تعداد بازدید: 7132

توصیه به دیگران 2

پنجشنبه 12 ارديبهشت 1392-6:24

بالاتر از عشق

به بهانه روز معلم/معلم روستایی بودم که حتی نونوایی و سوپر مارکت هم نداره،جایی که از آبان ماه برف می‌باره/توی این چند سال به خاطر دوری از خانواده یک آشپز حرفه‌ای شدم/به خاطر یه جلسه‌ای که داشتیم 15کیلومتر راه جنگلی رو توی برف 50سانتی پیاده رفتم/یه روز توی روستا حالم وحشتناک بد شد و یه همکارم از یه روستا دیگه اومد و جونمو نجات داد.(گفت و گو با معلم جوان یک روستای دور دست+عکس)


مازندنومه،کلثوم فلاحی: احسان ولیپور متولد نخستین روز از نخستین ماه سال 69 است. جوان ترین معاون آموزگار منطقه کجور با سه سال سابقه کاری ؛ هر سه سال معاون آموزگار و هرسال در یک روستا: روستای دلسم، روستای کینج و روستای چتن.خانواده ولیپور در ساری زندگی می کنند.به بهانه روز معلم با او گفت و گو کردیم.

ـ محل کار با محل زندگی‌تون چقدر فاصله داره؟

 تقریبا 280 کیلومتر

 ـ زیاد به نظر می رسه.

باهمه سختی‌ها می گذره،شاگردهای بسیار خوب و متینی دارم،همراه با خاطرات خیلی شیرینی از آن ها

 ـ سال اول تدریس چطوری گذشت؟

 بچه‌ها رو خیلی دوست دارم و روز اول مدرسه، خیلی راحت بودم. با همه سختی‌ها، ولی تجربه های خیلی خوبی کسب کردم، توی سال اول هر 35 تا40روز، می‌تونستم بیام خونه. روستایی بودم که حتی نونوایی و سوپر مارکت هم نداره، یعنی زندگی دز شرایط سخت، جایی که از آبان ماه برف می‌باره، فوق العاده سرد. توی این چند سال به خاطر دوری از خانواده یک آشپز حرفه‌ای شدم.

ـ سال دوم مدرسه رفتنت چی؟

سال دوم توی خود مدرسه ساکن بودم، مدرسه تقریبا کمی خارج از روستا بود، تقریبا 15دقیقه فاصله. مدرسه‌ای که پشت به جنگل و نزدیک دره بود. تنها وتنها زندگی می‌کردم. یه وقتایی جلساتی داشتم که صبح ساعت 5و30 پیاده حرکت می‌کردم، اونم از یه جاده جنگلی توی هوای تاریک صبح.

ـ و سال سوم؟

بهترین سال تدریسم بود با شاگردهای خیلی خوب، مودب و وفادار. یکی از بهترین خاطراتم این بود وقتی یه روز صبح برفی رفتم مدرسه، دیدم سکوت مدرسه رو فرا گرفته. وقتی در کلاس رو باز کردم کلی فشفشه و برف شادی رو سرم خالی شد. بچه‌ها برام جشن تولد گرفته بودن، واقعا هم خیلی خوشحال و هم خیلی شرمندشون، اشک تو چشمام جمع شده بود، بچه‌هایی پر از مهر و محبت.

ـ درس و مشق خودت؟ ادامه تحصیل نمی‌دی؟

به علت دوری مسافت، سه سال پیاپی از دوره کارشناسی توی دانشگاه انصراف دادم، به خاطر عشق به کاری که داشتم نتونستم ادامه تحصیل بدم.

 ـ برامون چندتا خاطره از دوران تدریس تعریف کن.

 سال اول تدریسم، به خاطر یه جلسه‌ای که داشتیم 15کیلومتر راه جنگلی رو توی برف 50سانتی پیاده رفتم، اونم نه یه جاده صاف، یه جاده با شیب خیلی زیاد. کلا رفت و برگشت به روستا هفت و نیم ساعت پیاده توی راه بودم.

 از خاطرات دیگه توی سال اول اینکه به خاطر برف شدید 2 روز توی خونه خودم حبس شدم، آن قدبرف شدید بود که نتونستم از خونه برم بیرون.

 سال دوم هم خاطرات تلخ و شیرین زیادی داشتم از تلخی‌هاش اینکه یه روز توی روستا حالم وحشتناک بد شد و یه همکارم از یه روستا دیگه اومد و جونمو نجات داد.

هنوز یادم نمیره از درد شدیدی که داشتم و جیغ‌هایی که می‌‌کشیدم،پرستار بیمارستان جرات نمی‌کرد به من نزدیک بشه. سیاتیک عود کرده بود.

 ـ از بچه های منطقه کجور بگو.

 بچه‌های فوق‌العاده خوب و متین دارای استعداد خیلی عالی. اگه مسئولان بیشتر توجه کنن امکانات بیشتری به این بچه ها بدن خیلی خیلی عالی میشن. خاطراتی که با این بچه ها دارم هیچوقت از یادم نمی ره. فوق العاده معصوم.

ـ چه پایه‌ای درس می دی؟

من هر سال چند پایه تدریس کردم. امسال پایه‌های چهارم و پنجم و ششم رو دارم. شاگردهای ششم تونستند در آزمون پایه ششم در منطقه رتبه دوم رو بیارن.

 ـ دوست داری شرایط جور بشه و بیای یه جای بهتر درس بدی؟

 هر کسی دنبال شرایط بهتری برای زندگی هست، اما به این بچه‌ها وابسته شدم و اونها رو دوست دارم، ترجیح می دم توی همین منطقه محروم بمونم.

 ـ دوست داری روز معلم چی هدیه بگیری؟

سلامتی مادرم

 ـ گفتی مادر، هدیه روز مادر چی خریدی؟

 برای مادرم پارچه خریدم

ـ اهالی روستا چه جور آدمایی هستن؟

خوب و با محبت، خون گرم، مهمون‌نواز آرزو می‌کنم همه جوون‌ها عاقبت بخیر شن، مخصوصا شاگردهای گل و نازنینم.


  • سه شنبه 8 بهمن 1392-19:50

    معلمی عشق است .هرکس که دلش می خواهد و آرزوی معلم شدن را دارد می تواند معلم شود .معلم بودن و معلمی کردن در منطقه ی کجور بسیار سخت هست و فقط عشق می خواهد که در این منطقه باشی . برای دوست و همکار عزیزم آرزوی موفقیت می کنم.من هم همکار شما هستم در کجور

    • جمعه 4 مرداد 1392-0:0

      همیشه بیاد داشته باش که خیلی از آدما هستند که با وجود سختیایی که میکشی دلشون میخاد جای تو باشند تا اون آرامش و سادگی و صمیمیت رو تو زندگیشون حس کنند.

      آدمای شهر نشین تو این روزگار حسرت روستا نشینی با همه سادگیاش تو دلشونه!

      معلم عزیز قدر لحظاتی رو که در اون قرار داری رو بدون!

      • چهارشنبه 18 ارديبهشت 1392-0:0

        ناراحت نشو بجاش تو ...بهترین پارک های دنیا را برای فرزندان...می سازند تو که ... نیستی؟

        • دوشنبه 16 ارديبهشت 1392-0:0

          آرزوم که جای اون باشم یک معلم به معنای واقعی

          • شنبه 14 ارديبهشت 1392-0:0

            اول که سن این معلم رو دیدم برام خیلی عجیب بود!!!متولد 69!!!چقدر این معلم زود بزرگ شد یا شاید بهتر بگم چقدر انسان بزرگیه!!حرفهای این معلم روخیلی خوب میتونم درک کنم.چون کسی روکنارم داشتم که چندین سال در روستا تدریس کرد و هنوز هم به بچه های روستا با جون و دل درس میده وحاضر نیست جاشو با شهر عوض کنه!!خیلی روح بلندی میخواد که یکی از همه ی امکاناتی که توی شهر هست و میدونه باعث پیشرفتش میشه بگذره و بره توی یه جای دور.برای این معلم آرزوی سلامتی و موفقیت میکنم میدونم که اگه فقط یکی از این بچه ها به جایی برسه چقدر میتونه توی پیشرفت روستا کمک

            کنه.

            • جمعه 13 ارديبهشت 1392-0:0

              من این معلم خوبو میشناسم خداییش آدم زحمت کشیه براش آرزوی موفقیت میکنم

              • پنجشنبه 12 ارديبهشت 1392-0:0

                ایشون واقعا فرهیخته و خوب هستند.

                ما فامیل هامون اونجان و خیلی ازشون تعریف میکنند.

                کارشون خیلی درسته.

                شنیدم برای بچه ها کلاس فوق العاده زبان هم میزارند.بدون هیچ چشم داشت مادی .

                • پنجشنبه 12 ارديبهشت 1392-0:0

                  من به نوبه خودم از طرف خودم وهمکاران فرهنگی ام در قائمشهر به شما معلم سخت کوش به خاطر این عشق ستودنی تبریک میگم .

                  روزت مبارک معلم ای اسوه صبر وبردباری

                  • پنجشنبه 12 ارديبهشت 1392-0:0

                    جالب و متفاوت بود.تشکر

                    • پنجشنبه 12 ارديبهشت 1392-0:0

                      ای پسر دایی چی میگه :X


                      ©2013 APG.ir