معاصر و جوانان علاقه مند به فرهنگ و هنر قرار گرفت و برخي از دوستان علاقه مند و حتي يكي دو نفر كه افتخار آشنايي با آنها را نداشتم دهها نسخه از كتاب را خريداري و به دوستان و آشنايان و كساني كه براي ديد و بازديد نوروزي به منزلشان ميآمدند هديه دادند.
همچنين دو نفر از هنرمندان فرهيخته شهرمان-بابل- دهها نسخه از كتاب را در نمايشگاه آثارشان در تهران به بازديدكنندگان هديه كردند.
استقبال از كتاب و همچنين ارايه اطلاعات جديد از تاريخ سينماهاي مازندران باعث شد مقدمات چاپ دوم كتاب فراهم شود.
به رسم ادب يك نسخه از كتاب را حضوري تقديم جناب حجتالاسلام ابراهيمي-مدير كل فرهنگ و ارشاد اسلامي استان مازندران-كرده و درخواست کردم چند نسخه از كتاب توسط آن اداره كل خريداري شود.
جناب مدير كل با نگاهي سطحي به كتاب و در حالي كه همزمان با معاون فرهنگي و كارشناس حقوقيشان صحبت ميكرد،گفت كه اولا بوجه خريد كتاب نداريم و دوم اينكه چون ناشر كتابتان در تهران است بايد به اداره كل فرهنگ و ارشاد اسلامي تهران مراجعه كنيد.
خدمتشان معروض داشتم كه اين جانب چندسالي مدير ارشاد بودم و با ساز و كار كمك به مولفان و هنرمندان آشنايم و بر چگونگي هزينه كرد بودجه فرهنگي واقفم، اما باز پاسخ شنيدم كه بودجه نداريم.
شير پاك خوردهاي وقتي كتاب را مطالعه كرد، گفت حال كه خانواده جناب طاهايي -استاندار محترم- از مالكان سينما در چالوس بودهاند ضمن هديه يك نسخه كتاب به جناب ايشان، درخواست مساعدت کنيد.
اين گردن شكسته با اينكه با سيره مديران آشنا بودم، اطاعت امر كردم و يك نسخه از كتاب را براي جناب استاندار، به همراه يك نامه ارسال کردم، اما پس ازدو ماه و اندي پيگيري، رد نامه بدون ارجاع را نزد روابط عمومي استانداري زدم اما كتاب ...
باز به توصيه همان دوست از فرصت حضور استاندار در يك مجلس ترحيم استفاده كرده و با دست خطي به ايشان يادآوري كردم و جناب استاندار هم زيردستخطم به جناب مدير كل فرهنگ و ارشاد اسلامي استان دستور اكيد رسيدگي داد و به مسئول روابط عمومي استانداري هم ماموريت پيگيري احاله كرد. نامه موصوف به دفتر مدير كل ارشاد رفت و ديگر... هيچ!؟
تلفني پيگيري كردم. ظاهر"ا اين در برهمان پاشنه سابق ميچرخد و دوست خيرخواهم گفت: "جاي تعجب است از دولتي كه رئيس جمهورش به قاطعيت در اجرا مشهور و هدف دوره چهار ساله دوم رياست جمهورياش را ارتقا و اعتلاي فرهنگ نام نهاده و در سفر اخيرشان به مازندران بيش از 70 ميليارد تومان بودجه فرهنگي اختصاص داده است ...! حالا، چگونه مديرانش ...!؟
ايميل نويسنده: (davood.latifi@yahoo.com)
- يکشنبه 1 آبان 1390-0:0
سلام من اگر بجای شما بودم حرمت قلم خود را نگه مداشتم وصبر می کردم تا این دوسال هم بگذرد تا جامعه فرهنگی ما از دست برخی مدیران که هیچ سنخیتی با فرهنگ وهنر ندارند خلاس شود.
- دوشنبه 25 مهر 1390-0:0
دوست عزيز به دوست خير خواه جنابعالي چه مربوط است كه بودجه فرهنگي كجا وچگونه هزينه مي شود . اصلا دانستن تاريخ به چه درد آقايان مي خورد؟ خاموش
- يکشنبه 24 مهر 1390-0:0
من اين كتاب راخواندم ساكن قائم شهر بودم خاطرات زيادي ازسينما هاي ديانا ونپتون درسالهاي نيمه اول دهه پنجاه دارم اقاي لطيفي شما با اين كتاب مرا به دنياي جواني ام برده ايد موفق باشيد
- شنبه 23 مهر 1390-0:0
آقاي لطيفي اميدوارم همواره موفق و با انگيزه باقي بمانيد.
- شنبه 23 مهر 1390-0:0
دوست عزیز محقق؛ اگر چه کتاب را ندیدم ولی گمان می کنم می توند کتاب مرجعی باشد با کرور کرور مخاطب و خواننده و لابد پر فروش. ناشران هم که خدا خواسته دنبال چنین کتابهایی هستند. حالا این چه مرامی است که (بی ببخشید) به قول مازنی ها «کلا دست هیتی دور زنی» زبانم لال گدایی کنیم. متاسفانه ما مردم اعتماد به نفس خود را از دست داده ایم به خودمان باور نداریم. رسم خود کوچک بینی و صاحب منصب بزرگ بینی در درون ما ایرنیان ریشه دوانده است، حتی نزد اهالی خرد. چنین مباد!
- جمعه 22 مهر 1390-0:0
بور بابا ته پی یره خدا بیامرزه..............
- جمعه 22 مهر 1390-0:0
....
که یار از من چغنر پخته می خواهد ..
داوود عزیز سرت رو نقش قالی کنم