بیهوده مزن بوق و مده گاز و مکن لج!
فتوکاتور مازندنومه؛شوخی با اعضای شورای شهر ساری(عکس+شرح طنزآمیز)
مازندنومه،سردبیر:چند تصویر از جلسه عصر یک شنبه شورای شهر ساری انتخاب کرده ایم و برای هر یک شرحی طنز آمیز نوشته ایم.
زبان حال میز خالی حجازی،خطاب به میز نقیبی:
حيدر بابا، دنيا يالان دنيا دي(حيدر بابا ، دنيا ، دنياي دروغي است)
سليماندان، نوح دان قالان دنيا دي(از سليمان و نوح اين دنيا مونده)
اوغول دوغان، درده سالان دنيا دي(بچه داده و به درد گرفتار ميکنه اين دنيا)
هر کيمسيه هر نه وئريب، اليبدي(به هر کي هر چي داده ازش گرفته )
افلاطوندان بير قوري آد قاليبدي( از افلاطون فقط يه اسم خشک و خالي مونده)
حيدر بابا، يارــ يولداشلار دوندولر(حيدر بابا، رفقا همشون رو برگردوندن/ هر کسی به اجبار به طرفی رفت )
بيرــ بير مني چولده قويوب، چوندل(يکي يکي منو تو صحرا گذاشته و رهام کردن)
آقامیری:چقدر جزوه استاد سخته!ما هم شب امتحانی!خدا بگم حجازی رو چیکار کنه،وقت ما رو تو شورا گرفت نذاشت دو کلمه درس بخونیم!تو چیزی بلدی؟
بهروش:نه بابا،من تازه از باقری جزوه گرفتم دارم می خونم،این ترم اگه مشروط بشم اخراجم می کنن!تازه صفحه 6 جزوه هستم!
نقیبی:الو...بلندتر نمی تونم صحبت کنم...آقامیری می شنوه باز آتو می گیره...ببین حجازی جون جات واقعا" این جا خالیه...روم سیاه،باور کن آقامیری منو اغفال کرد که بهت رای منفی بدم...جان حجازی همین الان تو سخنرانی ام بهت تبریک گفتم و ازت تعریف کردم...الو...حالا بگو ببینم تو سازمان همیاری می تونی دست چند تا بر و بکس ما رو بند کنی؟...چند تا گزینه دارم واسه استخدامی...فردا صبح بفرستم بیان؟...الو...چرا قطع کردی؟اصلا" حقت بود استیضاح بشی!
آقامیری:همه لطفا" به دست من نگاه کنید؟چند تا انگشت می بینید؟
صالح نیا:تابلوئه دیگه،5 تا انگشته!
آقامیری:این 5 تا انگشت من یه اندازه نیستند،درسته؟
احمدی:سرکارمون گذاشتیم آقامیری جان؟
آقامیری:نه بابا،مگه من حجازی ام که بتونم کسی رو سرکار بذارم،من اگه می تونستم دست بچه خواهرم رو خودم بند می کردم و منت حجازی را نمی کشیدم!می خواستم بگم که ده و نه و هشت و هفت و شش،با پنج تا می شه یازده تا!همین!
طالبی:پس چرا من 10 انگشت دارم؟!
آقامیری:تو معاون اون حجازی هستی،3 انگشت هم برات زیادیه! من اگه 5 تا انگشتم رو جمع کنم می شه یک مشت، می زنم دهن دشمنام!خلاصه حواس تون باشه به من!
آقامیری:نقیبی جون جواب سئوال 4 چی می شه؟معنی این شعر رو بگو:ما برای کسب مدرک آمدیم/نی برای درک مطلب آمدیم!
نقیبی:طالبی داره نگاه می کنه،نمی تونم تقلب برسونم،سئوال نپرس!
آقامیری:"میخوان به گونهای عمل کنند که هیچکس جرات پرسیدن سوال رو از اصحاب قدرت نداشته باشه."مگه تو جزو اصحاب قدرتی که می گی ازم سئوال نپرس!؟
نقیبی:جان تو من هنوز به سئوال 4 نرسیدم،سئوال 2 رو دارم جواب می دم!بلد هم نیستم تقلب برسونم!
آقامیری:این جوری نمی شه!باید استاد رو هم استیضاح کنم و بفرستم سازمان همیاری ها! آخه خیلی سخته این سئوال ها!تو جزوه هم نیست!
نقیبی:مثل استاندار استخاره کن،شانسی جواب بده!
آقامیری:دارم همین کار رو می کنم! ولی حضرت عباسی استاندار خیلی عصبانیه!
نقیبی(با خودش):نمی دونم این فرزانه چرا به این جلسه نیومد؟چندبار هم باهاش تماس گرفتم اما پاسخ نداد.تره هم واسه ما خرد نکرده این مرده! اصلا" کی گفته این بشه سرپرست شهرداری!؟آقامیری سرپرست بشه بهتره تا این! بذار زنگ بزنم چند جا زیرابش بخوره! هر کی به ما می رسه شاخ و شونه می کشه!
احمدی:بچه ها سر و صدا نکنید وگرنه ورقه هاتون رو جمع می کنم!
رضایی:آقا متوجه سئوال 6 نشدیم؟
احمدی:حرف نباشه،سئوال واضحه،سر کلاس هم توضیح دادم!
نقیبی:راست می گه رضایی،من هم سئوال 6 رو متوجه نشدم!
احمدی:اگه من معلم شما هستم پس سئوال نپرسین! فکر کنید بنویسید!
رضایی:آقا اجازه من برم آب بخورم؟
احمدی:وسط امتحان کسی می ره آب بخوره؟
نقیبی:آقا دست شویی چی؟قول می دم فوری برگردم!
احمدی:ساکت لطفا" سرتون رو ورقه هاتون باشه! تقلب ببینم ورقه تون رو پاره می کنم و عصر پنج شنبه شما رو می فرستم تو ترافیک ملامجدالدین علاف بشید!
نقیبی:چشم! آقا اجازه،ما صفر بشیم بهتر از اینه که پنج شنبه تو ترافیک ملامجدالدین گیر بیفتیم!
نقیبی:واقعا" دلم واسه حجازی می سوزه! یک عمر این مرد با آشغال زندگی کرد! 5 سال تو شهرداری با زباله ها بود،حالا هم اون جا! شانس نداره این مرده!
آقامیری:حقشه! تا اون باشه استاندار ازش حمایت نکنه! حالا چی می نویسی؟
نقیبی:دارم برای حجازی نامه فدایت شوم می نویسم،دلم بدجوری براش تنگ شده! دارم می نویسم:
ای خود کج و با ما کج و با خلق خدا کج/بیهوده مزن بوق و مده گاز و مکن لج!
آقامیری: این رو هم از قول من زیر نامه اضافه کن:
نه حقیقت،نه محبت،نه مروت داری/من ندانم که تو بدخو چه طبیعت داری!
- دوشنبه 5 تير 1391-0:0
جالب بود.خوش گذشت.بخصوص یالان دنیاش عالی بود
- دوشنبه 5 تير 1391-0:0
ای برار جان ...سایته دله و سردبیر سر مازرونی سایت دله ترک زبون نویسنی ای زمونه! مازرون چتی خانه بووه؟؟؟!!!
- دوشنبه 5 تير 1391-0:0
واقعا كه !
سرتون رو نقش قالي كنم
www.suk.blogfa.com - دوشنبه 5 تير 1391-0:0
اقوام روزگار به اخلاق زنده اند، قومی که گشت فاقد اخلاق مردنی است...