تعداد بازدید: 3108

توصیه به دیگران 1

چهارشنبه 23 شهريور 1384-0:0

امروز در تاریخ : درگذشت شيون فومني

شيون در سال 1347 به استخدام اداره آموزش و پرورش استان مازندران در آمد و سال ها در مناطق مختلف شمال ایران به تدریس پرداخت.


میر احمد سید فخری نژاد مشهور به شیون فومنی سوم آذر 1325 در فومن به دنیا آمد و با علاقه ای که به ادبیات داشت به شعر روی آورد و با تاثیرپذیری از فضای سرسبز شمال به خلق آثار هنری و ادبی دست زد . زبان شعری شیون آنقدر ساده و صمیمی است که گاهی می توان رگه هایی از زبان مردم گیلان را در آن مشاهده کرد ...

 این شاعر و ترانه سرا دربیست و سوم شهریور ماه 1377 کوچید  در سیلمان داراب رشت ، در جوار میرزا کوچک خان جنگلی به خاک سپرده شد.

از آثار منتشر شده شیون می توان به پیش پای برگ ( شعر)، یک آسمان پرواز(شعر)، از تو برای تو( شعر)، رودخانه در بهار( شعر)، شروه های شیرین( شعر)، در هوای یوش( شعر)، کودک خیالی ( مجموعه شعر های کودکانه)، کودک لجباز ( قصه منظوم کودکانه)، با اهل طرب( ترانه)، دره ی پروانه ( دفتر قصه ) اشاره کرد .

شیون ، تحصیلات ابتدایی خودرا درشهر رشت سپری کرد و پس از آن به شهر کرمانشاه  رفت ودیپلم را در همان شهر گرفت . در سال 1346وارد سپاه دانش زنجان شد و یک ‌‏سال بعد به استخدام اداره آموزش و پرورش استان مازندران در آمد و سال ها در مناطق مختلف شمال ایران به تدریس پرداخت.

زندگی درطبیعت زیبای شمال و دریای بیکران خزر تاثیری قابل توجهی بر او گذاشت و چندی نگذشت که او احساسات خود را در قالب شعر به تصویر کشید . توجه به فرهنگ و مردم سرزمین خویش از خصوصیات بارز شعرهای شیون به شمار می‌‏رفت‌‏که او را در جمله شاعران مورد علاقه مردم شمال قرار می داد.طبیعت سبز شمال ایران ، زندگی و آداب و رسوم مردم از الهامات شعر شیون بود که آنها درکلامی آهنگین وموزون به تصویر کشید.


شیون علاوه بر سرودن شعر در قالب های کلاسیک(رباعی، غزل،مثنوی، دوبیتی)، در قالب نیمایی نیز شعرسروده است ، که  از زیبایی خاص خود بر خوردار هستند.زبان شعری شیون ساده و صمیمی است که گاه رگه هایی از زبان مردم گیلان را می توان در آن مشاهده کرد.

او علاوه بر فعالیت در عرصه ادبیات بزرگسال در زمینه ادبیات کودک و ترانه نیز فعالیت داشت.

شعری از مجموعه شعر" از تو برای تو "  سروده زنده یاد فومنی را می خوانید : 

دو آبدانه ، همین!

وزید صاعقه - از من چه مانـد! - خاکستر
وکنده‌‏ ای که همه چشم سوز واشک ‌‏آور

خــزان ، کشیــد نخ بخیـه کتابـم را
ورق ورق همـه برگم به باد رفت دگر

گرفت شعله در آغوش قهر خویش مرا
پرنده‌‏ها همه بـا من شـدنـد خاکستر

پرنده‌‏های من آری ، پرنده ‌‏های جوان
پـر از غـرور پـریدن پر از سرور سفر

هنوز لانه‌‏ شان بوی دور دستان داشت
وآفتـاب زمستـان که مـیـ‌‏‏زد آنجـا پـر

چـه بودم آه درختی به کـوه لم داده
برای صبـر زمستانی‌‏ام شکــوفه ظفـر

شکست پشت و ندانستم از کجا خوردم
مـرا که بـود هـزاران هـزار سیـنه سپر

دریـغ و درد چه آسان به دست باد افتاد
نشـان عاشـقی ما- دو قلب و یک خنجر

تو در وجود من آوخ ! چه گریه می‌‏کردی
امیــد زندگی‌‏ات بـود تــا دم آخــر

ولی مـن، آه بهـارم گذشتـه بود دگر
یکی دو هفتــه بیایــم مگر به کار تبر

درخت من! چه خلیلانه خرقه بر تن کرد
خوشا شگفتـی شولای تار و پود شـرر

دو آبـدانه ، همیـن -  بر مـزار من بارید
نداشـت آمــدن پیــک نو بهار ،  ثمر ...

(irib+mehrnews)



    ©2013 APG.ir