تعداد بازدید: 11979

توصیه به دیگران 2

پنجشنبه 7 ارديبهشت 1391-1:12

اسپروز و سگسار

تحقیقی در باره نام های اساطیری اسپروز و سگسار مازندران(جواد مفرد کهلان،پژوهشگر ایران باستان-سوئد)


درویشعلی کولابیان در مقاله خود- اسپروز کجاست- گوید: "بر اساس گفتار شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی، کیکاوس که با لشکریانش به عزم فتح مازندران راهی این دیار می شود، در پایان راهی که به مازندران ختم می شود، دردامنه کوهی با نام اسپروز خیمه گاه می زند:
همی رفت کاووس لشکر فروز/به زدگاه بـر پیش کوه اسپروز
به جایی که پنهان شود آفتاب/بدان جایگه ساخت آرام و خواب

کجا جای دیوان دژخیم بود/ بــدان جایــگه پیل را بــیــم بود
در خوان پنجم و ششم هفتخوان رستم ، برای نجات کیکاوس و همراهان می خوانیم:

نیاسود تیره شب و پاک رو/همی راند تا پیش کوه اسپروز
بدانجا که کاووس لشکر کشید/زدیــوان جادو بــدو بد رســیـد
چو برگشت پیروز گیتی فروز/ بیامد دمان تا به کوه اسپروز
زاولاد بگـشــاد خــم کمــنـــد / نشــسـتــند زیر درختی بلــنـد
تهمــتن ز اولاد پرســید راه/به شهری کجا بود کاووس شاه "


اما بر خلاف کولابیان که برای کوه اساطیری اسپروز، نام روستای اسپرز ساری به معنی "دارای بوته های انگور" را منظور می دارد، چنانکه از گفتار فردوسی در خوان پنجم و ششم هفتخوان رستم بر می آید، اسپروز کوه مرزی سخت گذر و حفاظ طبیعی بین مازندران و داخل فلات ایران به شمار می رفته است؛یعنی آن نامی بر خود رشته کوه البرز در رابطه با سرزمین مازندران بوده است.


این جانب قبلاً نام کوه اسپروز (یعنی کوه سرزمین حفاظت شده توسط سگان) را به پیروی از استاد پورداود با کوه زاگروس (کوه ساگارتیان= سنگ کنها، یا کوه شکارچیان= کلخورانها) مطابقت داده ام که خطا به نظر می رسد چون در شاهنامه در هر سه نوبت که از کیکاوس و رستم در رابطه با کوه اسپروز سخن به میان آمده است؛ آن در رابطه با نام مازندران و کاسپیان است.

همین طور نام سگسار شاهنامه نیز خصوصاً در رابطه با سام گرشاسپ نریمان همواره در ارتباط با سرزمین مازندران است.

چنان که از زبان رستم می گوید: "نه سگسار ماند نه مازندران / بکوبم سرش را به گرز گران".

این هر سه تن (در واقع دو تن) نامبرده در واقعه تاریخی واحدی در ارتباط با مازندران قرار گرفته اند.

این موضوع که رستم و سام گرشاسپ نریمان فرد واحدی هستند استنتاج مارکوارت ایران شناس معروف آلمانی است که به درستی گرشاسپ، سام و رستم را فرد تاریخی واحدی می داند.

واقعه هفتخوان رستم یا نبرد گرشاسپ با دیوان بزرگ در کنار دریای مازندران یک واقعه بسیار مهم اساطیری در تاریخ ایران بوده است: گرشاسپ یا کِرِساسپ در اصل مرکب است از کرس=راهزن و سپ= در هم کوفتن یعنی در مجموع به معنی در هم شکننده راهزنان و ستمگران است.

قهرمانی وی نیز نظیر روتستهم در سمت دریای فراخکرت یعنی مازندران است. پدر وی ثریته را سگ های وحشی جنگلی (ببران مازندران) می درند.

روتستهم (رستم، یعنی ریشه کن کننده ستمگران) بنا به قول مارکوارت ایران شناس معروف آلمانی همان گرشاسپ است.

چه هفتخوان رستم نیز در مازندران اتفاق می افتد و در شاهنامه رستم هم از همان خانواده گرشاسپ است.

سگستان رستم یا همان سرزمین سگساران (لفظاً یعنی سگ سروران) در اصل همان سرزمین کاسپیانه (کا-سپی-یانه، یعنی محل سگ پرستان) یعنی مازندران است.

در عهد کوروش و هخامنشیان این قهرمان مازندران با نام اصلیش آترادات پیشوای مردان (آماردان) نامیده می شده است.

وی لشکریان آشوری (دیوان مازندران) را که در آغاز حکومت آشوربانیپال به رهبری شانابوشو برای دستگیری خشثریتی (کیکاوس) به شهر آمل مازندران آمده بودند تار مار می نماید و ایران برای نخستین بار صاحب دولتی مستقل و مقتدر می گردد.

در داستان عبری و آرامی آهیگر نام وی آهیگر(اخگر) است، همان که در اساطیر ایرانی کاوه آهنگر سمت کوه البرز معرفی شده است.

در آذربرزین نامه نام وی آذر برزین است که این نام ها به اصل نام وی یعنی آترادات (یعنی مخلوق آتش) بسیار نزدیک هستند.

عنوان اوستایی و شاهنامه ای سام در سانسکریت معادل نام اوراخشیه یعنی شادیبخش است که در اوستا نام برادر سام گرشاسپ نریمان به شمار رفته است. به نظر می رسد این دو نام در واقع اشاره به نام خود مازندران (یعنی سعادت و خوشبختی) یعنی موطن آترادات پیشوای مردان (سام گرشاسپ نریمان اوستا، رستم شاهنامه) بوده باشد و یا اینکه این لقب را به سبب پیروزی بسیار شیرین وی بر آشوریان مهاجم بر مازندران به او داده بوده اند.


لذا دلیل اینکه رستم هفتخوان مازندران اهل سگستان به شمار رفته است این است که وی اهل کاسپیانه (به لغت اوستایی یعنی سرزمین سگ پرستان، سگ سارستان) بوده است که بعداً به سبب همشکل شدن با نام سیستان (سگیستان، سرزمین سکاهای زرنج) با آن مشتبه شده و رستم و خانواده اش به سهو اهل سیستان (زرنج) به شمار رفته اند.

وجه تسمیه نام کوه اسپروز (نام البرز در ارتباط با مازندران) هم در همین رابطه است چه این نام مرکب است کلمات اوستایی از سپه (سگ) و روز (روذ ، جلوگیری کردن و باز داشتن) یعنی "سرزمینی که سگها و یا ببران (سگان وحشی) از آن حفاظت می کنند".

می دانیم که یونانیان و رومیان (استرابون و والری فلاک و آئلین) مردم سواحل جنوبی خزر یعنی هیرکانیان، کادوسیان- کاسپیان (لفظاً یعنی سگپرستان) و آلبانیان را به صراحت دارای کیش سگپرستی (سگسار، سگ سرور) به شمار آورده اند.


ظاهراً لفظ سگسار هم بر عکس به نوبه خود گاهی با سیستان (سرزمین سکاها یعنی سرزمین مردم پرستنده بزکوهی) مشتبه می شده است: چه در شاهنامه ابیات زیر را در رابطه با سگسار (سگپرستان) و مازندران (سرزمین بهشتی) پیدا می کنیم که گاهی نام شان با هندوستان همردیف می شود.


نه سگسار ماند نه مازندران
زمین را بشویید به گرز گران
از او بیش‌تر بد به توران رسد
همه نیكویی زو به ایران رسد
در آن شهر سگسار و مازندران
بفرمود آذین كران تا كران
به سگسار مازندران بود سام
نخست از جهان آفرین بود نام
ز بزگوش و سگسار و مازندران
كس آریم با گرز های گران
ز سقلاب چون كُندُر شیر مرد
چو بیورد كاتی سپهر نبرد
چو غر چه ز سگسار و شنگل ز هند
هوا پر درفش و زمین پر پرند

از نام اساطیری بُزگوش (بز-گو-اوس یعنی پرستنده بزکوهی) که در ابیات فوق از آن یاد شد بی تردید همان مردم سکا (شکه) مراد می باشند چه نام ایشان به صورت شکا، آسکول (اسکلاو، سقلاو، سقلاب، اسلاو) و شکوز (شکا-اوز) معانی منسوبین به بزکوهی و گوزن و پرستنده بزکوهی را می دهند.

می دانیم در روایات اساطیری به موازات نام سگسار از نام گرگسار (پرستنده توتم گرگ) نیز یاد میشود که منظور همان مردم تورانی ترک (داهه ها و غیره) می باشند. کلمات تور و ترک و داهه به معنی مردم پرستنده توتم گرگ و حیوان وحشی می باشند.


  • جمعه 27 تير 1399-18:46

    بخشی از این پیام امروزه از سوی ایشان ویرایش شده است

    • چهارشنبه 12 دی 1397-22:2

      1- با توجه به اینکه پایتخت فریدون امل می باشد بعید است که هزار سال بعد در زمان کیکاووس مازندران در قبضه قومی غریب ( دیوان) درامده و مردمان از آن خبر ندارند
      2- در کوش نامه ذکر گریده ان کولی که می اید در حضور کیکاوس شعر "ز مازندران شهر ما یاد باد" گوش پیل دندان می باشد (رجوع شود به اثر بسیار ارزشمند کوش نامه)
      3- متاسف می شوم از دیدن چنین متنهای به همریخته. فقط همین را بگویم که گرشاسپ عموی نریمان، نریمان پدر سام، سام پدر زال، زال پدر رستم می باشند که حدود 1500 سال فاصله از اولیت تا اخرین انهاست رجوع شود به گرشاسپ نامه. کی می رسد که مرجع تاریخ ما توهمات یک سری اروپایی نباشد خدا داند

      • چهارشنبه 18 فروردين 1395-20:2

        اصلا سوئد نشینان کارشون همینه که مباحث تاریخی رو نشر کنند که اقوام ایرانی رو به دشمنی با ایران بندازند!!!!!!توجه کنید که پان ترکیستها سر کرده هایشان در سوئد زندگی می کنند و نقشه توران بزرگرا تبلیغ میکنند چه خوب که گفتی از سوئد هستی ماهیتت کا ملا معلومه ما تبریزی و آذری نیستیم که بخواهیم به این اراجیف گوش کنیم .مازند نومه چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

        • دوشنبه 16 فروردين 1395-22:42

          ما در بهشهر و نکا تا گرگان دو نوع منطقه داریم1- مازدِرُن(جلگه مازندران)2-کو مَله(منطقه کوهستانی یا تپه ای و تبرستان)
          .خادا شما ره قوّت هادئه.ته بلارم

          • سه شنبه 12 آبان 1394-19:42

            در روستای نیم ور منطقه کجور مازندران اثار خرابه های قلعه کهن بجای مانده که به قلعه اسپیروز معروف است اسپی به زبان مازندرانی معنی سفید میدهد مشهور است درجنگ دیو سپید با رستم قریب به مغلوب شدن رستم بود که پرنده کوجکی به اندازه گنجشک بنام کور پسپسی یا کور کاویس هربار با نغمه پیچ پیچک سعی در اگاه نمودن رستم راداشت که شاخ دیو را بپیچاند اما رستم متوجه نمیشد ولی دیو میدانست چی میگه وسعی در دور کردن پرنده داشت اما پس از چندین با رستم نیز متوجه میشه وبا همان ترفند دیو را به زمین میزند وهلاک میکند

            • علی خالقیپاسخ به این دیدگاه 3 2
              جمعه 2 بهمن 1394-18:53

              سلام بسیار عالی دوستان من در حال جمع آوری این داستانها و باورها هستم که به نحوی با شاهنامه در پیوند است خواهش میکنم هرکس از هر جای شمال چنین جاهایی را میشناسد و داستانی را میداند کمکم کند رایانامه من ali5kby@gmail.com. سپاسگزارم

            • يکشنبه 27 ارديبهشت 1394-14:32

              من خودم یه مازندرانی هستم
              وقتی بچه بودم پدربزرگم خیلی داستانهای قدیمی تعریف می کردن و که اول کثر اونها معمولا روباهی وارد منطقه ای میشد و به اهالی میگفت از مازندران اومدم و کلی تعریف از مازندران که جایی مثل تکه ای از بهشت و ادامه که منظور بخش هایی از استان مازندران امروز بوده نه همه اون
              مردم استان هم همین الان به خصوص قدیمی ترها، مازندران رو به دوبخش یک مازندران (مازندرون) که سمت کوه هست (محلی با وفور نعمت) و یکی دیگه هم جایی که وفور نعمت کمتر باشه (سمت ساحل) تقسیم میکنن. و بویژه دامدارهای سنتی همیشه اواخر فصل بهار و اوایل تابستان برای تهیه علوفه دام میگن بریم مازندرون
              و داستانهای مختلفی که پدرم از زبان عموی خودش مربوط به بیش از 50 سال پیش تعریف میکردن از داستانهای حمله رستم به مازندران به شعر میگفت به سبک شاهنامه که یک بیت اون رو مینویسم
              اگر رستم اید به مازندران سرش را بکوبم به گرز گران

              و همینطور داستانهای زیادی راجع به اسب رستم که وقتی به سمت مازندران میومد از بس این اسب بزرگ و قوی بود که در داخل جلگه های مازندران فرو میرفت و همین امر باعث میشد رستم در فتح مازندران با سختیهای زیادی مواجه بشه.
              و همینطور اینکه مازندران رو ما دیار علویان میدونیم و شعرهای مازندرانی عمدتا به سه بخش تقسیم میشه یکی عاشقانه دومی ستایش فصل بهار و سومی ستایش و توصیف مقام حضرت علی (ع)
              جالبه که در داستانهای قدیمی مازندران راجع به جنگ های متعدد رستم و حضرت علی در مازندران داستانهای زیبا و بسیار قشنگی وجود داره که وقتی من تو بچگی هام اینارو از پدربزرگم میشنیدم خیلی لذت میبردم.
              راستی بسیاری از روستاهای مازندران نیز با نام دیوشروع میشن مانند دیو کلا یا ... و همینطور یکی از نفرین هایی قدیمی مازندرانیها جمله (تره دب بزنه) یعنی دیو تورو بکشه هست.
              اگه واقعا شما دنبال تحقیق و پژوهش در این زمینه هستید پیشنهاد میدم که منبع اصلی یعنی مردمان اون منطقه و قدیمی ترها رو فراموش نکنید.

              • پنجشنبه 6 آذر 1399-12:51

                درود بر شما
                بسیاری از این داستان ها را جمع آوری کردم لطفاً اگر داستانی می دانید و می توانید تعریف کنید به ویژه اگر به منطقه جغرافیایی خاصی اشاره میکند مثلاً رستم در کجا با دیو سفید جنگید یا با دیو اولاد یا جنگ رستم و سهراب در کجا بود یا نبرد حضرت علی با رستم در کجا انجام شد و از این دست داستان ها اگر لطف میکنید با صدا خود ضبط فرمایید و به نشانی جیمیل من بفرستید ali5kby@gmail.com
                من با ذکر نام شما آن را ارجاع خواهم داد
                سپاس

              • دوستدار تالش و گیلگپاسخ به این دیدگاه 7 3
                چهارشنبه 26 شهريور 1393-8:54

                رفقا خواهش می کنم اندکی فکر کنید که چرا عده ا ی می خواهند عمداً مازندران شاهنامه را مازندران امروزی بنامند؟!! در حالی که بارها و بارها در شاهنامه به مازندران تمیشه و نارون گفته می شده و آمل پایتخت فریدون و مردم این خطه همراه منوچهر در مبارزه با تورانیان بودند. متاسفانه عده ای دنبال فرمول پان ترکها هستند. تورانیان را که آریایی و نزدیک به سکاها بودند ترک کردند و بعد هم شروع کردند که آی و فریاد فردوسی ترک ستیزه و یا کیخسرو پدران ما را کشته و ...... حالا هم عده ای می خواهند اینجور وانمود کنند که منظور از دیوان مازندران و ورنا مردم مازندران و گیلان هستند که اینجا هم یک جریانی راه بیاندازند . کافی است یکسری سایتها و پیجهای اینترنتی را نگاه کنید. یک چند تا دانشجو هم در دانشگاه تهران با کمال تاسف خیلی تحت تاثیر این حرفها قرار گرفتند!!!!!هوشیار باشیم.
                من خودم گیلانی ام و با عرض معذرت بعد از کلی جستجو در کتابهایی مانند استاد جلیل دوستخواه و گشتن در نسخه فلورانس شاهنامه ( که معتبرین نسخه است ) و رجوع به استادانی همچون دکتر صادق آیینه وند ( تربیت مدرس) ، دکتر بختیاری ،دکتر زاگروس زند و ... به این نتیجه رسیدم که خدمتتان عرض می کنم. هیچ کجای ایران به اندازه طبرستان و گیلان در شاهنامه مورد احترام و تکریم قرار نگرفته است و در نظر داشته باشید که فردوسی پاکزاد بعد از آنکه از رفتار محمود غزنوی رنجیده خاطر شد مدتی را مهمان خانواده آل باوند ( که معرف حضور هستند) بود. به عقیده بنده هر کتاب حماسی دیگری هم نوشته می شد نمی توانست نقش اسپهبدان طبرستانی شجاع و دلاورمندان گیلانی را نادیده بگیره.

                • يکشنبه 11 خرداد 1393-0:37

                  تورانیان آریایی اند و با ترک ها فرق میکنند.
                  تورانیان سکاهای شرقی هستند .
                  ...

                  • محمودی عالمیپاسخ به این دیدگاه 3 0
                    سه شنبه 30 ارديبهشت 1393-14:42

                    اسبرز ییلاقی است در شهرستان سوادکوه در مجاورت امام زاده حسن آلاشت که ییلاق مردم روستای عالم کلا ی لفور بوده است
                    ورنگ سنگ های آن سفید است

                    • دوشنبه 25 فروردين 1393-9:45

                      فقط یعنی سنگسر

                      • يکشنبه 8 دی 1392-19:35

                        از ديد بنده حقير هم،‌ فردوسي هرجا كه ميخواسته به مازندران كنوني اشاره كنه، از البرزكوه نام برده و طبرستان. و نه اسپروز و مازندران. البته يه نكته جالب هم هست و اون، جايي هست كه يكي از ديوان براي كيكاوس در وصف مازندران شعري ميخونه
                        كه مازندران شهر ما ياد باد/ هميشه بر و بومش آباد باد
                        . . .
                        هوا خوش گوار و زمين خوش نگار/ نه سرد و نه گرم و هميشه بهار

                        همين ابيات شاهنامه هم باعث ميشه كه احتمال وجود داشته باشه كه مازندران شاهنامه، مازندران كنوني باشه

                        • میثم . باستان شناسپاسخ به این دیدگاه
                          چهارشنبه 4 دی 1392-18:38

                          با سلام . در حفاری های قادی کلا قائمشهر تدفین سگ انجام شده است و احترام به سگ در ایران باستان به خاطر نوع معیشت که دامداری بوده رواج داشته است ودر آئین های زردنشت ومهر نیز این تقدس دیده می شود درحال حاضر نیز شما گله داری را نمی توانی پیدا کنی که چند سگ نداشته باشد
                          مقاله جالبی بود . نویسنده گرامی به ذکر شواهد باستان شناسی و مردم شناسی بپردازید مانند سگ مذهب ، پدر سگ همه اینها بار معانی دارد
                          پیروز باشید

                          • با سلام و احترامپاسخ به این دیدگاه 10 1
                            سه شنبه 7 آذر 1391-0:0

                            با سلام
                            سگسار در واقع نام باستانی شهر سنگسر (شهری در نزدیکی سمنان که بعد از انقلاب به مهدی شهر تغییر نام یافت.) می باشد که از سال ۱۲۹م تا ۱۳۳۴م «سگسار» نام داشته که برگردان عربی آن به اشتباه «رأس الکلب» آورده شده و از آن پس به سنگسر تبدیل شده است.

                            • پنجشنبه 6 آذر 1399-13:1

                              درود بر شما
                              آیا منبعی برای این فرمایشتان دارید که برای من بفرستید؟
                              ali5kby@gmail.com
                              بسیار سپاسگزار خواهم بود

                            • دوشنبه 6 شهريور 1391-0:0

                              شما رو به خدا هذیان های اوقات سر خوشی خود را به عنوان تاریخ به خورد جوان ها ندید !آیا پس از نوشتن مطلب اونو خودتون خوب میخونین؟

                              • حسین خوش به حالت!پاسخ به این دیدگاه 3 0
                                سه شنبه 9 خرداد 1391-0:0

                                حسین خوش به حالت ،گفته ای که اولین بار است که نظریه بالا را دیدی . می تونی به فصل مقالات همین سایت و به حرف های همین نویسنده نگاهی بیندازی و ضمناً عنایتی به حرف «جواد » در همین جا و در ستون ارسال نظر و اگر هم اهلش هستی به حرف های استاد جلیل دوستخواه که تنظیم و ترجمه کتاب اوستا به اهتمام ایشان است و نظر ایشان روبروی شمااست نظری بینداز . مساله بیخ داره داداش ! به این سادگی ها نیست .

                                • دوشنبه 8 خرداد 1391-0:0

                                  از این نظراتی که دوستان مختلف نوشته اند اینطور بر می آد که بعضی ها با هم یه نوع آشنایی همراه با خصومت دارند. ولی عقل حکم می کنه نظر دیگران رو در هر مسئله ای بشنویم بخوانیم و نقد کنیم آنهم نقدی مستند . اینکه نظر دیگران رو حرف مفت و ... بخوانیم نشانه ی خوبی از خودمان نیست. البته من اولین باری است که نظریه بالا رو دیدم ولی اگه کسی پیدا شه و راجع به اون بیشتر تحقیق کنه اثبات یا ردش کنه معقول تره.

                                  • نظریات بدیع یا حرف مفت !!؟پاسخ به این دیدگاه 4 2
                                    يکشنبه 7 خرداد 1391-0:0

                                    آقای جواد مفرد کهلان شما مرز بین نظریات بدیع و حرف مفت را به هم ریخته اید و اقرار می کنید که هیچ ایران شناسی و یا هیچ استاد دانشگاه حتی بعد از گذشت بیست سال هم،حرفتان را جدی نگرفته است . پیشنهاد من این است از مازندران دست بکشید و مازند نومه و کاربران مازندنومه را راحت بگذارید . امید که مازندنومه ای ها هم اقاریر ساده لوحانه تان را در ستون ارسال نظر خوانده و از انتشار حرف های مفت شما از این پس خودداری کنند .

                                    • جواد مفرد کهلانپاسخ به این دیدگاه 1 4
                                      شنبه 6 خرداد 1391-0:0

                                      با درود
                                      در مورد اینکه من نظریات بدیعی مطرح میکنم شکی نیست. ایرانشناسان محافظه کار هنوز در نظریات مربوط به جنگهای جهانی گیر کرده اند و موضوع ساده این همانی کیانیان و مادها را در نمی یابند. نگارنده 22 سال پیش این مطلب را در کتاب گزارش زادگاه زرتشت و تاریخ اساطیری ایران چاپ نگین با دلیل و مدرک بیان کرده است. ولی هنوز ایرانشناسی و استاد دانشگاهی شناخته شده ای نه آن را خوانده و نه جدی گرفته است. این نوشته ها بر اساس آن تحقیقات و ادامه آنهاست. وقتی هم نظری متقنی پیدا می کنم در اصلاح نظریات قبلی می کوشم. از جمله اینها معنی مازندران و کاسپی است. اینکه نظری داده میشود جای ایراد مهمی نیست. ایراد در این است که تحقیق نکنیم و بر گفتار پیشینیان اکتفا کنیم.

                                      • چهارشنبه 3 خرداد 1391-0:0

                                        من کلا با این مقاله مخالفم.
                                        مازندران در شاهنامه به قسمتی از هند میگویند و در آن زمان به مازندران کنونی طبرستان میگفتند. رستم برای رفتن به مازندران از کابل میگذرد. من مسیر حرکت رستم را دیدم و رودی که عرض آن دو فرسنگ بوده (مطمئنا ما رود دو فرسنگی جز سند در خاور میانه نداریم چه برسد به طبرستان)

                                        • مازندرانیپاسخ به این دیدگاه 7 0
                                          يکشنبه 31 ارديبهشت 1391-0:0

                                          تور و توران نژاد دیگر آریایی هستند و هیچ ربطی به ترکان ندارد. از نظر زمانی هم هیچ تطبیقی وجود ندارد. حرف پانترک های تجزیه طلب با توهم ترکستان بزرگ رو می زنی. البته با فریبکاری شعر فردوسی رو هم آلوده می کن. آقای محقق، تاریخ معتبر دنیا رو بخون نه تخیلات چاپ استانبل زمان آتاتورک رو. راست بگو از ترکیه چقدر مواجب می گیری!؟

                                          • کهلان از نگاه جلیل دوستخواه پاسخ به این دیدگاه 4 1
                                            جمعه 22 ارديبهشت 1391-0:0

                                            یادداشتی که این جا نقل می شود اظهار نظر استاد جلیل دوستخواه پژوهشگر نامدار در مورد نوشته های آقای کهلان است (نظر استاد جلیل دوستخواه در مورد دو مقاله یکی بودن کیانیان با مادها و یکی بودن سپیتاک زرتشت با گوتمه بودا
                                            این نگاره توسط جواد کهلان مفرد در تاریخ ۲م اردیبهشت, ۱۳۹۱ و در دسته "دسته‌بندی نشده" ارسال شده است . سایت تاریخ ما )
                                            در این یادداشت استاد فرهیخته با زبانی بسیار ملایم بی حساب و کتاب بودن ادعا های آقای کهلان را به ایشان گوشزد می کند . آقای کهلان نصایح استاد را به کار نمی بندد ولی تذکرات استاد را در پاسخ به درخواست خود ،با کمال افتخار در اینترنت به نمایش می گذارد . در این جا نظر علاقمندان تاریخ مازندران را به نظر استاد راجع به کارهای آقای کهلان جلب می کنم . شاید این باعث شود که مازند نومه در نقل مقالات ایشان کمی دقت به خرج داده و دست و دل باز نباشد . آقای کهلان نه تنها با حرف های بی حساب و کتاب بلکه با اصطلاحات من در آوردی مثل مردم سگ پرست و یا مردم خوک پرست احساسات مردم و علاقمندان به تاریخ مازندران رابه بازی می گیرد و فی الواقع این اظهارات که ایشان می کنند فقط به معنای ساده لوحی خود ایشان نیست بلکه توهین به مردم ما تلقی می شود . از دوستان درخواست می کنم که محتوای نامه استاد را خوب مد نظر قرار دهند تا بی ارزش بودن کار های آقای کهلان برایشان به روشنی مشخص شود .استاد در یادداشت خود ، نه به مقاله ای خاص از آقای کهلان، بلکه به عموم نوشته های ایشان نظر دارند . نامه استاد دوستخواه، خطاب به آقای کهلان با درود آغاز می شود و با بدرود به انتها می رسد ....
                                            درود.
                                            امروز فرصت یافتم و هر دو گفتار پیوست پیام تان را با دقت خواندم.
                                            دیدگاه ها و برداشت های شما در مورد درون مایه ی گفتارها و جُستارهاتان در زمینه ی کیستی ی نقش ورزان اسطوره و تاریخ کهن ایران، بسیار بلندپروازانه و جسورانه است و به باور من، پذیرفتنی شدن ِ آنها، هنوز به انبوهی از خاستگاه ها و پشتوانه ها نیاز دارد که همانا یافتن آنها — اگر ناممکن نباشد — بسیار دشوارست.
                                            امیدوارم بتوانید با پی گیری ی پژوهشها تان، بایسته ها را بیابید و به شایستگی، روشنگری کنید و کار را به جایی برسانید که کمتر جای ناباوری و ابهام در آن بر جا بماند.
                                            بدرود.
                                            ج. دوستخواه

                                            • پنجشنبه 21 ارديبهشت 1391-0:0

                                              دوستان در صورت داشتن فرصت ،عین عبارت زیر را در اینترنت جستجو کنند تا نظر کاربران را در آنجا نیزملاحظه فرمایند :

                                              " این نگاره توسط جواد کهلان مفرد در تاریخ ۲۷م دی, ۱۳۹۰ و در دسته "دسته‌بندی نشده" ارسال شده است "

                                              • باکمی اغراق !!؟پاسخ به این دیدگاه 3 1
                                                چهارشنبه 20 ارديبهشت 1391-0:0

                                                فیروز جایی عزیز ! آیا نوشیدن رستم از آب دریا و دو زانو نشستن و گودال شدن جای زانوی او ،فقط کمی اغراق است !؟ اگر ریشه یابی تاریخی اسطوره ها مد نظر شما است باید واقع نگربود . اگر آمدن رستم به مازندران یک اتفاق تاریخی بوده ، پس باید واقعی فکر کرد و دید موارد مشابه که در تاریخ مازندران رخ داده است چطور و چگونه اتفاق افتاد . مثلاً آمدن اعراب ،آمدن یعفوب لیث و یا آمدن مغول ها و یا آمدن اسکندر و یا آمدن امیر تیمور و.و..... . بله باید از افسانه ها عبور کرد و واقعیت ها را دید و نباید مثل نویسنده این مقاله فقط در زورق حیال نشست و رفت .

                                                • فیروزجایی پاسخ به این دیدگاه 1 3
                                                  چهارشنبه 20 ارديبهشت 1391-0:0

                                                  از شواهد تاریخی واثار بجا مانده اینگونه برمی ایدکه اسپروز نام منطقه ییلاقی در البرز مرکزی در نزدیکی روستاهای امامزاده حسن و اسبوکلا باشد ووجود دو گودال بزرگ در نزدیکی هم که بنابه عقیده مردمان منطقه زمانیکه رستم برای جنگ دیوان به مازندران رهسپار گردید برای نوشیدن اب از دریای مازندران در اثر به زانو نشستن دو گودال بزرگ از ان بجای ماند البته باکمی اغراق وهمچنین دیگر شواهد نشان می دهد که رستم از راه امل امروزی به مازندران وارد شد واطراف ساری امروزی مقر پادشاهی دیوان بود

                                                  • دوشنبه 18 ارديبهشت 1391-0:0

                                                    اسپرز نام محل ییلاقی ماست که دررشته البرز در مجاورت روستاهای چون نجارکلا واسبوکلا وامام زاده حسن ودسر واقع شده است که اهالی چند روستاهای لفور چون ریسکلا کالیکلا عالمکلا درزیکلا ...در تابستانها به آنجا میروند محل بزرگ وپرجعمیت می باشد

                                                    • شنبه 16 ارديبهشت 1391-0:0

                                                      عالييييييه

                                                      • آملی ریکاپاسخ به این دیدگاه 3 0
                                                        يکشنبه 10 ارديبهشت 1391-0:0

                                                        اسپیروز نام کوهی در دل البرز مرکزی است که از منطقۀ چلاو به راحتی به آنجا رفت. در ضمن برای اهالی منطقۀ چلاو آمل نام آشنایی است.

                                                        • شنبه 9 ارديبهشت 1391-0:0

                                                          آقا من ته سگ، من ته خی، من ته ورگ! ول هکن دیگه!!

                                                          • کوه اسپروز یا رشته کوه البرز ؟پاسخ به این دیدگاه 0 1
                                                            جمعه 8 ارديبهشت 1391-0:0

                                                            کوه اسپروز یعنی همان رشته کوه البرز !؟ تفاوت کوه ( شاخه کوه ) با رشته کوه چیست ؟ درخت، به ویزه درختی که فردوسی از آن می گوید در کجا و بر فراز کدام کوه و کدام قسمت مازندران می تواند بروید و به درختی بلند قامت و سایه افکن بدل شود ؟


                                                            ©2013 APG.ir