تعداد بازدید: 12064

توصیه به دیگران 4

دوشنبه 2 خرداد 1384-0:0

دلم می‌خواهد موزيكم جهانی شود

گفت و گو با محمدرضاجعفري-سارو-آهنگ ساز مازندراني مقيم اروپا(1)


 

اشاره:

محمدرضا جعفري (سارو) آذرماه 1340 در ساري متولد شد. وي دانش‌آموخته‌ي موسيقي در كشور آلمان است (معادل ليسانس ، سال 1991م.) سارو مي‌گويد:« موسيقي را از پدرش به ارث برده است و از 14 سالگي سازهاي موسيقي مي‌نوازد.» او براي ادامه تحصيل و آموزش موسيقي مهرماه 1364 به كشور آلمان مهاجرت كرد. وي كوتاه شده‌ي نام كهن ساري – سارويه – را به عنوان اسم هنري خود انتخاب كرده است. (عشقش به ساري باعث شد تا نام پسرش را هم سارويه بگذارد.) جعفري سه اثر در آمريكا منتشر ساخت و در سال 1991 كار «ستاره‌ سپيد» را با صدا و آهنگ خود انتشار داد. سال 1994 «قصه‌ي ني» و سال 1998 هم «غوغاي ستارگان» را در آمريكا منتشر ساخت كه اين دو بي‌كلام بودند . چند سال بعد «قصه‌ ني» در ايران مجوز انتشار گرفت و پرفروش‌ترين نوار سارو شد. «آزادگله»، « آواي كوهستان»، «غريبانه» ،«چوپان دروغ نمي گه»،«پرنده خورشيد»و «آدما» ديگر كارهاي سارو هستند كه در ايران منتشر شدند. ( 1998 تا 2002) سارو چند كنسرت در دانشگاه‌ها و مجامع فرهنگي آلمان هم اجرا كرده است. او براي تعدادي از خوانندگان مقيم اروپا از جمله خانم آوا در آلمان و خانم غزال در كانادا نيز آهنگ ساخت. سارو در نواختن پركاشن، جاز، گيتار و پيانو مهارت دارد. «ونوشه و چلچلا» كارهاي تازه‌ي ساروست. «شب‌گير» و دكلمه‌ي شعرهاي چند شاعربومي با صداي يكي از گويندگان مازندراني از كارهاي در دست انتشار سارو است. گفت‌وگوي حاضر كه در سه شماره مازندنومه از نظرتان مي‌گذرد. آذرماه سال 81 در منزل يكي از دوستان در ساري انجام پذيرفت. در حين گفت ‌و گو گاه دوستان حاضر -عليرضا طاهري، زري وفايي، حسين مؤمني و علي حسن‌نژاد - وارد بحث شده، به بيان نظر و رأي مي‌پرداختند. بهره‌ي نخست اين گفت‌وگو را بخوانيد. -----------------------------------------

 مازندنومه: من سارو را از «قصه‌ي ني» مي‌شناسم. اين اثر پيش از آن كه به صورت نوار و از طريق شركت شما وارد بازار شود به دستم رسيده بود و من آن را شنيدم. قصه‌ي ني يك كار تلفيقي شنيدني بود كه به شنونده لذت مي‌داد. ايده‌ي اين كار چگونه به ذهن‌تان رسيد كه به جاي كلام از ني استفاده كنيد و اين گونه نوار بيرون دهيد؟

سارو : من هميشه موافق بودم كاري بكنم كه بقيه نكرده‌اند. كار بايد پديده و نو باشد. قصه‌ي ني هم به نظر من يك پديده بود. مردم زياد روي كلام تأكيد مي‌كنند؛ به همين دليل است كه موسيقي ما جهاني نمي‌شود. اگر قصه‌ني هم كلام داشت شايد يك بيستم آن هم در خارج از كشور به فروش نمي رسيد.

مازندنومه: غريبانه كار دوم شما در عرصه‌ي موسيقي بدون كلام مازندرانيست. احساس نمي‌كنيد كه خيلي زود دچار تكرار خود شده‌ايد؟ آيا غريبانه همان قصه‌ي ني (2)نيست؟ غريبانه حس جديدي به شنونده نمي‌دهد و كم‌تر لذت‌بخش است.

 سارو : آهنگ‌هاي قصه‌ي ني جاودانه‌تر بود اما از نظر اركستراسيون نوازندگي و تنظيم غريبانه شايد ده‌برابر قصه‌ي ني ارزش داشت. قصه‌ي ني در چارچوب خاص آن سال‌ها (1994) بود كه هنوز موسيقي پاپ در ايران جا نيفتاده بود، به همين دليل نتوانست در سال توليدش مجوز بگيرد. در غريبانه دستم خيلي باز بود. مازندنومه: اما اين حق را به من بدهيد كه بگويم قصه‌ي ني شنيدني‌تر بود شايد از نظر اركستراسيون و تكنيك‌هاي موسيقي حق با شما باشد اما من به عنوان شنونده، غريبانه را كم‌تر پسنديدم. بگذاريد داستاني را براي شما تعريف كنم. سال چهارم دبيرستان بودم و ما معلم فيزيكي داشتيم كه سرپرست يك تيم فوتبال در قائم‌شهر بود. آن سال‌ها،دو تيم مطرح در اين شهر بودند كه با هم رقابت داشتند مثل استقلال و پرسپوليس و يا رئال مادريد و بارسلون. اسم اين دو تيم صنعت نفت و نساجي بود. معلم ما سرپرست صنعت نفت بود. تيم نساجي اما طرف‌داران بيش‌تري داشت و قدمتش بيش‌تر بود. بازي اين دو تيم هميشه شلوغ و پرحادثه بود. آن سال صنعت نفت با يك گل نساجي را شكست داد و دو امتياز بازي را به دست آورد. فرداي آن روز ما با همان معلم كلاس داشتيم. به محض ورودش بچه‌ها به او تبريك گفتند و از صنعت نفت تعريف كردند اما معلم ما شروع به دليل آوردن كرد كه هر چند ما برديم اما نساجي حرفه‌اي تر بازي كرد، حق با نساجي بود كه ببرد و از اين جور حرف‌ها! اما بالاخره دو امتياز را صنعت نفت گرفته بود و نساجي باخته بود! حالا به حرفه‌اي بودن و اين مسايل كاري نداريم حرف من اين است كه با اركستراسيون ، تنظيم آهنگ و … كاري ندارم، قصه‌ي ني دو امتياز را گرفته است و ديگر آن كه سارو خيلي زود دچار تكرار شد. سارو: اين نظر شماست؛ چون شما از محمد دنيوي بيش‌تر از احمد بختياري خوش‌تان مي‌آيد. قصه‌ني كارهاي دنيوي بود و غريبانه آثار بختياري . يك روز كه تهران بودم راديو پيام تهران نه بار آهنگ‌هاي غريبانه را پخش كرد اما قصه‌ي ني را پخش نكرد. چون ملودي‌هاي قصه‌‌ي ني جا افتاده‌تر و خاطره‌انگيزتر هست. به نظر شما مقبوليت بيشتري دارد. بالاخره مردم «شوپه» را بيش‌تر از «گل ابرو» مي‌پذيرند. ما آهنگ «رفت و روش وسّه» آقاي دنيوي و ماهوتي را بيش‌تر از كار آرزوي خانم ماهوتي مي‌پذيريم. جاهاي ديگر غريبانه را بيش‌ترمي‌پذيرند. در ضمن شما بگوييد من اگر آزادگله 1 را ساختم ديگر آزادگله 2 را نسازم؟ اگر من يك‌بار از صداي كلانتري استفاده كردم ديگر استفاده نكنم؟ اين‌كه تكرار نيست؟ مازندنومه: ببينيد آدم يك كاري را انجام مي‌دهد و با آن كار برجسته و شاخص مي‌شود باز هم يك مثال ورزشي مي‌زنم نمي‌دانم چرا با اين‌كه اهل ورزش نيستم مثال‌هايم ورزشي شده! اين آقاي حسين توكلي قهرمان وزنه‌برداري جهان يا مهدي حاجي‌زاده قهرمان كشتي جهان- كه هر دو مازندراني هم هستند- را ببينيد؛ اين دو نفر تلاش كردند و در رشته‌ي تخصصي‌شان برجسته و شاخص شدند و به اوج يعني قهرماني جهان رسيدند. بعد از آن اما وظيفه‌ي اين دو نفر سنگين‌تر شده ، ديگر حاجي‌زاده و توكلي ، خودشان نيستند. آن‌ها بايد هم از شهرت خود و هم از مليت خودشان دفاع كنند. حالا همين مثلاً حاجي‌زاده و توكلي در مدتي بعد در آسيا سوم و هفتم شدند!اين حاجي زاده حذف هم شد! اين دو نفر نتوانستند ويژگي خاص خودشان را حفظ كنند. حالا برگرديم به حرف خودمان! مي‌خواهم بگويم آقاي سارو كه با قصه‌ي ني برجسته و شاخص شد ديگر نبايد با غريبانه قهرمان هفتم آسيا مي‌شد و عقب‌گرد مي‌كرد. اين يك مسئله و مسئله‌ي دوم اين كه مبناي ماصدا و سيماي تهران نيست. اگر هم احياناً صدا و سيما مقياس مي‌باشد، چون كار شما مازندراني است، صدا و سيماي اين جا بايد مبنا باشد. اون تهراني چه مي‌داند آزادگله چيه؟ سارو: من فكر مي‌كنم مازندراني موزيك من را مي‌شناسد. من مي‌خواهم بيش‌تر روي ايران و خارج كشور كار كنم. من دوست دارم موزيكم جهاني شود. من اگر يك موسيقي را مي‌سازم. در درجه‌ي اول فكر مي‌كنم كه اين را اگر يك آلماني گوش كند در آن ضعف پيدا نكند. در مازندران همه در چارچوب خاص موسيقي آن جا مانده‌اند و مردم نمي‌خواهند به نقد موزيك بنشينند. من معرف موسيقي مازندران در استان‌هاي ديگر و اروپا هستم ، به مازندران كاري ندارم. مازندنومه: كامل به پرسش‌هاي من پاسخ نداديد. به هر حال از اين بحث خارج مي‌شويم. به نظر شما چه قدر مي‌توان در آهنگ‌هاي ديگران دخل و تصرف انجام داد؟ بسياري از آهنگ‌هاي ما از سال‌ها پيش برجاي مانده است و مردم با آن‌ها خاطره‌ها دارند. (مثل همان آهنگ‌هايي كه شما نام برديد). اين دخل و تصرف تا چه حد مي‌تواند باشد؟ به باور شما آيا آهنگ‌ساز امروزي اين اجازه را دارد مثلاً روي الهه‌‌ي ناز ، اي ايران يا شوپه دست ببرد و با سازبندي و تنظيم ديگري اين‌ها را ارائه كند كه كار جديد از اصل كار ضعيف‌تر هم باشد يا حداكثر در همان حد باشد؟ در «چپون كيجا»ي احمد بختياري دست برديد و با شعري از غلامرضا كبيري آهنگ «شبره» را در دستگاهي جديد تنظيم كرديد كه با صداي بهمن كلبادي پور اجرا شد. همان‌طور گفتم شما در اين كار حتا تغيير دستگاه داشتيد و چون سازهاي شما قابليت‌ لازم را نداشتند، اين قطعه را در ماهور تنظيم كرديد! تا چه اندازه سارو اين اجازه را دارد در چپون كيجاي معروف و جاودانه كه مردم با آن ارتباط برقرار كرده‌اند، دست ببرد و حتا دستگاه آن را هم تغيير دهد؟ البته اين كار شما كه مثال زدم با سنگ‌اندازي مواجه شدو شكوفا نشد. از همين رو نمي توانم در مورد نظر مردم اظهار عقيده كنم.

سارو: من راجع به كارهاي خودم پاسخ مي‌دهم. حالا كاري ندارم كه آقاي معين، «الهه‌ي ناز» بنان را چي كار كرده! من آمدم غوغاي ستارگان را براي اولين بار بعد از همايون خرم اجرا كردم. خب! غوغاي ستارگان خانم پروين را خيلي‌ها نمي‌شناختند، فقط خواص با آن آشنابودند . بعد كه من اين آهنگ را پخش كردم،معروف شد. چپون كيجا اصلاً جاودانه نبود. چون من اجراي تازه‌تري از آن ساختم به معروفيت رسيد. چپون كيجا از نظر اركستراسيون و ملودي‌ خيلي ضعيف بود، يك ملودي ثابت با دو سه آكورد بود و بس. اما من در بازسازي خودم را مسئول دانستم و كار را بهتر عرضه كردم. همين آهنگ شوپه را خيلي‌ها نشنيده بودند. من شوپه را تنظيم كردم. اين كار وقتي در آمريكا پخش ، رييس پارس ويديو به من زنگ زد و گفت: شوپه‌ي تو را عليرضا ميبدي تكه تكه كرده، از بس از آن در برنامه‌ي 24 ساعته‌اش استفاده كرده است. پرويز صياد (صمد) در اول فيلمش اين قطعه‌ي من را به كار برده است. اين نشان‌دهنده‌ي به اوج رساندن يك قطعه‌ي ناآشنا است. از طرف ديگر من نيامدم آهنگ‌هاي قديمي را به نام خودم بيرون بدهم، اين كار خيانت است. همين آهنگ «غريبانه» كه مي‌گويد: الهي من شه سامون ره بلارم ، من فقط سه يا چهار بيت از شعرش را داشتم و 90 درصد كار را خودم ساختم اما در اينسرت نوار داشتم آهنگ: فولكلوريك و ننوشتم : سارو. من هميشه 60 تا 70 درصد ملودي رامي‌سازم اما به اسم طرف مي‌دهم بيرون. به نظر من اين كار خطا نيست.

مازندنومه: شما گفتيد خيلي‌ها به اين آهنگ‌ها دسترسي ندارند و من براي اين دسته آهنگ ساختم. من مرادم اين گروه نيست. منظور من كساني هستند كه اين ملودي‌هاي قديمي را بارها و بارها گوش‌داده‌اند، با آن زندگي كرده‌اند و خاطره‌ها از آن دارند. تعداد اين دسته‌ها از مردم كم نيست. همين شوپه و گل نسا و چپون‌كيجا را خيلي از مردم تو خونه‌هاشون دارند. آهنگ‌هاي قديمي‌تر از اين را هم دارند. من مي‌خواستم بگويم مردم با اين دست كارها خاطره‌هاي خوشي دارند. از لحاظ تكنيكي به نقاط ضعف اين جور آثار كاري ندارم. به هر حال مربوط به چند دهه‌ پيش است. الان اگر آن را بازسازي مي‌كنيد طبيعتاً بايد نقاط ضعف را برطرف كنيد. به دور از ويژگي‌هاي فني و تكنيكي از نظر آهنگ، شعر و صدا من روي جنبه‌ي عاطفي و احساسي قضيه حرف دارم. همين عليرضا افتخاري كارهاي قديمي را در «افسانه»،«ياداستاد» و … خوانده است، اما زرنگي افتخاري اين است كه به خود اجازه نمي‌دهد آهنگ‌هاي خيلي جاافتاده و معروف دلكش، مرضيه ، پروين و بقيه را بخواند. اگر حرفي نو نداشته باشيد خيلي جسارت مي‌خواهد كه كارهاي ماندگار قديمي را تنظيم و بازسازي دوباره كنيد. اين همشهري ما مسعود جاهد كه ني مي‌نوازد و با خانمش – شيدا – (نوه‌ي شيداي بزرگ) و تعداد ديگر گروه درست كرده‌اند،در يكي از كاست‌هاي‌ شان همين شوپه را اجرا كردند، بدون هيچ گونه نوآوري و خيلي هم كسالت‌آور. هم‌خواني و دادن ضرب (ريتم) به شوپه ظاهراً تنها تغيير اين قطعه است. من فكر مي‌كنم اين كار اگر براي پركردن فضاي خالي نوار نباشد، در جهت اقناع حس نوستالژيك جاهد است كه سال‌هاست در تهران زندگي مي‌كند يا اين كه به هر حال در اين نوار يك قطعه‌ي محلي هم باشد كه كار راتنوع دهد. همين و بس! من فعلاً به مسعود دسترسي ندارم(از خواهرش شماره اش را گرفته‌ام و مي خواهم با او مصاحبه هم كنم) اگر او را ببينم مي‌گويم: چرا در اين نوار شوپه را هم‌خواني كرديد؟ خُب! اين شوپه وجود داشت و خيلي‌ها هم به آن دسترسي داشتند، شما چه كار خاصي روي آن انجام داديد؟ توي جاهد كه نتوانستي روي دست دنيوي بيايي پس چرا آن را اجرا كردي؟ عبدالحسين مختاباد در مراسم يادمان محمد دنيوي شوپه و گل‌نسا را اجرا كرد اما هيچ وقت نيامد آن را كاست كند. اين فراست مختاباد كه اين روزها سبيل‌هايش را هم زده و به دكتر مختاباد معروف شده ]خنده‌ي حاضران[ را مي‌رساند! سارو: من با شما موافقم، من شوپه را با اركستر بزرگ هم تنظيم كردم و قصد دارم اجرايش كنم. طاهري: من هم مطلبي دارم . ببينيد خود آقاي سارو هم گفتند كه 70 درصد كارهاي‌شان بازسازي است و به قول آقاي صادقي ببخشيد آقاي مازندنومه!براي انجام اين جور كارها جسارت هم مي‌خواهد. من خودم عاشق كارهاي دنيوي بودم و از زمان مجردي آن را گوش مي‌كردم. با اين كه مازندراني هم صحبت نمي‌كردم!اما كارهاي محمد دنيوي را گوش مي‌دادم و آن‌ها را زمزمه مي‌كردم. سال‌ها گذشت تا آزادگله آمد. من با گوش‌كردن به آزادگله دوباره به ياد دنيوي افتادم و خاطراتم زنده شد. علتش اين است كه آقاي سارو خوب تنظيم كردند و كار را خراب‌تر نكردند. اين خودش يك نوع حركت است.

سارو: خدا آقاي دنيوي را رحمت كند. از طرف خانواده‌ي زنده‌ياد دنيوي به من اختيار صددرصد داده شده كه روي آثار ايشان كار كنم. وقتي من قصه‌ي ني را ساختم جمشيد قلي‌نژاد اين كار را نزد مرحوم دنيوي برد. وقتي گوش داد، گفت: «وه مره دواره زنده هاكرده!» قصه‌ي ني در ايران مجوز نگرفت و ابتدا در آمريكا پخش شد. آقاي كعبه‌اي – رييس پارس ويدئو – سي‌دي كار را ارائه داد. آن زمان آقاي شماعي زاده در مجله‌ي جوانان نوشت : موسيقي ايراني سالم در اروپاست. من يك روز در انجمن موسيقي آمريكا در لس آنجلس بودم. آن جا همه بودند: هما ميرافشار، عقيلي، ستار، معين، حميرا ، اميد و بقيه. يك سي‌دي قصه‌ي ني به دست هوشمند عقيلي رسيد. دو سال بعد در آمريكا من در يك رستوران نشسته ، منتظر خواننده‌اي بودم. عقيلي آمد در همان رستوران وقتي از جلوي ميز ما رد شد، ما بهش سلام كرديم. برگشت و گفت: تو هماني نيستي كه دو سال پيش يك سي‌دي به من دادي ؟ گفتم بله! با تمام احساس گفت: چقدر اين كار جالب بود، دم‌تون گرم. من دوسال است كه آن كار را گوش مي‌كنم! من هميشه سعي كردم كارم بهتر از قبل شود. الان هم شوپه را تنظيم جديد كرده‌ام و مي‌خواهم آن را با اركستر بزرگ و سازهاي كلارينت، ساكسيفون، درام ، گيتار كلاسيك و … اجرا كنم. اين نوازندگي و اركستراسيون بزرگ با يكي از كارهاي «سانتانا» رقابت مي‌كند چون بداهه نوازي دارد.

 حسن‌نژاد: آقاي سارو خودشان گفتند كه كارشان بازسازي است. خُب! ايرادي به كارشان از اين جهت وارد نيست. مي‌توان اين سؤال را كرد كه چرا ما خيلي كم با آفرينش هنري روبه‌رو هستيم و همه از جمله آقاي سارو دوست دارند بازسازي كنند و آفرينش ندارند. سارو: خُب : آزادگله آفرينش بود ديگه! دو تا كارش فولك بود. سه تا كار خودم بود و دو تا كار آقاي دنيوي بود كه به بازار نيامد: «يكي سوار» ديگري «آسمان آبي» كه با كيبورد نواخته شده بود. دنباله دارد...



    ©2013 APG.ir