تعداد بازدید: 2387

توصیه به دیگران 1

چهارشنبه 11 بهمن 1391-20:48

کتابِ نو/ لاربن

تازه های شلفین،به بهانه نمایشگاه بزرگ کتاب مازندران(5)/قاسم لاربن را هم می‌توان جزء آن دسته از داستان‌نویسانی دانست که دل‌مشغولی‌های دیگر چون سیاست، روزنامه‌نگاری، شعر و غیر دارد. این موضوع سبب شده است که کمتر کسی او را به عنوان داستان‌نویس بشناسد.


مازندنومه:از 14 تا 20 بهمن ماه نمایشگاه بزرگ کتاب مازندران در کیلومتر سوم جاده ساری به قائم شهر(شهرک فرهنگیان)برگزار می شود.انتشارات شلفین با چند عنوان کتاب تازه در این نمایشگاه حضور می یابد.در زیر یکی از این کتاب ها معرفی شده است.

--------------------

- لاربن

-به کوشش: حسین اعتمادزاده

* بخشی از مقدمه کتاب:


این کتاب گفت‌وگویی است با «قاسم لاربن». انگیزه‌ی این گفت‌و‌شنود برای خود داستانی شنیدنی دارد. بر خود لازم دانسته هرچند مختصر و کوتاه آن را در پیش‌گفتار یادآور شوم.

بذر این اندیشه در همایشی که در سال 1378 از طرف دفتـر ادبیات داستانی ایران در مازندران برگزار گردید، پاشیـده شـد.

در آن نشست از من خواستـه شد، مقاله‌ای درباره‌ی «داستان و داستان‌نویسی در مازندران» تهیه و ارائه دهم. پس از آن، مدت مدیدی در گیرودار این بودم که این کدام موضوع قابل طرح است که هم در خور این نشست و هم‌ در شأن نویسندگان استان باشد. تا این‌که «آشنایی با داستان‌نویسان مازندران و گلستان از سال 1300 تا امروز» در ذهنم نقش بست.

 اولین گام، یافتن منابع بود. نبود منابع در کتابخانه‌های مازندران، ناگزیر مرا به تحقیق میدانی کشاند. به ناچار با فرصت اندکی که داشتم به شهرهای استان سفر کرده و از کتابخانه ملی ایران هم بهره جستم. نتیجه این تلاش مقاله‌ای شد در چند صفحه که در همایش مزبور ارائه گردید.


در این کندوکاو مختصر، به ویژگی‌هایی از داستان‌نویسان مازندران برخوردم که برای آشنایی خوانندگان، به طور مختصر و گذرا در این نوشتار آورده می‌شود تا شاید، معمای حرفه‌ای نبودن داستان‌نویسان مازندران آشکار شود.

 از ویژگی‌های مهم و مشترک میان داستان‌نویسان پیش‌کسوت دیروز و امروز مازندران، می‌توان به «دلبستگی و دل مشغولی‌هایی اشاره کرد که در حوزه‌ی هنر داستان‌نویسی نبود و نیست.

 از جمله می‌توان به سیاست، پژوهش، تحقیق، تاریخ‌نویسی، اقتصاد و هنر (شعر) اشاره داشت.» همین امر سبب کم‌توجهی به هنر داستان گردید.

 نباید فراموش کرد که دل‌مشغولی‌های یاد شده موجب نگردید تا آن‌ها آن چه را در پس زمینه ذهن داشته‌اند و دارند بروز ندهند. جامعه ادبی در مقاطع گوناگون شاهد آثار متعدد «مجموعه داستان»، «داستان بلند» و یا «رمان» خلق شده‌ی آنان بوده است. شایان بیان است که داستان‌نویسان مازندران از قافله‌ی داستان‌نویسی مرکز کشور عقب نمانده‌اند، هم‌زمان و هم‌تراز با آنان، به خلق اثر پرداختند. با وجود این تلاش‌ها و عشق و علاقه به داستان‌نویسی، متأسفانه داستان‌نویس حرفه‌ای نداشته‌ایم.


در این نوشتار، مجال آن نیست که در زمینه‌ی کم‌توجهی به این هنر در مازندران بحث شود. این خود، مجال دیگری می‌طلبد، قصد آوردن این مقدمه اشاره به حرکت ادبیات داستانی تا زمان «قاسم لاربن» می‌باشد. وی نیز از آن دستـه از داستـان‌نـویسـانی است که غیـر از هنـر داستـان‌نویسی، دل‌مشغولی‌های دیگری داشته است. برای اثبات این ادعا چند نمونه اشاره می‌شود.


یکی از داستان‌نویسان نسل اول که کمتر کسی وی را به عنوان داستان‌نویس می‌شناسد، علی اسفندیاری (نیما یوشیج)، پدر شعر نو است.

 وی در زمینه‌ی ادبیات داستانی، داستان کوتاه و بلند و چند داستان کودکان و نوجوانان، و نیز نقد، آثار قابل توجهی دارد. او از پیش‌گامان هنر داستان‌نویسی در مازندران است، اما هیچ‌گاه از وی به عنوان داستان‌نویس حرفه‌ای، نام برده نشده است، چرا؟ که دل‌مشغولی اصلی‌اش شعر بوده است.


با تأسف اشاره به این نکته‌ی حساس، ضروری است که نسل دوم داستان‌نویسی مازندران، چون نسل پیشین خود، به طور حرفه‌ای و تخصصی، این هنر را پیشه‌ی خود نساخته است.

 امروز نیز شاهد چندگانگی و چند شاخه‌گی کاری آنان هستیم. به نظر نگارنده، آنچه که مانع پیش‌رفت ادبیات داستانی در این داستان شده است، پراکنده‌کاری است که سبب پس‌افتادگی طولانی آن شده است.

 اگرچه داستان‌نویسان نسل دوم به این هنر عشق می‌ورزند و تلاش آنان در این‌باره ستودنی است، اما آفت دل‌مشغولی‌های دیگر رشته‌های هنری، سبب کم‌رنگ شدن توانایی‌های آنان در خلاقیت‌های هنر داستانی است.

و اما امروز یکی از پیش‌کسوتان هنر مازندران، گذشته از داستان دغدغه‌های دیگری چون فرهنگ مردم‌نویسی، پژوهش و تحقیق در زمینه تاریخ، زبان و ادبیات بومی، شعر و حتی جمع‌آوری افسانه‌های مازندران دارد.

 اگرچه هریک از این‌ها در حوزه‌های خود جایگاه ویژه‌ای دارند، اما متأسفانه این چندگانگی و پراکنده کاری، هر چند ارزشمند ولی سدّ راه وی برای رسیدن به قلّه‌ی داستان‌نویسی شده است با این وجود تاکنون چند اثر داستانی ارزشمند و ماندگار خلق کرده که اعتباری برای هنر داستان‌نویسی است.

وی خالق رمان «رویاهای ببر عاشق» اسداله عمادی کاوردی است. امید آنکه با عنایت به هنر داستان‌نویسی، به‌ویژه رمان از سوی این هنرمند، چشم‌انداز روشن‌تری از این هنر در مازندران جلوه‌گر شود.


جایگاه قاسم لاربن نیز همین‌‌گونه است. لاربن را هم می‌توان جزء آن دسته از داستان‌نویسانی دانست که دل‌مشغولی‌های دیگر چون سیاست، روزنامه‌نگاری، شعر و غیر دارد. این موضوع سبب شده است که کمتر کسی او را به عنوان داستان‌نویس بشناسد.

در مقاله‌ی «مروری بر داستان‌نویسان مازندران و گلستان» به طور گذرا و مختصر از لاربن یاد شد. در آن مقاله او را پاورقی‌نویس و داستان‌نویس عامه‌پسند معرفی کرده‌ام.

 چون که بخش روزنامه‌نگاری و سیاست وی غالب، و داستان‌نویسی‌اش در محاق مانده است، تا این‌که کتاب «از وارش تا ونوشه» با همکاری دوست خوب‌ام نویسنده‌ی توانای کشور، روح‌الله مهدی‌پور عمرانی به چاپ رسید که در تکمیل همان مقاله بوده است.

این بار عمیق‌تر و گسترده‌تر به داستان‌نویسان مازندرانی پرداخته و فرصت تحلیل و بررسی کارهای‌شان ایجاد شده است و همین امر سبب گردید تا شناخت بیش‌تری از قاسم لاربن به‌دست آورده و به صورت کامل‌تر و وسیع‌تر به وی پردازیم.


بعد از گذشت نسبتاً طولانی از چاپ کتاب «از وارش تا ونوشه» با وساطت و اصرار یکی از فعالان جوان ادبیات داستان مازندران بنام حسین شریفی جهت سخنرانی در نشستی از هنرمندان بابل در ارتباط با قاسم لاربن از نگارنده دعوت کرده است، بار دیگر نام این داستان‌نویس و حوزه‌ی فعالیت داستانی‌اش ذهنم را مشغول کرد.

پی‌گیری مستمر آن جوان دلسوز و دلسوخته ادبیات داستانی، نگارنده را واداشت که عمیقاً نسبت به معرفی قاسم لاربن به دوستداران هنر و هنرمندان مشتاق تحقیق نمایم.


آغاز این تحقیق جامع و مفصل با تماس تلفنی که شماره‌اش را از آقای یوسف الهی پژوهش‌گر بابلی و یا از طرف خانه بابلی‌های مقیم تهران گرفته بودم، آغاز شد.

می‌دانستم با نویسنده‌ای صحبت خواهم کرد که به کهولت رسیده است. انگار ارتعاش و لرزش دست‌اش را حس می‌کردم و بعد صدایی با واژگان نامفهوم. گفتم: «اعتمادزاده هستم درباره‌ی آثار و ادبیات داستانی‌تان تحقیق می‌کنم. می‌خواهم با شما ملاقاتی داشته باشم.»


هنوز صدای این جمله‌ی پرمعنا در ذهنم باقی است که گفت: «شما کتاب‌های مرا خواندید؟» و چنین شد که در روز 22/3/85 با سئوالات متنوع و همراه با رمان «گوژ» اثر قاسم لاربن که از روبروی دانشگاه تهران تهیه کرده بودم، دستم را روی شاسی زنگ 503 گذاشتم که می‌توانست در منزلی را باز کند، در خیابان 66 منشعب از میدان یوسف‌آباد تهران. تا با شوق زیاد، پیرمردی، بنام قاسم لاربن را، با دنیایی از تجربه و هنر داستانی ملاقات کنم. رمان «گوژ» در اولین نگاه عجولانه نوعی سبک بوف‌کور را در من زنده کرده بود. بی‌تابی‌ام با دیدن پیرمرد کم شد.


پیرمردی آراسته و بسیار مرتب، عصا بر دست روی صندلی نشسته بود با شنیدن صدا از جایش برخاست. با زحمت به سوی در آمد. چون عزیزی در آغوش‌اش گرفتم. وقتی در کنار هم نشستیم براحتی می‌توانستم در چشمانش عشق به نوشتن را بخوانم.


گفتم: از ساری آمدم و میل دارم از شما بیش‌تر بدانم. حرف‌هایم را بلندبلند می‌گفتم، گاهی مجبور بودم واژگان را تکرار کنم. لبخندی زد و گفت: باشد، اما من اهل مصاحبه نیستم و زیاد میل به گفت‌وگو ندارم. چند سال پیش آقای مهاجرانی وزیر ارشاد آمده بود با او هم زیاد حرف نزدم. اما حاضرم با جوان مازندرانی بیش‌تر حرف بزنم به شرطی که مرا خسته نکنید. به قول معروف تیر خلاص را رها کرد تا خودم را جمع‌ و جور کنم.


از من پرسید: آیا کتاب‌هایش را خوانده‌ام. گفتم چند رمان شما را خواندم و چند داستان چاپ شده از شما را پیدا نکردم. داستان «گوژ» را از کیف در آوردم. نشانش دادم با تعجب پرسید این داستان را کجا گیر آوردید؟ آیا خواندید؟ واقعیت را گفتم: که تازه پیدایش کردم چند صفحه از آن را خواندم. با اشتیاق خاص از این داستان حرف زد و تأکید داشت که حتماً آن را بخوانم.


خانمی را صدا زد، از او خواست از قفسه‌ی کتاب‌اش رمان «نان تلخ» را بیاورد. امضاء کرد و به من داد. گفت: این رمان هم خواندنی است، حتماً بخوان.


وقتی از نوشته‌هایش حرف می‌زد، جوانی و نشاط را در وجودش حس می‌کردم. آن روز دو ساعت پرسیدم و پاسخ‌ها شنیدم. آخرین حرف‌اش این بود: آقای اعتمادزاده خسته شدم، به کف آمدم. از او خواستم اجازه بدهد تا داستان‌هایش را خوانده و درباره‌ی آن‌ها به گفت‌و‌گو بنشینیم. پذیرفت. پی‌ریزی ساختمان گفت و شنود با لاربن در همین چند ساعت، ریخته شد.


چنین شد که آشنایی با یکی از برجستگان ادبیات داستانی مازندران با تمام فراز و نشیب‌های زندگی‌اش به اوج نزدیک گردید. تماس‌ها تکرار شد. دفعاتی چند با همة دشواری‌ها رأس ساعت 3 بعدازظهر در مقابل‌اش زانوی ادب زدم و پیرمرد دقیق و منظم مرا با خود به دنیای خیالات، تجربه‌ها و فراز و فرودهای ادبی‌اش برد.

 تنها یک بار در تمام دورة آشنایی‌مان، به علت بیماری و بستری شدن در بیمارستان، نتوانست مرا بپذیرد. اما با وجود بیماری شدید، مرا از یاد نبرده بود و پیغام‌اش را به من رساند و این دقت نشان عشق و شوق وافر او به دنیای هنر بود.

دنیایی که عمری عاشقانه با آن زندگی کرده بود. در آخرین ملاقاتم به اتفاق دوست ارزشمندم، شهنام دادگستر برای گفت‌وگو درباره‌ی اشعار به چاپ رسیده‌اش، خدمت پیر زنده دل رسیدیم.

 همراه گران‌قدر کاستی‌ها و عدم آشنائیم را با دنیای شعر هنگام ملاقات پوشاند. به جا است اگر علت تأخیر سه ساله‌ی این گفت و گو پرسیده شود قرار آن بود تا گفت و شنود در زمینه‌ی شعرهای آقای لاربن بر کتاب افزوده گردد با تأسف باید گفت که در پی پاره‌ای مشکلات پدید آمده از جمله بیماری آقای دادگستر این گفت و گو تا امروز به‌دست ما نرسید، که جای خالی این بخش در کتاب پیداست.


در پایان از صبر و حوصله‌ی به کار گرفته شده‌ی آقای اسداله عمادی که گفت و گوی حاضر را با دقت خواند و ویرایش نموده‌اند سپاس و قدردانی دارم.


شایان بیان است، آنچه که در این گفت و شنید آمده، دیدگاه‌ها و نظرگاه‌های آقای لاربن است. چه بسا در برخی از گره‌گاه‌های اصولی و اساسی در دو نقطه‌ی مقابل بوده‌ایم، اما به علت کهولت سن و احترام، جای بحث و جدلی باقی نمانده بود.

 آنچه که در متن آمده، صرفاً به خاطر حفظ امانت‌داری آورده شد و تمام و کمال، دیدگاه‌های ایشان می‌باشد. امید آنکه این حرکت، شروع راهی باشد، جهت آشنایی بیش‌تر خوانندگان با نویسنده‌ی این داستان، عمر آثار ادبی‌شان ماندگار بماند.



    ©2013 APG.ir