تعداد بازدید: 4371

توصیه به دیگران 2

چهارشنبه 18 خرداد 1384-0:0

9 سال فرار از آيينه

گزارشي از اسيدپاشي بر روي بانوي ساروي.


با وجود گذشت ۱۳سال از حادثه اسيدپاشى به چهره زن جوانى در سارى وى هنوز نتوانسته مهريه و نفقه اش را از شوهرش دريافت كند.
اين درحالى است كه پيگيرى ها روى پرونده اين زن با دستور ويژه رئيس قوه قضاييه صورت گرفته است.
آذرماه سال ۷۹ خبرنگاران بخش حوادث روزنامه ايران در جريان يك اسيدپاشى قرارگرفتند كه در اثر آن زن جوانى به نام سپيده به شدت دچار سوختگى شده بود.
سپيده كه در يكى از روستاهاى سارى(خاركش) زندگى مى كرد اوايل سال ۷۰ هنگامى كه از مدرسه به طرف روستا برمى گشت متوجه نگاههاى سنگين مردى جوان شده بود.
اين مرد مدتى بعد راننده مينى بوس مدرسه شده بود و دراواخر خردادماه زمانى كه فصل امتحانات فرارسيده بود در فرصتى مناسب او را به زور سوار كرده بود. پدر «سپيده» كه اين مسأله را ننگى مى دانست دخترش را طردكرد و سپيده ناچار تن به ازدواج با على اكبر داد.


آغاز زندگى مشترك
چند هفته پس ازاين ازدواج بود كه او براى زندگى با شوهرش به روستاى «جام خانه» رفت. چندروزى از زندگى مشترك آنها نگذشته بود كه يك روز عصر وقتى سپيده درانتظار بازگشت شوهرش به خانه بود، متوجه شد كه كسى درخانه را مى زند او پس از بازكردن در حياط روبه روى خود زنى جوان را با يك دختربچه ديد. زن جوان پس از اينكه از اوج عصبانيت اش كم مى شود، به سپيده مى گويد كه همسر اول «على اكبر» است.
همان شب است كه سپيده متوجه مى شود شوهرش او را فريب داده است و او قبل از ربودن سپيده و اجراى نقشه شوم خود زن ديگرى به نام «زليخا» داشته است.
آغاز اختلاف
«سپيده» پس از اعتراض به شوهرش، وقتى او شروع به قسم خوردن و ادعاهايى مبنى بر اينكه با زليخا اختلاف داشته و دارد و قادر به ادامه زندگى با او نيست، بارديگر اين ادعاهاى دروغين را باور مى كند و چون اعضاى خانواده و بخصوص پدرش او را ترك كرده بودند، ناچار به ادامه زندگى با «على اكبر» رضايت مى دهد.
«زليخا» كه از وجود هووى خود مطلع شده بود، اين بار سعى مى كند با دخالت در زندگى سپيده و آزاردادن او انتقام خود را از شوهرش بگيرد ولى على اكبر هربار با دخالت دراين مورد سعى در بى اثر كردن اين آزار و اذيت ها مى كند. اين درحالى بوده كه سپيده على رغم اين فشارها و سختى ها با رفت و آمد با خانواده شوهرش سعى مى كند تا از تنهايى خود كم كند.
زندگى با هم
پس ازپنج ماه از زندگى مشترك سپيده و على اكبر، زليخا - همسر اول على اكبر - يك روز به خانه سپيده مى آيد و پس ازاينكه عذر رفتار زشت گذشته اش را مى خواهد، از سپيده درخواست مى كند تا دركنار او و درخانه او زندگى كند.
سپيده كه حرف هاى هوويش را باوركرده بود، از على اكبر مى خواهد تا به زليخا و دخترش اجازه ماندن در خانه آنها داده شود.
«زليخا» پس از آن درخانه هوويش سپيده مى ماند و از همان روز اول سعى مى كند تا با رفتارى مناسب اعتمادشوهرش و سپيده را نسبت به خود جلب كند. پس از ۱۷ روز، سپيده نسبت به هوويش زليخا اعتمادزيادى پيدامى كند.
روزحادثه
۱۷ روز از اقامت زليخا در خانه سپيده گذشته است. سپيده براى انجام كارى از خانه خارج مى شود و درانتظار آمدن مينى بوس در ايستگاه «نكا» مى ماند. او زمانى كه سوار مينى بوس مى شود متوجه مى شود كه «زليخا» نيز سوار مينى بوس شده است. دو زن دركنار هم روى صندلى مى نشينند. در ترمينال سارى وقتى «سپيده» قصد پرداخت كرايه و پياده شدن از مينى بوس را دارد، زليخا با اصرار از او مى خواهد كه وى اين كار را انجام دهد.
وقتى سپيده در پياده رو شروع به حركت مى كند، با صداى زليخا به عقب برمى گردد. زليخادرخواست مى كند تا سپيده كمى به او پول قرض بدهد. وقتى «زليخا» به طرف سپيده حركت مى كند و دست در كيفش مى كند تا پول بيرون بياورد ناگهان سوزش عجيبى در سر و صورت و دستان خود احساس مى كند.
سپيده با اسيد به شدت سوزانده شده است. چند تن از عابران كه با فريادهاى «سوختم» زن جوانى متوجه حادثه اسيدپاشى شده اند بلافاصله او را به بيمارستانى در سارى منتقل مى كنند ولى پس از سه روز به علت وسعت منطقه سوخته شده با اسيد، پزشكان اعلام مى كنند كه زن جوان بايد به تهران منتقل شود.
سپيده به يكى از بيمارستانهاى تهران منتقل مى شود و پس ازمعاينات تخصصى روشن مى شود كه او ازنظر بينايى صددرصد، زيبايى صددرصد، گوش سمت راست صددرصد، بويايى ۷۰درصد و اختلال در سيستم تنفسى ۳۰درصد دچار آسيب شده است.
شكايت
على اكبر پس از پى بردن به اينكه زليخا - همسر اولش - به سپيده - همسر دوم وى - اسيدپاشيده است از او شكايت مى كند.
«زليخا» كه از بعد از حادثه اسيدپاشى متوارى شده است پس از تلاش مأموران دستگير و به زندان مى افتد.
يك ماه بعد
يك ماه از زندانى شدن زليخا مى گذرد كه على اكبر درنهايت تعجب با گذاشتن سند او را اززندان آزادمى كند. اين درحالى است كه سپيده به علت عمق سوختگى هنوز در بيمارستان بسترى است. تا ۴ ماه بعد از حادثه اسيدپاشى و انجام هشت عمل جراحى براى ترميم قسمت هاى سوخته شده سپيده هنوز به سارى بازنگشته است. ولى وقتى او از بيمارستان مرخص مى شود و متوجه مى شود كه شوهرش على اكبر از چندماه قبل زندگى مشترك دركنار زليخا را ازسرگرفته و حاضر به پرداخت هزينه بيمارستان هم نيست به سارى رفته و از زليخا شكايت مى كند.
بهانه هاى شوهر
على اكبر پس از شكايت سپيده از زليخا بارديگر شروع به چرب زبانى كرده و با دادن اين وعده كه اگر به زليخا رضايت دهى حاضرم با تو تا آخر عمرم و باوجود تمام ضايعاتى كه بعد از اسيدپاشى برايت روى داده، زندگى كنم و ادامه درمان تو را ازسربگيرم به هووى جفاكار خود رضايت مى دهد. سپيده چندروزى درخانه مادر على اكبر به صورت ميهمان مى ماند و در اين مدت با بى رحمانه ترين برخوردها از جانب شوهرش روبه رو مى شود و زمانى كه على اكبر او را به خانه خود نمى برد و از او مى خواهد كه خانه مادرش را هم ترك كند سپيده به دادگاه عمومى سارى مراجعه كرده و اين بار عليه شوهر و هوويش شكايت مى كند.
قاضى شعبه دهم دادگاه عمومى سارى با اين شكايت على اكبر را به دو سال زندان و ۵۰۰هزارتومان جريمه نقدى محكوم مى كند و زليخا روانه زندان مى شود.
زندگى بر سپيده چگونه گذشت؟
سپيده پس از به زندان انداختن شوهر و هووى خود وقتى متوجه شد پدرش هنوز بر روش گذشته است و دوست ندارد او را بپذيرد، ناچار از سال ۷۲ تا ۷۷ به خانه عمه خود پناه برد. اين درحالى بود كه براى پنهان كردن چهره خود از ديد ساكنان خانه عمه و ميهمانان ناچار به گوشه كمدديوارى پناه مى برد و به گمان اينكه شوهر و هوويش به مجازات مى رسند دلخوش داشت اما در سال ۷۷ وقتى فهميد شوهرش از سه سال قبل از زندان آزاد شده است و او و همسرش زليخا صاحب فرزند ديگرى نيز شده اند، بارديگر به هر سختى كه بود به دادگاه عمومى سارى مراجعه كرد.
با درخواست شكايت سپيده مبنى بر تعقيب و محاكمه هوويش زليخا، درحالى كه گزارش پزشكى قانونى را به قاضى نشان مى داد از وى تقاضا كرد به حقوق ازدست رفته اش توجه شود.
زليخا در دادگاه اسيدپاشى را به صورت سپيده انكاركرد ولى با وجود شاهدان و شهادت آنان زليخا به ۱۰سال زندان و پرداخت ديه محكوم شد.
با اين حكم بود كه بار ديگر على اكبر براى گرفتن رضايت از سپيده چندبار به خانه عمه وى مراجعه كرد او از سپيده مى خواست تا زليخا را ببخشد. ولى سپيده كه مى دانست اين مرد قصد دارد دوباره فريبكارى كند، نپذيرفت.

۹سال بعد از اسيدپاشى
۹سال بعداز حادثه اسيدپاشى بود كه زنى نيكوكار كه متوجه قصه دردناك زندگى سپيده شده بود، به روزنامه ايران مراجعه كرده و از بخش جويندگان عاطفه تقاضاى كمك براى وى كرد.
چاپ گزارش سپيده در روزنامه با تماس عده زيادى از هموطنان كه قصد همدردى با وى را داشتند روبرو شد.
دكتر خدادوست - يكى از متخصصان و اساتيد و جراحان چشم - پس از معاينه دقيق چشمان وى نور اميد را در دل تنگ سپيده دميد و گفت با انجام چندمرحله جراحى دقيق نور را به يكى از چشمان سپيده برخواهد گرداند.
اين در حالى بود كه مديرعامل بيمارستان ايرانشهر در يك تماس تلفنى با گروه حوادث آمادگى اين بيمارستان را براى پذيرش جهت بسترى شدن رايگان سپيده اعلام كرد و دكتر منافى متخصص زيبايى و جراحى پلاستيك نيز به صورت افتخارى مداواى سپيده را آغاز كرد در حالى كه مداواى سپيده در يك شور مردمى و عاطفى آغاز شده بود ، عليرضا عرفانى - وكيل دادگسترى - نيز حاضر شد به صورت رايگان پرونده وى را از نظر قانونى پيگيرى كند تا وى هرچه سريعتر به حق و حقوق قانونى از دست رفته اش برسد.
برخورد با اسيد پاشى
با چاپ اين خبر در روزنامه ايران بسيارى از اقشار مختلف مردم در تماس با روزنامه ايران خواستار برخورد جدى با اسيدپاشى شدند و خواستند با تصويب قانونى اسيدپاشان به سزاى كار زشت شان برسند تا در جامعه شاهد رواج اين حركت زشت و پليد نباشيم.
آغاز جراحى ها
۲۹ آذرماه سال ۱۳۷۹ نخستين عمل جراحى پلاستيك روى صورت سپيده در بيمارستان ايرانشهر آغاز شد اين در حالى بود كه دكترخدادوست به خبرنگار ما اظهار كرد: به علت نياز به جراحى هاى مكرر و دقيق عمل جراحى چشم سپيده تا راه اندازى بيمارستان وى در شيراز به تعويق خواهدافتاد.
زندان به خاطر ترك نفقه
با درخواست عرفانى ـ وكيل افتخارى ـ سپيده براى دريافت نفقه ۱۰ سال گذشته اش ، قاضى قاسمى - رئيس دادگاه عمومى بخش مياندرود - على اكبر را به علت اينكه ۱۰ سال نفقه به همسرش پرداخت نكرده بود بر اساس ماده ۶۴۲ قانون تعزيرات به سه ماه و يك روز حبس تعزيرى محكوم كرد.
درخواست طلاق
سپيده در ۲ آبان سال ۸۰ از دادگاه تقاضاى طلاق و جدايى از على اكبر را كرد. اين درخواست در حالى از سوى سپيده شد كه شوهر او على اكبر پس از محكوم شدن به پرداخت مهريه و نفقه سپيده در دادگاه اعلام كرد چون سپيده روبه بهبودى است حاضر نيستم طلاقش بدهم .
اول ارديبهشت سال ۱۳۸۲ از سوى رئيس شعبه اول دادگاه عمومى بخش مياندرود حكم طلاق سپيده ازشوهرش على اكبر را صادر شد.
ديدار با رئيس قوه قضائيه
در تابستان سال ۸۳ زمانى كه سپيده با وجود صدور رأى و محكوميت على اكبر به پرداخت مهريه و نفقه، دريافت على اكبر براى پرداخت نكردن حق و حقوق او اقدام به فرار كرده است براى به دست آوردن حق و حقوق از دست رفته اش و دستگيرى شوهر فرارى اش در يكى از ملاقاتهاى مردمى با آيت الله شاهرودى به ديدار وى رفت.
وى پس از بيان شرح حال ومشكلاتى كه او داشت گفت: در حالى كه با از دست دادن زيبايى و بينايى و بخشى ديگر از توانايى هايم زندگى را به سختى مى گذرانم هوويم زليخا دو روز از هفته را به مرخصى خارج از زندان مى رود و در كنار بچه هايش و شوهرش على اكبر زندگى مى كند ولى به هيچ وجه دراين مدت به من ديه ام را نپرداخته و من با اينكه طبق حكم دادگاه مهريه و نفقه ام را بايد از شوهرم دريافت كنم، او با حيله و نيرنگ متوارى شده و در شهرهاى اطراف شمال اقدام به چند ازدواج ديگر كرده است.
رئيس قوه قضائيه درنامه اى به رئيس دادگسترى استان مازندران - فولادى آملى - دستور داد تاهرچه سريعتر پرونده سپيده تحت رسيدگى قرار گيرد.
فولادى آملى - رئيس دادگسترى استان مازندران - پس ازبررسى پرونده سپيده و باتوجه به نامه رئيس قوه قضائيه دستور داد تامأموران حفاظت اطلاعات قوه قضائيه على اكبر را تحت تعقيب قرار داده و دستگير كنند.
اواخر آبان ماه سال ۸۳ در حالى كه على اكبر خانه چهارمين همسرش را در بهشهر ترك كرده و براى انجام كارى به شهرستان نكا رفته بود، دستگير شد.
۱۰ اسفندماه سال ۸۳ بار ديگر پرونده مهريه سپيده در دادگاه سورك به رياست قاضى عباسيان برگزار شد اين در حالى بودكه برخلاف گذشته كه على اكبر در دادگاههاى مربوط به شكايت سپيده حاضر نمى شد، براى نخستين بار با دستبند به دست و مأمور در برابر قاضى قرار گرفت.
على اكبر به قاضى دادگاه گفت: هرگز قصد نداشته سپيده را طلاق دهد و سپيده خود از او طلاق گرفته و جدا شده است و او قصد داشته با سپيده زندگى كند.
در اين زمان سپيده با ناراحتى گفت: من با عشق و يك دنيا آرزو پاى به خانه تو گذاشتم اما نمى دانستم به اين وضع مى افتم. همسر تو قبل از اسيدپاشى بامن صميمى بود. زيرا نقشه شومى كشيده بود و تو نيز احتمالاً از آن باخبر بودى.
وى گفت: باوجود تمام مشكلاتى كه پس از اسيدپاشى برايم به وجود آمد ولى حالا پس از اين همه سال دارم آن را كم كم فراموش مى كنم اما يك چيز دائماً مرا عذاب مى دهد و آن اين است كه تو بعد از اسيدپاشى مرا رها كردى و زندگى با زليخا را از سر گرفتى در حالى كه من نيز همسرت بودم و تو بارها گفته بودى كه زليخا همسر خوبى نبوده است.
هيچ وقت با خودت فكر نكردى كه من به چه گناهى به اين روز افتاده ام؟
بااين حال حتى بعد از اسيدپاشى من نسبت به تو و همسرت بد نكردم و حتى به خاطر تو به او رضايت دادم.
على اكبر در دفاع از خود گفت: ولى من يك ميليون براى تو خرج كردم.
سپيده گفت : تا كنون بيش از ۱۹عمل جراحى كه هر بار حدود ۱۰ ساعت طول كشيده در يك بيمارستان خصوصى در تهران روى من انجام شده است كه هزينه آن سربه فلك مى كشد من به لطف مردم ايران ، تلاش و پيگيرى گروه جويندگان عاطفه روزنامه ايران و پزشك معالج و آن بيمارستان تا كنون زندگى كرده ام و تو در حالى كه بابت نفقه و مهريه ام چندميليون به من بدهكارى مى گويى يك ميليون تومان سالها قبل به من داده اى؟ عجيب است كه دراين دنيا چرابايد براى تو و همسرت جا باشد، اما براى من جايى نباشد. من امروز باوجود تمام نعمت هايى كه خدا به من ارزانى كرده بود و تو و همسرت با بى رحمى آن را از من گرفتيد با اعتماد به نفس زندگى مى كنم. من نمى خواستم تو به زندان بروى ولى تو حاضر به پرداخت حقوق قانونى و شرعى من نيستى . كمك هاى مردمى چندسال پيش براى من جمع شده بود تمام شده و من براى ادامه زندگى و مداوا به پول نياز دارم.
 على اكبر با بيان اينكه قادرنيست نفقه و مهريه سپيده را بپردازد به زندان رفت.

از كسانى كه مى توانند با كمك هاى مالى شان سپيده را در ادامه راه دشوار زندگى اش يارى كنند درخواست مى شود تا كمك هاى خود را به شماره حساب ۷۰۰۰۱۳۹ قرض الحسنه بانك ملى - شعبه مصلاى تهران - كد شعبه ۹۷۵ به نام سپيده اسدى خاركش واريز كنند.(iran-newspaper)



    ©2013 APG.ir