تعداد بازدید: 2688

توصیه به دیگران 7

سه شنبه 10 ارديبهشت 1392-23:2

امروز یک کارگر بی‌کار ماند

به بهانه روز کارگر/اگه یه روز کار کنی چقد دستمزد می‌گیری؟الله‌قلی: 30 تا 35 هزار تومن.پرسیدم:فردا روز زن هم هست،می‌دونستین؟از سئوال خودم خنده ام گرفت! او روز خودش را هم نمی دانست،چه برسد به روز همسرش!پاسخش منفی بود.گفتم:برای خانم‌تون چیزی خریدین؟ با همان صفای کارگری اش جواب داد: نه دیگه، چیزی ندارم بخرم.(گفت و گو با یک کارگر دور میدونی+عکس)


 مازندنومه،کلثوم فلاحی:میدان خزرـ ساعت 10 و 51 دقیقه

 از تاکسی پیاده شده‌ام و به دنبال سوژه‌ام می‌گردم. دور میدان چند نفر نشسته‌اند، کارگر هستند اما در ذهن، تصور دیگری دارم.

 نیمی از میدان را طی می‌کنم، آن سوی میدان که به مسیر دریا وصل می‌شود، پیرمردی تنها در آفتاب نشسته است.

نزدیک می‌شوم و سلام می‌کنم و ادامه می‌دهم:«خبرنگارم، اجازه گفت‌و گو می‌دهید؟»

 کنارش می‌شینم. الله‌قلی محمودی، 60 سال دارد و سه فرزند.

- ساعت نزدیکه یازدهه، امروز نرفتین سر کار؟

 الله‌قلی: نه

- هنوز منتظر هستی که یکی بیاد و بری سر کار؟

 الله‌قلی: بله

- فکر می‌کنی از این به بعد بتونی یه جا برای کار پیدا کنی؟ 

الله‌قلی: پناه بر خدا، منتظرم شاید کسی بیاد

این کارگر بخت برگشته می گوید در ماه فقط دو هفته،کاری برای انجام دادن پیدا می کند و بقیه روزها بیکار می ماند،یعنی نیمی از ماه بیکار است و خرجش با خداست،از بنده خدا خیری نمی رسد!

-وقتی کار پیدا نمی کنی خرج خونه رو از کجا میارین؟

الله‌قلی: هیچی، بَخِر نَمیر هَستِمی،چیزی ندارمبی

این پدر زحمت کش سه فرزند دارد که یکی مثل خودش کارگر است و 2 تای دیگر هم دانشجو؛یکی زبان می‌خواند و دیگری مدیریت؛خودش اما بی سواد است و از اول هم کارگری می کرد.

از او پرسیدم:می‌دونین فردا چه روزیه‌؟گفت: فردا چهارشنبه‌ست

-مناسبتش رو می دونین؟

‌الله قلی: نمی‌دونم

- 11 اردیبهشته، می‌دونین چه روزیه؟

 الله‌قلی: نه

- روز کارگره. فردا که روز کارگره، دوست داری استراحت کنی یا بازم می‌خوای بری سر کار؟

 الله‌قلی: ما میایم سر کار، دیگه با خداست، دوست دارم کار کنم، چون چیزی نداریم و برای زن و بچه مشکله، بچه‌ها می‌رن دانشگاه.

-دوست داری دولت و مسئولا برات چی‌کار کنن؟

 الله‌قلی: مسئولا که برای ما کاری نمی‌کنن، ما همینجوری میایم سر چهار راه و کار می‌کنیم.

- اگه یه روز کار کنی چقد دستمزد می‌گیری؟

 الله‌قلی: 30 تا 35 هزار تومن

از او پرسیدم: فردا روز زن هم هست، می‌دونستین؟از سئوال خودم خنده ام گرفت! او روز خودش را هم نمی دانست،چه برسد به روز همسرش!

پاسخش منفی بود.حدس می زدم.

گفتم:برای خانم‌تون چیزی خریدین؟ با همان صفای کارگری اش جواب داد: نه دیگه، چیزی ندارم بخرم

- دوست داشتی چی می‌خریدی برای هدیه روز زن؟

 الله‌قلی: یه وسیله‌ای، لباسی، پیرهنی، روسری

-خانم‌تون انتظار داره که براش هدیه بخرین؟

 الله‌قلی: انتظار که داره ولی خب دستم خالیه، چیزی ندارم

- دوست دارین مردم با شما چطوری رفتار کنن؟

 الله‌قلی: کاری به مردم نداریم، ما سرمون پایینه و برای خودمون کار می‌کنیم و آبرومون رو حفظ می‌کنیم

این کارگر زحمت کش  در پر قو زندگی نمی کند و هر روز به جنگ بی پولی و بیکاری و مشکلات و خطرها می رود،اما خودش می گوید از زندگی اش راضی است!

- راضی هستین؟

 الله‌قلی: آره،از زندگیم راضی ام، ولی مشکل وجود داره، یه لقمه نون داشته باشیم بخوریم که نَمیریم

-سخته،نه؟

 الله‌قلی: آره. رفتم بازار یه روغن بخرم از این روغنای کوچیک که 1800 تومن بود، حالا شده چهار هزار تومن، تازه جا دادن و نمی‌فروشن، این فقط روغنه، بقیه وسایل بماند.

با اجازه الله قلی چند عکس از او  می گیرم. شماره تلفن او را هم می‌گیرم تا عصر برایش زنگ بزنم.گوشی‌اش را نشانم می‌دهد، شماره‌اش با برچسب روی گوشی‌اش چسبانده شده.

 ساعت 6 و 24 دقیقه عصر با الله‌قلی تماس گرفتم.

-بالاخره امروز سرکار رفتین؟

 الله‌قلی:نه، نرفتم سر کار، اگه دست شما بازه، به مسئولا بگین یه کاری برای ما بکنن. ممنون که به فکر کارگرا هستین و برای ما ارزش قائل می‌شین.


  • پنجشنبه 12 ارديبهشت 1392-0:0

    خرجش با خداست،از بنده خدا خیری نمی رسد!!!! پدر من! ثروت من و تو در دست دولت است نه خدا و پیغمبر!!! اگر تک تک کارگران از اوضاع اقتصادی خوبی برخوردار باشند باید دولت را تحسین کرد! و اگر تک تک کارگران از اوضاع اسفناک اقتصادی برخوردار باشند! باید دولت را لعنت کرد! اشتباه مطلق است که خداوند را مقصر همه چیز بدانیم!!! (اختلاسهای بیلیاردی) ...

    در حالی که کارگران کافر در کشورهای پیشرفته و ثروتمند آزاد جهان برای روز کارگر دلتنگی می کنند! و بعد از راهپیمایی با موزیک و ترانه و پایکوبی با آسایش خاطر به سوی رستورانهای شهر سرازیر می شوند! برای خوردن غذای لذیذ و نوشابه ها! پدران و مادران کارگر بدبخت ما ...برای یک لقمه نان بی خاصیت هم می نالند که چطور تهیه کنند! وای خدای من!!! جان گر به لب ما رسد از غیر ننالیم! از ماست که بر ماست!!! کارگران عزیز پیروز باشید!

    • پنجشنبه 12 ارديبهشت 1392-0:0

      تلخ بود.اشک ما رو هم درآورد.خدا بهش صبر و سلامتی بده

      • چهارشنبه 11 ارديبهشت 1392-0:0

        خانم فلاحی خسته نباشی. گزارش خوب و تلخی خوندم. راستش کم پیش میاد که خوب و تلخ با هم احساس بشن. با این گزارش یاد شعری افتادم که چند وقت پیش به مناسبت انتشار یک یادداشت در مازندنومه سروده بودم و توی مازندنومه هم منتشر شده بود. دوباره همونو اینجا تکرار می کنم:

        آمار آقایان که باور کردنش سخت است،

        با این رقم ها زندگی سَر کردنش سخت است/

        بر خیل بیکاران نگر در دور میدان ها،

        مردی که بار زندگی بر گردنش سخت است/

        ای کاش مسئولان ما بیکار می گشتند،

        تا خود بفهمند، نان شب، آوردنش سخت است/

        اِشغال و شغل و آشغال فامیل هم هستند،

        این نسبت و این صیغه ثابت کردنش سخت است/

        باید به آقایان درودی صد برابر داد،

        با دسته گل هایی که پرپر کردنش سخت است/

        باید به طنز و طعنه می گفتم حدیثم را،

        این قصه اما طنز «در - آوردنش» سخت است...

        • اشکان جهان آرایپاسخ به این دیدگاه 3 0
          چهارشنبه 11 ارديبهشت 1392-0:0

          سپاس از گزارش خوبتون خانم فلاحی.

          • ب .پرسته سوادکوهی مقیم البرزپاسخ به این دیدگاه 1 0
            چهارشنبه 11 ارديبهشت 1392-0:0

            به دریا رفته میداند مصیبتهای طوفان را-همه مون همین بودیم مگه غیر از این بود؟-همه ما نداری را لمس کردیم -ولی تفاوت ها را بسنجید! اونموقع ها اگه کار نبود برکت بود -جمعیت خانواده ها زیاد بود-محبتها فراوان بود-حتی اگه تجملات نبود دلخوشی بود.صله و رحم بود احترام و عزت بود ولی آلان چی!!! الآن اسایش هست محبت نیست.پول هست برکت نسیت!دعا هست مستجاب نیست-علم هست عمل نیست. تجملات هست تعصبات نیست.....چرا؟؟؟

            بیاد اون شعر چِکِل: ارمونِ ته رگ چشمهِ بچا او *تهِ پائین همندیِ گالش کوه * کَتِل تشِ چِرک چِریک سرِ شو چنده خوبش خسته تنِ ره کنده خو-.... دعایمان این باشد خدا ترا به جانِ فاطمه زهرا در این ایام (روز مادر) هیچ پدری را جلوی خانواده اش شرمنده نکنه . واقعآ برای پدر سخته که بگه ندارم زمونه نامرد شده پس مانامرد نشیم .خداوند تمام پدران و مادران را بیامرزد. الهی آمین

            • روح اله مهدی پورعمرانپاسخ به این دیدگاه 4 0
              چهارشنبه 11 ارديبهشت 1392-0:0

              باتشکرازخبرنگارگرامی که یادش بود برودبایک کارگردرددل کند . گزارش کوتاه شما مراهم به گریه انداخت . من هم ازخانواده ی کارگری هستم . پدرومادرم بیسوادبودند وهشت شان گروی نه شان بود . خودشان نخوردند ونپوشیدند واستراحت نکردند تا مرا به دانشگاه بفرستند . الآن هم که مثلا کارمندم وطبق رتبه بندی بانک مرکزی زیرخط فقرهستم نتوانستم گوشه ای اززحمات پدرومادرم را جبران کنم . البته آن ها دیگردراین جهان نیستند تا بانگاه شان بیشتررنج ببرم ولی یادشان ومحرومیت های شان همواره مرا می سوزاند . یک پیشنهادهم دارم : روزکارگر فقط مربوط به مردها نیست . زن ها هم هستند . ودیگرآن که امروز با این گرانی ووضع معیشت سخت ، دایره جمعیتی کارگران روز به روز بزرگ تر می شود . به نظر من فقط کارگران فصلی نیستند که کارگرمحسوب می شوند بلکه همه ی مزدبگیران ، کارگرمحسوب می شوند . این ها تمام ساختمان ها ، راه ها ، پل ها ، غذا ، پوشاک ، کیف وکفش وحتا ابزارهای تولیدی وصنعتی را می سازند .دریک کلام همه ی نعمت ها وسرمایه های کشور ساخته ی دست کارگرهاست اما خودشان کمترین بهره را از زندگی می برند . درضمن خوب است که به یک کارخانه یا کارگاه هم سربزنید وبا کارگران آن جا هم مصاحبه کنید . ناگفته نماند که مصاحبه با زنان کارگر هم خالی ازلطف نیست . درپایان از توجه تان به این روز وکارگران تشکرمی کنم . پاینده باشید .

              • ابوالحسن سلیمانی تپه سریپاسخ به این دیدگاه 2 0
                چهارشنبه 11 ارديبهشت 1392-0:0

                خانم فلاحی گزارش خوبی بود و اشک در چشمم آورد.حقیقتا دیگر زندگی لذت بخش نیست وقتی الله قلی ها هرروز داره تعدادشون بیشتر میشه.

                • چهارشنبه 11 ارديبهشت 1392-0:0

                  اول اینکه خانم فلاحی ازتون ممنونم که با دیدن کارگری کنار خیابون به سوالهای ذهنتون جواب دادین ومثل خیلی از ما که بی تفاوت رد میشن نگذشتین.خیلی دردناک بود.واقعا کسی که فقط هر روز به دنبال یه لقمه نون دست و پا میزنه و باز هم راضیه.سخت و وحشتناکه که هر روز برای زندگی بجنگی و...

                  دیگه نمی دونم چی بگم دلم عجیب گرفت.

                  • چهارشنبه 11 ارديبهشت 1392-0:0

                    من پدرم كارگر بود و ما هم دانشجو بوديم.پدر خدا بيامرزم به سختي كار مي كرد تا خرج تحصيل مار ا بدهد.يادم هست تو سالهاي 70 بعد از چند روز تونست 2000تومان كار كند تا خرج ما رو بدهد ولي خودش گرسنه بود و لباس هاش كهنه و مندرس. تنها دلخوشي اش اين بود كه ما درس بخونيم و به يه جائي برسيم. وقتي درس مون تموم شد وبه حول قوه الهي و دعاي پدر و مادر دستمان به دهنمان رسيد پدرم به رحمت ايزدي رفت و ما مانديم و حسرت جبران زحمات پدر مهربانمان. اين گزارش ما را به ياد رنج پدرم انداخت و اشك را در چشمانمان جاري ساخت. از شماممنونيم.

                    • چهارشنبه 11 ارديبهشت 1392-0:0

                      ممنون از همکار گرامی به خاطر این گزارش خوب. هرچند تکان دهنده بود ولی خوبه که یه نفر به فکر این عزیزان هست.

                      • چهارشنبه 11 ارديبهشت 1392-0:0

                        پردرد بوددردهای تکراری مردم شهر...


                        ©2013 APG.ir