تعداد بازدید: 3165

توصیه به دیگران 3

شنبه 21 بهمن 1391-16:17

او معّلم من بود

به بهانه درگذشت استاد فخرالدین سورتیجی(6)/ او در درس دستور زبان فارسی یک استاد مسلّم بود. دستور زبان فارسی« پنج استاد» را هم قبول نداشت، خودش صاحب نظر بود. او شاعر هم بود ، هم استاد در شعر بود و هم شعر می سرود .


مازندنومه؛حسین اسلامی ساروی،نویسنده و پژوهشگر:در دهه ی چهل که دبیرستانی شدم، ناگهان با ده -دوازده معلّم رو برو شدم.

 تا دیروز در یک کلاس، در یک سال، یک معلّم داشتم. حالا هرساعت یک معلّم یرای یک درس می آمد. معلّم نقاشی داشتیم که ادبیات هم درس می داد.

 معلّم کاردستی داشتیم که بچه ها باید جای مستخدم دبیرستان جاروکشی می کردیم، معلّم زبان داشتیم که فقه و شرعیات هم درس می داد.

 به هر شکل بود به سیکّل دوّم آمدیم، یعنی کلاس دهم و یازدهم و دوازدهم، رشته ی من ادبی بود. ریاضیات هم داشتیم که هندسه و جبر و مثلثات را باید با هم یک نمره هفت می گرفتیم که این ساعت درس، زنگ تفریح ما بود.

زبان انگلیسی را تک ماده می زدیم یعنی بیست و پنج صدم. یعنی یک چهارم یک هم می گرفتیم قبول می شدیم،در درس روان شناسی و فلسفه و منطق، که معلّم فقط خودش را آدم حساب می کرد چیزی یاد نگرفتیم،و ...و ...


در این دبیرستان بازی و آموزش و پرورش بازی، ناگهان با یک معلّم در درس تاریخ ادبیات و فارسی و دستور و انشا که حتماً باید با حداّقل نمره 12 قبول می شدیم روبرو شدیم، او فخرالدین سورتیجی بود.

معلّمی که اصلاً یک دقیقه هم شوخی نمی کرد، وقت تلف نمی کرد، کم فروشی نمی کرد. سواد داشت، و درس می داد، و من بعد از چهار سال جداشدن از دبیرستان با یک معلّمی روبرو شدم که تمام ساعت درس او باید گوش می کردم، یادداشت می کردم، یاد می گرفتم، و امتحان می دادم.

تعارف نداشت. استاد سورتیجی یک دبیر جدّی ، با سواد و نمره ای که می داد مثقالی بود، اصلاً کیلوئی و وجبی نمره نمی داد.

این در شرایطی است که ما در همان سالها ورقه امتحانی تصحیح نشده خودمان را از درس بعضی از معلمان در مغازه بقالّی فلان بقالّ پیدا می کردیم، معلمی که وجبی نمره می داد، وقت نگاه کردن به ورقه  امتحانی ما را نداشت، امّا در همان روزگار استاد سورتیچی با واو و ویرگول ورقه ما هم کار داشت.

 او در درس دستور زبان فارسی یک استاد مسلّم بود. دستور زبان فارسی« پنج استاد» را هم قبول نداشت، خودش صاحب نظر بود. او شاعر هم بود ، هم استاد در شعر بود و هم شعر می سرود .

 من ممکن است بفهمم که این بیت شعر اشکال دارد ، امّا شاعر نیستم. استاد سورتیجی هم در فنّ بدیع و قافیه و عروض استاد بودند و هم خوب شعر می سرودند، اشعار آئینی  و مذهبی که متعلق  به یک خاندان صاحب نام مذهبی و دیندار بودند جاندار است و به زبان مازندرانی هم اشعار بسیار زیبا دارند.

در اواخر عمر، ایشان در ساری شناسی بخشی از ضرب المثل های مازندرانی را به دو بیتی تبدیل کردند که در کتاب لاله های خیال ایشان آمده است.

 انجمن ادبی را با وجود خودشان رونق می بخشیدند، مدیریت انجمن ادبی تبرستان را داشتند، کتابخانه بسیار با ارزشی دارند، خدایش رحمت کند، من هم شاگرد ایشان بودم، ایشان استاد من بودند.



    ©2013 APG.ir