تعداد بازدید: 3425

توصیه به دیگران 1

جمعه 21 مهر 1391-17:34

تفاوت منطق با گفتگو

بازتاب یک یادداشت مازندنومه/ در مورد رابطه متقابل خبرنگار و مدیر نه به مونولوگ تقریبی احمدی نژادی باور دارم و نه به دیالوگ غرب باور خاتمی اعتقادی دارم بلکه مشخصاً گمشده خبرنگار و مدیر را در حقیقت گویی می دانم/مدیران آن قدر مهذب باشند که به هیچ قیمتی حاضر به دروغگویی در برابر افکار عمومی نباشند و خبرنگاران هم آنقدر متدین باشند که به خود اجازه تحلیل های دروغین و خودخواهانه و تحمیل برداشت های شخصی بر افکار مدیر را ندهند.


مازندنومه؛یادداشت مهمان،غلامعلی رنجبر:در بحثی که آقای اشکان جهان آرای برای محدودیت های کاری که مسئولان برای خبرنگاران به وجود می آورند شروع کرد(نگاه کنید به: http://www.mazandnume.com/?PNID=V14283) جناب آقای مهدیان مطالب ارزنده ای را در یک کامنت طولانی نگاشته که ریز شدن به آن و موشکافی آن خالی از لطف نیست و به خاطر اینکه حتماً این مطلب هم طولانی خواهد شد از نوشتن آن به صورت کامنت خودداری و به صورت یک مطلب مستقل ارائه شده است.

اصل مطلب موانعی بود که با روش های جدید روابط عمومی دستگاه ها برای پرسشگری رو در رو در زمان هایی که خبرنگار به جواب مستقیم آنها نیاز دارد،بوده است.

 این مطلب در توضیحات آقای مهدیان درباره منطق گفتگویی کشیده شد و چون اذهان از یک سابقه تاریخی راجع به آن برخوردار است بازتوضیح (توضیح مجدد) منطق ها لازم به نظر می رسد.

یادم می آید که در نوشته های دکتر شریعتی منطق ارسطویی به شدت نهی شده و با بدترین ادبیات ممکن آن را رد می کردند ولی برعکس استاد مطهری اساس منطق صحیح را منطق ارسطویی یا منطق صوری می دانستند که باید نقاط ضعف آن و کاستی هایی که دارد رفع شود.

دکتر شریعتی و بسیاری از تحصیلکردگان غرب از جمله آقای حبیبی (معاون اول ریاست جمهوری در دوره آقای هاشمی) به منطق دیالکتیک قائل بودند که اس و اساس آن بر تئوری تز و آنتی تز و سنتز استوار بود که توسط هگل قبل از کارل مارکس پردازش شده بود ولی کارل مارکس و پس از آن مکاتب مختلف کمونیسم تماماً اساس ایده های سیاسی و تاریخی خود را بر مبنای آن چیده و تمام تحلیل های هجومی خود را بر این مبنا استوار کرده بودند و طرف مقابل خود که در واقع نظام منقرض شده مبتنی بر اسکولاستیک و تفتیش عقاید و تسلط کلیسا بر امور فکری و فرهنگی و سیاسی و اقتصادی مردم و نخبگان علمی بود را بایکوت می کردند و ادعا می کردند که این حاکمان و عالمان کلیسایی کاتولیک به دلیل قبول داشت منطق ارسطویی به چنین معضلی دچار شدند که نهایت به این دیکتاتوری کشانیده شد.

منطق دیالکتیک که قرار بود دوجانبه یا دوطرفه عمل کند در عمل به جای توسعه رسم دیالوگ (گفتگوی دو جانبه) به سمت مونولوگ (تک گویی) کشانیده شد و دیکتاتوری سرمایه داری نوین و تفتیش عقاید وحشتناک تر و خشن تر توسط سازمان های حامی دولت و حکومت همانند MI6 و CIA و KGB از دل آنها بیرون آمد و مخالفان را با بدترین شکنجه ها و مدرن ترین ابزار خلع سلاح فکری کرده و اساس ایجاد یک نوع شستشوی مغزی را فراهم ساختند.

 لیبرالیسم و دنیای کاپیتالیسم از یک طرف و مارکسیسم و دنیای کمونیسم از طرف دیگر به همراه تمام مکاتب برخاسته از اومانیسم شامل ریسسیم (اصالت نژاد، نژادپرستیَ)، ماتریالیسم، سوسیالیسم، پوچ گرایی، اندیویدوآلیسم، اگزیستانسیالیسم، و ... همه از منطق دیالکتیک به سمت حاکمیت تبلیغات به جای حقیقت یابی طرفداری عملی کردند و اصالت لذات و منیت و خودمحوری و غرب باوری و اصالت منافع غرب و ترجیح آن بر منافع کل جهان و بخصوص شرق را پیگیری کردند و با این ایسم های مختلف و رنگارنگ بر اساس منطق دیالکتیک تمام بلاهای بعدی را بر سر بشریت آوردند و برای اخلال در نظم و امنیت کشورهای جهان سوم از پلورالیسم و در نهایت فاشیزم جدید و کمونیسم جدید و تئوری دور کردن حکومت ها از تسلط دینی (سکولاریسم) حمایت کردند و حتی هانتینگتون بحث جنگ (برخورد) تمدن ها را بر اساس یک گفتگوی برتر غرب نسبت به شرق مطرح کرد و می خواست که همه تمدن ها در هاضمه تمدن غرب (آمریکا) هضم و محو بشوند.

 جالب ترین نکته در تمام این مکاتب این بود که تقریباً تمام آنها از پشتوانه حمایت های دولتی برخوردار بودند و بودجه های لازم برای توسعه تفکرات آنها توسط دولت ها تامین می شد.

 حتماً مخارج هنگفتی که شوروی سابق و یا چین در قبل از تحولات انقلاب اسلامی ایران در انتشار مباحث مارکسیستی و حتی لنینیستی و استالینیستی و افکار مائوئیستی در ابتدای انقلاب اسلامی به صورت نمایشگاه های خیابانی و در دانشگاه ها سخاوتمندانه متحمل می شدند و کمک هایی که بلوک غرب برای گروهک های مختلف ارسال می کردند و هنوز هم این روند به طور جدی ادامه دارد را به خاطر داشته باشید که هیچ گربه ای محض رضای خدا موش نمی گیرد.

 این ها تا قبل از اشغال لانه جاسوسی آمریکا در فضای تبلیغاتی کشور با منطق دیالکتیک که ظاهری آزادی خواهانه دارد و برای توسعه آزادی ها بحث و جدل را توصیه می کند همه این بدبختی ها را بر بشریت و ایران انقلابی در آن زمان تحمیل می کردند و در پشت صحنه ها براندازی انقلاب و نظام را هدف قرار داده بودند و اصلاً برای شان در عمل مهم نبود بنا به گفته خودشان در قضیه حمله طبس اگر حتی 5 میلیون نفر ایرانی را می کشتند.

 در زمان آقای خاتمی در برابر تئوری جنگ یا برخورد تمدن ها مسئله گفتگو یا مفاهمه تمدن ها و حل مشکلات جهان بر اساس گفتگو و مفاهمه مطرح شد و در سازمان های بین المللی از اقبال بالایی رو به رو شد و روی آوری به سمت روش های دیالوگ محور اساس کار قرار گرفت ولی در عمل این دیالوگ مشوق وابستگی های فکری یا عملی متفکرانی از کشور ما به سازمان های رنگارنگ فرهنگی و یا سیاسی و حتی امنیتی غرب بوده است و به یارگیری های آنها در داخل نظام کمک شایانی نموده است.

 هنوز هم بسیاری از افراد که آن فضا را بیشتر باور دارند نمی توانند پتانسیل وابسته پروری این تفکر بدون پشتوانه ایدئولوژیک و غیرضابطه مند و احساسی را باور کنند.

در باور واعظان این منطق جدید گفتگو و مفاهمه این بود که باید در مفاهمه دو طرف از مواضع خود امکان عقب نشینی داشته باشند و فکر نکنند حق مطلق هستند و ایستادگی بر مواضع خویش را هدف قرار داده و ملاک گفتگوی خویش را تسلیم کردن طرف دیگر مفاهمه بدانند.

 چارچوب هایی که هر روزه تغییر می کرد، محدودیت ها را به سمت کشور ما متوجه کرد و به جای گفتگو در عمل عقب نشینی را بر مردم ما تحمیل می کرد که ناشی از همان باورمندی های پیش گفته بوده است.

در عمل غرب به عنوان طرف دوم گفتگو حتی یک گام از مواضع خویش عقب ننشست و هیج امتیازی را به ایران نداده و روی به تمامیت خواهی مطلق آورده بود.

 تلاش این نوع از گفتمان بر آن بود که به روش های آتاتورکیسم در ایران اصالت ببخشد و جدایی دین از سیاست را نهادینه کند و سکولاریسم را تئوری مقدسی برای روشنفکران جلوه دهد که در همین رابطه رئیس دولت مربوطه (آقای خاتمی) در یکی از نشست هایی که در آلمان برگزار شده بود، یک جمله تاریخی ابراز داشته و آن اینکه "هر کجا بین دین و آزادی تعارضی پیدا شد این دین است که باید به نفع آزادی کنار برود".

این به معنی قبول داشت مطلق سکولاریسم و اولویت آن در تمام برنامه ریزی های حکومتی بود. در موضوع جدیدی که در داخل کاربرد دارد من شخصا در مورد رابطه متقابل خبرنگار و مدیر نه به مونولوگ تقریبی احمدی نژادی باور دارم و نه به دیالوگ غرب باور خاتمی اعتقادی دارم بلکه مشخصاً گمشده خبرنگار و مدیر را در حقیقت گویی می دانم.

 از هر طریقی که حقیقت گفته شود و مردم فریبی و گمراه سازی افکار عمومی ملاک کار نباشد ولو اینکه این کار به "مولتی لوگ" و "مولتی لکتیک" منجر شود آن روش اصالت پیدا می کند.

مهم در این رابطه این است که مدیران آن قدر مهذب باشند که به هیچ قیمتی حاضر به دروغگویی در برابر افکار عمومی نباشند و خبرنگاران هم آنقدر متدین باشند که به خود اجازه تحلیل های دروغین و خودخواهانه و تحمیل برداشت های شخصی بر افکار مدیر را ندهند و چالش ها همه برای بیان روشن و واضح حقیقت به مردم باشد.

 در عمل کار مشکل و بعضاً توقع غیر ممکنی است. شیطنت های دوجانبه و یا چندجانبه در صحنه عمل از طرف مدیران و خبرنگاران موجب جلوگیری از شفافیت و روشنگری در مورد مسائل مورد بحث می گردد و در بسیاری از اوقات هم بین مدیر و خبرنگاران بده و بستان هایی اتفاق می افتد که منجر به کتمان مشترک حقایق و فریبکاری مشترک در افکار عمومی می شود.

 در برخورد خبرنگار و مدیر هیچ امر مطلقی وجود ندارد که با تعصب بتوان بر آن پای فشرد. بحث های احساسی شرافت و تعهد خبرنگاری هم ملاک کامل و عام الشمولی ندارد و تفوق تبلیغاتی این احساس موجبات سکوت و یا به موضع طرفداری کشانیدن در فضای رسانه ای می شود.

در قشر مدیران هم همین حالت وجود دارد و در نهایت در جستجوی منافعی برای خود هستند و کمتر پیش می آید که مدیری به اشتباه خود اعتراف کند و تسلیم فضای حق طلبی شود.

در سال های اخیر مدیران خود نقش اپوزسیون را بازی کرده و به موضع طلبکاری از افکار عمومی روی آوردند و سیاست های مونولوگ خویش را در قالب رفتارهای دیالوگی ارائه دادند.

هیچ مسئول سطح بالایی به خاطر هیچ خطایی حاضر به وانهادن مسئولیت و کناره گیری نشده است و تا فشنگ آخر به قلب حوزه مسئولیتی خود تیر رها کرده و دست تسلیم را زمانی بالا گرفت که دیگر گیر افتاده و هیچ کاری از او بر نمی آمد.

 اما منطق ارسطویی که به لحاظ قدمت قدیمی تر از منطق دیالکتیک بود ولی اصالتا منطقی بود که ارسطو به عنوان یک کار انقلابی در برابر وکلا و حقوق دانانی که با تشبث به استدلال های حقوقی به صورت خائنانه معروف به سوفسطائی یا سفسطه گرایی حقوقی (نه فلسفی) آن را وضع کرد و هدف او بیان درست مطالب با اتکا به ادبیات صحیح و صغری و کبری چیدن های صحیح بوده است.

 اساس تعریف این منطق بلاخدشه است و می گوید منطق یک ابزار و وسیله ای است از جنس قانون که از این وسیله باید برای جلوگیری از خطای ذهن استفاده نمود (المنطق هی آلة قانونیة، تعصم مراعاتهالذهن عن الخطأ فی الفکر).

این منطق جلوی فریبکاری های سوفسطائیان را می گرفت و در برابر سفسطه و شارلاتان بازی آنان قرار داشت و به خوبی هم کار می کرد.

بعداً این منطق در روش شناسی همه رشته های فلسفی و علوم اجتماعی نفوذ کرد و به عنوان یک روش ایقان زا از آن بهره برداری شد.

زمانی که این منطق ابزاری برای توجیه کارکرد مدارس اسکولاستیک و تفتیش عقاید در کلیسای قرون وسطی شد موجبات تبلیغ نفرت آمیز بر علیه آن پدید آمد، ولی بسیاری از نقاط ضعف آن در طول زمان برطرف شده و در علوم فلسفی و مذهبی و علوم انسانی و حتی در علوم اجتماعی مورد استفاده قرار گرفت.

 این روش اصولی دارد که با احتمال و شک و تردید سازگاری ندارد و به همین دلیل بیشتر گرایش به سمت تعیین درستی و نادرستی بیان مطالب هدایت شده بود ولی بعداً به عنوان مقوم تئوری های فکری از آن بهره برداری شد که چون در برابر منطق دیالکتیک بود و خطاهای منطق دیالکتیک را آشکار می ساخت، در دور جدید مقابله حملات تبلیغاتی وحشتناکی بر علیه آن راه افتاده بود ولی دیالکتسین ها نتوانستند آن را بی رمق کنند و از صحنه دور سازند بلکه بالعکس خود از صحنه مقابله فرار کرده و در گفتگوهایی که بین سروش و احسان طبری حاکم بود به عنوان طرفدار منطق ارسطویی (سروش) و طرفدار منطق دیالکتیک (طبری) هزیمت در جبهه دیالکتسین ها افتاد و پس از آن افرادی مانند رجوی، حاج سیدجوادی، بنی صدر، پیمان و ... هر چه دست و پا زدند به توفیقی برای زنده کردن مجدد گفتمان دیالکتیک نائل نشدند.

به هر حال منظور آقای مهدیان به هیچ وجه زنده کردن مجدد روش های منطق دیالکتیکی نبود و از کاربرد منطق گفتگویی چنین منظوری استنباط نمی شود.

 در نوشتار کامنت ایشان هدف از الصاق منطق به گفتگو بیان وجود یک مکتب جدید منطقی نبود و از بین دو منطق معروف ارسطویی (صوری) و دیالکتیک (جدلی) از هیچکدام طرفداری نمی کند.

 منظور رسانش یک مفهوم جدیدی از گفتگو محوری بین مدیر و خبرنگار در لحظات بیشتری از اوقات هفته بوده است و اینکه با توضیحات متقابل بتوان به سمت حق و حقیقت رهنمون شد. بنابراین ایشان قطعاً این جسارت بنده را در ورود به این بحث به این شکل توضیحی که قطعاً خالی از نقص نیست خواهند بخشید.


  • غلامعلی رنجبرپاسخ به این دیدگاه 0 0
    يکشنبه 23 مهر 1391-0:0

    از آقایان جهان آرای،‌مهدیان، ناشناخته برادر یا خواهد سیاه و سفید، عظیمی و خانم مشفق و آقای محمدنژاد به خاطر نقد و تشویق و دیدگاههای ارائه شده نهایت تشکر را دارد. هیچ کس نمی تواند خود را کامل فرض کند الا معصوم (ع) و هیچ کس هم نباید جلوی مطالبی را که جزء اعتقادات و باورهای نویسنده است با متلک پرانی و کاربرد ادبیات لومپنی بگیرد. تقاطی افکار با رعایت حرمت ها هم امکان پذیر است. من از همه ممنون هستم.

    • يکشنبه 23 مهر 1391-0:0

      بعضی ها یاد گرفتند کلماتی را کنار هم بچینند و برای بهره بردن از جیره کمی چاشنی فحاشی به اصلاح طلبان و خاتمی عزیز به آن اضافه کنند و بگویند حرفی برای گفتن دارند .
      برادر رنجبر اگر فکر می کنید که از این فحاشی به خاتمی می توانی برای خودت بصیرت بخری اشتباه کردی
      زیرا امروز بر همگان روشن است ناتوانی جریان احمدی نژاد . یا همان اصولگرایان
      الان نشان می دهد چه کسانی بیشتر می دانستند و چه کسانی فقط حرف زدند و نتیجه شد فضای بسته کنونی که امثال رنجبر اجازه حرف زدن و چوب نخوردن دارند .
      یاد دوران طلایی مردمی ترین و پاک ترین دولت یعنی دولت محمد خاتمی را یکبار دیگر تجربه کنیم تا زنده باد مخالف من زنده شود و همه حتی رنجبر با ادبیات کیهان نما اجازه قلم فرسایی داشته باشد

      • اشکان جهان آرایپاسخ به این دیدگاه 0 0
        يکشنبه 23 مهر 1391-0:0

        درود جناب آقای عظیمی،سپاس از اینکه خواندید و دیدگاهتان را هم بیان کردید. این تبادل دیدگاه ها بی تردید بی تاثیر نیست. اما درباره دیدگاه شما؛ منظور بیان هرآنچه که نباید گفت از زبان مدیران نیست که بنده هم بر مفهوم «جز راست نباید گفت، هر راست نشاید گفت» واقفم. در جریان این که شما چقدر در دنیای خبرنگاری و پرسش ها و پاسخ های طرح شده بین آنان و ایجاد چالش ها به دلیل شفاف نشدن برخی از موضوعات اطلاع دارید، نیستم. اما آنچه روشن است نگاه مصلحت جویانه شما است که در زندگی شخصی هر کس هم می تواند وجود داشته باشد و به فرمایش حضرتعالی در آموزه های اسلام هم آمده است و اگر از همین منظر باشد مخالفتی بر آن نیست.
        نمونه پرسش هایی که ارایه شد و پاسخ نگرفت و بعدها به یک چالش تبدیل شد وجود دارد. پرسش هایی که گاه از پاسخ دادن به بیش از نیمی از آنان صرفنظر شد و تنها به ارایه آمارها و عملکردها بسنده کردند. حضور رو در روی خبرنگار و مسئول منافاتی با مصلحت اندیشی یک مدیر یا مسئول ندارد. بحث اصلی لزوم انجام گفت و گو ها به صورت حضوری است. حال این که در یک گفت و گو خبرنگار چقدر بتواند مسایل مورد نظر خود را ارایه کند و پاسخ دریافت کند به هنر خبرنگار مربوط است و این که مدیر چقدر بتواند خبرنگار را با پاسخ هایش چه در صورت پاسخ دادن یا پاسخ ندادن قانع کند به درایت مدیر ارتباط دارد.در یک گفت و گوی اختصاصی بنا به تبادل دیدگاه ها یا مدیر به پاسخ دادن راضی می شود یا خبرنگار با درک موقعیت از ادامه پرسش صرفنظر می کند.این امکان در مکاتبه وجود ندارد. آشنایی خبرنگاران با مصلحت اندیشی اگر بیشتر از مدیران نباشد کمتر هم نیست. مدیر اگر در حیطه مدیریتی مربوط به خودش از بیان برخی آمارها و دیدگاه ها بنا به ضرورت ها و مصلحت ها صرفنظر می کند، خبرنگار هم در بسیاری از موارد بنا به حرفه اش و حضورش در جلسات متعدد حوزه های مختلف مدیریتی مسایلی را می بیند و دریافت می کند که بنا به همان ضرورت ها و مصلحت ها از ارایه آن ها خودداری می کند تا مبادا بر روند اجرای یک برنامه یا قانون خدشه ای وارد شود.همانطور که در همه کشورهای دنیا همیشه خبرنگارانی هستند که با به میان کشیدن حاشیه ها متن را زیر سوال می برند و خبرنگارانی هم هستند که جز منافع ملی و اجتماعی دغدغه دیگری ندارند و همواره تاثیر مثبتی بر جامعه دارند.
        مدیر اساساً کسی است که با نگاهی همه سویه نسبت به پیشرفت جامعه در تمام بخش ها به ارایه آمار بپردازد و فقط رشد نمودارهای آماری برایش ملاک عملکرد نباشد.در واقع دیدگاه های مدیریتی پیش از برنامه ها باید بر اساس منطق پایداری شکل بگیرند و بیان شوند تا در اجرا هم برنامه ها بر اساس همین منطق اجرا شوند.

        • ناصر محمد نژادپاسخ به این دیدگاه 0 0
          يکشنبه 23 مهر 1391-0:0

          بنده متوجه نمي شوم كه چرا يك استاددانشگاه بايد بيايد دو نفر خبرنگار را زير زره بين بگيرد كه مثلا چه ؟
          مشخص است كه نوشته هاي دو خبرنگار يه جورايي غلغك ميده اينارو
          بااينكه نمي دونم تحصيلات هركدام چقدراست ولي حداقل ليسانس دارند بااطلاعاتي زياد
          اكنون كه احمدي نژاد و تيم اقتصادي اش ناتواني خود را نشان دادن آقاي دكتر رنجبر هم خود را منتقد او مي شمارد
          و خبرنگاراني چون اين دو جوان دنبال يك جمله بودند تا وخامت اوضاع را هشدار دهند و مشمول تعطيلي هم نشوند
          تيم اقتصادي دولت حنايش رنگ ندارد تيم فرهنگي كه مانند آقاي دكتر آنان را بسته به ساواك و منافقين كه منفور هستند مي نمايد چطور بايد بعدااين ادامه كارداد
          كمي خود را كنترل نماييد آقاي دكتر رنجبر فداي آن دوچشم چون خورشيد تابانتان

          • حسین عظیمیپاسخ به این دیدگاه 0 0
            يکشنبه 23 مهر 1391-0:0

            جناب جهان آرای آیا اعتقاد دارند مدیران هیچ سری نداشته باشند و همه چیز را به خبرنگار تقدیم کنند؟ چنین چیزی در عالم مدیریت شدنی است؟ آموزه های اسلام اینگونه نیست. انسان نباید دروغ بگوید ولی لازم نیست هر حرف راستی را فاش بگوید. باید هرچیزی را در موقع مناسب گفت و اتفاقاً سفارش زیاد شد که انسان باید قدرت کنترل زیان خود را داشته باشد و خیلی راحت هر چیزی را بر زبان نیاورد. نگفتن حقیقت هیچ امر منفی برای مدیر نیست بلکه مدیر اساساً کسی است که برای گفتن برخی از حقایق زمان بندی داشته باشد و برخی از حقایق را باید اصلاً بر زبان نیاورد.

            • ليلا مشفقپاسخ به این دیدگاه 0 0
              شنبه 22 مهر 1391-0:0

              ان كان دين محمد لم يستقم الا بقتلي فيا سيوف خزيني ( امام حسين "ع" )

              اگر دين جدم محمد (ص) پايدار نمي ماند مگر به كشته شدن من پس شمشيرها مرا در بر بگيريد

              • سیاه و سفیدپاسخ به این دیدگاه 0 0
                شنبه 22 مهر 1391-0:0

                حضرت آقای حسین عظیمی. بی نام و نشان بودن این کامنت به خاطر آزاد نبودن مخالفت با بعضی از نظرهاست. واسه اینه که از اینکه اسممون رو کامل بنویسیم احساس خطر می کنیم که یه وقت نگن ضدانقلابی.زود به قاضی رفتی برادر من. هضم متن آقای رنجبر برای من کار سختی نیست. چون حداقل تا حالا 40تا کتاب فلسفی و مقاله تاریخی و نظرای مختلف سیاسی توی مکاتب مخلفی که ایشون اسمشو آوردن رو خوندم.رشته تحصیلیم هم تو همین موضوعات بوده.حداقل 4واحد دکارتیون پاس کردم.نیازی ندیدم بهش تکیه کنم. منظورم این بود که بهتره وقتی این فضا وجود داره تا همه بتونن بخونن و حرف بزنن بهتره نرمتر بنویسیم تا مخاطبای بیشتری بتونن شرکت کنن و نظر بدن. این شکلی نوشتن برای من اگه کار خیلی آسونی نباشه همچینم سخت نیست. این ادبیات رو واسه این انتخاب کردم که باهاش راحت تر می تونم با اقشار مختلف ارتباط برقرار کنم. هنر نویسنده اینه که بتونه عقاید مختلف رو به چند قشر متفاوت انتقال بده تا تعداد زیادی بتونن با شنیدن و فهم راحت و درست اون عقاید تصمیم جدیدی بگیرن یا حداقل مجبور شن در مورد نظر خودشون فکر کنن. ساده نویسی یه هنرتوی نوشتنه. مطلب دیگه این که خاتمی وا نداد و زیر بار غرب نرفت. معیارهای شما خیلی فرق داره از زیر بار غرب رفتن.مثلاً الان زیر بار غرب نرفتیم. شرایط زندگی دو دوره رو نشستی پیش خودت تحلیل کنی؟اگه تو ایران باشی می تونی جواب درستو پیدا کنی. بعد این که کسی به ایشون اهانت نکرده. ایشون یه مطلب نوشته و طبیعیه که هر نوشته و نظری می تونه مخالف داشته باشه و نقد شه.اتفاقاً شما دنبال تخریب هستین که به جای تحلیل با شمشیر وارد شدی و ادعا می کنی طرف مقابلت قدرت درک و هضم نداره.این که دین باید به نفع آزادی کنار گذاشته بشه به معنی بی دینی و کافر شدن نیست. یعنی دین باید راه رو برای گسترش حق باز کنه. این وظیفه و هدف همه دینهاست.تعبیر شما از آزادی بده. شما به دانش خودتون ببالین بهتره تا این که به اطلاعات یه همشهری دیگه. ایشون استاد دانشگاه هستن و صاحبنظرن و قطعاً اگه نیاز بشه خودشون وارد بحث میشن.مخالفت ها یا انتقادات من نوعی ابهام و سواله برام که اگه خودشون بهم جواب بدن خیلی بهتره. هم برای من هم برای بقیه مثل من.

                • اشکان جهان آرایپاسخ به این دیدگاه 0 0
                  شنبه 22 مهر 1391-0:0

                  درود. برداشتم از دیدگاه جناب مهدیان این است که تا حد زیادی بر منطقی بودن گفت و گوها تاکید دارد و لازمه ی یک گفت و گو را حضور هر دو طرف بیان می کند. در واقع در یک بیان ساده می توان گفت ایشان گفت و گوهای اینچنینی را نوعی مشاوره گرفتن می بینند.
                  مباحث زیادی در این یادداشت (تفاوت منطق با گفتگو) مشاهده می شود که هرکدام به نوبه خود می توانند یک بحث مجزا باشند.
                  اما پیرامون یک بخش از این یادداشت مبنی بر این که: «مهم در این رابطه این است که مدیران آن قدر مهذب باشند که به هیچ قیمتی حاضر به دروغگویی در برابر افکار عمومی نباشند و خبرنگاران هم آنقدر متدین باشند که به خود اجازه تحلیل های دروغین و خودخواهانه و تحمیل برداشت های شخصی بر افکار مدیر را ندهند و چالش ها همه برای بیان روشن و واضح حقیقت به مردم باشد.» باید گفت که همیشه نیاز به دروغگویی نیست. گاهی نگفتن حقیقت می تواند چالشی را به وجود بیاورد که دروغ هم از ایجاد آن ناتوان است. یکی از اهداف یادداشت «خبرنگاری به سبک نامه نگاری» همین موضوع است. این که مسئول یا مدیر در این نوع گفت و گوها به بهانه مصلحت یا برای پوشش برخی ضعف های مدیریتی به بیان برخی واقعیت های آماری نمی پردازد. در واقع می تواند دروغ نباشد و همان نگفتن حقایق باشد. در مقابل هم با تاکید بر این که خبرنگار موظف است حریم اخلاقی و چارچوب مقررات را با تحلیل های درست بیان کند، به دلیل روشن نشدن برخی حقایق، فضا برای تحلیل نادرست یا راه برای مرتبط دیدن برخی ابهامات با برخی چالش ها به وجود می آید که در نهایت خبرنگار متهم به نشر اکاذیب یا تشویش اذهان عمومی می شود. در صورتی که امکان دارد این تحلیل ها به دلیل پاسخ ندادن غیرحضوری به پرسش ها به وجود آمده باشد. منطق شاید در تعریف با گفت و گو متفاوت باشد. اما این موضوع دلیلی بر این که این دو مقوله نتوانند با هم ادغام شوند نیست. «منطقِ گفت و گو» و «گفت و گوی منطقی» هر دو می توانند دو مبحث جداگانه باشند و جدایی کاملی نمی تواند بین این دو مقوله وجود داشته باشد. بحث در یادداشت مورد نظر دقیقاً یک گفت و گوی منطقی است که می تواند به برداشت های حقیقی و منطقی بینجامد.

                  • احسان مهديان 2 پاسخ به این دیدگاه 0 0
                    شنبه 22 مهر 1391-0:0

                    در اين قسمت دوباره براي نوشتن آمدم تا در رابطه با كامنت شماره يك بي نام و نشان بگويم كه تبارشناسي انجام شده در اين مطلب هيچ ربطي به حزب توده ندارد شما مي توانيد از طريق استاد بزرگ فلسه اسلامي جناب دكتر ابراهيمي ديناني هم به آن برسيد ضمنا آنچه ايشان نوشتند مجموعه از اطلاعات تاريخي است كه ممكن است در هر منبع و ماخذي هم پيدا شود البته نه اينگونه كلاسه شده كه كعلوم است استاد بيشتر از اطلاعات شخصي استفاده نمودند . خواهشمند م بگذاريد مسائل علمي و پژوهشي و آسيب شناسي ها مسير درست و اصولي اش را پيش ببرد مطمئن هستم در صورت نهادينه شدن گفتگو به جاي تهمت ها و تكذيب ها نگراني هاي همه ي دلسوزان انقلاب اسلامي و كشور مرتفع خواهد شد .
                    ضمنا امروزه در چنين شرايطي نياز نيست براي تشريح و نقد يك نوشته الزاما موافقت مولف آن وجود داشته باشد متن وقتي اتفاق افتاد ديگر از نويسنده جدا مي شود و در دسترس همه هست نمي خواهم اين سخن را حمل بر تاييد مرگ مولف قرار دهيد كه بنده از منتقدين اين نظريه رولان بارت هستم . لطفا خويشتن دار باشيد و از تهمت و افترا بپدهيزيم تا اين گفتگوها شكل جدي تر و همگاني به خود بگيرد
                    ومن الله التوفيق

                    • حسین عظیمیپاسخ به این دیدگاه 0 0
                      شنبه 22 مهر 1391-0:0

                      بسیار زیبا و علمی نوشتید. کسانی که نمی توانند متون سنگین و متین را هضم کنند آن را سیاه و سفید می خوانند. ایشان هم از خاتمی نقد کرد و نگاه تسلیم پذیری ایشان و وادادن به غرب را زیر نقد گرفت و هم نگاه ستیزه جویانه بی جای احمدی نژاد را مورد نقد قرار داد. نوشته ایشان خاص است و همیشه از عمق بالایی برخوردار است و حجم اطلاعاتی که به خواننده می دهد بالا است. کامنت گزاران به جای اهانت به شخصیت ایشان بهتر است با دقت بیشتری مطلب و دیدگاه ایشان را نقد کنند. اینکه گفته شود از ادبیات حزب توده استفاده کرده یا همانند کیهان نقد کرده یا قلمبه سلمبه نویسی و ... چیزی به نام نقد در آن نیست بلکه کاملاً به دنبال تخریب است. من از اینهمه اطلاعات نویسنده به خود می بالم که یک مازندرانی اینهمه برای مخاطبین وقت می گذارد. ضمناً مفهوم جمله خاتمی با جمله امام حسین (ع) خیلی متفاوت است. خاتمی اولویت دین را بر آزادی انکار می کند و امام (ع) می فرماید اگر دین ندارید لا اقل آزاده باشید و این یعنی دین اولویت است و آزاده بودن در صورت فقدان آن مورد تقاضا می باشد. امام (ع) به خاطر دین و برای دین خود و همه خاندان خویش را فدا کرده است ولی خاتمی گفت اگر میان دین و آزادی تناقضی واقع شود دین باید به نفع آزادی کنار گذاشته شود.

                      • احسان مهديانپاسخ به این دیدگاه 0 0
                        شنبه 22 مهر 1391-0:0

                        بسم الله الرحمن الرحيم
                        با سلام و احترام به استاد ارجمندم كه محبت كردند و با عنايت خود بحث آغازين را در مسيري جدي تر و متصل به تاريخ كشاندند .
                        البته بنده نبايد بعدازاين توضيح و اشارات حضرتعالي مي آمدم اما شما آنقدر متواضعانه قلم زديد كه اين جسارت را به من داديد كه بگويم :
                        شما يك تبارشناسي انجام داديد تا اصل منطق را از گفتگو تفكيك نماييد .البته تاحدودي هم آگاهيم كه منطق عبارت است از مجموعه قوانینی که رعایت آنها ذهن شخص را از خطای در فکر حفظ می کند و به عبارت دیگر منطق روش درست فکر کردن را به ما یاد می دهد. و مواردي كه با توضيحات شما ديگر جاي سخن چون حقير نيست .
                        نگاهي عمدتا آكادميك و كلاسه شده و رفرنس محور كه اگر لازم شد در جايي بتوان اين وضع را به چالش كشيد و از نگاه و كلامتان بهره بيشتري برد باعث خرسندي ماست نه در اين موقعيت كه حتي اگر شهامت به خرج دهي و مواضع خود را فقط يك موضع علمي و بدون وابستگي به اين و آن مشخص كنيد هم بنا به پيش فرض هايي كه از نام ها دارند قضاوت هاي اغلب نادرستي مي شود و عوارض و پيامدهاي آن تا كجا خواهد آمد .
                        اجمالا اينكه گفته مي شود هر گفتماني در درون خود سازوكاري را بنا مي كند و مي سازد كه الزاما در موقعيت ديگرممكن است قابليت اجرايي نداشته باشد .
                        مثلا آنچه كه مي تواند به عنوان مناسبات سردبير با دبيران تحريريه و اين ها با بخش ها و اشخاص ديگر حتي سيتم توزيع و پخش و... متداول است نمي تواند توجيه گر رابطه بين مدير كل فلان دستگاه اجرايي با خبرنگار روزنامه باشد . چرا كه در اين قسمت بنا به دلايل نيازها تعيين كننده قوه برتر در آن موقعيت است
                        مي گويند اوريانافلاچي وقتي به ملاقات حضرت امام آمد گفت من در اينجا در يك گفتگويي با امتياز برابر شروع مي كنم چرا كه آيت الله روي زمين نشسته و من هم ، ولي در آخر نمي دانم چه خواهد شد اين هيجان را در يك گفتگوي مهم سياسي بالا مي برد .
                        اما وقتي به ملاقات شاه رفتم او در نقطه اي بلندتر و ظاهرا با اعتماد به نفس و نوعي تكبر ديده مي شد و من بايد در سطحي پايين تر مي نشستم اينجا ما دو طرف امتياز برابر نداشتيم و در تمام مدت سعي كردم به او راه ندهم از امتياز خود بهره بگيرد .
                        اين خاطره را نقل كردم تا بگويم به نظر مي رسد اين روابط را مبتني بر نوعي منطق سيستم بدهيم كه سازوكاري داشته باشد كه قابل تعريف و حتي قابل آناليز كردن و در مواقع لزوم به چالش كشيده شود . كه اين منطق الزاما نه صوري و نه ديالكتيكي بلكه مبتني بر اعتماد متقابل و ( شورايي ) بين خبرنگارو نويسنده با مديران دستگاه هاي اجرايي و فرهنگي و ... است
                        اشاره به خبرنگاران داشتم كه وما خود نخواستيم يا نتوانستيم اين سازوكار را بسازيم چون محافظه كار و ملاحظه كار و .... شديم كه حتي سخن خير و حق خواهي را هم اگر بخواهيم بنويسيم متاسفانه ترديد داريم لذا تاكيدم بر اين است كه خبرنگاران خود بايد اين سازوكار را اجرا كنند يك گفتگو همچون همين نوشتاري كه حضرتعالي در راهنمايي ما نوشتيد با موضوعي چگونگي تعامل با مديران طرح و توسط نويسندگان جرايد پاسخ داده و راهكارها تنظيم و ارائه گردد .
                        اين كه نمي شود يك طرف فقط حرف بزند و ديگري موظف است فقط همين گفته ها را نقل كند و دلش خوش باشد خبرنگاراست .
                        بنده ضمن تاكيد بر اينكه حضرتعالي بسيار عميق و علمي كاوش كرديد و با اين تبار شناسي زواياي تازه اي را براي منطق در پيش چشمانم روشن نموديد در ادامه عرض كرده بودم كه ما اين گفتگو را در معرض امري شورايي قرار مي دهيم كه مورد تاكيد دين مبين اسلام است و از طرفي اشاره داشتم به كتاب منطق گفتگويي باختين كه او نيز چنين نظريه اي را در زمان حكومت وحشت وهراسِ اسنالين مطرح كرد و البته بعدها فرماليست هاي مكتب پراگ از آن بهره گرفتند امروز هم بخشي از پست مدرنيست ها از آن بهره مي گيرند اما در آن بحث كه موضوع زبان و زواياي يك اثر و متن ادبي مورد بررسي قرار مي گيرد نه يك ايدئولوژي و نه يك جهان بيني فقط يك نظريه ادبي در حول و حوش زبانيت است
                        در خاتمه اصراردارم كه بايد باب گفتگو بين مديران و مطبوعات طور خاص خبرنگاران برابر نوعي توافق به عمل آيد تا پيش از هر نشستي سازوكار و حدود آن را مشخص كنند و بعد از اينكه به اين روش عادت كرديم و مانوس شديم شرايط تازه تري را ترسيم نماييم چون از كامنت هاي موجود در همين پست اينگونه بر مي آيد كه بعضي ها اگر مامور نباشد از چهارراه بدون در نظر گرفتن حق تقدم عبور كرده و منكر مي شوند
                        بله جناب استاد بنده در سال 83 سردبير كاير بودم خبر آوردند و گفتند كلنگ شهربازي ساري در جاده دريا به زمين خورد !! هنوز هم نميدانيم كجا بود چه شد و چه كسي اين وعده ها را داده است! فقط يك روابط عمومي با فكس ارائه داد و بعد در تمام نقاط استان منتشر شد . خبرنگار تا با واقعيت روبرو نشد نقل آن كاردرستي نيست با شما موافق هستم . خبرنگتار وعده ها را پيگيري نكند اگر تخلف نباشد اهمال است . و ...
                        مجددا از اشكان جهان آرا خبرنگار جواني كه اين بحث را كشود و جناب دكتر رنجبر سپاسگذارم و اين نگاه شما به من آموخت كه بايد بيش از اين مراقب استفاده از اصطلاحات باشم و در خاتمه اين دو سطر از نوشتار تان را نيز مي آورم كه :
                        منظور رسانش یک مفهوم جدیدی از گفتگو محوری بین مدیر و خبرنگار در لحظات بیشتری از اوقات هفته بوده است و اینکه با توضیحات متقابل بتوان به سمت حق و حقیقت رهنمون شد.
                        بااحترام و التماس دعا

                        • سیاه و سفیدپاسخ به این دیدگاه 0 0
                          شنبه 22 مهر 1391-0:0

                          جناب آقای رنجبر، شما توی یادداشتتون یه مسیر مستقیم رو واسه حرف زدن انتخاب کنی خیلی بهتره. در ضمن خیلی از قسمتای یادداشت شما رو میشه روان تر نوشت. نیازی به این همه قلمبه سلمبه نویسی نبود. خاص نوشتن باعث میشه مخاطب کمتر سراغ اینجور مطالب بره. چون این دوره زمونه همه می خوان در کمترین زمان بیشتری بهره برداری رو از هر چیزی بکنن. کمی روی ساده نویسی کار کنین.
                          بعد این که بهتر بود این یادداشت رو به عنوان دیدگاه خودتون می نوشتین، نه این که بگین منظور آقای مهدیان این بود. البته اگه با هم تماس دارین و تلفنی ازشون اجازه گرفتین بحثش سواست که باید این رو هم می نوشتی. اگه هم بی اجازه از طرفش نوشتین حتی اگه درست نوشته باشین و حدس زده باشین کار زشتی کردین.
                          یه چیز دیگه هم این که در بحث گفتگوی تمدن ها که جنابعالی عواقبش رو عقب نشینی ایران از مواضع ملی میدونی بهتره کمی به عقب برگردیم و نگاه کنیم که ایران در اون 8سال از نظر اقتصادی و سیاسی و اجتماعی در دنیا چه جایگاهی داشت و الان کجاست. خاتمی اگه این جمله رو گفته باشه حرف بدی زده؟ مفهوم جمله احترام به حقوق شهروندی و حقوق بشره. مگه امام حسین(ع) توی روز عاشورا نگفتن اگر دین ندارید آزاده باشید؟ این یعنی آزاده بودن و رعایت حق و انصاف که مفهوم اصلی و نهایی همه دین ها هست و خیلی از موارد شاملش میشه و مغایرتی با نفس دین نداره. خیلی جالبه که شما از یه جایگاه بالا به دیگران و اتفاقات نگاه می کنین و اونجوری که دلتون می خواد برداشت می کنین و برداشت خودتون رو یه برداشت صحیح و مطلق می دونین. برادر من هیچ چیز جز حق و خدا مطلق نیست.
                          فقط از یه زاویه به اتفاقات تاریخی و اجتماعی نگاه نکن. یه کم خودتونو تکون بدین و جاتونو عوض کنین شاید یه نگاه بهتری نصیبتون شد.سیاه و سفید نگاه نکن. رنگای دیگه ای هم تو دنیا وجود داره.

                          • شنبه 22 مهر 1391-0:0

                            از اینکه این یادداشت از ادبیات حرب توده بهره برده است تا خاتمی را بکوبد و همانند سرمقاله های روزنامه کیهان اما به شکل ناشیانه تر و روش نخ نما مطالبی را عرضه داشته است. که باید گفت خاتمی سنبل منطق و فهم شعیه خردورز ضد خشونت است .
                            خاتمی با دودسته مخالف مواجه بود ( مخالف نه منتقد) . عده ای در داخل کشور که هر 9 روز یک بحران برای او دولتش ایجاد کردند دیگری خارج نشینان بی منطق. هر دو از یک مشی آنهم ابتدا ترور شخصیت و سپس استفاده از خشونت پیر وی می کردند. بی منطقان همواره برای پشوانه دادن به خشونتشان از ادبیات یادداشت اخیر استفاده می کردند.
                            اما گفتگوی تمدنها پیشنهادی که توسط خاتمی مطرح شد و مورد توجه جهانیان قرار گرفت و خیلی متفاوت است با کسانی که برای صندلی خالی سخنرانی می کنند.
                            گفتگوی تمدنها در مقابل جنگ طلبان مطرح شد و جهان را متوجه فرهنگ و تمدن غنی ایرانی اسلامی کرد.
                            یادت بخیر سید بزرگوار که این روزها نامت آبرو وعزت است برای ایرانیان خردمنداست.
                            همیشه در قلب ایران وایرانی خواهی ماند ای بزرگ مرد اردکانی ای سلاله رسول ا...


                            ©2013 APG.ir