ققنوسوار سر برآوردن از خاكستر عصر تاریک
به بهانه 21 آبان ماه، یکصد و شانزدهمین سالگشت تولد نیما یوشیج
مازندنومه، عادل جهان آرای: اينكه «نيما يوشيج» شاعري نوپرداز و در عين حال ساختارشكن بود، ترديدي نيست.
نيما با بنياننهادن طرزی جديد، راه تازهاي را پيش پاي شعر و حتي ادبيات ايران باز كرد و جريان شعري و ادبي ايران را تغيير داد.
شايد نگاهي گذرا به گذار تاريخ عصر نيما ما را به برخي از نوآوريهايي نزديك كند كه قبل از نيما در حال نضج و رشد بودند.
رشد و نمو نيما در زمانهاي كه روند زندگي مردم ايران در حال تغيير بود به گونهاي شكل گرفت كه خود ناخواسته بخشي از جريان نوخواهي قبل و بعد از جريانهاي عصر خویش شد.
نيما درست زاده عصر مشروطه است. حتي قبل از آنكه نطفه ظاهري مشروطه بسته شود، نيما تازه چشم باز ميكند.
21آبان سال 1276شمسي متولد ميشود و سال 1285 شمسي مشروطه شعله ميكشد و شاه را به كرنش و تسليم واميدارد.
مشروطه اگر به ظاهر يك شهاب گذرا بود، ولي بازماندههاي آن شهاب در فضاي ذهني انديشمندان عصر خود جاگير شده و راه را براي نسل جديدي باز كرده است كه خواهان هواي تازه و رسمي نو بودند.
اگر مشروطه در نيمهراه باز نميماند، شايد تحول نوگرايي بيش از آن چيزي كه بعد از عقيمماندن آن شكل گرفت، بيشتر و بهتر از آن خود را مينماياند و فضاي ديگري را پيش روي مردم باز ميكرد.
اما جريان نوخواهي مشروطه تمام نشده بود و با وجود مشكلاتي كه بر سر راه رهبران آن قرار گرفت و حتي آنهايي كه به آن دل بسته بودند، به دليل سترونشدنش گاه تا مرز ناكامي رفتند، ولي رودخانه مشروطه از جويگذرهاي ديگر خود را به تاريخ نماياند.
نيما را نميتوان ابتدابهساكن و ناگهاني ديد و تعريف كرد. انديشههاي انساني محصول فضا و جامعهاي است كه در آن رشد و نمو ميكنند.
نيما- حتي اگر خودش اين جمله را نگفته باشد- ادامه جريان نوخواهي نسل قبل از خود است و همين جريان سبب شد كه مدارس جديد و حتي مدرسه فرانسويها در ايران شكل بگيرد و در آن نسلي تازه پا به ميدان فرهنگ، اجتماع، سياست و اقتصاد كشور بگذارند.
وقتي جريان جويباري مشروطه در پسِ سنگها و صخرههاي جهالت و ديكتاتوري پس ماند و به گمان اينكه در آن تبديل به ماندابي ميشود يا بخار و لجنزار سرنوشت آن است، اما این رود نه بخار ميشود و نه گنداب؛ بلكه مسيرش را عوض ميكند و در پرتو فرهنگ جديدي خود را مينماياند.
در واقع ميتوان حداقل براي سده جديد مبدأ روند نوگرايي ايران را مشروطه دانست. در عين حال هر تولدي خود به پيشنيازهايي وابسته است كه اگر آن پيشنيازها نباشد، اساساً تولدي شكل نميگيرد.
جريانهاي اجتماعي قبل از مشروط به گونهاي است كه حكومت نميتواند اساساً جلوي آن را بگيرد و روند حركتي مردم و جنبشهاي نوخواهي به شكلگيري مشروطهاي منجر ميشود كه حداقل قانوني را تصويب ميكند و مجلسي را شكل ميدهد.
آن جريان بعد از فعلوانفعالات مختلف آرامآرام پس مينشيند. در اينجا قصد نويسنده بر تشریح و تکرار وقايع تاريخي نيست، بلکه بر بيان اين اصل مسلم جامعهشناختي است كه هر جرياني خود زاده و محصول جريان قبل از خویش است.
اساساً اين اصل بر ساختواره تمامي انگارههاي فرهنگي، اجتماعي و سياسي مترتب است. نيما يوشيج آن فضا را درك كرده است، اگر چه شايد كودكيكوهستاني و روستايي بود، و شايد هواي مشروطه به كوهستانهاي يوش نرسيده بود تا او بتواند آن را استشمام كند، اما آمدن او به پايتخت در سن 12سالگي كه فضاي شهر بوي مشروطه ميداد، ميتوانست براي كودك روستايي ما خوشايند باشد،گرچه او تا آخر عمرش ميلي به هواي اين شهر آلوده به بوهاي مختلف را نداشت.
ولي نيما حتي اگر خود ميخواست، اما نميتوانست در اين فضا رشد نكند و تحت تأثير آن قرار نگيرد. رفتن او به مدرسهاي كه به قول خودش «مدرسه كاتوليكها» بود، خواه ناخواه او را با فكر و دنياي ديگري آشنا ميكرد.
وقتي نيما به تهران ميآيد، مردم تهران و ايران تجربه جديدي از زندگي سياسي و فرهنگي را پشت سر ميگذارند. همان فضاهاي عصر مشروطهاي و تفكر نوطلبي مردم آن، نيز نيما را به وادي ديگري ميكشاند.
اين نيمايي كه به تهران آمده است، حتي اگر بخواهد چوقا یا شولاي روستايياش را بر دوش بكشد و در خيالش با «زندگي كوهيان خوش» باشد، چون «از خردي به آن عادت» كرده بود، اما اين نيماست كه تسليم فضاي عصر خود ميشود، ولی سعي ميكند با زيركي يكي از دريچههاي تازهاي را بگشايد كه در وادي فرهنگ قرار دارد و سالها- چه بسا- قرنهاست كه كسي يا جرئت نميكرد يا نميتوانست آن را بگشايد.
اما از منظرگاه تاريخي خيليهاي ديگر به نوعي رفتارهاي نوآورانه را در پيش گرفتند و همانها باعث شدند كه مشروطه پيشگفتهاي كه نيما را متحول كرد، براي مدتي هر چند كوتاه حرف خود را بر كرسياي بنشاند كه بالاي سر آن استبداد قاجاري چمباتمه زده بود.
نيما از ميان سياهي آن فضاي استبدادزدهاي سر بر ميآورد و پرتوافكني ميكند كه در ابتدا چشمهاي كمسوی بسیاری را به فرياد واداشت، اما جريانِ رودخانهايِ درستِ روندهِ تاريخ در شيبراههاي سختِ گذرگاههاي تاريخي نفس بند نميآورد كه واپس بنشيند و عدهاي را به خوشباشي و خوشخيالي از شكست تاريخ دلشاد كند.
تاريخ اين ويژگي را دارد كه به مسير خود آنهايي را كه درست طي طريق ميكنند، براي تداوم راهشان ره نمايد و گاه خود رهنما شود.
شايد ديگرانِ ديگري آمدهاند تا راه تازه و طرز و طريق نويي را بنمايانند، اما چون يا نقش آن خوش نمينشست يا آنكه توان نقشزدن بهين و درستيني نداشتند، طرحهايشان چندان بر تاريخ نماند و شايد برخي از آنها شمايي تار و كدر را بر صفحه تاريخ نشاندند.
از اينروست كه نيما، ققنوسوار از خاكستر عصري سر برميآورد و گاه چارهاي ندارد که حتي براي آن سختي و صعبی فراوان كشد و گاه طعن و كنايه ناصواب بشنود. با اين حال نيما را ميبايد- و ميتوان به جرئت- ادامه همان جريان مشروطهاي دانست كه همزمان با او زاده شد و خود را در پس تاريخ نگه داشت، اما نيما بيآنكه فرياد بزند، راه مشروطهاي پيمود؛ راهي كه نوگرايي و رهايي از سنتهاي گاه بسته و تنگ را پس ميزد و طريق تازهاي را پيش پاي آيندگان قرار ميداد.
البته نيما از اين بخش از وظيفه تاريخي خود آگاه بود. او ميدانست راهي را كه انتخاب ميكند درست و بجاست. به همين دليل صراحتاً ميگفت آنهايي كه بعد از من ميآيند ميفهمند كه من چه كار بزرگي كردهام.
او حافظوار خود را گنجي بيبديل ميدانست و بهويژگي طلايي خود آگاه بود. امروز نميتوان گفت كه راه نيما تمام شده است يا مسير او با مسير ديگراني كه بعد از او آمدند تفاوت ماهوي يا شكلي پیدا کرده است.
اتفاقاً بر اين گمانم آنهايي كه راه ديگري رفتهاند اتفاقاَ در چالههاي بيراهههاي خودخواسته گم شدند، ولي شيوه و طرز نيما- اگر حتي رنگجامههاي مختلفي بر اين طريق نهادهاند- به گونهاي است كه به راحتي نميتوان از آن جدا شد و آن را ناديده گرفت.
راههاي ديگر و شايد زيباتري كه اگر رخ نماياندند، از مويرگهاي همين رودخانهاي است كه او در بستر ادبيات و شعر ايران جاري ساخت.
* این مطلب روز شنبه 18 آبان ماه 92 در ويژه نامه همشهری مازندران منتشر شد که برای بازنشر در اختیار ما قرار گرفت.
- سه شنبه 5 آذر 1392-0:0
با سلام و عرض ادب
این باعث افتخار ما طبرستانی ها ست که شاعری نو پرداز از دیار ما بوده و است و همانطور که از اشعار و کلمات او پیداست واقعاً از مویرگ های رودخانه ای است که در ادبیات ایران و جهان جاری شده و شاعران زیادی را در خود جای داده است
روحش شاد و یادش گرامی باد