این جور بندگان خودت را یک پیچیلیک بگیر!
نامه حسین اسلامی ساروی به خدا/یکی هست که هر چند وقت با سر و صدای زیاد به شهر ما هم می آید ، می گوید رئیس جمهوری هستم، بعد ده ها هزار مردم دنبالش می دوند که نامه هائی به او بدهند که از او پول بگیرند، او هم بالاخره یک پنجاه هزار تومانی هم که شد می دهد، امّا از جیب خودش و از مال مرحوم پدرش نمی دهد، از مال همین مردم را به مردم می دهد!
گیرنده: خدا - فرستنده: حسین اسلامی
(آخدا گفتن چه کیفی داره، مجبور نیستم یک خط لقب جور کنم. مجبور نیستم دروغ بزنم و چاپلوسی کنم.)
آخدا! من دارم با تو حرف می زنم، من هم یک بنده تو هستم، خودت پیام دادی که اگر با تقوا باشم، بین من و بقیه فرق می گذاری، باور کن، به جان عزیز دردانه ات، به جان امام حسین(ع) همیشه مواظب بودم کمتر دروغ بزنم، مال مردم اصلاً نخورم، مردم آزاری کمتر بکنم، خلاصه بگویم، تلاش کردم که خوب از خودم مواظبت کنم.
آخدا! حالا که فکر می کنم، یک کمی پیش تو عزیز هستم ، چند تا خواهش از تو دارم. من مازندرانی هستم ، خودت می دانی که مازندرانی ها بندگان بدی نیستند، مثل اینکه فهمیده و با شعور هستند، چون از همه جای دنیا زودتر عشق حسینی شدند.
امّا یک عده از بندگان تو گوش شان را پنبه گذاشتند، به ظاهر می گویند که خدمتگذار ما هستند، از ما پول می گیرند، امّا ما را اذّیت می کنند، می گویند اگر به ما رأی بدهید نماینده شما می شویم، بعد می روند ادای ارباب ها را در می آوند.
تا یادم نرفته ، یکی هست که هر چند وقت با سر و صدای زیاد به شهر ما هم می آید ، می گوید رئیس جمهوری هستم، بعد ده ها هزار مردم دنبالش می دوند که نامه هائی به او بدهند که از او پول بگیرند، او هم بالاخره یک پنجاه هزار تومانی هم که شد می دهد، امّا از جیب خودش و از مال مرحوم پدرش نمی دهد، از مال همین مردم را به مردم می دهد، آن هم به صورتی که مردم گدا صفت بشوند . این کار تحقیر است.
پس تا اینجا شد دو تا، و این دو جور بندگان خودت را یک پیچیلیک بگیر(نیشگون بگیر).
راستی این چه جور آدم درست کردن است که ما همه اش چهار چشمی باید مواظب هم باشیم که همدیگر را نخوریم؟ (ببخشید معذرت می خواهم، این حرفها به من نیامده).
برای رفع این گرفتاری اسلحه می خریم، و از نان شب و شکم بچّه ها هم می زنیم که این ها سیر باشند ، اسم اینها را می گذاریم ارتش، تا اینها با پول ما ، با اسلحه ی ما، از ما در برابر دیگر آدم ها که اگر بخواهند ما را اذیت کنند حفاظت کنند.
حالا وارد عملکرد این ها نمی شوم.امّا اینها توی شهر من که اسمش ساری است اذیت می کنند، ما می گوئیم بابا، چرا توی شهر ، وسط شهر آینه ی دق ما شدید، شما باید در مرزها باشید ، بیرون شهر باشید ، داخل شهر که سربازخانه نباید باشد، وقتی دشمن داخل شهر آمد ، تو دیگر فایده ای نخواهی داشت. امّا اصلاً گوش شنوا ندارد، اصلاً این سرباز خانه ی ساری که وسط شهر است، مثل لوله تفنگ است که سوی ما نشانه رفته، ما خیلی ناراحت هستیم، پس این یکی را پیچیلیک نگیر. لطف کن ، یک طرف گوش او، طرف چپ را یک کمی پیچ محکم بده.
آخدا جان!یک خواهش دیگر هم دارم، پیش از اینکه گزارش بدهم یک اخم جانانه به این میراث و...و ....و غیره بفرما، خیلی دروغ می زنند، بقیه ادارات ما هم دروغ می گویند ما هم که خودت می دانی، کم و زیاد دروغ می زنیم، امّا این یکی می گوید من نگهبان و حافظ میراث فرهنگی و مسئوول گردشگری صنایع دستی و غیره هستم. وای که خدا جان چقدر دروغ می گویند.
الان دلم می خواهد یک شکم سیر گریه کنم و داد بزنم. خدا جان، این یکی را بالاتر از اخم ، یک میس بزن، یک میس خدائی به اون چک و چونه میراث که این قدر وِل سر چونه نباشد.
من همه جای دنیا را ندیدم ، تو که همه جا هستی به من بگو،شهری که بالای سه هزار سال سابقه داشته باشد و موزه نداشته در دنیا سراغ داری؟
دنیا از این خبر خجالت می کشد، و اینها .... به خودت قسم دروغ می گویند.
راستی ، ظاهراً دروغ نوشته اند که هشتصد سال پیش، وقتی دشمن سلجوقی کشور ما را اشغال کرد، یک پیر زن ستمدیده توانست دست به دامان شاه اشغالگر مملکت برساند
«پیر زنی را ستمی در گرفت / دست زد و دامن سنجر گرفت»
آن روزها
رطل زنان دخل ولایت می برند/ پیر زنان را به جنایت!
این حرف راست بود، امّا آن حرف که می شد از شاه مملکت داد خواهی کرد دروغ است. من باور نمی کنم ، روسای ادارات ما که وقت این کارها را ندارند.
بگذریم، خوش به حال من که دست به دامان خدا شدم. باز برایت نامه خواهم نوشت.
بنده تو ، حسین اسلامی ساروی
- جمعه 20 بهمن 1391-0:0
دروغ زدن همان دروغ گفتن است، دروغ آمدن، دروغ پنداشتن، دروغ گفتن، دروغ داشتن، دروغ از آب درآمدن، دروغ راندن، دروغ زادن، دروغ ساختن هم از ترکیبات این واژه است. لطفا به جلد 23 از دوره 50 جلدی دهخدا از صفحه 506 تا 512 مراجعه فرمایید. ذیل واژه دروغ
- جمعه 20 بهمن 1391-0:0
آقای اسلامی !ما که هر جه می نویسیم آنقدر کوچکیم که حتی مازند نومه مطلب مارو نمینویسه پای نامه ات چه برسد به اینکه گستاخانه بخواهیم به محضر حضرت حق مکاتبه کنیم ،همینکه عجز و الحاح مارا در قالب دعا بشنوند به خود خواهیم بالید که البته فر مودند: «دعاکنید ما اجابت می کنیم»و همین مارا بس است ،اما مکاتیب گرانقدر شما گویا در راه رسیدن به عرش اعلا مورد ویرایش فرشتگان در گاه حضرت حق قرار گرفت و آنان چون فارسی را پاس می دارند فرمودند دروغ زدنی نیست بلکه گفتنی است و ازجناب اسلامی بعید است که در نوشتار به زیبایی کلام ونحو آن توجه نشان ندهد.امید که مازند نومه ی عزیز کلام حق را سانسور نکند بقیه بماند.
اآ - سه شنبه 17 بهمن 1391-0:0
جناب اسلامی باسلام وسپاس ،
لطفا باز هم به خدا نامه بنویس و بگو چه می خواستیم چه شد .
تا زمانی که بیکاریم دنبال کاریم ، وقتی با کاریم دنبال خونه و باغ و ویلا ، وقتی مدیر شدیم به دنبال سفر و گردش و افزودن مال ، نمی دانیم که چه شده ، وقتی بازنشسته و بی حال شدیم به فکر چه و که خواهیم بود .
اما به وضوح می بینیم کسی را درد مردم و فرهنگ نیست . چه کسی ، چه وقت و چه طوری باید به این مهم توجه کند . ممنون از زحمت شما . - سه شنبه 17 بهمن 1391-0:0
فریادت را شنیدم. تا حالا کجا بودی؟ پیر مرد نفهمیدی که حرف دل تو با کی بزنی؟ حرف حساب داری پیش من بیا. در اولین مرحله، از اینکه به بندگان من تحقیر شده که هزار هزار دنبال اسب و ارابّه ی یک بنده دیگر بدوند که شش ماه بعد پنجاه تومان پول بگیرند. برای بیدار شدن این رئیس جمهور، یک پیچ محکم به گوشش دادم. حواسش پرت شد. رفت مجلس خود زنی کرد. باز هم به دادش رسیدم،هر چه باشد بنده من است.
- دوشنبه 16 بهمن 1391-0:0
دوست من شاید دلیل نوشتن معنی کلمه پیچیلیک این باشه که بجز شما مازندرانی های دیگه هم این متن رو میخونن و ما میگیم پنیگ و شباهت زیادی به پیچیلیگ نداره و منم نمیدونستم./ زنده باشی استاد اسلامی
- دوشنبه 16 بهمن 1391-0:0
سپاس ازشریعتی نازنین!!!!!! بابت الطاف بسیارش،به رضا که هنوز دوستش خطاب نمیکند!!!،نمایشگاه هستا !!!!!!!.راستی از نساجی چه خبر؟ منتظر نظرت واسۀ مقالۀ انتخابات فوتبال مازندران بودم،ناخود آگاه و بطور خودچوش،یاد،انتظار.....انتظار ،افتادم،از پس،منتظر موندم!!!!!!!!!!!
- دوشنبه 16 بهمن 1391-0:0
بزرگوار گردن ما از مو باریک ترما مثل شما دیکشنری مازندرانی در دسترس نداریم در اسرع وقت تهیه میکنم سطح اطلاعات عمومیمو میبرم بالا ما نیست در لس آنجلس بزرگ شدیم نمی دونستم که پیچیلیک مازندرانیه!!!واصلا برای طنز پردازی این حرفو نزدم
- دوشنبه 16 بهمن 1391-0:0
شریعتی!!چطوری؟بازم که اومدی!!!شمابزرگوار، استادی!،پیچیلیک،زبون مازنیه!!زیاد هم فکر نکن!!چقدر توی دیگشنری ها دور زدی؟تا ی سوژه بگیری؟نگفتم مطالعه کن؟!حتم دارم بازبرام،بیو گرافی و سابقه و غیره میفرستی!!!آقای اسلامی عزیز،از مقاله تون سپاسگزارم،(اگه بعضی از بزرگواران ناراحت نمیشن!!!)درمورد پادگان ساری،به گفتۀ دکترشجاعی،توافقاتی حاصل شده،گوش شون توی دست خداست!فقط ی پرتاب کوچولو لازمه!!میراث فرهنگی هم که قربونش برم،فقط برنامه دارن!حالا کی اینا اجرائی میشه،خدا داند.بقول شاعر: عجب صبری خدا دارد!!.اون موقع،حرف مرد،حرف بود،جناب اسلامی.الآن باید گفت،عجب صبری دارن،ملت!!!!.آقای یعقوبی،مشتی،بامرام،هوایه حرمت ها رو داشته باش،حالا شما اطلاعات تون زیاده ومنظورآقای اسلامی رو گرفتی،نبایدآبروی دوستان رو ببری!!.
- دوشنبه 16 بهمن 1391-0:0
در جواب حسين اسلامي كسي حرف نمي زد براي اينكه مدير مازند نومه يا آن را سانسور مي كند يا حذف. ولي ما هم به خدا مي گوييم اين بنده... آن همه خالي بندي در باره وقايع روزهاي انقلاب در ساري نمي كرد ...
- الان كه اين حرف ها را مي زند يعني امداد گري نيست فقط بايد به خدا گفت راهش اين است... با خدا راز و نياز كند نه اينكه عليه خدا و بندگانش ( حالا صالح با ناصالح ) افشاگري كند .
حسين اسلامي .... - دوشنبه 16 بهمن 1391-0:0
[جناب معادل فارسی پچیلیک چی میشه من نیاز شدیدی به یک مترجم به زبان های اروپایی دارم فک کنم این کلمه اروپایی باشه
- دوشنبه 16 بهمن 1391-0:0
بزرگ مرد ساري دوست داريم.خيلي مردي،انقدر بگو تا ١ گوشه شنوا بشنو...