شعر كردي ، اسا شعرترين شعر بومي ايران
بهمن قره داغي
تنوع قومي ، جغرافيايي و تاريخي ايران همواره در طول درازناي تاريخ كهن خويش ، عامل توليد موسيقي ، ادبيات و ... متنوع و متكثر فراواني بوده است كه خود به عنوان يكي از سرمايه هاي ارزشمند فرهنگي ايران زمين محسوب مي شود . ارزش اين سرمايه بر هيچ اهل خردي پوشيده نيست . پيداست كه بن مايه هاي اصلي اين سرمايه ي سنگين فرهنگي ، همان هويت ايراني – آريايي ست . اقوام ايراني با توجه به خصوصيات خاص جغرافيايي خود ، از هويت فرهنگي خاصي همچون لباس ، زبان و . . . برخوردارند كه هر يك از اين فاكتورها در جاي خود ، قابل پژوهش اند ؛ اما در اين مختصر ديدم بهتر است با توجه به اين كه صفحه ي شعر و ادبيات هفته نامه ي " كاير " مازندران به بحثي تحت عنوان اساشعر در شمار هاي 1204 الي 1208 خود پرداخته خالي از لطف نيست اگر با توجه به اصولي كه اساشعر در تئوري با خويش يدك مي كشد ، ضمن پرداختن و تشريح " اسا شعر" ، نمونه وار چند اساشعر از كهن ترين ، اصيل ترين و آريايي ترين قوم ايراني يعني اكراد را معرفي نمايم .
اگرچه اين قوم در طول تاريخ ، همواره به دلايل مختلف ، مورد بي مهري هاي فراوان حاكمان و فرمان روايان وقت قرار گرفته و محروميت در همه ي ابعاد ، سايه ي سنگين خود را بر منطقه ي جغرافيايي محل سكونت آنها گسترانيده ، با اين كه تجربه نشان داده هرگاه بستر و زمينه ي بروز استعدادي به شكل عادلانه فراهم شده اين قوم سرآمد سايرين بوده ، چنان كه در موسيقي، اكراد با گروه كامكارها ، ناظري ها و تعريف ها و … يا در شعر شيركو بي كس ، لطيف هلمت و … در داستان نويسي و ترجمه ، محمد قاضي و هه ژار و ... آوازه ي جهاني دارند . حال اين كه " اساشعر" تجربه ي نو ظهوري در گستره شعر بومي ايران زمين هست يا خير و كي آن را چگونه مطرح كرده و ... كاري ندارم كه در جاي خود واضح است ، كه اساشعر ، چيزي فراتر از فرم ، زبان و ساخت شعر موجود فارسي از خسروانيات گرفته تا شعر گفتار را ، به همراه ندارد ؛ اما همين اندازه كه به شعر بومي اقوام ايراني نگاهي ويژه دارد ارزش توجه و تمركز را داراست و بايد به اساشعر بومي ايران ، نگاهي دوبار خم كرد حتي اگر در دهكده ي جهاني ، پرداختن به اين امر ، پرستيژي همراه نداشته باشد !!!
« اسا " در معنا به تجربيات ناگفته و فرار ، تبار شناسي و تبارسازي كلمات و تصوير هايي دروني نظر دارد و در صورت به هندسه و معماري نو » به عبارتي ، " اسا " مي خواهد به تصحيح برداشت بيمار گونه ي دروني و بيروني از شعر ، كه همانا شعر كليشه اي و درباري و سفارشي كه يا به كار منبر مي آيد و يا ... بپردازد و رسالت شعر را از حوزه ي پندوارگويه هاي اخلاقي و ... رها سازد . اساشعر مي خواهد ، ضمن به همراه داشتن جوهره ي اصلي شعر ، به جاي مشروعيت بخشيدن به استبداد حاكمان و ترويج چاپلوسي و مداحي گري و ستايش بي مايه وار ملال آور مردم گريز حكام و . . . به رنج مايه هاي انساني انسان كه به قول " صادق هدايت " به آن دردهايي كه همچون خوره روح را در انزوا مي خورند ، بپردازد . يعني تنها شاعر كنار جوي آب ، پنجره ، دريا ، كوه و ... نمي نشيند كه به توصيف جهان خارج بپردازد .
محتواي اساشعر نمودهاي طبيعي و عيني نيست كه « هدف اساشعر رفتن به سوي رهايي و آزادگي دروني و بيروني است كه از يك سو با دورشدن شعر از عوارض غير شعري ، فرم و معناهاي غير ادبي ، عريان شدن از سيرت و صورت كاذب و نماياندن زخم ها ورنج مايه هاي ذاتي شعر ممكن مي شود و از جانب ديگر با دور شدن شاعر از گرايش هاي حزبي و قبيله اي ، پند و اندرزهاي اخلاقي و توصيف ها و نظم هاي عبرت نامه اي و سفرنامه اي كه تعهد هنر به غير خود ، تسلط جريانات غيرهنري را به هنر هموار مي كند و باعث سمت و سوگرايش خاص آن مي شود »
« اساشعر ، ترانه اي روستايي است كه محيط دست خورده يا طبيعت وحشي را در خيالي موسيقايي با واژگاني نژاده بازگو مي كند . » « اساشعر به انتخاب اصلح نظر دارد و خلاقيت در يك تركيب تازه ، در صورت و معنا ؛ انتخاب اصلح همانا مضاميني است كه با ذات شاعر پيوند خورده اند معنا و مضاميني بومي كه آينه ي كوچكي مي سازند روبروي چهره ي جهان فرا بوم . اساشعر فرا بومي ترين شعر بومي است بركه اي است كه دريا را تداعي مي كند و درختي كه جنگل را . تركيب تازه اي است از صورت ها و معناهاي جهاني . » اساشعر نگاه خود را با ديوار بومي گرايي و بومي ستايي و… محدود نمي سازد تا تنگ نظرانه ، نگاه خود را معيار همه چيز فرض كند كه از رسالت اش پيداست تا هست به آيين مرداب مؤمن نمي ماند تا تنها ، نيلوفران را مادري دلسوز باشد ؛ چرا كه « سعي اش بر اين است كه خانواده ي روستايي را به دهكده جهاني ببرد ، در اين كشتزار مي پاشد و مي درود ؛ تا در خود كفايي فرهنگي آبشخوري باشد براي زبان اصيل پارسي و هم با برهنگي و جوهرينه شدن خود زخم ها و شادي هايش را در اين روستاي جهاني به نمايش بگذارد .»
به تعبيري ، " اساشعر" ، خمير مايه ي اصلي " پست مدرن " را تشكيل مي دهد اما چون در لباس فرنگي به ما عرضه نمي شود آغوش ما براي پذيرش آن مادرانه !! بازنمانده !! اسا شعر ، در فرم و محتوي ، كوتاه و مختصر و موجز است اما هايكوهاي 17 هجايي ژاپني نيز نيست بلكه فرم اساشعر به ضرورت محتوا و به شكل جوششي و حادثه وار شكل مي پذيرد . اسا شعر ، بر خلاف هايكوهاي ژاپني ، شعري غير منفعل و بي حس و حركت نيست ، بلكه با موسيقي دروني و نرم خود ، پويا و رونده و فعال است « در عين همزادي از لحاظ خصوصيات بومي با هساشعر و برخي همگوني ها با شعرنيمايي ، متفاوت از آن دو است چنان چه تا گور ، " مرغان آواره " اش را زير تأييد هايكو و ادب ژاپني ها سرود ولي با خواسته ها و شور سرزمين بزرگش هند و گوران شعر نو كردي را با تأثير از نيما و متفاوت از آن » .
به عنوان نمونه ، " ئيمشه وك دلم ته م و مژ پوشه / هه ر وه ك هه ميشه / چه و وه ري مينياگم / تا نم نم بواري ، بواري / وه شه ن له ئاسمان پر ئه نو دلم تاسي خوه رو پوونه و به ر پووله / وه بالام قه د كيشيايه ..." يا " چاوه روانتم / چاوه روانتم ئيواره يه ك بييت و / چراي چروي گونا كانت / له نيو ژووري ته نگ و تاريكي خه يا لما داگيرسينيت . . . / ئاخ .. / ئاخو ئيستا ئه ستيره كان / به بي من / له نيو لق و پوپي مانگدا چون ئه پشكوون ! / " تصاوير در اسا شعر« بيشتر دروني هستند كه از استحاله ي طبيعت زنده در زيان زنده به وجود مي آيند . چرا كه از هر موضوع محض ، با كلمات مربوط به همان موضوع سخن گفته مي شود .
بنابراين ايماژها ، ايماژهاي صرف از طبيعت نيستند و فعل و تحرك در آنها ديده مي شود . ديگر اين كه تصويرهاي دروني ، تصويرهايي هستند كه نمي شود آنها را نقاشي كرد ، مانند بيش تر ايماژهاي شعري نيما يا " ماه سرو بالاي " نظامي و يا " شير آهنگوه مرد شاملو " » و يا : " وه كو كاني / وه كو بنار / وه كو ئه سپي له ميخ ياخي / رين چاوه كانت بكوژن / له م بيده نگي و بارانه ، ئه ترسم وادياره كه س بومي خويني خوا ناناسي / ئه روات . . ئه روات . . . ته روات و / سه ر هه لنا بري / ( حوسيه ين ) ي شله زاوي خه يالي " شاعر اساشعر ، شاعري ست محلي ، بيشتر تصاويري كه در شعرش نقش و شكل مي گيرد ، همان تصاويريست كه در طبيعت محل زندگي اش حضور دارند اما نه درست كپي آن تصاوير ، كه تصاويريست كشف شده در لابه لاي آن تصوير طبيعي و ... " گوشه ي له چه ود / شيه و كه / تاوه دريژاي هه ر چي شه وار زمسانه / بنيشم و / خيالد له دلم برسم ! / "
منابع و مآخذ :
1- قيصري ، جليل . هفته نامه " كاير " مازندران ، شماره 1204 ، مورخه 18 تيرماه84 ، ص 4 . 2- قيصري ، جليل . هفته نامه " كاير " مازندران ، شماره 1204 ، مورخه 18 تيرماه84 ، ص 4 . 3- جعفري كجوري ، سعيد . هفته نامه " كاير " مازندران ، شماره 1207 ، مورخه 8 مرداد ماه 84 ، ص 4 . 4- قيصري ، جليل . هفته نامه " كاير " مازندران ، شماره 1204 . 5- قيصري ، جليل . هفته نامه " كاير " مازندران ، شماره 1204 . 6- قيصري ، جليل . هفته نامه " كاير " مازندران ، شماره 1207 . 7- قره داغي ، بهمن . مجموعه شعر ده لاقه ي ده ريا ، نشر ژيار ، سنندج 1383 ، ص 35 . 8- كريمي ، كامبيز . مجموعه شعر له چوار گوشه ي ته نگي ته نياييدا ، سنندج ( 1373 ) ، ص 9 . 9- قيصري ، جليل . هفته نامه " كاير " مازندران ، شماره 1204 . 10- كريمي ، كامبيز . له چوار گوشه ي ته نگي ته نياييدا . 11- قره تپه ، صلاح الدين . وه سقانم بنوسم . . . ، نشر صبح روشن ، كرمانشاه 1384 .
بهمن قره داغي - (b_gharehdaghi@yahoo.com)
WWW.Vashanshear.Blogfa.Com