تعداد بازدید: 9060

توصیه به دیگران 2

شنبه 29 فروردين 1394-2:17

عوامل مؤثر بر رشد صنايع نساجي مازندران در عصر پهلوي

برپايي واحدهاي گوناگون صنايع نساجي در مازندران، زمينه ساز تولد يا تكوين حيات شهري در برخي نقاط مازندران بود.


مازندنومه؛ سرویس فرهنگی و هنری، زمانه حسن نژاد، دانشجوی دکترای تاریخ محلی دانشگاه اصفهان:

چكيده
تأسيس و رشد صنعت نساجي در عصر پهلوي، مازندران را به عنوان يكي از قطبهاي اين صنعت در ايران مطرح كرد. نساجي مازندران نقش قابل ملاحظه اي در خودكفايي صنايع نساجي ايران در دهة 40 خورشيدي داشته است. با وجود اين، صنايع نساجي مازندران در دوران تأسيس و شكوفايي با چالشهاي متعددي از جمله كمبود نيروي انساني متخصص و تأثيرپذيري از تنشهاي سياسي مواجه بوده است. با سقوط سلطنت پهلوي، كارخانجات نساجي مازندران پس از انقلاب اسلامي نيز در سطح محلي به حيات خود ادامه دادند، اما هيچگاه قادر به احياي شكوفايي پيشين خويش نبوده است.

در سالهاي اخير، ضعف در عرصه هاي گوناگون، موجب رو به تعطيلي رفتن اين مجموعة صنعتي شده است. درك صحيح از اين رويداد، لزوم بررسي عوامل تاريخي رشد اين صنعت را در
مازندران مطرح مي سازد. لذا، اين نوشتار در پي آن است كه با اتكا بر اسناد و مطبوعات به جامانده از آن دوران، در كنار منابع تحقيقاتي مكتوب و مصاحبة ميداني از شاغلان قديمي در اين صنعت، به بازسازي تاريخي اين صنعت محلي و تبيين نقش آن در صنايع ملّي بپردازد.

كليدواژه ها: پهلوي، اقتصاد، صنعت، نساجي، مازندران.

1. مقدمه

شكوفايي و اصلاحات در عرصة اقتصاد از ويژگيهاي عصر پهلوي اول است . رؤياي ديرينة ايرانيان براي همپايي با اروپاي مدرن و شبه مدرنيسمِ موردنظر نظريه پردازان اين دوره، فارغ از نوسازي در عرصة اقتصاد، غيرممكن مي نمود. لذا، دگرگوني در ساختار اقتصاد سنتي ايران و حركت به سوي اقتصاد صنعتي در كنار مباني نظري اين سلسله از جايگاه برجسته اي برخوردار گشت.

اعتقاد به رنسانس اقتصادي اين عصر وجه اشتراك حاميان و مخالفان اين سلسله بوده است. عمدتاً، اقتصاد ايران تقريباً تا اوايل دورة پهلوي اقتصادي سنتي و متكي بر وجه توليد كشاورزي آن هم به شيوة سنتي بوده است. شايد، آنچه به عنوان شيوة توليد آسيايي شناخته مي شود، عنوان و تصويري مناسب براي اقتصاد ناكارآمد ايران باشد. صنايع ايران تا اين دوران همچنان پيرو روشهاي قديمي بود.

توليدات صنعتي ايران بيشتر در زمينة توليد منسوجات بوده و تفاوت چنداني با شيوة توليد دوره هاي پيشين نداشت؛ يعني، در عصر قاجار، استفاده از تكنيكها و روشهاي ابتدايي كه در عصر صفويه و زنديه رايج بود، تداوم داشت. عنوان صنايع دستي براي اغلب توليدات ايران، مناسبتر از استفاده از عنوان توليدات صنعتي بود.

توليد انواع پارچه از گذشتة دور، به شكل دستبافت در نقاط مختلف ايران  به ويژه نقاط مركزي  رواج داشت، اما زوال اقتصادي و تسخير بازارهاي ايران توسط توليدات ارزان و باكيفيت اروپايي در عصر قاجار، سبب شد صنعت نساجي سنتي ايران توانايي رقابت با كالاهاي وارداتي را از دست داده و رو به زوال گذارد. اما ، با سقوط قاجاران و سياست مدرنيزاسيون اقتصادي كه پهلوي اول اجرا كرد، اين شيوة توليد سنتي به قصد جايگزيني واردات و ارتقاي صنعتي ايران به چالش كشيده شد.

سلسلة پهلوي مدرنيزاسيون در عرصة صنعت را به عنوان يك هدف و شعار مطرح كرده و در اين راستا دست به تأسيس و توسعة صنايع زد. از جمله صنايعي كه در توسعة آن تلاش فراوان شد، صنعت نساجي بود.

اين سياست اقتصادي زمينه ساز تأسيس كارخانجات نساجي در مناطق مختلف ايران گشت. مازندران به عنوان يكي از قطبهاي نساجي ايران در عصر پهلوي اول و دوم، سهم عمدهاي در سياستهاي صنعتي و مدرنيزاسيون اين سلسله در جهت اشتغالزايي و خودكفايي اقتصادي ايفا كرد. انتخاب اين ناحية جغرافيايي براي تأسيس صنايع نساجي با نقاط ضعف و قوتي همراه بوده كه در اين نوشتار مورد توجه واقع شده است.

در اين بررسي كوشيده ايم در كنار استفاده از منابع و تحقيقات، از روش اسنادي و ميداني نيز بهره مند شويم. با توجه به مقدمة مطرح شده، اين پرسشها مورد نظر است:

1. چه عاملي موجب تأسيس صنعت نساجي نوين در ايران شد؟
2. انتخاب مازندران براي صنعت نساجي بر چه دلايلي متكي بوده است؟
3. ضعف عمدة صنعت نساجي در مازندران چه بوده است؟

در برابر پرسشهاي مطرح، اين فرضيات آزمون مي گردد:

1. تأسيس و رشد صنايع نساجي، پاسخي به نوسازي اقتصادي بود.
2. جغرافياي اين صنايع در مازندران بر مبناي مواد اوليه و مالكيت شاه ترسيم شده بود.
3. نيروي كار و كمبود آن، اسباب ضعف عمدة اين صنعت در مازندران بود.

2. صنعت نساجي مدرن در ايران

پيش از ورود به بحث، مفهومي كه بايد مورد توجه قرار گيرد، اصطلاح صنعت، تعريف و كاربرد آن در اقتصاد است. صنعت در فرهنگ فارسي مفهوم هنر داشته و در اقتصاد سنتي ايران، هر آنچه با ابزارهاي اوليه ساخته مي شد، صنعت يا صنعت دستي گفته مي شد.

اين تعريف با آنچه در اين متن موردنظر است، متفاوت است. در اين نوشتار، مجموعه فعاليتهاي اقتصادي كه با استفاده از ماشين آلات صورت مي پذيرد يا به بياني مجموعه واحدهاي توليدي كه محصولاتي مشابه توليد مي كنند، گفته مي شود كه ريشه در انقلاب صنعتي اروپا دارد.

توليد انواع پارچه هاي كتان، حرير و غيره در تاريخ ايران پيشينه داشته و نقاط مختلف ايران به ويژه شهرهاي نواحي مركزي چون اصفهان، يزد و كاشان در توليد پارچه هاي دستبافت مطرح بوده اند.

اين توليدات خريداران عمده اي در بين طبقات مختلف اجتماعي به ويژه اعيان و اشراف، حتي پس از سرازيري پارچه هاي خارجي، در بازار ايران داشته است. با رواج توليدات صنايع نساجي خارجي، صنايع نساجي اين شهرها نيز رو به زوال 92 ). به دلايل اقتصادي و صنفي، توليدكنندگان پارچه در ايران بسيار : رفت (اشرف، 1359 دير درصدد نوسازي توليدات خويش برآمدند. اين عدم استقبال، به ركود صنعت سنتي نساجي در ايران منجر شده و موجب گشت صنعت نساجي سنتي ايران قادر به رقابت با انبوه توليدات خارجي كه وارد ايران مي شد، نباشد.

سياستهاي اصلاحي دوران پهلويِ اول با تصويب قوانين حمايتي و اقدام به تأسيس مجموعه واحدهاي صنعتي در سراسر خاك ايران آغاز گشت. بسياري از كارخانه هايي كه متأثر از سياست صنعتي رضاشاه احداث شدند، امروزه با تغييراتي جزئي به يادگار مانده اند. از جمله اهداف رضاشاه و نظريه پردازانش از احداث صنايع  كه اغلب شامل كارخانجات نساجي، كبريت سازي و قند بود، جلوگيري از خروج ارز از كشور بوده است. تعريفي كه از صنعت ارائه شد، قابليت تعميم به واحدهاي مشابه توليدي تازه تأسيس در ايران اين عصر را دارد.

توسعة صنعتي دورة رضاشاه در دهة 1930 ، هنگامي كه ركود بزرگ، قيمت كالاهاي سرمايهاي را پايين آورده بود، به صورت جدي آغاز شد. دولت با بالابردن تعرفه ها، ايجاد انحصارات حكومتي، تأمين مالي كارخانه هاي نوين از طريق وزارت صنايع و وام هاي كم بهره به كارخانه داران از طريق بانك ملّي، سرمايه گذاريهاي صنعتي را تشويق مي كرد

182 ). همين سياست موجب تأسيس كارخانه هاي متعددي در ايران شد، : (آبراهاميان، 1378 هرچند در بسياري از موارد، سرمايه گذار و باني كارخانه خود رضاشاه بود و املاك شخصي خود را براي تأسيس كارخانه درنظرگرفته بود.

روزنامه هاي چاپ شده در آن سالها به كرّات از بحران اقتصادي دنيا صحبت كرده اند . محوريت مباحث اقتصادي روزنامه ها به لزوم توسعة فلاحت و صناعت در كشور بوده است؛ به عنوان نمونه، ستون اقتصادي روزنامة اطلاعات سال 1313 ، با اشاره به قانون، تجار را به سرمايه گذاري در صنايع تشويق مي كند كه مواد اولية آن در كشور فراهم است .

محصولات اين كارخانه ها علاوه بر اين كه مورد استفادة داخلي است، موجب رشد 4). قانون انحصار تجارت كه در تير : كشاورزي نيز مي شود ( اطلاعات 2 خرداد 1313 1313 به تصويب مجلس رسيد، ورود برخي از كالاهاي خارجي كه در داخل ايران توليد ، مي شد، از جمله پارچه هاي پشمي و بعدها گوني را ممنوع كرد (مجلة اطاق تجارت، س 6 20 )، اين قانون عملاً از صنايع داخلي حمايت مي كرد. ،14 :1313 ، ش 98 اغلب كارخانجات تأسيس شده در آن سالها، منطقة انتخاب شده براي بناي كارخانه با توليدات كشاورزي آن مطابقت داشته و مواد خام كارخانه از همان ناحيه تأمين ميشد .

در اين برهه، شمار كارخانه هاي صنعتي مدرن ايران در عصر رضاشاه بدون انتصاب صنعت نفت به 17 برابر افزايش يافت. تعداد كارخانه ها از 20 واحد در سال 1304 به 300 واحد
در سال 1319 افزايش يافت. هدف اصلي از توسعة كارخانه ها، جايگزيني واردات بود .(354 ،342 : (فوران، 1390

از شمار كارخانه هاي تأسيس شده در سراسر ايران، 17 مورد آن به كارخانجات نساجي اختصاص يافته بود. نساجي عمده ترين صنايع اشتراكي بين بخش دولتي و خصوصي بود (همان: 354 ) كه شايد تا حد فراواني با سياست متحدالشكل كردن لباس در ايران عصر رضاشاه مرتبط بوده است.

نخستين كارخانة نساجي در سال 1304 در ايران تأسيس يافت و به دنبال آن واحدهاي مختلف صنعتي در ارتباط با نساجي از قبيل نخ ريسي، گوني بافي و غيره در يزد، كرمان، كاشان، گيلان و مازندران ايجاد گشت.

هرچند اين كارخانه ها از حمايت جدي دولت برخوردار بودند، بسياري از آنان در چارچوب كارخانجات خصوصي مي گنجيدند؛ به عنوان نمونه، كارخانة گوني بافي رشت به رياست ميرحسين غفاري به واسطة حمايت دولت و قانون انحصار تجارت مبني بر ممنوعيت ورود گوني و كميابي اين كالا دست به گران فروشي زد كه با اعتراض مواجه شد (مجلة اطا ق تجارت .(20 :1313 ، س 6، ش 98

صنايع نساجي در كنار ساير صنايع تأسيسي رضاشاه طي جنگ جهاني دوم با مشكلات عديده و ركود ناشي از جنگ و اشغال به اضافة فرسودگي ماشين آلات، كمبود قطعات يدكي و عدم امكان ورود آن و مسائل كارگري از اين دست مواجه گشت.

با خروج شاه از كشور و تزلزل سياسي دولت و مجلس، حضور متفقين و عدم كنترل واردات سبب شد كه در فاصلة سالهاي 1320 تا 1332 كالاهاي توليد نساجي هاي خارجي كشور را فراگرفت و ارز فراواني از كشور خارج كرد. اين روند سبب شد در سال 1330 كارخانه هاي نساجي به ويژه نساجي شاهي و حريربافي چالوس با شورش هاي كارگري فراواني 429 ؛ ساكما: 700525 ) و چرخة توليد در آ نها متوقف /3 : روبه رو شده (مستوفي، 1343 گردد.

با پايان كشمكشهاي سياسي و تثبيت دگربارة امور، با آغاز برنامة عمراني اول در سال 1334 (بعد از كودتا)، اصلاحاتي در صنايع نساجي روي داد كه به حيات مجدد و خودكفايي اين صنايع در ايران منجر شد.

از سال 1320، ايران داراي 200000 دستگاه نساجي پنبه و 2200 كارگاه بود كه 10000 تن نخ پنبه اي و 2500 متر پارچه توليد كرد و 25600 دستگاه نساجي و 700 كارگاه توليد 597 ). اين وضعيت با آغاز طرح عمراني با خريد: نخ و پشم داشت (عيسوي، 1362 ماشين آلات نوين و استخدام متخصصان خارجي بهبود يافت.

رشد صنعت نساجي در دهة 40 ، كه به نظر برخي يك انقلاب صنعتي كوچك در ايران رخ داده بود، به اوج خود رسيد. ايران در سال 1345 از واردات پارچة نخي بي نياز گشت.


سود ناشي از كارخانجات نساجي از جنبه هاي گوناگون قابل بررسي است. اين صنعت در دهة 40 علاوه بر اشتغالزايي و جلوگيري از خروج ارز از كشور، با سود مناسبي روبه رو بوده و در كنار كارخانجات نساجي، سازمان هاي آموزشي و رفاهي براي كارگران آن تأسيس شد.

هرچند در دوران پهلوي اول، صنايع نساجي به استثناي شمال ايران در ساير نقاط چون يزد، كرمان و مشهد، اغلب با سرماية خصوصي اداره مي شد، حمايتهاي دولتي موجب تداوم و پويايي آن بوده است. در جريان انقلاب سفيد پهلوي دوم، يكي از اصو ل آن به فروش كارخانجات دولتي بود و نساجي از نفوذ دولت خارج و به عنوان كارخانجات سهامي مطرح شد.

هرچند احداث كارخانجات و راه آهن بخش عمدة بودجة دهة نخست سلطنت رضاشاه را به خود اختصاص داده بود، صنايع ايران به ويژه در مقايسه با برخي كشورهاي همسايه چون تركيه، چندان رشديافته نبود.

برخي بر اين نظرند كه دستاوردهاي رضاشاه در زمينة صنايع نامتناسب بوده و تأسيس كارخانه ها استراتژي مناسبي نداشته و اين 185 ). با وجود اين، با : طرحها بيش از سودآوري، پرهزينه بوده است (كاتوزيان، 1366 توجه به استقبال عمومي از اين امر و رضايت شاغلان در اين صنعت كه تا امروز در قيد حيات هستند، ميتوان به جرئت اظهار كرد كه احداث اين كارخانهها را در داخل ايران ميتوان گامي موفق در تاريخ صنايع ضعيف ايران دانست كه جلب رضايت عموم را به دنبال داشته است.

121 واحد نساجي در بخش ، از سال 1313 تا سقوط پهلوي اول در سال 1320 بافندگي و ريسندگي شكل گرفت. اين توليدات تنها 15 درصد از نياز داخلي را تأمين ميكرد.

فلسفة وجودي تأسيس كارخانجات نساجي توسط پهلوي اول، كمك به صادرات و 86 ). هرچند نشيب و : 9؛ رزاقي، 1368 : جايگزيني كالاهاي وارداتي بوده است (فلور، 1371 فرازهاي سياسي، اهداف بلندمدت صنعت نساجي پهلوي اول را با اختلال مواجه كرد، با پيگيري و بازبيني در برنامههاي نخستين پهلوي دوم در كنار نوسازي و به روزسازي ماشينآلات نساجي، صنعت نساجي ايران در دهة 50 به خودكفايي دست يافت.

رشد صنعت نساجي در آن دهه هرگز تكرار نشد. موفقيت اين صنعت در برهة مورد نظر، زمينه ساز بررسي نشيب و فراز اين صنعت در ايران با اتكا بر نمونة موردي كارخانجات نساجي مازندران شده است. نساجي مازندران كه اكنون رو به تعطيلي رفته است، در سالهاي موردنظر رونقي فراوان داشته و بر حيات اجتماعي، اقتصادي و سياسي كارگران صنعتي مازندران مؤثر بوده است. مطرحشدن تعطيلي اين كارخانه و ركود توليد در آن، زمينه ساز اين بررسي بوده است.

3. صنايع نساجي مازندران

كارخانجات نساجيِ زنجيرهاي، كه پهلوي اول در ايران تأسيس كرد، به دو گروه اصلي از نظر پيشينة صنعتي و مكاني تقسيم پذير است : دستة نخست، كارخانجاتي كه از نظر جغرافيايي در شهرها و استانهايي تأسيس گرديد كه از پيشينة صنعت نساجي در تاريخ ايران برخوردار بود؛ مانند يزد، اصفهان، كاشان و مناطقي از اين قبيل؛ دستة دوم، كارخانجاتي كه در منطقه اي بدون پيشينة نساجي و حتي هيچگونه صنعتي، به عنوان مكان تأسيس درنظر گرفته شد.

صنايع نساجي كه پهلوي اول در مازندران تأسيس كرده بود، در تقسيم بندي دوم مي گنجد. اقتصاد مازندران به طور سنتي با كشاورزي پيوند داشته و به رغم خودكفايي در توليد كشاورزي، از لحاظ صنعت نساجي ماشيني، پيشينه اي نداشت . هرچند كتان بافي، چادربافي و توليد چادر ابريشمي در بارفروش 1، ساري ، و علي آباد 2 به طور سنتي و دستبافت رايج بود، اين توليدات بيشتر در چارچوب صنايع دستي قرار مي گرفت تا صنعت نوين نساجي. پهلوي اول به دلايلي چند پس از احداث راه آهن شمال، دست به تأسيس كارخانجات نساجي در مازندران زد:

1. دلبستگي به زادگاه و خاستگاه در زمرة عوامل اصلي شخص شاه بوده و تقريباً او 339 )؛ اما، رضاشاه در سياست هاي: مالك تمامي اراضي مازندران بود (فوران، 1390 اقتصادي خويش از مشاوراني زبده بهره مي جست كه بيش تر در پي اهدافي كاربردي و تأثيرگذار در صنايع ملّي بودهاند.

2. رضاشاه در سفرش به مازندران، يادآوري مي كند كه تهران در كنار مازندران، همچون پايتختي فقير است كه همسايه اي ثروتمند  از نظر توليدات كشاورزي و مواد غذايي دارد. احداث راهآهن، راه شوسه، پل و ايجاد سرويس روزانة حمل ونقل از تهران به مازندران 4) از جمله روش هايي بود كه دولت براي افزايش : ( اطلاعات 22 ارديبهشت 1314 مبادلات بين مازندران و تهران مطرح كرد تا در صورت بروز جنگ يا محاصره، از حمايت اقتصادي و تأمين مواد غذايي بهره مند گردد. در مقابل، براي توسعة اقتصادي مدرن در اين ناحيه، به احداث صنايع نساجي در مازندران پرداخت.

3. كارخانجات نساجي مازندران، اغلب در املاك شخصي رضاشاه قرار داشت؛ شاه براي كاربردي كردن املاكش و عام المنفعه بودن در نظر افكار عمومي، به اين عمل دست زد. رضاشاه سرمايه گذار اصلي و مالك عمدة نساجي مازندران بود.

4. توليد مواد خام اوليه و موردنياز صنعت نساجي چون كنف در مازندران و گيلان، از ديگر عواملي بود كه نساجي مازندران را مي توانست به عنوان صنعتي خودكفا مطرح كند . كنف و پنبة توليدي در مازندران، پيش از تأسيس كارخانجات نساجي مازندران، به خارج از 104 ) و كالاي خارجي با قيمتي گزاف، : كشور (روسيه) صادر مي گشت (فلور، 1371 دوباره به كشور وارد مي شد. اين موارد از جمله عواملي بود كه تأسيس صنايع نساجي را در مازندران تأسيس و تسريع مي كرد.

پيشينة كشاورزي مازندران از دو جهت، ايجاد كارخانجات نساجي را در آن تسهيل مي كرد: نخست، نيروي كار موردنياز كارخانه كه از ميان روستاييان فاقد زمين و يا فاقد درآمد در فصول غيركشاورزي فراهم مي گشت. با وجود اين، در آغاز كارخانجات نساجي مازندران با كمبود نيروي كار متخصص روبه رو بود.

رضاشاه براي غلبه بر اين كاستي، عده اي از كارگران را به اجبار از نقاط مركزي ايران (از جمله شهرضا و يزد ) انتقال داد تا تقريباً بدون مواجب به ازاي روزي يك ريال  براي نساجي مازندران كار كنند (مجد، 92 ). اسناد گزارشهاي متعددي از سوي وزارت داخله به فرمانداري اصفهان  در :1389 باب اعزام كارگران از شهرضا جهت كار در نساجي هاي تازه تأسيس رضاشاه در شمال كشور وجود دارد (ساكما: 1639504 ). اغلب اين كارگران به دليل ناسازگاري آب وهواي ناحيه بيمار گشته و فوت كردند.

ظاهراً، مشكل كمبود نيروي انساني (كارگر) متخصص در دهة 1330 ، با تأسيس مراكز آموزشي وابسته به كارخانة نساجي و مهاجرت اختياري كارگران صنعتي از ساير نقاط ايران رفع گشت.

جهت دوم كه ايجاد صنعت نساجي در مازندران را تسهيل مي كرد، فراهم بودن مواد اولية توليدات نساجي در مازندران بود. به طور تاريخي، مازندران و گيلان از مراكز توليد ابريشم 18 ). علاوه بر :1308 ، خام در ايران محسوب مي گشت (مجلة اطاق تجار ، ت س 1، ش 4 ابريشم، پشم، پنبه، لفاف، كنف و كتان نيز از اقلام توليدي در كشاورزي مازندران بوده كه از مواد اولية كارخانجات نساجي محسوب مي شدند؛ به عنوان نمونه، پنبه به قيمت 370 ريال 9) و كالاي توليدي به: به خارج از كشور صادر مي گشت ( اطلاعا ، ت 26 خرداد 1314 وسيلة آن، با قيمتي گزاف مجدداً به ايران وارد ميشد.

تأسيس شركت سهامي پنبه، پشم و پوست با سرماية ششصدهزار ريال در بندر گز 16 ) و ايجاد قانون انحصار بر تجارت، محدوديت شديدي بر : ( اطلاعات 16 مهر 1314 (11 :1313 ، واردات منسوجات و ابريشم ايجاد مي كرد (مجلة اطاق تجارت، س 6، ش 98 هردوي اين موارد هم از صنايع نساجي مازندران و هم از توليدات كشاورزي مرتبط با صنعت نساجي حمايت مي كرد. لذا، نظارت دولت بر صادرات و واردات از شاخص ترين دلايل شكوفايي صنعت نساجي در بدو تأسيس آن از سوي پهلوي اول بوده است.

كارخانجات نساجي شمال ايران از گيلان تا مازندران را شامل مي گشت كه نخستين نمونة آن در شهر رشت (كارخانة گوني بافي) بوده كه با 7 ميليون سرماية اوليه آغاز به كار كرد. اين كارخانه توليدات و گردش اقتصادي را در صنعت و كشاورزي مازندران و گيلان مرتبط مي كرد.

روزنامة اطلاعات در سال 1314 ، به خودكفايي كارخانة كيسه بافي رشت (كه بخشي از صنايع نساجي بوده است) و افزودن ماشين آلات جديد اشاره كرده كه توليدات آن ضمن رفع احتياجات داخلي موردنياز ساير كارخانه ها، به فكر صدور محصولش است 10 ). ظاهراً، اين كارخانه الگوي ساير كارخانه هاي نساجي : ( اطلاعات 29 خرداد 1314 بوده كه در شمال ايران، به ويژه مازندران، تأسيس گشت.

توسعة كارخانة كيسه بافي رشت به دليل وابستگي به توليدات كشاورزي در مازندران، به بهبود شرايط اقتصادي كشاورزان توليدكنندة اين محصول نيز منجرگشت. پيش از راه اندازي كارخانجات نساجي مازندران توسط پهلوي اول، كارخانه ها و كارگاههاي پنبه پاك كني در شهرهاي بابل، بابلسر، بهشهر، ساري، نكا، كياكلا، و چندين شهر ديگر فعاليت داشته اند كه تا دهة 50 نيز به حيات خود ادامه دادند (مجلة اطاق تجارت 66 ). به احتمال فراوان، اين : 501 ؛ فلور، 1371 : 2؛ سوداگر، 1378 :1308 ، س 1، ش 1

واحدهاي قديمي پنبه پاك كني كه به ساير واحدهاي توليدي نساجي وابسته بوده اند، طي فرآيند نوسازي كارخانه هاي نساجي مازندران در دهة 50 گسترش يافتند. نساجي مازندران در طي سالهاي مختلف و با تأكيد بر توليد محصول خاص در شهرهاي شاهي (قائمشهر)، بهشهر، چالوس، و چند شهر ديگر تأسيس شد.

افتتاح كارخانة نخ ريسي شاهي در سال 1934 م/ 1313 ش، مقدمه اي بر بازگشايي ساير كارخانه هاي نساجي در مازندران بود. شاه به دلايل شخصي به موفقيت آن چشم داشت، هرچند در افتتاح آن 91 ). زمينة شركت نداشت و دكتر كورت ليندن بلات كارخانه را افتتاح كرد (مجد، 1389 تأسيس كارخانه با تبليغات فراوان از سوي روزنامه ها مبتني بر لزوم اصلاحات اقتصادي و  ايجاد كارخانجات و مقابله با ورود اجناس خارجي از سال 1313 فراهم آمده بود .(4 : ( اطلاعات 2 خرداد 1313

ظاهراً، توليد مواد خام اولية موردنياز صنايع نساجي و فقدان صنعت در خاستگاه شخص شاه علت عمدة انتخاب مازندران براي تأسيس كارخانة نساجي بوده است، اما كارخانة مازندران با مشكل تأمين نيروي كار موردنياز كارخانه مواجه بوده است.

تأمين نيروي كار موردنياز كارخانة نساجي مازندران در دو سطح مهندسان و كارگران ماهر مورد توجه دولت بود. مهندسان شاغل در كارخانه از اتباع آلماني و وابسته به شركت زيمنس بودند. كارگران غيرماهر كارخانه زير نظر اين مهندسان به كارگراني ماهر تبديل شدند (دوران پهلوي اول).

كارگران نساجي شاهي  برخلاف نساجي چالوس  شامل زنان و( مردان از ميان نيروهاي بومي انتخاب شدند (حسن نژاد، 7 آذر 1391 مهندسان متخصص در كارخانة شاهي نيز از كشور آلمان  متحد رضاشاه  بوده و مكاني در نزديكي كارخانة شاهي براي اقامت آنان درنظر گرفته شده بود .

در كنار مكان اقامتي كه براي مهندسان آلماني درنظر گرفته شده بود، كم كم امكانات تفريحي و رفاهي براي مهندسان و كارگران درنظر گرفته شده بود؛ امكاناتي چون باشگاه ورزشي، آسايشگاه، شيرخوارگاه و امكاناتي از اين قبيل كه در جهت رفاه و تسهيل كاركنان نساجي بود؛ مثلاً، شيرخوارگاه وابسته به نساجي شاهي براي مراقبت از فرزندان كارگران زن شاغل در نساجي شاهي (در ساعات كار) درنظر گرفته شده بود (همان).

نساجي شاهي از دو بخش ريسندگي و شالبافي تشكيل يافته بود كه واحد دوم از توليدات واحد اول استفاده مي كرد. كاركنان واحد بافندگي اغلب از زنان ناحيه بودند.

براي بهبود شرايط كاري زنان بافنده در نساجي مازندران، شيرخوارگاهي احداث شد تا از فرزندان اين زنان شاغل در ساعات كاري نگهداري شود، اما در ارتباط با رضايت شغلي، ساعات كاري و اي نكه آيا اين زنان شاغل نسبت به مردان حقوقي پايينتر داشته اند، اطلاعي در دست نيست. 1938 م، يك /

چند سال پس از راه اندازي كارخانة نساجي شاهي، در سال 1317 كارخانة حريربافي در شهر چالوس افتتاح شد كه شخص شاه مالك آن بود. دردست بودن ابريشم، مادة اولية حريربافي، از عوامل عمدة انتخاب مكان اين كارخانه بوده است.

در اين سالها، كارخانة ابريشم بافي يزد به دليل نبود درخت توت نبود ابريشم، چراكه ابريشم توليدي در مازندران در كارخانة تازه تأسيس چالوس مورد استفاده واقع مي گشت با ركود  مواجه گشته بود.

مشكل عمدة كارخانة نساجي (حريربافي) چالوس همانند نساجي شاهي، نبود كارگران ماهر براي دستگاههاي بافندگي بود؛ لذا، به دستور پهلوي اول، كارگراني براي .(92 - 91 : كار اجباري به نساجي چالوس فرستاده شدند (مجد، 1389

با وقوع جنگ جهاني دوم، سقوط رضاشاه و از صحنه خارج شدن آلمان ، نساجي به فعاليت خود توسط كارگران بومي ادامه داد. در دهة 30 ، نساجي مازندران به دفعات با شورشهاي كارگري و اختلال در خط توليد مواجه شد (ساكما : 1639504 ؛ مستوفي، 429/3 )، اما هيچگاه اين وقايع موجب توقف در خط توليد نساجي مازندران :1343 نگشت.

با آغاز برنامة عمراني در سال 1334 ، دولت مبلغ كلاني را به توسعة صنايع نساجي مازندران اختصاص داده و با واردكردن ماشين آلات نوين صنعت نساجي، تنها واحدهاي نساجي قائمشهر، توليد خود را از 5ميليون متر به 30 ميليون متر در سال افزايش دادند.

نساجي مازندران در آغاز با چندين واحد توليدي در شهرهاي شاهي (قائمشهر)، بهشهر، چالوس و بعدها محمودآباد، در فاصلة سالهاي 1305 تا 1343 خورشيدي 2 و 3 به قصد ، راه اندازي شد؛ به عنوان نمونه، در قائمشهر 3 واحد توليدي شماره هاي 1 توليد (ريسندگي، بافندگي، و رنگرزي) پارچه هاي پنبه اي، پشمي و گوني بافي ايجاد گشت كه در دهه هاي بعد به 5 واحد رسيد؛ 2 واحد توليدي چيت سازي و اكريل تاب بهشهر نيز به توليد پارچه هاي كتاني و الياف مصنوعي، 1 واحد نساجي نيز در چالوس در عرصة حريربافي مشغول بوده اند (همان).در مجموع، 8 واحد نساجي تا پايان عصر پهلوي دوم در مازندران فعال بوده است.

نساجي مازندران از دو نظر در صنايع ايران اهميت داشته است: نخست، اشتغالزايي : گفته شده تنها در سال 1350 ، دو واحد نساجي بهشهر و شاهي، 3800 كارگر را پوشش مي داده كه با درنظرگرفتن شاغلان در مراكز خدماتي وابسته به نساجي مازندران و ساير واحدهاي توليدي، رقم قابل ملاحظه اي به نظر مي رسد؛ دوم، جايگاه نساجي مازندران در روند سياستهاي صنعتي پهلوي دوم: نوسازي در واحدهاي توليدي نساجي مازندران به عنوان طرحي بلندمدت در سرمايه گذاريهاي دولتي مطرح بود.

دولت در بدو نوسازي و افتتاح واحدهاي جديد در نساجي مازندران، انتظار سود و يا بازدهي مثبت نداشته است؛ به عنوان نمونه در سال 1350 ، دو كارخانة نساجي بهشهر و قائم شهر نه تنها براي 13 ميليون ريال زيان به همراه داشت / سرمايه گذار دولتي بازدهي نداشته، بلكه حدود 4 503 ). اين امر موجب دلسردي بخش دولتي و يا ركود نساجي مازندران : (سوداگر، 137840 عوامل مؤثر بر رشد صنايع نساجي مازندران در عصر پهلوي نشد و با گذشت چندين سال حاصل داد.

اين نتيجه بخشي نه تنها موجب 89 ميليون ريال 1355 شد، بلكه خودكفايي را در صنعت نساجي ايران در پي - سود در سال كاري 1354 داشت.

 نساجي مازندران سهم قابل ملاحظه اي در خودكفايي صنعت نساجي ايران در اين دوران داشته است. سرمايه گذار عمدة نساجي شاهي ، شخص رضاشاه بود. وابستة بازرگاني سفارت انگلستان تأكيد كرد كه از 500 هزار تومان سرماية موردنياز براي تأسيس كارخانة نساجي شاهي، دوپنجم را شخص شاه متحمل شد؛ همين مقدار از سوي بانك ملّي و يك پنجم باقيمانده توسط شركت آلماني زيمنس كه مسئول فراهم كردن و نصب ماشين آلات موردنياز 90 ).كارخانة آلماني زيمنس در ايران پيش از : كارخانه بود، انجام پذيرفت (مجد، 1389 جنگ جهاني دوم بازار وسيعي براي خود كسب كرده بود؛ تقريباً، هر روزه در روزنامه هاي : تهران آگهي تبليغاتي از انواع ماشين آلات توليدي خود داشت ( اطلاعات 5 فروردين 1314 5). انحصار دولت بر نساجي مازندران با انقلاب سفيد پهلوي دوم كم رنگ شد .

از اين دوران، نساجي مازندران نيز در كنار ساير واحدهاي نساجي كشور به عنوان كارخانجات سهامي مطرح شد. شكوفايي صنايع نساجي مازندران در همين برهة حضور مشترك بخش دولتي و خصوصي رخ نمود.

علاوه بر اين، قانون اصلاح پشتوانة اسكناس، مصوب سال 1336 كه به موجب آن پول بسياري به صنايع كشور از جمله صنعت نساجي تزريق گرديد و بدين خاطر اين صنعت نوسازي شد.

صنايع نساجي مازندران به عنوان يكي از صنايع مشترك بين بخش دولتي و خصوصي پس از انقلاب اسلامي نيز به حيات خويش ادامه داد، اما اين صنعت نيز در كنار ساير صنايع توليدي ايران در سالهاي اخير با ضعف و انحطاط مواجه بوده است.

حضور پررنگ بخشهاي دولتي و كم تخصص در امور مديريت صنايع و بي توجهي به حقوق كارگري، در كنار غلبه با واردات در اين زمينه، سبب نارضايتي هاي كارگري و رو به تعطيلي رفتن نساجي مازندران شده است.

هرچند نساجي مازندران عرصة توليدي مشترك بين بخش دولتي و بخش خصوصي بوده، منفعت طلبي هاي بخش خصوصي و در برخي مواقع انحص ار بخش دولتي موجب كاهش كيفي در سطح توليدات نساجي و مهمتر از آن ناديده گرفته شدن شرايط بخش كارگري، عدم تجهيز و بهروزكردن ماشين آلات شده است.

آن چه سبب رو به تعطيلي رفتن كارخانة نساجي مازندران گشته، علاوه بر عوامل يادشده، مشكلي است كه تمامي صنايع  كوچك و بزرگ ايران، اروپا و آمريكا با آن مواجه گشته و آن ورود نسنجيده و بيش از حد توليدات نامرغوب و ارزان چيني در بازار نساجي ايران بوده است. البته، همكاري برخي از كارخانجات خارجي براي نوسازي كارخانة مزبور كه به دلايل سياسي بروز مي گردد، نيز در اين روند مؤثر بود.

4. تأثيرات اجتماعي نساجي مازندران

توسعة كارخانجات نساجي مازندران و به تبع آن مراكز آموزشي و رفاهي وابسته به آن، از جمله پيامدهاي شكوفايي صنعت نساجي در ايران دهة 40 و 50 بوده است. هرچند رشد صنعت نساجي را از جمله نتايج افزايش درآمدهاي نفتي دانسته اند، ناكارآيي اين صنعت در دوران اخير و دورشدن از اهداف مورد نظر مؤسسان اولية صنعت نساجي در باب اشتغالزايي و بي نيازي از واردات پارچه هاي خارجي، خود گوياي نياز به بازبيني تاريخي در عرصه هاي توليدي و مديريتي است كه در هنگام تأسيس كارخانجات نساجي مازندران مورد نظر بوده است.

ايجاد كارخانه ها علاوه بر نتايج اقتصادي و صنعتي، نتايج اجتماعي و سياسي نيز در ايران به دنبال داشت. تأسيس كارخانجات، پيدايي طبقة كارگران صنعتي را در ايران به دنبال داشت؛ يعني، طبقة كارگراني كه اغلب مهاجران روستايي بودند.

سطح زندگي روستاييان كه بيشتر جمعيت ايران را در دوران رضاشاه تشكيل ميدادند، سطح زندگي مناسبي نداشتند 157 )؛ لذا، تأسيس كارخانهها موجب مهاجرت آنان به شهرها و افزايش : (اتابكي، 1390 .(343 ،349 : جمعيت شهري در فاصلة سالهاي 1313 تا 1319 گشت (فوران، 1390 خاستگاه اجتماعي و قومي كارگران نساجي مازندران در دوران پهلوي اول و دوم با دگرگونيهاي فراواني همراه بوده است.

عموم كارگران شاغل در صنايع تازه تأسيس نساجي مازندران در دهة نخستين، از روستاييان بومي و فاقد مالكيت تشكيل يافته بود؛ به عنوان نمونه، حدود 52 درصد نخستين نسل كارگران نساجي شاهي، به روستاهاي 183 ). اما، اين صنعت براي شكوفايي و ادامة : اطراف تعلق داشته اند (آبراهاميان، 1378 حيات به كارگران ماهر نيازمند بود.

پهلوي اول براي حل كمبود نيروي انساني متخصص در حد كارگران، سياست انتقال اجباري كارگران ماهر را از ساير نقاط ايران براي فعاليت در صنايع نساجي مازندران پي گرفت (همان: 125 ). اين سياست به دليل شرايط طبيعي و دوري جغرافيايي اين ناحيه از ايران مركزي با استقبال مواجه نشد؛ لذا،  اين سياست جابه جايي جمعيتي در جهت توسعة اقتصادي بي نتيجه مانده و تأثيري بر بافت جمعيتي شهرهاي داراي كارخانجات نساجي نداشت. اين شرايط تقريباً تا تحولات اقتصادي دهة 50 ادامه يافت.

در دهة 50 ، عده اي از كارگران براي آموزش فنون نوين نساجي در راستاي سياست توسعة صنعت نساجي، به اروپا اعزام شدند . تا اين دوران، نيروي كار نساجي شاهي همچنان از بوميان مازندران به ويژه روستاييان تأمين ميشد.

بر طبق آمار منتشره از سوي 67 درصد / سازمان گسترش و نوسازي صنايع در فاصلة سالهاي 1351 تا 1355 ، حدود 86 : كارگران نساجي مازندران از نظر زمينة اجتماعي، به روستاها تعلق داشتند (سوداگر ، 1378 747 ). اما، از دهة 50 ، با رشد و توسعة نساجي مازندران، سيل كارگران از ساير نقاط ايران روانة مازندران به ويژه شاهي شده و در اين آمارها تغييراتي ايجاد شد. در واقع، تأسيس و رشد صنعت نساجي در شهرهايي از مازندران كه ميزبان اين صنعت بوده اند، زمينه ساز تغيير بافت جمعيتي اين شهرها، به خصوص شاهي به عنوان مركز اصلي صنعت نساجي مازندران شد.

حضور اين كارخانجات علاوه بر تأثيرگذاري بر بافت جمعيتي آن ها، موجب شده كه اين شهرها پذيراي مهاجران جوياي كار فراواني باشند. شكل گيري سنديكاهاي كارگري، نفوذ گرايش های كمونيستي و نزاع مداوم دولت با اعتراضات كارگري، از جمله نتايج سياسي و اجتماعي تأسيس كارخانجات توسط رضاشاه بود.

در واقع، كارگران كارخانجات تأسيس شده توسط سلسلة پهلوي، در آينده به عنوان مخالف و معارض دولت مطرح گشته و بنيانهاي اقتصادي و سياسي سلسلة پهلوي را به چالش كشيدند؛ به عنوان نمونه، ايجاد كارخانه ها در شمال كشور موجب رشد فعاليتهاي 358 ). تأسيس و رشد كارخانجات: احزاب كمونيستي در مازندران شد (آبراهاميان، 1378 نساجي مازندران با تطور و هويت بخشي اجتماعي طبقة كارگر در مازندران، پيوندي ناگسستني داشته، تا جايي كه سخن گفتن از اين طبقة اجتماعي در مازندران از دوران پهلوي تا به امروز، بدون درنظرداشتن نساجي مازندران، ناقص به نظر مي آيد.

برپايي واحدهاي گوناگون صنايع نساجي در مازندران، زمينه ساز تولد يا تكوين حيات شهري در برخي نقاط مازندران بود. مازندران در گذشته به دليل تأثيرپذيري از هويت جغرافيايي روستايي، چندان با رشد شهرنشيني و حيات شهري مواجه نبوده است. تأسيس كارخانة نساجي در برخي شهرهاي مازندران، موجب پيدايي حيات شهري و به تبع آن مؤسسات و نهادهاي مدني مرتبط با زندگي شهري شد؛ به عنوان نمونه، تأسيس نخستين كارخانة نساجي مازندران توسط پهلوي اول، قصبة علي آباد را به شهر و سپس شهرستان شاهي تبديل كرد.

در اين حيات شهري، كارخانة نساجي به عنوان ستون فقرات اقتصاد شهري درنظر گرفته شده بود و تقريباً تمامي مؤسسات خدماتي، تفريحي و رفاهي چون راهآهن، راه شوسه، كارخانة برق، مساكن، شيرخوارگاه، سالنهاي ورزشي و حتي نهاد بازار در راستاي حمايت از مركز اقتصادي شهر يعني كارخانة نساجي مازندران گسترش يافت.

به نظرمي رسد پهلوي اول در انتخاب شاهي به عنوان مركز صنايع نساجي مازندران، گزينشي آگاهانه كرده است. شاهي بدون پيشينة شهري و با بهره مندي از تعاريف جديد اقتصاد شهري در مقابل شهرهاي كه پيشينة شهري متكي بر اقتصاد بازار يا روستا داشته اند ، به عنوان يك الگوي جديد در حيات شهري مازندران مطرح گشت.

5. نتيجه گيري

 راه اندازي صنايع نساجي به عنوان بخشي از سياست توسعة صنعتي درعصر پهلوي مطرح گشت. در واقع، تأسيس و رشد صنايع نساجي در ايران ، پاسخي به خواست نوسازي صنعتي بود.

صنعت نساجي در مازندران به دليل درنظرگرفتن عوامل متعدد فني و محيطي كه در احداث آن مورد توجه واقع شده بود، با توفيق مواجه گشت. تأسيس و توسعة صنايع نساجي با چالشهاي متعددي همراه بوده است.

به نظر مي رسد ضعف سرمايه گذاري بخش خصوصي و عدم امنيت سرمايه كه به صورت ميراثي از گذشته به اين سلسله انتقال يافته بود، زمينه ساز ورود (پهلوي اول) در سرمايه گذاريهاي صنعتي اين عصر بود.

اين آميختگي و ناهمگوني در سياستهاي اقتصادي، شاه را به صورت يك مالك و سرمايه دار عمده در صنايع نساجي مازندران مطرح كرد. پهلوي اول به عنوان مالك بخش اعظم اراضي مازندران، با اين انتخاب علاوه بر كاربردي كردن و افزودن بر ارزش مايملك خويش، قادر به اعمال نظارت بيشتر بر سياستهاي صنعتي كشور بود.

پهلوي اول مازندران، خاستگاه خود را، به صورت يكي از قطب هاي صنايع نساجي ايران مطرح كرد. اين انتخاب همچنين مبتني بر فراهم بودن مواد خام اولية (توليدات كشاورزي) موردنياز بخش توليدي مانند پنبه، كتان و توليداتي از اين قبيل در صنايع نساجي بود. درنظرگرفتن شرايط توليد مواد اوليه از نقاط قوت در انتخاب مازندران به عنوان يكي از قطبهاي صنايع نساجي عصر پهلوي محسوب مي گردد.


علاوه بر نقاط قوت، تأسيس اين صنايع در مازندران با ضعفهايي نيز مواجه بود؛ از جمله، كمبود نيروي انساني متخصص و بافت اقتصاد كشاورزي در مازندران، مانع از پيدايي طبقة كارگر صنعتي در اين ناحيه از ايران بوده، لذا صنعت تازه تأسيس نساجي در مازندران با كمبود نيروي انساني متخصص روبه رو بود.

پهلوي اول براي حل اين چالش، به انتقال اجباري كارگران از نقاط مركزي ايران به مازندران دست زد كه سياستي ناموفق بود . اما پهلوي دوم در سياستهاي توسعة صنعتي خود، با اعزام كارگران بوم ي به اروپا براي آموزشهاي بيشتر و ايجاد جاذبههايي براي جذب كارگران مهاجر از ساير نقاط ايران، موفق شد تا حدي به اين فقدان در صنعت نساجي مازندران پاسخ دهد.

درنظرگرفتن عوامل اقتصادي و جغرافيايي از سوي مؤسسان نساجي مازندران، از عوامل توفيق صنعت نساجي در اين ناحيه از كشور بوده است. هرچند بقاياي كارخانجات نساجي آن دوران همچنان برپاست، مانند گذشته پويايي و موفقيت كيفي و كمي را در توليد ندارد .

نمونة صنايع نساجي مازندران كه در اين نوشتار مورد بررسي واقع شد، امروز رو به تعطيلي رفته است. آن چه در اين بررسي به عنوان نقاط قوت در توسعة صنعت نساجي در مازندران مطرح شد، مي تواند در احياي صنايع رو به تعطيل نساجي مازندران مفيد واقع شود.

منابع

آبراهاميان، يرواند ( 1378 ). ايران بين دو انقلا ب ترجمة احمد گلمحمدي و محمدابراهيم فتاحي ولي لايي ،
چ 3، تهران: ني.
اتابكي، تورج ( 1390 ). دولت و فرودستان ترجمة آرش عزيزي، تهران: ققنوس.
اشرف، احمد ( 1359 ). موانع رشد سرمايه داري در ايران تهران: پيام.
حسن نژاد، زمانه ( 7 آذر 1391 ). مصاحبه با حسين بابايي، كارمند نساجي قائم شهر، نساجي قائم شهر.
رزاقي، ابراهيم ( 1368 ). اقتصاد ايران چ 2، تهران: ني.
22 ارديبهشت ؛ 5 فروردين 1314 : ش 2445 ، ص 5 ؛ روزنامة اطلاعات 2 خرداد 1313 : ش 2945 ، ص 4
16 ؛ 29 خرداد 1314 : ش 2513 ، ص 10 ؛ 26 خرداد 1314 : ش 2510 ، ص 9 ؛ 1314 : ش 2682 ، ص 4
. مهر 1314 : ش 2675
سازمان اسناد و كتابخانة ملّي ايران (ساكما)، سند شمارة 700525 و سند 1639504 ؛ مكاتبة ادارة كل شهرباني
اصفهان با شهرباني اصفهان ( 1318 ). سند شمارة 756975 ؛ مكاتبة فرمانداري اصفهان با وزارت كشور
1318 ). سند شمارة 718230 ؛ مكاتبة فرمانداري اصفهان در باب جمعيت كارگري شهرضا و انتقال آنان )
به شمال كشور براي كار در نساجي ( 1318 ). سند شمارة 619347 ؛ مكاتبة محرمانة شهرباني اصفهان
راجع به انتقال كارگران نساجي از شهرضا به بهشهر ( 1318 ). سند شمارة 694126 ؛ مكاتبة محرمانة
وزارت كشور و فرمانداري اصفهان ( 1318 ). سند شمارة 718230 ؛ مكاتبة وزارت داخله و شهرباني
اصفهان ( 1318 ). سند شمارة 700525 ؛ مكاتبة وزارت كشور و استانداري مازندران در باب شورش
كارگري ( 1330 ). سند شمارة 1639504 ؛ نامهنگاري خانوادههاي كارگران زنداني نساجي در جهت
. آزادي آنان ( 1330 ). سند شمارة 4692655
سوداگر، محمدرضا ( 1378 ). رشد روابط سرمايه داري در ايران چ 2، تهران: فرزين.
عيسوي، چارلز ( 1362 ). تاريخ اقتصادي ايران ترجمة يعقوب آژند، تهران: گستره.
فلور، ويلم ( 1371 ). جستارهايي از تاريخ اجتماعي ايران ترجمة ابوالقاسم سري، تهران: توس.
فوران، جان ( 1390 ). مقاومت شكننده تاريخ تحولات اجتماعي ايران ترجمة احمد تدين ، چ 11 ، تهران :
مؤسسة خدمات فرهنگي رسا.
مجد، محمدقلي ( 1389 ). رضاشاه و بريطانيا بر اساس اسناد وزارت خارجة آمريك،ا ترجمة مصطفي اميري ،
تهران: مؤسسة مطالعات و پژوهشهاي سياسي.
.1313 ،1308 ، مجلة اطاق بازرگاني سال اول، شماره هاي 1 و 4
مجلة اطاق تجارت 1308 : س 1، ش 1؛ مجلة اطا ق تجارت 1308 : س 1، ش 4؛ مجلة اطا ق تجارت
. 1313 : س 6، ش 98
مستوفي، حمدالله ( 1343 ). شرح زندگاني من يا تاريخ اجتماعي و اداري دورة قاجاري،ه ج 3، چ 2، تهران: مصور.
همايون كاتوزيان، محمدعلي ( 1366 ). اقتصاد سياسي ايران از مشروطه تا سقوط رضاشا،ه ترجمة محمدرضا
حسيني، ج 1، تهران: بيجا.

این مقاله در پژوهشنامة تاريخ اجتماعي و اقتصادي پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، سال سوم، شمارة اول، بهار و تابستان 1393 ، صص 29 نیز به چاپ رسیده است.

 



©2013 APG.ir