تعداد بازدید: 1810

توصیه به دیگران 17

يکشنبه 8 مرداد 1391-0:15

"او" های استانی

...كسي را ياراي مقابله با آنها نيست. اينها فقط بخشي ازضريب ركود و رخوت مديريت استاني توسط "اوها" ست، "او" پمپاژكننده ي تقديرگرايي، تبارگرايي، اقتدارگرايي و...است و راه هر گونه اميد به دگرگوني و اصلاح روند را بسته است!


مازندنومه،سیاوش اسلامی سوادکوهی:ميان مسجد و ميخانه راهي است_غريبم سائلم آن راه كدام است؟

او "اينجا"، او "آنجا" ، او "دور" ، او "نزديك ، "او" همه جا...

يادش بخير آقا مدير مدرسه مان كه در نهايت دلسوزي و سرشار از عطوفت معلمي اش مي‏گفت:«وچه جان،درس بخون ملا بووش ، صاحب اسب و خر و ورزا بووش!»

آقامدیر با همان مهرباني هميشگي‏ اش معتقد بود كه آينده از آن باسوادهاست،اما نمي‏دانست كه جامعه ‏ي پيچيده ‏ي رعيت وار ما بر اساس ساز و كار ديگري اداره مي‏شود!

نگارنده كه در محله‏ ي خود كدخدا و ارباب را در زندگي تجربه كرده و همچنان بخشي از زندگي در جامعه‏ ي خويش را با همان ضرباهنگ تنظيم مي‏نمايد، با تاسف شاهد است كسي كه مي‏خواهد رئيس و يا مدير شود،هماني نيست كه آقامدير آرزويش را از سر رافت و مهرباني براي آيندگان و فرزندان اين ملك مي خواست!

امروز آقامدير را با همكلاسي‏ ام ديدم. "او"كه رئيس ما هم هست نازكشي وعشوه ‏گري و مجيزگوئي را بخشي از پيش مقدمه رياست و مديريت مي داند!

"او" كه منصوب شد كلي نوشتند كه مادرزاد شايسته بود و اصلا" مدير به دنيا آمد و بعدها، كه "تق"اش درآمد همه متوجه شدند كه "او" چگونه با دست بوسي‏ هايش، راه رئيس شدنش را هموار كرد!

"او" بعدها توصيه مي‏نمود كه خوب است در سيستم مديريتي عقل تعطيل باشد و ديگران بايد بدانند در مرام "او" عشق و ارادت است كه حكم مي‏راند!

 دوران مديريت رئيس ما،به خاطر عشق وافر و خانمان سوزش به "دست بوسي ها" خانه هايي بي شمار را سوزاند و جان هاي انديشمندان و فهميدگان را رنجور و فرسوده كرد،اما مهم، آن "دستي" است كه بوسيده شود!

 آه آقا مدير من! هنوز پس اين همه سال به من مي‏آموزند اگر اين "دست" بوسيده نشود راهي به منصبي نخواهي برد و اصلا" براي كسي حقي وجود ندارد كه بدون آن "او" به رياستي بينديشد!

 حسرت مي‏خورم! همين ها آن قدر تكريم مي‏شوند كه آدمي مبهوت از بي‏فهمي‏ شان مي‏شود!

 آقامدير! هيچ وقت به صداقتت شك نمي‏كنم، اما مي‏گفتي درس بخوان! نمي دانم چراغافل شدي؟ يك بار حدس نزدي و نگفتي، دم "او" را هم ببين! و "دستش" را ببوس! تا نابرده رنج به گنج دست بيابيم!

 با "او" كه باشي نياز نيست اصلا"مسؤليت پذير باشي،و يا براي پويائي جامعه‏ ات تلاش كني،هميشه ياد بگير پايمردي و آزادگي مخل و مضر براي قدرت يابي است.

هميشه بايد به خودمان تلقين كنيم كه مزد بي عملي و بي حسي سياسي و اجتماعي ما در نزد "او" كه تا اين اندازه قدرت دارد ممكن است میزی را براي ما ارمغان داشته باشد!

نمي‏دانم آقامدیر، "او" را مي‏شناخت يا نه؟ اما "او" هميشه برج عاج‏ نشين عافيت و سلامت "قدرت" است.

آيا انديشده ‏اي كه "او" كيست؟ كجاست؟ چه مي‏كند؟ نوچه‏ هاي "او" غالباَ يا براي پول يا براي رياست يا براي ضايع كردن حقي دور و بر"او" حلقه زده ‏اند!

نقشي كه اطرافيانش درميدان سياست ايفا مي‏كنند غالبا" در راستاي وظايف "دست بوسي" و ابراز ارادت و مومن‏ بدلي بسيار حائز اهميت است، هركس چاكري و خميدگي در "بوسيدن دست" پيشتازتر موفق تر!

ارزش، هنجار، فرهنگ، سنت، تحصيل، روشنفكري، رشادت، سلحشوري....تابع او تفسيرمي‏شود! اصولا" در بدنه مديريتي آقايان، هويت آدم ها فارغ از دانش، وابسته و دلبسته ي به "او" افاده‏ ي معنا مي‏كند!

 "او" فراتر از قشربندي‏هاي نخبگان و تحصيل كردگان است، خاستگاه سياسي واجتماعي "او" بسيار قدرتمند است! اعطاي منصبي، با ميزان فرمان شنوي از "او" ارتباط مستقيم دارد، عقلاني انديشيدن، صفات انساني را لحاظ كردن، استقلال فكر و احيانا" صحبت از قانون و قانونگرايي كردن از شاخصه‏ هاي ازچشم "او" افتادن است!

وقتي قراراست با "او" باشي، بايد حتما"عقل‏ گريزي‏ ات را ثابت كني و در امور سياسي بي ‏خاصيتي ‏ات را درعمل نشان بدهي!

اينهاتازه بخشي از مختصات تعريف‏ نشده‏ ي كسب رياست و قدرت و مديريت در جامعه‏ ي استاني ماست!

اينجا محلي براي انهدام شايستگي ها، وارستگي ها، و خصائص انساني و اسلامي توسط "اوها"ي استاني است!

كسي را ياراي مقابله با آنها نيست، اينها فقط بخشي ازضريب ركود و رخوت مديريت استاني توسط "اوها" ست، "او" پمپاژكننده ي تقديرگرايي، تبارگرايي، اقتدارگرايي و...است و راه هر گونه اميد به دگرگوني واصلاح روند را بسته است!

 به راستي مخاطب محترم ، آيا مي‏توانيم اين "اوها" و "دست بوس ها" را بي‏ مشتري كنيم؟ اين "اوها" كيستند؟ و اين "دست بوس ها" كيانند؟


  • سه شنبه 10 مرداد 1391-0:0

    اي (اوي) پرقدرت استان مازندران،دمي بما - ب وز تارئيس شويم/اي او،توكجايي تاشوم من چاكرت/قبله ي من تويي / استاندار،فرماندار،مدير،صغير،كبير،همه درخدمت تو/اي من بفداي قدم وصفاي نداشته ي تو/چون اوئي ومابيخبران بيخبرازمال وهمه دانائي تو

    • دوشنبه 9 مرداد 1391-0:0

      اوها وجود دارند اما نمي توان گفت.


      ©2013 APG.ir