كابوس نابودي تا فرسنگ ها دورتر به چشم مي خورد. ماده سياه رنگ و لزجي مانند نفت خام در ميان آبروها به آرامي به سوي پايين دست سر مي خورد. اين ماده سياه رنگ شيرآب زباله است
ماموران شهرداري اجازه عكاسي ندادند. خب حق هم دارند، بعضي مسايل درون سازماني است و به بيرون مربوط نمي شود، بنابراين عكس تزئيني است.
كاوه كوهك
فصل پاييز، زيباترين فصل جنگل است، به ويژه در ايران. درخت هاي پهن برگ با شاخه هاي درهم تنيده لباس رنگي طبيعت به تن كرده اند؛ درختان سترگ و سر به فلك كشيده.
يكي از جنگل هاي زيباي ايران، جنگل سمسكنده است. گستره اي سبز با مساحت حدود هزار هكتار كه در چنبره حفاظت سازمان محيط زيست قرار دارد. اين منطقه از چندين سال پيش كه گوزن زرد بعد از سالها كه تصور مي شد منقرض شده از سواحل دز وكرخه زنده گيري و تكثير شده بود، براي حفاظت بهتر از گوزن زرد ايراني محصور شد و سمسكنده يكي از زيستگاه هاي گوزن زرد ايران گرديد. زياد دور نيست، جاده كمربندي شهرسازي. وقتي كه از تهران عازم مشهد هستيد كمي به اطراف نگاه كنيد. نياز نيست خيلي دقت كنيد. زباله ها همه جا به چشم مي خورند.سوي جنوبي جاده، انبوه درختان كنار هم رج بسته اند، با سايه هايي فراخ تا ميان جاده آسفالته.خاك زير پاي درختان پر شده از برگ هاي خزان زده. خاك زير پا نمي آيد. برگ است كه زير پا له مي شود و خش خش طربناكي به گوش مي رساند.
زيستگاه جانوران
در جنگل هاي سمسكنده علاوه بر گوزن زرد حيوانات ديگري هم زندگي مي كنند. خوك، شغال، كفتار و ...البته آنچه مي تواند توجه هر بيننده اي را از دوردست جذب كند، اجتماع بزرگ پرندگان است. در ميان اين جنگل ها در ارتفاعي حدود 2هزار و 500 متر بالاتر از سطح دريا، ميداني است براي گردش پرندگان و چرخيدن بر فراز جنگل و دشت.
چشم ها را كه با دوربين مسلح كنيد، مي توانيد نوع پرندگان را نيز تشخيص دهيد. انبوهي ازشكاري ها و در ميان آنها دسته هاي بزرگ كلاغ. اين موضوع كه اجتماع پرندگان ناشي از چيست، كلامي رنج آور است.
مي دانيد كه اجتماع پرندگاني همچون لاشخورها و كلاغ ها نشاني است از جسد و لاشه، ولي اجتماعي كه از دور مربوط به پرندگان است در حقيقت خوان گسترده اي است كه اجتماع مسالمت آميز تمام حيوانات جنگل را در پي دارد. دشتي پر از حيوان، از گونه هاي مختلف. كافي است شبانه روزي را آنجا بگذرانيد. ديگر نياز نيست خوش اقبال باشيد، تمام حيوانات اين جنگل طي شبانه روز به اين محدوده سرك مي كشند. براي آنها رسيدن به غذا مهم است.
جاده جنگلي
كنار جاده راهي فرعي و آسفالته است به اعماق جنگل. هرچه در پيچ هاي جاده بيشتر گم مي شويم، چتر درختان انبوه تر مي نمايد. در ميان راه وجود يك دوراهي انتخاب را مشكل مي كند. يكي از جاده ها داراي نشان است، نشاني از چايخانه سنتي. راه دوم بي نشان است، پر از فراز و نشيب. كمي از جاده را كه زير پا در كنيد، آسفالت تمام مي شود. درختان بالادست كمتر بوي قير داغ را حس كرده اند. از پيچ كه بگذريم نماد غلتان غلتك نيز از نظر دور مي شود، ولي خاك كوفته شده است و پررفت و آمد.
بوي تعفن؛ شيرآب زباله
در ميان سكوت مفتون كننده جنگل، با اندك نسيمي موسيقي جنگل به گوش مي رسد. برگ ها مي رقصند و شاخه ها مي نوازند. اين همنوايي با آواز پرندگان كامل تر مي شود. يك سمفوني بي همتا در ميان شاخ و برگ درختان. پاي درختان قارچ هاي ريز و درشت سفره گسترده اند، اما دست بشر به هرجا كه مي رسد نشاني از خود به جاي مي گذارد. در پايان جاده آسفالته تلي از زباله به چشم مي خورد و باز هم، تقريبا با هر خم جاده كاميوني زباله اش را خالي كرده است. شايد تا پيش از احساس بوي زباله و مشاهده اين همه آشغال اين جراحت بر دل جنگل باوركردني نبود.
ساقه درختان تا كمر پوشيده از زباله است. سالهاست كاميون هاي حمل زباله به اينجا آمد و شد مي كنند.
كاميون ها جاده را گرفته و به بالادست جنگل مي روند. مي توان گفت فعاليت كاميون هاي حمل زباله ها شبانه روزي است.درختاني با كابوس 15 ساله. كابوس نابودي تا فرسنگ ها دورتر به چشم مي خورد. ماده سياه رنگ و لزجي مانند نفت خام در ميان آبروها به آرامي به سوي پايين دست سر مي خورد. اين ماده سياه رنگ شيرآب زباله است؛ شيرآب حاصل از دفن روزانه 20 تن زباله مربوط به شهر ساري. ريه ها جمع مي شوند. بوي تعفن به اندازه اي شديد است كه اگر دستمالي روي بيني خود نگيريد، مسموم خواهيد شد. ديگر از آواي دل انگيز جنگل خبري نيست. خبري از پرندگان نيست. ترجيح داده اند به سوي چايخانه بروند و آنجا محفلي هميشگي داشته باشند.
عكس گرفتن ممنوع
تا دشت موردنظر چيزي نمانده است. هرچه پيشتر مي رويم، سروصداي پرندگان نزديك تر مي شود. پيچي ديگر را پشت سر مي گذاريم. چتر درختان به پايان خودش رسيد. حدود 5 هكتار مساحت دشت است. هزاران پرنده با بال هايي گشوده بر فراز سرمان مي گردند. تعدادشان آنقدر زياد است كه بيشتر و بيشتر متعجبمان كند.
در اين محل روزانه 20 تن زباله دفن مي شود. چيزي به نام بهداشت در ميان انبوه زباله خنده آور است. از تردد كاميون ها مي توان اين مقدار را چيزي معمول و متوسط دانست. عكس گرفتن ممنوع. نه تابلويي و نه اعلامي. تنها يك جوان با چكمه هاي بلند و كثيف و لباس زرد چركمرده مخصوص كاركنان شهرداري از ميان زباله ها پيدا مي شود. هر جا كه قدم مي گذارد، تعدادي پرنده لاشه خوار پر مي كشند و كمي آنطرف تر فرود مي آيند. جوان خود را مسوول آنجا معرفي مي كند. مي گويد: براي عكس گرفتن به مجوز از شهرداري نياز است. براي عكس گرفتن از زباله بايد كيلومترها باز گرديم. انتظار وقت اداري بكشيم. در پايان، آيا مجوزي بدهند يا خير.
دليل آن چيست، مجهول ماند، البته نه چندان مجهول. خيلي مسايل هست كه درون سازماني است. زباله ها در گودال ريخته مي شود. گودال هايي كه توسط ناخن هاي بولدوزر خراشيده شده اند. آنقدر زباله در گودال مي ريزند تا لبريز شود. روي انبوه زباله خاك مي ريزند؛ خاك آلي، خاكي كه در گلفروشي هاي تهران به قيمت خوبي فروش مي رود.
كفتاري به سويي مي دود. حيوانات اينجا هيچ ترسي از انسان ندارند. تعداد زيادي گاو در اين دشت رها شده اند. گاوهاي محلي مي آيند.اينجا، يك دل سير زباله مي خورند و نشخوار مي كنند. اين گاوها هنگام غروب نزد صاحبانشان باز مي گردند تا شيرشان دوشيده شود.
برخي از اين كاميون ها به خود زحمت بالا رفتن تا محل دفن زباله را نيز نمي دهند. هر كجا كه خلوت تر باشد بار خود را تخليه مي كنند. به همين دليل گوشه و كنار جنگل را انبوه زباله پوشانده است
زباله روي زباله
هنوز گودالي پر نشده، چاله ديگري كنده مي شود. فشار ناشي از اين همه زباله و خاك دليلي مي شود تا شيرآب زباله ها بيرون بزند. ماده اي به رنگ و غلظت روغن سوخته و بويي باور نكردني.
اين شيرآب ها از دل خاك بيرون مي زند و چون چشمه اي جوشان جاري مي شود، مي لغزد و پايين مي آيد و اگر باران بزند در دره ها گسترده مي شود. گياهان اين قسمت يا يادگار سالهاي دورند يا كوتاه قامت و نحيف. سم زباله اجازه رشد را از گياهان گرفته است.
در اعماق دره اي پر از سياهي شيرآب، خوكي غلت مي زند و مي ايستد. فضولات و لجن روي پوستش چسبيده است. وجود اين زباله ها چه پيامدي خواهد داشت، بماند بر عهده كارشناسان بهداشت.
اين روغن سياه رنگ آنقدر پايين مي رود تا به كناره شهر برسد. بر سر راهش هر چه هست مي خشكاند و مي رود. تنها بوته هاي مقاوم جنگلي تن به مرگ نداده اند.
چشمه هاي اين جنگل كه مي تواند تفرجگاهي براي عموم باشد مسموم است. البته هيچ سازماني مسموم بودن آب اين جنگل را اعلام نكرده است. اين نشان سلامت آب نيست؛ مي تواند هزار دليل ديگر داشته باشد، نظير: كاهلي مسوولان محيط زيست مازندران.
لحظه اي درنگ ميان دشت انبوه زباله هاي انساني، نفس را به شماره مي اندازد. در سرماي فصل پاييز علايم گرمازدگي دست مي دهد؛ سرگيجه و حالت تهوع.
مزه گس ويراني
شيره سياه رنگ زباله در ميان شكاف ها و دره ها جاري است. هر جا كه چشم بيندازي سياهي رخنه كرده است. 15 سال از شروع اين ماجراي تلخ ممتد مي گذرد. اگر قرار باشد اين ماجرا ادامه پيدا كند، جنگل تا چه مدتي پاسخگوي زباله هاست؟
چند سال ديگر درختان در لابه لاي بوي تعفن گم مي شوند. دور اين ميدانگاه زباله، هيچ فنس يا توري نيست. راستي شيرگاوهايي كه زباله مي خورند، چه طعمي دارد؟ وضعيت نابسامان آب در اين منطقه بيداد مي كند. آبي كه درختان جذب مي كنند آلوده است. ويراني در حال شكل گرفتن است.در ويراني كه چيزي يافت نمي شود، حتي حقارت شكست برنامه ها و طرح ها. تنها شكوه ويراني است. زيستگاه جانوران و گياهان در معرض نابودي است. تخليه روزانه 20 تن زباله نشان از انباشت چيزي حدود 7 هزار و 300 تن زباله در سال دارد. همانگونه كه شيرآب ها پايين ميآيند، زباله ها بالا مي روند. شايد وقت آن رسيده باشد كه مسوولان فكري بكنند، تا همين امروز هم كاميون هاي زباله در پيچ و خم جاده جنگل سمسكنده گم مي شوند. برخي از اين كاميون ها به خود زحمت بالا رفتن تا محل دفن زباله را نيز نمي دهند. هر كجا كه خلوت تر باشد بار خود را تخليه مي كنند. گوشه و كنار جنگل را انبوه زباله پوشانده است. حيوانات اينجا به زباله خواري عادت كرده اند. زباله وارد چرخه طبيعت شده و آن را با مشكل مواجه كرده است. اينجا قلب طبيعت روبه خاموشي است. كسي تدبيري بينديشد