جُنگ نظاماي مازندران
محمد تقي دانش پژوه
اين جنگ به نظم و نثروزبان عربي و فارسي است درباب شعر، ادب، حديث، فقه، پزشكي وتاريخ با چندرساله به روش شيعي، ازنظاما فرزند تاجايانظام الدين احمدطبيب ... كه درقرن يازده (ه.ق) نگارش شده ـ نظامادربين سالهاي 1028-1051 دردستگاه قطب شاهيان كارميكرده ـ مشخصات ظاهري كتاب ـ اهميت اين جنگ جهت تاريخ فرهنگ ايران ـ فرماني ازطرف شاه عباس به قاسم بيك درسال 1031 ه.ق كه درباب فتح سرزمين قندهار وگشودن دژ هرمز آمده است.
در كتابخانه مجلس شوراي ملي جنگي است به نظم و نثر فارسي و عربي در شعر و ادب و حديث و فقه پزشكي و تاريخ با چند رساله بروش شيعي از نظاما فرزند تا جا يا نظام الدين احمد طبيب فرزند تاج الدين محمد علي اخي غفاري ساريي مازندراني ( ص 254( كه خط او هم در قرآن هت ، نوشته او در 18 ع 1 ر 1028 ( ص 224 و 169) و 17 ذح 1029 درشهر آمل (121ص) و در رجب 1020 در مشهد سلطان ابراهيم ابوجواب كه او ناظر اين مشهد بوده است( ص 24) و در نزديك به پايان ج 2ر1037 كه وي ناظر آستان قدس رضوي بوده است( ص 415) و در صفر 1040 (ص 372) در 19 ذ ق 1044 در فتح پورميان اگره و الله آباد و در 6 ع ر 1045 در فتح پور الله آباد ( 263) و در ع 2 ر 1048 در حيدرآباد و در 16 رمضان 1048 در روتساي تلنگانه هند ( ص 382) و در روز پنجشنبه 23 شعبان 1048 كه به فرمان عبدالله قطب شاه ( 1020 – 1083) باري جمع بندي و ضبط چهار روستا ( قراي ربع) به روستاي « جاگير» خود رفته بود ( ص 129) و دردهة يكم صفر 1051 ( ص 268) و در 14 صفر 1051 در چناوه نزديك بنارس ( ص 240 و 244).
پس او از 1028 تا 1051 در شهرهاي آمل و مشهد و هند بوده و در دستگاه قطب شاهيان هم كاري داشته و در روزگار شاه عباس ( 996 – 1038) و شاه عباس دوم ( 1052- 1077) ميزيسته است . همچنين او از اخيان يا جوان مردان است و از غفاريان كه بايد نسب و لائي باشد گويا وابسته به بابوييان كاكويي غفاري يا دشده در وقف نامه ده نمك گرمسار نوشته علاءالدوله سمناني در 704 و اميدواران غفاري كاشان(1).
اين جنگ به خط نسخ و نستعليق راسته و چليپا است از خود نظاما و چند تن ديگر كه به يادگار براي او چيزي نوشتهاند ، به اندازه وزيري نزديك به 561 ص با برگ شماري كهن كه در گوشه برخي از برگها ديده ميشود و از اغاز چند برگي افتاده و در انجام هم شايد افتاده باشد، در جلدي تميماجي سبز مقوايي شماره 9187 فهرست نشده مجلس ( 5624ر12092). اين جنگ درست ماند جنگهاي محمد مقيم و محمد صفي هر دو كتابدار ( سپه سالار تهران 2929 و 2931و 5938 ( 4 : 79 و 80 و 88) و جنگ ميرزا محمد فياض سبزواري ( نسخه آقاي اميري فيروز كوهي كه اكنون در دانشگاه نگاه داري ميشود) است و براي تاريخ فرهنگ آن روزگار بسيار ارزنده است.
در آغاز اين نسخه شعر محد نجفي است و در آن عباراتي اط شيخ بهائي آمده با دعاي «دام ظله» نيز رباعيات منتخب مومن حسين يزدي در آن ديده ميشود و همچنين خطوطي كه تاريخهاي 1031 در فرح آباد ( ص 447) و ع 1ر1033 ( 475) و رمضان 1034 ( ص 182) و دهه سوم صفر 1036 در كالنجر ( ص 454) و 1038 در نجف ( ص 169 و 179( و 12 ذ ق 1046 ( ص 549) دارد.
اينك نام برخي از دانشمنداني كه در آن يادگار براي دارندة جنگ چيزي نوشتهاند نمونهوار در اينجا مي بينيم:
1 – احمد بن عبدالكريم حسيني ( ص 379) گويا همان سيد احمد حسيني مازندراني جانبازان كه در خدمت او در 3 صفر 1039 در كالنجر هند چيزي در آن نوشته شده است ( ص 385).
2 – اسماعيل پازاوري مازندراني ( ص 108).
3 – افضل بن محمد حسين موسوي مازندراني در 1050 در حيدر آباد ( ص 316).
4 – روح الله بن خاوجه مازندراني در 27 شوال 1043 ( ص 223).
5 – آقا زين الدين محمد كرماني ( ص 559).
6 – شمساي شفيعي مازندراني ( ص 523).
7 – شيخ بن خضر طبيب لاهيجي ( ص 234).
8 – عبدالحسين بن حاجي عبدالعلي باراو بيدهي(؟)مزندراني در محرم 1035 ( ص 47) و در 13 رجب 1036 در اشرف( ص 508).
9 – عبد العظيم بن عباسي حسني مازندراني مخلص معتقد صاحب بياض در 1030 ( ص 416).
10 – عبدالغفور مازندراني در ذ ح 1038 در دژ كالنجر هند( ميان ص 28 و 108).
11 – عماد لمراسكي براي صاحب كتاب در 1030 ( ص 67).
12 – محمد باقر چكني در روز دوشنبه 7 شعبان 1035 بريا مخدومي ملاذي مطالعاً ( ص 497).
13 – محمد تقي مخلص صاحب الباض در شعبان 1037 در مشهد ( ص 409 و 411و 541).
14 – محمد رفيع بن حكيم ابي اقاسم لاهيجي در 5 صفر 1068 در گنگ هند ( ص 229) و در روز 11 ع 1ر 1075 در اوسه هند هنگامي كه او يكي از اميران خاقان هند بوده است(ص 495).
15 – محمد بن شريف محمد قائمي ( ص 179) در صفر 1030 درساري مازندران ص ( 524 و 529) و در رمضان 1034 در نزد صاحب المجموعه در همان شهر ( ص 398).
16 – محمد عارف بلخي( ص 551).
17 – محمد علي رجي به دستور صاحب كشكول در چناوه در 26 رجب 1052( ص 149).
18 – محمد قاسم غفاري در اشرف ( ص 28) و در مشهد ( ص 228).
19 – محمد بن مقيم محد باقر در لاهيجان گيلان در 1036( ص 25).
20 – نصر بن اسماعيل رازي به فرموده شيخ الاسلام نظاما عليا( ص 488).
در اين جنگ كه چنانكه ديدهايم « بياض ، كتاب ، كشكول، مجموعه » خوانده شده است( ص 420 – 421) فرماني است از پادشاه صفوي بنام سراج الدين قاسم بيك سپه سالار مازندران در شعبان 1031، كه شرح آن در عالم آراي عباسي ( ص 970 – 977 – 979 – 982) آمده است يا د شده است. مانا اين فرمانفتح نامه ايست كه شاه عباس به همان قاسم بيك درباره اين دو پيروزي خويش نوشته است.
در فهرست فيلمها ( 1: 211 و 223 و 235 و 236 و 768) از فتحنامه شاه عباس به عبدالعزيز و از فتح نامه شاه عباس دوم به علي پادشاه فرمان روي بصره در 1059 و به پادشاه هند همه درباره قندهار ياد شده است.
اينك دراينجا فرمان قاسم بيك را مي بينيم:
الملك الله . نصر من الله و فتح غريب و بشر المومنين ،يا محمد ، علي ،يا علي. ( موضع مهراشرف اعلي).
فرمان همايون شرف نفاذ يافت آنكه رفعت پناه سراج الدين قاسم بيك سپه سالار مازندارن بهشت نشان به عنايت بي غايات شاهان و نوازشات بلانهايات پادشاهانهعز افتخار و شرف امتياز يافته بداند كه چون هميشه مهام اين دولت سعادت فرجام به يمن الطاف الهي و به بركات تولا و بندگي خاندان قدسي نشان نبوت و ولايت و غلامي آستان غرش مكان امام المشارق و المغارب علي ابن ابيطالب عليه السلام و باقي حضرات مقدسات ائمه معصومين صلوات الله عليهم اجمعين صورت انجام و حسن انتظار پذيرفته هراراده و مدعا دولت اوليا قاهره به منصه ظور جلوه گر گرديده به حصول آن مقاصد و مرام دوستكام و مقضي المرام شديم و معني بر عالميان سمت ظهور دارد چه كه ملك قندهار و زمين وار ملك موروثي و مكتسبي اين خاندان ولايت نشان است و بعه اقتضاي روزگار و حوادث ليل ونهار ايامي چند به تصرف منسوبان سلسله رفيعه فرمان فرماي ملك هندوستان درآمده و نواب كامياب همايون ما بنابر روابط دوستي و اتحاد قديمي كه في مابين ما و آن سلسله رفيعه واقع است به مسلحه گذرانيده و در مقام استرداد آن نيامده با آنكه دو سال قبل ازرين درباب طلب ولايت مزبور ابلچي فرستاديم وايمائي در آن نموديم ايلچي را نگاه داشته به تغافل ميگذراندندو بنابراين همت ولاانهمت شاهنشاهي اقتضاي تسخير آن ولايت كرده نان عزيمت به آن صوب در حركت آمده روز چهارشنبه هشتم رجب المرجب سنه 1030 هجري به ظاهر شهر و قلعه رسيده نزول اجلال فرموديم و به ملاحظه دوستي و روابط اتحاد چند روزي محصوران قلعه را مهلت داديم كه شايد به دلالت عقل دوربين طريق امن و سلامت اختيار نموده بيرون آيند.چون محصوران در طريق تمرد و عصيان و مخالفت و طغيان اصرار نمودند عساكر فيروزي مآثر را به محاصره مامور فرموديم.
بنا عليه غازيان شير شكار اطراف و جوانب سيبها پيشس برده در عرض بيست روز برج و باره قلعه را منهدم گردانيدند.
عجز و اضطرار بر محصوران راه يافته دانستند كه كار بر ايشاتن تنگ شده تاي مقاومت ندارند. شفعاء انگيخته دست بر دامن استيمان زده امان طلبيدند. چون عفو اغماض موروثي اين دودمان كرامت نشان است همان رابطه دوستي را منظور داشته آن جماعت را از قهر و سخط پادشاهي ايمن ساخت امام داديم، و به تاريخ يازدهم شهر شعبان المعظم سنه مذكور عبدالعزير خان كه از خواجههاي ماوراء النهر و حاكم قندهار بود با ساير امراء و اعيان خصوصا شمشير خان و علي قلي خان رومي و ميرزاشاه ولدخان دوران و بابازاده و خواجه آفتاب و ميرزا فاضل مشهور به مخدوم زاده (2) از قلعه بيرون ] نزد[ ما امده و مدعيات آن جماعت را به مقتضاي عطوفت ذاتي و مروت جبلي و توجهات خسروانه به عز انجاح مقرون گردانيده به خلاع فاخره سرافراز فرموده با اهل و عيال و اسباب و اموال مصحوب كسي اعتمادي روانه ولايت تته نموديم، و قلعة قندهار و زمين داور باقلاع تابعه به موجب تفصيل ضمن تصرف اولياي دولت ما درآمده. و ديگر ازمويدات اقبال كه همواره قرين حال دولت ابدي الاتصال است آنكه قبل از ين ايالت و شوكت پناه عالي جاهي نظاما للماره و الاله و الاقبال اما قلي خان بيگلر بيگي فراس به تسخير ولايت هنوز هرموز و قلاع بنادر آنجا كه به تصرف فرنگيه پرتگاليه رفته بود، درين وقت كه رايات نصرت آيات به ساحت ولايت قندهار نزول اجلال آراست، عريضه خان مشاراليه مشتمل بر فتح ولايت و تسخير آن مملكت و قلاع تابعه بنادر آنجا و به دست آمدن رشها و كلتانها(؟) و كشتيها كه مملو از توپ با آلات حرب بود نوشته كه به نيروي دولت شاهي بدان طبقات ظفر يافتند، و قلاع مذكوره را فتح نمودند. مي بايد كه به ورد اين مژده مسرور و شادمان بوده و بجهت و شادي به ظهور آورد و همواره سوانح آنجايي عرضه داشت نموده به توجهات بي كرانه خسروانه مستوثق و اميدوار باشند و در عهده دانند. بتاريخ شهر شعبان المعظم سنه 1031 هجري.
پاورقيها
1 – موسيقي نامه نگارنده ص 198 – فهرست سپه سالار 5: 82 فرهنگ ايران زمين 19: 13 و 20 : 149 تا 155 و 213 و 239و در اشرف( ص 508).
2 – درهامش آمده: اسامي امراء و اجناد.