حسرت،پشت دیوار شهرک های این جماعت...
متولیان استانی نیز هر ساله در ایام نوروز و سپس تابستان با شور و شعف از آمار بالا و بلند مسافران حرف می زنند و به این پذیرایی می نازند،بدون اینکه به این سوال جواب بدهند ، چه چیزی عاید استان شده است ؟ آنها که با خودشان ، حتی آب را نیز می آورند ! شاید نتوانند بلال درست کنند و یا پاییز و زمستان ، هیزم بیاورند و من و برادرها ی من در شمال بلال و هیزم آنها را فراهم می کنیم.
مازندنومه؛یادداشت مهمان،علیرضا فلاح،نویسنده و کارگردان:آن قدیم ها ، اواخر نوجوانی که غرور خاصی بر رفتارمان حاکم بود ، دربرخورد با بعضی از موارد، عکس العمل های خاص هم داشتیم.
احساسات ما خیلی کنترل شده نبود . یادم می آید می خواستیم برویم دریا ، به ما اجازه نمی دادند .چه کسانی ؟ کسانی که عمداً از تهران آمده بودند و سواحل را خریده بودند و راه های دریا را بسته بودند و ما که بومی منطقه بودیم حق ورود به دریا را نداشتیم و پشت دیوار شهرک های رنگ وارنگ این جماعت می ماندیم به حسرت ...
آن زمان ، قصه ای در حال شکل گیری بود ، جوانی که این وضعیت را بر نمی تابد و داخل قصه چه کارها که نمی کرد برای آزاد ساختن ساحل ها ، حداقل برای شنای ساکنان بومی منطقه و نه استفاده های دیگر ...
سال ها گذشت . مسیر زندگی عوض شد . سن وسال بالا رفت و احساسات کنترل شده تر شد و خیلی از چیزها به عنوان ارزش و هدف رنگ باخت و ارزش های دیگری جای آن را گرفت . دغدغه البته سر جای خود بود .
هجوم به شکل گسترده تری آغاز شد و در سکوت و سکون درد آور مسئولان استانی ، زمین های کشاورزان به تارج رفت و چشم برهم زدنی ، استان سرسبز مازندران شد ییلاق و تفریح گاه عده ای که اندکی ناچیز از ثروت خود را تبدیل به ویلا و قصر می کردند و عشرتکده های بهاری و تابستانی و خانه های خلوت پاییزی و زمستانی خود را فراهم می ساختند .
اگر یک روستایی بیچاره برای فرزندش که ازدواج کرده بود و با یک بچه دیگر نمی توانست در خانه پدری زندگی کند ، اگر می خواست در زمین پدری خود خانه بزند ، جواز نمی دادند و حتی دیدم که زندانی هم شدند اما در یک چشم به هم زدن مجوز ساخت شهرک در دل زمین کشاوری صادر می شد و فریاد به گوش کسی نمی رسید...
با خانواده ام از روستای مان داشتم می رفتم محمودآباد ، جهت مهمانی، ماشین در کوچه گیر کرد . کوچه عادی ، کنار خانه و زندگی مردم شد کمربندی شهر و پارکنیگ ماشین های رنگ وارنگ دوستان پایتخت نشین که بعضاً مثل قوم مغول، بومی هارا از خانه و کاشانه بیرون کرده بودند و صاحب همه چی شده بودند ...
عجله داشتم ، اما جوانکی مست ، با دوستانش راه را بند آورد . با ماشین شاسی بلند ، وسط خیابان ، به شکل خلاف در حال دور زدن بود و مامور راهنمایی و رانندگی نیز بروبر نگاه می کرد و یک مرد ساده دل شمالی هم جلوی ماشین هارا گرفته بود تا این آقا راحت مسیر خلاف را طی کند .
اگر روزی در تهران آدرس بخواهی ، شاید با جواب سر بالا مواجه شوی ، اما اینجا ، اگر آدرس بخواهی ، مردان ساده دل شمالی ، شما را تا مقصد نیز می رسانند ، لیوانی آب بخواهی ، قطعاً به شما ناهار و شام هم می دهند !
به هر حال بوق زدن افاقه ای نکرد و ماشین من و آن جوان ، شاخ به شاخ هم متوقف شد . جالب اینجا بود که در عین خونسردی و آرامش من ، جوان آمد جلو ، در ماشین مرا بازکرد و به قصد درگیری ، عربده کشید ...
از چند متری او بوی تعفن مشروبات الکی که مصرف کرده بود ، مشام را آزار می داد و تلوتلو خوردنش ، نشان از درستی حدس من ... یکی از دوستانش بدو بدو آمد جلو ، مثلاً میانجیگری ، و در حالی که از افراط در مصرف مواد مخدر ، روی پای خود بند نبود ، مرا دعوت به آرامش مضاعف می کرد و هی عنوان می کرد که حالش خرابه اخوی ... حالش خیلی خرابه ...
به هر حال زن و فرزند توی ماشین بود و بهترین راه حل کوتاه آمدن ، و بی توجه به عربده کشی آن جوان ، راه مان را گرفتیم و رفتیم ...
چند سالی هست که در شهرهای شمال، به خصوص غرب استان ، از این دست اتفاق بسیار می افتد و ای بسا کار به جای باریک تری نیز می کشید ...
روزی روزگاری آنها در اقلیت بودند ، امروز ما در اقلیت هستیم و جالب اینجاست که در شهر خود ،جای پارک ماشین نداریم ، محل استراحت در پارک نداریم ، محل شنا در دریا نداریم ....
این برای الان نیست . سال 1370 در یک مجله هفتگی ، مخصوص نیروی مقاومت بیسج گزارشی از وضع شهرهای شمال چاپ شد با عنوان ( مناطق حاشیه ای کشور ، سکوی پرتاب تهدید های فرهنگی ....) ...گزارش های رسیده ، حاکی از رشد مفاسد اجتماعی در برخی مناطق شمال کشور است.
بعضی از این شهرها به دلیل زیبایی طبیعت اطراف آن ، سالانه پذیرای بیش از 800هزار نفر مسافراست( آمار متعلق به سال 1370 است ) این شهرها به مکانی جهت استفاده از مواد مخدر ، مشروبات الکلی ، همچنین فحشا تبدیل شده است. طبق آمار ، 60درصد از بزه کاریهای کشف شده را مسافران جوان مرتکب شده اند .
طبق همین گزارش طی یک دوره 9 ماهه بیش از 500 تن به اتهامات مختلف ، از جمله تهیه تعداد زیادی تصاویر قبیح از زنان در این شهرها دستگیر شده اند ...
از این دست گزارش ، در این سال ها به خصوص ، فراوان است که به هر دلیلی رسانه ای نمی شود . نوع بی بند و باری عوض شده است ، اگر در سال 1370 این گزارش به عنوان هشدار چاپ شده بود ، امروز 21 سال از آن تاریخ می گذرد و فضا آن چنان باز شده که دیگر خیلی چیزها قبح خود را از دست داده است و در سایه یک سری از سهل انگاریهای وحشتناک مسئولان و بعضاً انحرافاتی که در دستگاه های دولتی رخ می دهد ، بعضی از این موارد قبیح ، توجیه هم می شوند و عده ای با خیال راحت ، هر کاری کاری دل شان بخواهد می کنند و تا بخواهی یک کلمه حرف بزنی، تو را حواله می دهند به اختلاس بزرگ تاریخ ایران و بحث انحراف و یک سری واژه هایی که فقط بر روی کاغذ مصرف دارد و به درد سخنرانی آتشین فلان مسئول می خورد ...
متولیان استانی نیز هر ساله در ایام نوروز و سپس تابستان با شور و شعف از آمار بالا و بلند مسافران حرف می زنند و به این پذیرایی می نازند ....بدون اینکه به این سوال جواب بدهند ، چه چیزی عاید استان شده است ؟ آنها که با خودشان ، حتی آب را نیز می آورند ! شاید نتوانند بلال درست کنند و یا پاییز و زمستان ، هیزم بیاورند و من و برادرها ی من در شمال بلال و هیزم آنها را فراهم می کنیم .
و تمام بهره من و برادران هم استانی من ، فقط فروش بلال و هیزم و سپس تحویل گرفتن صدها تن زباله و نخاله و به جا ماندن صدها فسق و فجور آشکار و پنهان است ....
من از کسی پاسخ نمی خواهم که چه باید کرد ؟ چه فایده !؟ کافیست که اشاره بکنم به مثلاً سخنان آقای هاشمی فسنجانی در بحث نامه ایشان به امام (ره) برای ارتباط با آمریکا ، یا مثلاً اشاره بکنم به یک مسئله ای در جدال عجیب و بعضاً کودکانه بین مجلس و دولت ، آن وقت خدا می داند چندین و چند صفحه پاسخ برای من می آید و به چه کسانی باید پاسخگو باشم ... بگذریم ... و البته کار ما گذشتن است . چاره ای هم نداریم اگر نگذریم . ما با آنها در کنار هم توی روستای مان زندگی می کنیم .
با هم کنار می آئیم . اما نمی دانم پسرم را چه کار کنم ؟ او دیگر به خانه پدربزرگش نمی رود تا به قصه های او گوش کند . می خواهد برود پیش دوست جدید تهرانی خود ، خانه شان ، از تلویزیون ماهواره ای آنها فیلم های قشنگ ببیند ! به بازی با پسر عموها و بچه های همسایه راضی نیست . از گجت پسر همسایه جدید خوشش آمده است و... این قصه سر دراز دارد!
ایمیل نویسنده : (marf.aski@yahoo.com
- پنجشنبه 28 ارديبهشت 1391-0:0
خوش به حال پسر آقای فلاح که دوست تهرانی پیدا کرده. از قدیم گفتند نو که اومد به بازار کهنه می شه دل ازار. پسره خوب فهمید که پسر عموها و حتی دختر خاله ها دیگه قدیمی شدند و باید رفت و با بچه تهرونی ها دوست شد و توی ویلای اونا از اون چیزهایی که بعد از خوردنش یا باید تلوتلو خورد و یا باید توهم زد و نعشگی نشون داد. آخه آقای عزیز بچه رو ول کردی که اینجوری بشه دیگه و بعدش گناه کم کاری های خودت و مادر بچه ها رو برای راحت کردن خودت گذاشتی گردن حکومت و فرهنگ حاکم بر جامعه و کم کاری پلیس و نظام و بخور بخور مسئولان و عدم رابطه با آمریکا و منزوی کردن اصلاح طلبان و ...
باشن اینا هم می گذره و روزگار ما هم به سر می شه و ما هم یه روزی یه دوست تهرونی پیدا می کنیم که از طریق ویلای اونا به ساحل رفته و بعد از مدت ها دوری از دریا تنی به آب زده و شاید هم به یکی از آرزوهایی که مفسدین برای ما توقع دارند برسیم. ما که تاکنون چشممون رو به دیدن ماهواره آلوده نکردیم متهم به فناتیک بودن و املیسم و عقب ماندگی و تحجر و خشک مغزی و بنیادگرایی و ... از سوی رفقای غرب پسند شما هستیم که حرف توسعه و ارمغان های ناشی از رابطه با آمریکا توی گوشمون فرو نمی رود. اونوقت واقعاًتوقع داری مای متهم به این چیزا بذاریم خیلی راحت خیلی از کارها را بیایند اینجا انجام بدهند. امام (ره) روزی فرموده بودند مگر مردم مازندران و گیلان مردند که یک عده آدمهای فاسد بیایند و کنار دریای آنها بساط فساد برپا کنند؟ حالا هم ما به یک اعتراض پیگیرانه و مداوم اجتماعی نیاز داریم تا بدون ملاحظه حرمت مالکیت نقش استفاده ابزاری از مالکیت بر ویلاها در توسعه فساد و فحشا و ولنگاری و لودگی در مازندران را خنثی کنیم. باید قانونگذاران و قوه قضائیه در یک اقدام درست و انقلابی مالکیت ویلاهایی که به مقصود فسادافزایی در جهت توسعه فحشاء و کارهای خلاف عمل می کنند را فاقد حرمت اعلام کند تا بساط آنها از مازندران چند روزه جمع شود. دیدید که افکار غلط اندازانه ما هم گاهی خوب کار می کنه!!! - چهارشنبه 27 ارديبهشت 1391-0:0
مسئولین استانی فقط به دعواها و دشمنی های بابلی و ساروی خودشون برسند ، نمیرسند . . دیگه وقت هیچ کاری رو ندارند . بخدا ما هرچی میکشیم از دست همین بابلی ها و سارویهاست
- چهارشنبه 27 ارديبهشت 1391-0:0
از علیرضا فلاح متشکرم
مطلب خوب و قابل تاملی بود - چهارشنبه 27 ارديبهشت 1391-0:0
با تشکر از جناب مهندس فلاح مطلب و اخطار بجایی در این متن نهفته است تا تذکری باشد برای افرادی که فقط به دنبال بدست آوردن سرما آنی از طریق فروختن املاک اجدادی به افراد غریبه با فرهنگ های متفاوت هستند و اصلاً بفکر آینده و پیامدهای ضداجتماعی نیستند-خواهش بنده اینکه کسانی که این مطلب را میخوانندبه اقوام و همشهریان خود حتی شوراهای محل بنگاههای املاک سفارش کنند برای فروختن املاکشان در مورد افراد غیر بومی کمی تحقیق و با شناخت و حتی باگرفتن تعهد اخلاقی محضری افراد را وارد محل زندگیشان کنند- منکر این قضیه نیستم که اکثراً انسانهای فرهیخته و با فرهنگی هستند کما اینکه در مشارکتهای محلی شرکت میکنند و بعضآ برای عمران و آبادی و مراسم مذهبی (محرم)کمک میکنند که جای تشکر دارد و قدمشان روی چشم - وصحبت بنده با اون افراد بی بندوبار و بی اصالت که شمال را برای تفریح و عیاشی ومستی و خوش گذرانی لحظه ای انتخاب میکنند و مردم پاک و بی ریا را آدم ساده لوح و میپندارند.
- چهارشنبه 27 ارديبهشت 1391-0:0
دوست عزیز این قصه سردراز دارد راست گفتی اگر مسئولین لااقل از دهه 70 به کلام زیباری رهبری عزیز گوشمی کردند و شبیه خون فرهنگی و عملیات های روانی جنگ امواج و ... را جدی می گرفتن و به اشعار اطاعت از منویات رهبری اکتفا نمی کردند اکنون چنین روز نداشتیم.
روزی امام راحل فرموده بود یاران من در گهواره ها هستند شاه جدی نگرفت و به لطف خدا انقلاب اسلامی ارمغان وعده داده شده امام به ملت شد . باید فرهنگ متکی به عزت و غیرت مبتنی بر اسلام ناب محمدی را همه گیر کنیم و از راه نهراسیم و نا امید نشویم و امام زمان (عج) با منتظران است. - چهارشنبه 27 ارديبهشت 1391-0:0
تهراني باشه هر بلايي سرمون مياره اشكال نداره!تهراني ها غمشون خوردنيه!!زمين هامونو از دست داديم اشكال نداره بجاش ميتونيم به همه بنازيم و بباليم ما زيادي با تهروني ها دم خوريم....بابا كلاس داره درك نميكنيد شما!!!!.و اما دليل اصليش عدم اعتمادبنفس ماهاست و دليل بعدي اينكه تو كشور قانون شده تهراني ها از همه برترن و دليل اصلي رندي، جتر بودن،اعتمادبنفس كاذب تهراني ها از اين تفكر غالب و قديمي ناشي ميشه.
- چهارشنبه 27 ارديبهشت 1391-0:0
با گریه فریادت را استقبال می کنم !