خرجم با خودم آقام تو باشي؟!
نقل روايي چند خبر در مازندران(محمود زارع-ساري)
نمي دانم بالاخره مي توانم عاقبت اين حرف ها را كه از جرم كوچكي (زبان) به معني اعم آن نشات مي گيرد؛ بدون ارتكاب به جرم بزرگي ( ؟!! ) به سرانجام برسانم يا نه؟! كه به نظرم آمد فرموده آن بزرگ ترين آدم گيتي : « اللسان جرمه صغير و جرمه كبير » … اما يارب نظر تو برنگردد…!
مطالب بيشتر را در پايگاه اينترنتي صاحب اين« حرف ها » به نشاني زير؛ مي توانيد ملاحظه فرماييد: WWW.BAHOO.BLOGFA.COM
- روايت نخست:
اين روزها به مناسبت « آيين مهرورزي »! بجز مردم كه « عمل » مي كنند ؛ مديران و روساي دستگاه هاي اجرايي دولتي در استان « حرف » مي زنند! خوب ؛ هر كسي را بهر كاري ساخته اند! اين است كه هر كدام مشغول ايفاي نقش خود مي باشند. مردم كه گفتيم« عمل » مي كنند ؛ پس روي سخن ما با مديران و روساست كه « حرف » مي زنند.
حالا چه كار داريم كه ؛ « حرف خوب نمي زنند »!! اما هنر « خوب حرف زدن » را الحمدلله دارند. به قول قديمي ها : « كج مي گن ؛ اما رج مي گن »!! آقاي سرپرست ارشد استان ، به همين مناسبت ؛ حرفي زدند كه تيتر بشير هم شده بود " با بسيج امكانات ، مهر را با آيين مهرورزي آغاز نماييم" ! انصافا آيا ايشان خوب حرف نزد؟! و چه قدر هم اديبانه و ظريف و رمانتيك! البته ايشان سياسي هم حرف مي زند . مثلا به دستگاه هايي نظير شورا و انجمن و بخشداري و فرمانداري و…دستور « همكاري » مي دهد! و بر آگاهان پوشيده نيست كه به كارگيري واژه دهن دشتي به نام « همكاري » از سوي مافوق به مادون در صحنه هاي اجرايي و اداري ؛ چه عواقبي را براي خلق الله در بر خواهد داشت!
به كارگيري ادبياتي از اين دست در تعاملات اداري و اجرايي ؛ ديگه براي ما مفهوم و معني خاص خود را پيدا كرده است و بي انتظارنتيجه در آينده ، مي دانيم كه دستورگيرندگان ( يعني همان هايي كه مادون هستند ) چقدر خيال شان راحت مي شود . چون اين مديران محترم مادوني ها هم بالاخره بر اساس سنت رايج معمول تاسي مادون به مافوق ؛ حتي حضور در يك جلسه غير دولتي مهرورزي را كه در آن جا البته فقط « حرف » مي زند ؛ مي تواند در گزارش كار خود – تازه از ايشان اگر گزارشي هم بخواهند – به عنوان انجام دستور مافوق مبني بر « همكاري » تلقي كرده و قس علي هذا! و به هيچ وجه هم اين شيوه از انجام وظيفه در اين جا ، براي مسئولان محترم تر از مردم ! نه غلط بوده و نه به معني عدم اجراي دستور مافوق تلقي مي شود. زيرا چه كسي مي تواند بگويد كه ؛ مقدم محترم اين مسئول را كه براي حضور در جلسه معمولا با پارچه نوشته هايي هم گرامي مي دارند و بيشترش را هم در صدر و ذيل جلسات اين گونه ؛ بعضي ها به مداحي سپاس و تقدير؛ تزيين مي نمايند ؛ در واقع از مصاديق « همكاري » نيست؟!
يك مدير يا مسئولي كه واقعا بخواهد به جاي حرف ، عمل کند ؛ نمي گويد يا نمي نويسد كه … همكاري نموده و… بلكه منطقا بايد بگويد و يا بنويسد كه ( في المثل ) : … بر اساس برنامه ريزي از پيش تهيه شده در راستاي اجراي موثر و به موقع اين طرح و…. و نيز بر اساس شرح وظايف تفكيكي كه در جلسه هماهنگي قبلي در اين باره صورت پذيرفته….. ضرورت دارد كه اداره تحت مسئوليت شما دقيقا بر طبق آن عمل و نتيجه آن را به همراه پيشنهادهاي كارشناسي شده جهت هر چه موثرتر و كم هزينه تر برقرار كردن اين آيين براي مواقع آتيه به جايگاه مربوط منعكس نمائيد….
نمي دانم ؛ بالاخره چيزي شبيه به اين را قاعدتا براي مسئولان بايد ابلاغ كرد تا بتوان باور كرد كه آقايان مي خواهند كار كنند ! معاون محترم ايشان هم پس از ايشان همه نهادها را به ويژه بخشداري ها را در خصوص آيين … باز توصيه به « همكاري » فرموده اند. اين معاون محترم البته باين هم قانع نشد كه بخشداري ها و… را به همكاري فراخواند ! بلكه مردم و نهادهاي غير دولتي را ( يعني همان هايي كه برعكس، به جاي حرف عمل مي كنند ) نيز در اين باره به همكاري فراخواند. گويا اين حضرات محترم اگر فراخواني نفرمايند ، مردم بي خيال اين مراسم مي شوند!!
اصلا اين سبك ازادبيات براي انجام وظيفه، تنها در سطحي بسيار بالاتر از امثال ايشان مي تواند توجيه و مصداق داشته باشد. مثلا چنان چه مقام معظم رهبري در اموري چنين فراخواني هايي را داشته باشند ؛ توجيه داشته و قابل انتظار است . نمي گوييم غير از اين جايگاه نبايد چنين فراخواني هاي خيرخواهانه اي را داشته باشد ؛ اما ديگر مابقي و به خصوص كساني كه شان اجرايي صرف دارند، بايد به جاي نصحيت پراكني به اين و آن ( و علي الخصوص نصيحت به مردم كه تنها عمل كنندگان صادقتر از بعضي از مديران مي باشند ) به وظايف محوله خويش عامل صالح باشند .
ديگر اين خير خواهي هاي زياده بر انتظار مردم را پيشكش شما كرده و انتظاري نداريم. شما همين كه به آن ماموريت هاي تدوين و مقرر شده خويش به شايستگي بپردازيد ؛ براي هفت جد كه نه بلكه براي يك نسل بعدي ما هم اگر اثري داشته باشد ؛ كافيست!
حالا مي رسيم به اينكه چرا چنين تيتري را براي اين موضوع برگزيده ايم؟! اصلا چه ربطي دارد ؟ كه نوشتي : خرجم با خودم ؛ آقام تو باشي؟! خوب ربطش اينه كه اگر قراره كه ما مردم تنها به اين امورات به صورت عملي پرداخته ( كه خواهيم پرداخت؛ حداقل چون فقيريم - از بركت مديريت بعضي از مديران محترم – در احساس فقر با آنان هم دردي خواهيم كرد؛ كه عميق تر از حتي آن به اصطلاح همكاري مورد توصيه شماها مي باشد ) و خيلي امور ديگر را خودمان هزينه كنيم و به خرج برسانيم ؛ توجيه آقايي شماها بر ما چيست؟ و اصولا چه نيازي به آن؟! آيا فكر هم نمي كنيد كه اين توصيه هاي اخلاقي خيرخواهانه را( كه احتمالا هم با فراهم شدن رضايت روحي و قلبي مبني بر اين كه داريد، وظيفه توصيه به معروف را عمل مي كنيد؛ همراه است ) روي ديگري از واقعيت در بر دارد و آن اين كه چرا اين همه فقير شديم و فقير داريم ؛ در حالي كه بر روي گنجينه ها ( ي واقعا فيزيكي ، نه صرفا گنج هاي از نوع ادبي آن!! !!) به سر برده و خوابيده ايم؟!
شما مديران بعد از ربع قرن تجربه و حضور در مصادر مديريتي كه حتي براي ارتقا خويش آنها را با افتخار طرح و تعريف و تبليغ مي كنيد؛ را در اين ميانه و در پي جويي فقر مردم ( به ويژه فقر مردم اين خطه سبز و قطعه بي بديل خداوندي ( مازندران ) در نمايش هر گونه نعمت اعطائي ؛ ) بايد در چه جايگاهي از تاثير گذاري پيدا كرد و نشاند؟! شماها در علت هاي بروز اين همه فقر و فاقه مردم محروم - كه ايمان سوز هم هست – در كدام بخش از زنجيره علتي آن قرار داريد ؟! و اصولا آيا خود را در بروز اين وضعيت بعنوان مدير و معاون و رييس ؛ مسئول مي دانيد؟ و يا آن كه فرافكني علت ها را استاديد!!!
شرط صداقت و تضمين باور مردم در اعتماد به مديريت هاي علتي ( علت اين گونه وضعيت ها ) در وهله اول ، پذيرفتن نقش و تاثير خويش در اين وضعيت بوده – كه البته نيك مي دانيد كه لوازم چنين پذيرشي جز عذرخواهي از قصور و تقصيردر نزد مردم به عنوان ولي نعمت شماها نيست – و تا اين شرط عمل نشود آن هم نه سياسانه بل صادقانه ، هيچ باوري را در اعتماد مجدد بخود به انتظار ننشينيد. حداقل در قرار گرفتن در جايگاهي كه شايسته ترهايي هم از شمايان قطعا بوده اند و هزينه حضور شما( شماي نوعي را مي گويم ) را به قيمت انزوا و خانه نشين كردن و گوشه نشين كردن همان شايسته ترها ، همواره شاهد بوده ايم ، مي توان به اين باور رسيد كه تنها علت فقر ؛ منظورم يكي از اصلي ترين علت هاي فقر جامعه به مديريت شماها برمي گردد كه نتوانستيد در تلفيق درست منابع ( كه خود معترف به وفور آن خوشبختانه هستيد ) و اين همه سرمايه هاي سرشار ، كارآيي لازم را پيدا كنيد!
عجب طنز تلخي شده است كه ( خرج در اينجا به معني اعم آن مدنظر است) آري ! آقاي مدير ! اگر خرجم با خودم ؛ چرا آقام تو باشي ؟!
- روايت ثاني: عادت دارم كه در هبه ها يا مي توانيد در مهرورزي ها؛ تقريبا تعاوني هديه دهم . يعني به همراه جنس اصلي كه بعنوان هديه منظور مي دارم، كالايي را به ضميمه تقديم کنم. اين مطلب ديگه از جرم كوچك ديگران ( سايت عدالت خانه اسلامي ) هست و مسئوليت آن در صدور ، با من نيست ... شما اين ضميمه را اصلا بي ارتباط با روايت نخست ما نبينيد و ما البته روايت هاي ديگه اي را هم به طور مسلسل ادامه خواهيم داد.
حالا اين هم ضميمه : اف بر اين عدالت اجتماعي ..." پدري كه به دليل فقر شديد، پسربچه 8 سالهاش را به مبلغ 200 هزار تومان در سال اجاره داده بود، سرانجام او را پس از ضرب و شتم فراوان، به طرز فجيعي به قتل رساند..."
همان طور كه شنيديد شاهد تقدير و تشكر خانواده گنجي نسبت به اقدامات قوه قضاييه در باره گنجي بوديم و 16 ميليون تومان براي درمان وي هزينه شد... دو مرد پس از مصرف الکل دست و پای دختر شهرستانی را بسته و به وی تجاوز می کنند...
1- پدري كه به دليل فقر شديد، پسربچه 8 سالهاش را به مبلغ 200 هزار تومان در سال اجاره داده بود، سرانجام او را پس از ضرب و شتم فراوان، به طرز فجيعي به قتل رساند.
2- سخنگوي قوه قضاييه در خصوص ادعاي همسر گنجي مبني بر انتقال وي به بند انفرادي كه مورد سؤال يكي از خبرنگاران بود، اظهار داشت: همان طور كه شنيديد شاهد تقدير و تشكر خانواده گنجي نسبت به اقدامات قوه قضاييه در مورد گنجي بوديم و 16 ميليون تومان براي درمان وي هزينه شد و در حال حاضر وضعيت وي خوب است و در بند عمومي است.
3«عليرضا ــ خ» پدر 31 ساله «صابر» در بازجوييها ضمن اعتراف به قتل پسرش اذعان كرد: يك ماه پيش از مرگ «صابر»، «اصغرــ ب» به همراه شخصي به نام «عبدالله» به منزل ما در روستايي واقع در صومعهسرا آمد و از آن جا كه در پي استخدام يك كارگر براي قاليبافي بود، به دليل فقر و تنگدستي «صابر» را در قبال دريافت مبلغ 200 هزار تومان در سال به او دادم. او گفت: پس از گذشت 10 روز از عزيمت پسرمان، من و همسرم براي ديدن «صابر» به نظر آباد رفتيم كه او را سرحال، تميز و با لباسهاي مرتب ملاقات كرديم. اين پدر فرزندكش در ادامه اعترافات خود اذعان كرد: در مدت يك هفتهاي كه «صابر» به خانه بازگشته بود، مدام بيتابي ميكرد و از من ميخواست كه او را نزد خانواده «اصغر ــ ب» بازگردانم . اين متهم به قتل در پايان اعتراف كرد: سرانجام زمانيكه با پسرم به نظرآباد بازميگشتيم، در راه ، او به يك باره به سمت منزل مورد نظر از دست من فرار كرد كه همين امر موجب عصبانيت من شد و از آن جا كه نتوانستم خود را كنترل كنم، «صابر» را با كمربند مورد ضرب و شتم قرار داده و سرش را با شدت به تير برق همان حوالي كوباندم تا اين كه طي يك تعقيب و گريز، بالاخره به منزل «اصغر ــ ب» صاحبكار وي رسيديم.
4- به گزارش خبرگزاري فارس جمال كريميراد صبح امروز سه شنبه در نشست هفتگي خود با خبرنگاران ضمن تبريك اعياد شعبانيه و ولادت با سعادت ولي عصر (عج) گفت:اميدارم خداوند توفيق دهد كه از مدافعان واقعي امام زمان باشيم تا در محضر ايشان سربلند باشيم.(؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!)
5- دكتر آزيتا خاتمي، كارشناس پزشكي قانوني در اين باره به ايسنا ميگويد: بر اساس تحقيقات، پديده خشونت شديد والدين عليه كودك به طور معمول در خانوادههايي رخ ميدهد كه در درجه اول در وضعيت نامناسب معيشتي به سر ميبرند و عدم توانايي اقتصادي، آن ها را در بخشهاي فرهنگي و تربيتي در سطوح بسيار پايين قرار ميدهد؛ بطوري كه واقعيتهاي تلخ اجتماعي از قبيل فقر، كمبود امكانات زندگي و بيكاري، خانواده را به انواع آسيبهاي اجتماعي از جمله طلاق، سوءمصرف مواد مخدر و ... مبتلا ميكند تا آن جا كه هيچ يك از اعضاي اين جمعتي آسيبپذير و كم درآمد از زندگي احساس لذت و رضايت نكرده و دچار درماندگي ميشوند.
6- به گزارش ايسنا، تاجيك مدير اجرايي اين همايش هدف از برگزاري اين جشنواره را ترويج فرهنگ مصرف فرآوردههاي دريايي و افزايش حجم توليد اين فرآوردهها عنوان كرد و گفت:« پس از موفقيت در طبخ بزرگترين املت پنج تكه جهان و ماكاروني 800 كيلويي در نظر داريم به منظور آشنايي هر چه بيشتر مردم با ارزش غذايي فرآوردههاي دريايي طبخ بزرگترين كوكوي ماهي جهان را به وزن نيم تن، ارتفاع 15 سانتيمتر و طول 10 متر مهرماه امسال انجام دهيم.» وي افزود:« در طبخ اين كوكوي ماهي از پنج هزار تخممرغ و 100 ليتر روغن و بالغ بر 200 كيلو خميرماهي گرمابي استفاده خواهد شد.»
7- به گزارش خبرنگار سرویس حوادث ایسکانیوز، دختر 17 ساله ای پس از فوت پدرش از کرمانشاه به تهران می آید تا در منزل یکی از بستگان زندگی کند. وی پس از مدت کوتاهی وضع پوشش خود را تغییر داده و با ظاهری زننده در جامعه حاضر می شود. هفته گذشته وی در حالی که کنار خیابان ایستاده بود سوار ماشین سمندی می شود که راننده آن مرد متاهلی به نام حمیدرضا بود حمیدرضا و دختر 17 ساله با هم رابطه دوستی برقرار می کنند و طی قرار ملاقاتی که با هم می گذارند حمید رضا به همراه پسر عمویش دختر را سوار خودرو کرده و به باغی در کرج می برند. دو مرد پس از مصرف الکل دست و پای دختر شهرستانی را بسته و به وی تجاوز می کنند. 8- و ما همچنان منتظران عدالت اجماعي هستيم..... منبع اين مطلب: http://www.adlroom.com/modules.php?name=News&file=article&sid=1504
محمود زارع - (mahmood.zare@gmail.com)