تعداد بازدید: 2805

توصیه به دیگران 1

شنبه 26 مرداد 1392-8:51

تراژدی مطبوعات

رو آوردن نسل های نوخاسته به فضای مجازی و بهره مندی از سایت ها و فیس بوک،در کم استقبالی از مطبوعات، تاثیر گذار بوده است؛همان گونه که ظهور موبایل باعث کاهش 23 درصدی فروش ساعت های مچی شد/وزارت ارشاد و تالی تلو آن،یعنی؛ اداره کل استان ها،به جای حمایت و پشتیبانی از بانیان رکن چهارم دموکراسی،علی رغم انواع شعارها و آمارهای گوش نوازشان،وظیفه خود را در حد یک ممیزی تقلیل داده است.


مازندنومه،عزیزالله محمدپور:نمی دانم آیا گذرتان به نمایشگاه کتاب افتاده است یا نه؟ اگر تاکنون به هزار و یک دلیل از این حضور فرخنده، محروم مانده اید، موکدا توصیه می کنم،برای یک بارهم که شده، به اتفاق عیالات متحده آن را تجربه کنید.

 نخستین چیزی که در نمایشگاه کتاب نظرتان را جلب می کند، انبوه آدم هایی است که فارغ از انواع غرفه های نیمه خلوت کتاب و هیاهوی غرفه داران، جلوی آلونکی نه چندان دلچسب، مشتاقانه ایستاده اند و حریصانه ساندویج به دندان می کشند!

 از شما چه پنهان، صاحب این قلم بارها این صحنه را در نمایشگاه به عیان دیده است و چند باری هم همگام با این جماعت، به عرصه فرهنگ و هنر پشت کرده ام و چه حظی بردم از فست فودی که سس فرانسوی آن، زبان و لب ها را می سوزاند!

پارسال در نمایشگاه مطبوعات تهران هم، علی رغم جذابیت و تنوع غرفه ها و مجلات و روزنامه ها، این بام و دو هوا را دیدم و متحیر ماندم از تقابل نابرابر اندیشه و شکم!


پرسیده می شود که چرا از مطبوعات مازندران استقبالی نمی شود؛ نه از سوی ادارات و نهادها که قاعدتا باید حمایت شان کنند و نه از سوی مردم، که مخاطبان اصلی این نشریات اند و نه تنها با آن ها بیگانه اند،حتی نام بسیاری از آن ها را نمی دانند؟

پاسخ به این پرسش، نیاز به یک تحقیق جامع علمی دارد که هیچ دستگاهی در استان، راضی نمی شود، پولش را برای آن هدر دهد.

در سایت های استان، من این تحقیق را ندیدم اما با تجربه چندین ساله ای که در این امور دارم و به مصداق «التجربه فوق العلم» موارد را در زیر می آورم و لابد ناگفته ها را دیگر عزیزان می گویند:

1- همان گونه که مدت زمان کتاب خوانی در کشورمان تاسف آور است و اصلا با فرهنگ و روحیه ایرانی مسلمان دمساز نیست، روزنامه ها و مجلات هم از این قاعده مستثنی نیستند. اگر چه آمارهای رسمی، در خصوص میزان مطالعه ایرانیان، حرف های غلو آمیزی می زنند که من باز هم بنا به تجربه ای که در آمارسازی مسئولان در سال های اخیر دارم، آن را دروغ شاخ دار می پندارم.

2- گرانی کاغذ و هزینه های چاپ و ... و بی توجهی مسئولان و متولیان به مطبوعات و مشکلات این صنف، علاوه بر دلسردی در ادامه فعالیت مطبوعاتی، مدیران مسئول و سردبیران، را محکوم می کند به کم فروشی در مرغوبیت کاغذ، رنگ، کاهش صفحه و افزایش قیمت و مهم تر از آن، کند کردن لبه تیز انتقادات و روی آوردن به «نان نرخ روزخوردن» و تعریف و تمجید و پاچه خواری مسئولان را کردن، تا از قبل آن، کورسوی مطبعه شان به خاموشی نگراید. با نگاهی گذرا به انواع روزنامه، مجله و ... می توان این افسونگری و مدایح بی مایه را به وفور در آن یافت.

 بسیار دیده ام و خوانده ام؛ مدیری که نا به جا با توصیه از ما بهتری، از خربندگی به امارت رسید، با کمی فراخ دستی و مال افشانی، تیتر اول روزنامه می شود و آن گونه در مدح او گزافه گویی می گردد که آدمی را یاد عنصری و سلطان محمود می اندازد!

3- همان اندازه که مطبوعات از روی اضطرار و نداری به مسئولان روی می آورند و به همان اندازه از مردم فاصله می گیرند؛ بدیهی است مردم که در آینه مطبوعات، زنگارهای ریا و ناراستی را می بینند و از آن رخ برمی گردانند و نتیجه آن می شود که برخی از هفته نامه ها، آن گونه که من شنیده ام تیراژ شان به 200 نسخه نمی رسد که همین مقدار به رایگان به برخی مسئولان که عکس و نام شان در آن درج شده، اعطا می شود و نیز به سفارش دهندگان تبلیغات.

4- از آفات دیگری که به خاطر«غم نان»، گریبان مطبوعات استانی را گرفته، حرفه ای نبودن اصحاب مطبوعات است. طبیعی است افرادی که در این عرصه خرقه دریدند و به دانایی رسیدند، عطای سرزمین مادری را به دردها و ناداری آن می بخشند و جلای وطن می کنند و در پایتخت به مدد دانسته های شان، مورد لطف قرار می گیرند و با حقوقی در خور مشغول به کار می گردند.

  در این وانفسا، اداره کنندگان مطبوعات استانی، به ناچار محکوم به همکاری با نویسندگان نوتجربه و یا پیران کم مایه هستند که صد البته باعث اقناع مخاطب نمی گردد.


5- البته رو آوردن نسل های نوخاسته به فضای مجازی و بهره مندی از سایت ها و فیس بوک، در این کم استقبالی از مطبوعات، تاثیر گذار بوده است؛ همان گونه که ظهور موبایل باعث کاهش 23 درصدی فروش ساعت های مچی شده است.


6- خانه مطبوعات استان می تواند کاری کارستان نماید که علی رغم تلاش فراوان در این سال ها، ناکام بوده است.

این نهاد می تواند بین اصحاب مطبوعات، همسویی و همگرایی ایجاد کند تا به مدد این اتحاد و هماهنگی بین اهالی مظلوم مطبوعات، خواسته های خود را از مسئولان و فرادستان طرح سازند و از حقوق قانونی خود با سماجت دفاع کنند.

 از بد حادثه، وزارت ارشاد و تالی تلو آن، یعنی؛ اداره کل استان ها، به جای حمایت و پشتیبانی از این بانیان رکن چهارم دموکراسی، علی رغم انواع  شعارها و آمارهای گوش نوازشان، وظیفه خود را در حد یک ممیزی تقلیل داده و بر تراژدی حاکم بر مطبوعات مهر تایید زده اند. 

*این مطلب در پرونده ويژه این شماره ماهنامه"ارمون"منتشر شد که برای باز نشر در اختیار ما قرار گرفت.

**مطلب مرتبط:

نیاز به مطبوعات محلی احساس نمی شود http://www.mazandnume.com/?PNID=V15916


  • دوشنبه 28 مرداد 1392-0:0

    اعتماد را بعنوان یک حس در مازندران فرهنگ سازی کنید. فیس،یو و تویتر هیچوقت به مخاطبان دروغ نمی گویند.اما شماچی؟

    • شنبه 26 مرداد 1392-0:0

      بهتر بود ایشان از نشریه ای که از گردانندگان ان بودنند می گفتند واینکه چرا خود چنین مواردی که اشاره کردندرا به کار نبستند؟ این نشریه اکه ظاهرا متوقف شده بااین که اگهی وتبلیقات سفارشیی خوبی داشته اما متاسفانه گاه از یک نفر در یکشماره ان درسه موضوع مطلب تخصصی به چاپ می رسید هیات تحریریه هم برای هر صفحه نوشته که بیشتر خودشان بودند نرخ تعیین کرده بود وبه نوشته های ارسالی کم توجهی می شد .در ضمن به مسایل خوبی هم اشاره کردند جای تشکر دارد

      • شنبه 26 مرداد 1392-0:0

        سخن نویسنده را قبول دارم ,آقای محمدپور در نشریه خود چشمه توسعه به این مطالب توجه داشته است

        • الف - مازندرانیپاسخ به این دیدگاه 2 0
          شنبه 26 مرداد 1392-0:0

          سلام علیکم

          " اگر میخواهی به راحتی بر مردم حکمرانی کنی ، آنها را گرسنه و بیسواد نگه دار "



          به نظر من اولین و شاید از مهمترین علل کم علاقه گی مردم به مطبوعات و کلا مطالعه غم نان است البته "غمی که بالاجبار برایشان به وجود آورده شده" و این علت بسیار مهم همانند ساختار درختی علل دیگری را می زایاند

          و علت مهم دیگر "ممیزی" می باشد

          ما در اکثر اوقات مطالبی را میخوانیم که "باید" بخوانیم یعنی اینکه معمولا 75 میلیون نفر جمعیت جسارتا شعور ندارند چه بخوانند بلکه یک چند نفری این شعور را دارند که مردم چه "باید" بخوانند و چه "نباید" بخوانند!!!

          مطالعه برنامه ریزی لازم دارد آنهم در سطح کلان و باز آنهم با کشف اهداف بلند مدت و به نظر بنده برنامه ریزی برای باسواد کردن و "با سوادنگه داشتن مردم" اهداف ابدالدهری میخواهد!!!

          اینکه اکثر قشر جوان جامعه ایران "مثل بنده ی حقیر" به شبکه های اجتماعی مجازی گرایش دارند به این علت هست که در این بخش کشور خلائی به غایت بزرگ دارد(همانند دیگر بخش ها که هیچ برنامه ریزی ای برای نسل آینده صورت نگرفته!) دارد و نمیتواند این نیاز و یا امثال این نیاز را برای شهروند خود رفع کند.جلوی پیشرفت علمی و گرایش به آن را تحت هیچ شرایطی نمیتوان گرفت و اصلا نباید گرفت چون نتیجه عکس می دهد!.

          وقتی جامعه ی جهانی و همه ی عقل جمعی جهانی به سوی بهره وری از یک تکنولوژی پیش میرود نمیتوان جلویش را گرفت و اصلا "نباید" این کار را کرد چون نتیجه ی عکس میدهد!

          و اگر قرار است که کنترل شود باید با زبان آدمی زاد کنترل شود و نه با زبان زور!!!

          نمونه اش در ایران ویدئو و ماهواره!!!

          نمونه اش در ایران مسئله ی پوشش!!!

          اتفاقا یک مدیر عاقل و باهوش و زیرک باید نهایت استفاده را از این "فرصت ها"یی که جامعه جهانی و تکنولوژی روز برایش محیا کرده ببرد و اول بفهمد که چقدر میتواند از این فرصت ها نهایت استفاده را ببرد

          با یک مقایسه اجمالی میان مطبوعات استانی و مطبوعات کشوری (از نظر فرم ظاهری) موضوعاتی آشکار میشوند که قابل توجه اند :

          اول چشم می خَرَد!

          نشریات مکتوب استانی متاسفانه از نظر طراحی ظاهری بسیار ضعف دارند (حالا کاری به محتوا ندارم) و این در حالی ست که طراحی ظاهری یک نوشته ی مکتوب فوق العاده در جذب اولیه مخاطب نقش دارد

          کیفیت پایین چاپ و عدم استفاده ی درست از رنگ و... که نویسنده ی مطلب بالا به اینها اشاره فرمودند

          و اینکه برخورد سلیقه ای بدون در نظر گرفتن اینکه مخاطب چه میخواهد اصلا کارساز نیست! نمونه اش مسئولین خودمان ...

          از جمله کارهایی که حتما مسئولین باید انجام دهند نیازسنجی از مخاطب است آنهم از همه ی اقشار و بدون سانسور و بر اساس واقعیت ...

          • شنبه 26 مرداد 1392-0:0

            چند روز قبل یکی از این دوستان کتابفروش سیار با یک کیف پر از کتاب های خوب و کاربردی آمد اداره ی ما. به کل اتاقا سر زد اما هیچ کس حتی حاضر نشد یه دونه از کتابارو بخره. اومد اتاق ما و من یه کتاب در مورد هوش اجتماعی ازش خریدم. 5000 تومن بود. خدایی 5000 تومن یه ساندویچ میشه ؟ واقعا چقد کتاب توی اقلام مصرفی خانوارها مظلوم واقع شده که حتی به اندازه ی 5000 تومن هم سهمی نداره.


            ©2013 APG.ir