تعداد بازدید: 3457

توصیه به دیگران 1

پنجشنبه 20 مرداد 1384-0:0

مهتاب

نيما يوشيج


از پدربزرگ ها الزاماً نبايد ميراث آن چنانى بماند همين كه پدر بزرگند كافيست،همين اندازه كه حرف هاى تازه را ابتدا از آنها شنيده‏ايم، اتفاق مهمى افتاده است.

 نيمايوشيج همان على اسفنديارى خودمان است كه در سال 1274 در يوش مازندران‏به دنيا آمد و در يك شب سرد دى‏ماه 1338 در شميران تهران درگذشت.
«ول كنيد اسب مرا» مرا به ياد «آب را گل نكنيد» سهراب مى‏اندازد. بيشترشعرهاى ديگرش نيز چنين است. پس پدربزرگ به هر تقدير ميراثى گذارده است،همين اندازه كافيست، اگر چه عتيقه‏هاى بسيارى نيز دارد:

- آى آدم ها، كه بر ساحل نشسته شاد و خندانيد
يك نفر در آب دارد مى‏سپارد جان.


مهتاب

مى‏تراود مهتاب
مى‏درخشد شب‏تاب
نيست يك‏دم شكند خواب به چشم كس و ليك
غم اين خفته چند
خواب در چشم ترم مى‏شكند


نگران با من استاده سحر
صبح، مى‏خواهد از من
كز مبارك دم او آورم اين قوم به جان باخته را بلكه خبر
در جگر خارى ليكن
از ره اين سفرم مى‏شكند


نازك‏آراى تن ساق گلى
كه به جانش كشتم
و به جان دادمش آب
اى دريغا! به برم مى‏شكند
دستها مى‏سايم
تا درى بگشايم
بر عبث مى‏پايم
كه به در كس آيد
در و ديوار به هم ريخته‏شان
بر سرم مى‏شكند


مى‏تراود مهتاب
مى‏درخشد شب‏تاب
مانده پاى آبله از راه دراز
بر دم دهكده مردى تنها
كوله‏بارش بر دوش
دست او بر در، مى‏گويد با خود:
غم اين خفته چند
خواب در چشم ترم مى‏شكند


نيما سنت‏شكن شعر عروضى در خصوص وزن شعر خويش چنين مى‏گويد:«پايه اين اوزان، همان بحور عروضى است منتها من مى‏خواهم بحور عروضى برما تسلط نداشته باشند. بلكه ما طبق حالات و عواطف خود بر بحور عروضى‏مسلط باشيم».



    ©2013 APG.ir