ذوالفقار عشق و عقل
ارادت ویژۀ چند شاعر مازندرانی پیشکش شب پرستاره سیزده رجب/چند شعر منتشرنشده از شاعران کم تر شناخته شده مازندران
مازندنومه؛ سرویس فرهنگی و هنری، دکتر زینالعابدین درگاهی: بیتهایی را بر آستان پر فروغ صدای عدالت انسانی تقدیم میکنیم که از شاعران کمتر شناختهشدة مازندرانی است. این سرودهها تاکنون مجال انتشار نیافتهاند. به یُمن سالروز میلاد آن امام همام باشد که مجال فراخ سرودههای این شاعران در پهنۀ ادب ولایی در دسترس همگان قرار میگیرد. سر ارادت ما و آستان مقدسش.
صاحبدیوان علیآبادی
میرزامحمدتقی علیآبادی، نویسنده، شاعر و سیاستمدار مازندرانی عصر قاجاری، معروف به «آقا» و ملقب به «صاحبدیوان». وی سال 1198هـ.ق در علیآباد مازندران (شاهی، قائمشهر امروزی) به دنیا آمد. جمعه هفدهم ربیعالثانی (یا جمادیالثانی) 1256هـ.ق در 58 سالگی در تهران درگذشت. پیکرش را در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) در ری دفن کردند.
خاندان میرزامحمدتقی در مازندران از بزرگزادگان بودند. وی فرزندمیرزازکی است. میرزازکی (متوفی 1245ق) مستوفیالممالک آقامحمدخان قاجار بود. [مستوفی الممالک به تقریب برابر مسئول اقتصاد و دارایی امروزی]، نیز ریاست بیوتات سلطنتی [وزیر دربار] دورۀ آقامحمدخان و مدتی هم دورۀ فتحعلیشاه را برعهده داشت. این پدر و پسر در علیآباد ملک آبا و اجدادی داشتند. از خاندان و خانوادةاو اطلاعات دقیقی به دست نمیدهند؛ تنها گزارش کاملترِ موجود از افضلالملک است. وی که در منزل سعیدحضور (از نوادگان صاحبدیوان و حاکم علیآباد در دورة مشروطه) میهمان بود، در سفرنامهاش، معروف به «رکنالاسفار» دربارة خاندان صاحبدیوان مطالبی را نوشته است:
میرزامحمدتقی علیآبادی شخصیت ادبی و تأثیرگذار به ویژه در حوزة نثر فارسی بود. وی یکی از پیشتازانی است که در تغییر نثر فارسی از دشواریهای متکلفانۀ منشیانه به نثر سادة ادبی و نثر سادة منشیانه نقش داشت.
وی در نوشتن روی به سادهنویسی آورد و مانند قائممقام بود «از بهکار بردن عبارات متصنع و متکلف و مضمونها و تشبیهات پیچیده و اصطلاحات و قرینهسازیهای خستهکننده و بارد در نثر خودداری میکرد». او را در نظم و نثر «بیجفت و همتا» و سخنانش را «مانند گوهر گرانبها» میدانند.
صاحبدیوان رسالۀ «کلامالملوک» را به فرمان فتحعلیشاه قاجار نوشت. این رساله شرح حال و به اصطلاح فضائل و کمالات فتحعلیشاه است. فتحعلیشاه فردی خودبزرگبین بود و ویژگیهای خاصی داشت. این رساله به سبک منشیان آن روزگار با نثری متکلف و معروف به «کلامالملوک»، «ملوکالکلام»، «رساله خاقانیّه» و «شمایل خاقان» است. تعدادی از محققان برآنند که این رساله از زبان فتحعلیشاه قاجار و به قلم صاحبدیوان است. از صاحبدیوان علیآبادی بیش از ششهزار بیت مانده است.
نسخههای متعددی از سرودههای این شاعر در کتابخانههای مختلف ایران و خارج وجود دارد که به حول و قوۀ الهی نسخههارا گردآورده، تصحیح این دیوان را در دست دارم. دیوان صاحب مازندرانی شامل قصیده، غزل، ترکیببند، قطعه، رباعی و مثنویهای کوتاه و بلند است. آنچه که صاحبدیوان در سرودهها بدانها پرداخته عبارتند از: عشق و عرفان، اخلاق، مدایح و مراثی، بهویژه مدایح و مراثی خاندان عصمت و طهارت (ع) و... .
در اینجا به یُمن میلاد خجستۀ امام علی(ع) سرودهای از صاحبدیوان را در مدح آن امام همام نقل می¬کنیم. یادآور میشود این سروده در نسخههای خطی متعدد آمده است. در اینجا بر مبنای دو نسخۀ خطی ( البته با اندک تفاوت) موجود در کتابخانۀ آستان قدس رضوی تقدیم میشود. بدیهی است با نسخههای دیگر تفاوتهایی دارد که به هنگام چاپ دیوان بدانها اشاره خواهد شد.
در همینجا از مدیران و کارکنان کتابخانۀ آستان قدس رضوی بهویژه بخش نسخههای خطی (ادارۀ مخطوطات) سپاسگزارمکه تصویری از نسخههای متعدد دیوان صاحبدیوان علیآبادی را در اختیار نهادهاند.
صاحبدیوان در یک مثنوی 49 بیتی به مدح امام علی(ع) پرداخت. او وجود امام را آمیزهای از عقل و عشق به تصویر میکشد. ذوالفقار علی(ع) دو دمداشت: عشق و عقل. شاعر عشق را در وجود آن حضرت تیغی میداند که قیامتانگیز است و تصویری از روز رستاخیز؛ عقل را سپری میداند که عدالت بر اساس آن استوار میشود. از جدال ایندو مردی در حیات بشری ظهور میکند که راهنما و قطب هستی است و بدینسان کربلا هم آمیزهای از عقل و عشق است...
یا علی سردفتر امکان تویی
آن چه در امکان نگنجد آن تویی
حمد حق از ذات تو شد آشکار
نعت احمد شد ز تو با حمد یار
حمد حق با نعت پیغمبر تمام
چون تو گفتم جمله گفتم والسلام
گفت حق آمد محمد را بشیر
تیغ تو امضای آن را شد نذیر
گر نبودی تیغ تو با گفته جفت
کی نبی خود را نبیالسیف گفت
بادة عشق از تو اندر جوش شد
عقل از یک جرعهاش مدهوش شد
دل که او گنجینة اسرار بود
عقل را زآن بیهوشی اندر ربود
چون که پیوندش به دل حاصل شده
بر نتیجه عشق از آن حامل شده
هر چه بینی عشق باشد در وجود
چند گردی گَرد این بود و نبود
دل ز عشق و عشق از دل کردهاند
عاشقان تحصیل حاصل کردهاند
عقل از آن کز محضر رحمانی است
دل چنان کو منظر ربانی است
آنچنان عقلی که او دلخواه عشق
و آن دلی کو تکیهگاه شاه عشق
عقل را شرع محمّد کیش و بس
رهبر ما عقل شرعاندیش و بس
عقل را از رهبران ره بایدی
عشق را «أنی اَنا اللهَ» بایدی
عشق با عقل این دو در یک جادهاند
بهر زاییدن همی نر مادهاند
تا چه زایند این دو تن ای مرد رد
«لم یلد یولدله کفواً احد»
عقل داری عشق داری بیخلاف
بهر تیغ اندر میان داری غلاف
فرق باشد از حسامی تا حسام
میندانم تا چه داری در نیام
پای داری لنگ خوابش برده است
چشم داری لیک آبش مرده است
تیغ چوبین چون بود اندر نیام
نه ازاو کامی شود حاصل نه نام
آن که تیغش در میان چوبین بود
آن غلاف عقل قطبالدین بود
قطبگویی گویدت اهلاً هلا
نیست چون قطب سما قطب رجا
نیست او قطب سپهر و ماه و مهر
ماه و مهر و دین و دانش را سپهر
اسم قطبالدین تو را بیفایده است
قطب دین را صد هزاران مائدهاست
قطب جویی رو بجو در آسمان
چند گردی گِرد قطبالدین فلان
خود مطاف ماه و پروین است قطب
رهنمای قبله و دین است قطب
مهدی آخر زمان قطب زمی است
که به فرمانش پری و آدمی است
آسمانها اینهمه دریای ژرف
این زمین و کوههای بس شگرف
هر چه اندر عالم امکان بُود
جملگی جسماند و باقی جان بُود
تا نجنباند نجنبد هیچ باد
تا نگریاند نگرید ابر راد
چون که بیرون تاخت با تیغ دو سر
عشق او را تیغ و عقل او را سپر
آید از عقلش عدالت استوار
گردد از تیغش قیامت آشکار
استوار از این دو امکان را اساس
لیک هر یک را به جای خود شناس
عقل گوید زخم را مرهم بنه
عشق گوید زخم بر زخم است به
آن حسینی را که کشتندش به زار
زخم بودش یک هزار و دو هزار
زخم در یک پیرهن تن دو هزار
کار عشق است این نه عقل کار دار
عقل گوید درد را درمان بجو
عشق گوید درد بر درد است نکو
گفت آن یک رَب ارنی و منی
گفت او از گفتۀ عقل سنی
یونس و یعقوب و دیگر مرسلان
تابع عقلاند و عقل کاردان
عقل و عشق اندر سرشت احمد است
رحمت امت بهشت احمد است
عشق میخواهد بلا در راه دوست
عقل چون بیند بلایی چارهجوست
عقل میجوید سپر اندر ستیز
عشق تیغ تیز بهر رستخیز
چون رسد برآن سپر تیغ قضا
چاره نبود غیر تسلیم و رضا
عشق را باشد سپر چون عقل را
میبگویم از برای نقل را
اسپر آن خود بود از چوب و پوست
اسپر این سینههای دوستجوست
عقل را حکم قضا حیران کند
عشق احکام قضا گردان کند
آن که او خود را نبی السیف گفت
این سخن نز روی میل و حیف گفت
هیچ میدانی که سیفالله کیست
تیغ و دست و بازوی احمدعلی است
ناظر علیآبادی
میرزاطاهر متخلص به ناظر از شاعران عصر قاجاری، متولد علیآباد (= شاهی= قائمشهر امروزی) است. متأسفانه از تاریخ تولد و وفات او اطلاعی در دست نیست، آگاهی اندکی از کتابهای تاریخی و تذکرهها دربارة او یافت میشود و این آگاهی در چند کتاب تکرار شده است. علاوه بر این متأسفانه مجموعهآثار وی در دست نیست تا بر مبنای آن بتوان بخشی از زندگینامة او را دریافت؛ جز قسمتی از سرودههایش آن هم غزل، سرنوشت آثار دیگر ناظر ناپیداست. اگر مجموعهسرودههای او در دسترس بود، شاید میتوانستیم نکات مهم زندگی او را به دست آوریم که متأسفانه نشانی از آن نداریم.
چند تن از چهرههای نامآور عصر قاجاری با پسوند علیآبادی شناخته شدهاند که به نظر از یک تبار و خانوادهاند: میرزازکی مستوفیالممالک، میرزامحمدتقی صاحبدیوان، میرزا فضلالله علیآبادی، سعیدحضور علیآبادی و... . در منابعی که از ناظر علیآبادی سخن گفتهاند، با وجود اندکبودن و اختصار بیش از حد، همه برآنند که وی از بستگان و نزدیکان صاحبدیوان علیآبادی است. بنابراین ناظر از علیآبادیهایی است که در شمار دیگر علیآبادیهای کم و بیش نامدار عصر قاجاری قرارمیگیرد.
میرزامحمدتقی، صاحبدیوان علیآبادی، از سیاستمداران و ادبای عصر قاجاری به وزارت عبدالله میرزای 13ساله در زنجان انتخاب شد و مدت 10 سال (1234- 1224هـ.ق) در آنجا ساماندادن آن ولایت را بر عهده داشت. صاحبدیوان وقتی در زنجان بود، بسیاری از کسان خود را به زنجان فراخواند و در دستگاه حکومتی به مناصبی گمارد، از جملة آنان میرزاطاهر، ناظر علیآبادی است. ناظر در زنجان از همدمان و نزدیکان صاحبدیوان بود. علاوه بر این صاحبدیوان او را ناظر بر امور گماشت.
پس از سالیانی ناظر علیآبادی از زنجان به مازندران بازگشت و در دستگاه حکومت محمدقلیمیرزای ملکآرا حاکم تبرستان راه یافت. به دلیل تجربه و آگاهی، با آنکه هنوز سالیانی از عمر او نگذشته بود، در سمت نظارت در دستگاه حکومت ملکآرا جای گرفت و ناظر امور اجرایی حاکم تبرستان شد:
سالها بسیار کردم ناظری
خوشتر از رویت ندیدم منظری
ناظر علیآبادی علاوه بر ذوق و هنرش در عرصة شعر و ادب، دستی در خوشنویسی داشت. شرایط زندگی ناظر علیآبادی چندان موافق و مطابق میل او نبود؛ ناکامی حامیان او (در زنجان، صاحبدیوان و در مازندران، ملکآرا) موجب شد تا شهرت نیابد و در خیل شاعران بازگشتی عصر قاجار نامآور نشود، ضمن آنکه امروز هم آثار او دور از دسترس همگان است. به نظر میرسد ناظر در نگاه شاعران آنچنان توانمند نبود که بتواند در هماوردی با دیگر شاعران، سربلند برآید تا تذکرهها، جُنگها و مجموعهسرودههای او را به اندازة کافی درج کنند.
تنها اثر شناساییشدة ناظر علیآبادی نسخهای است که شامل غزلهای اوست. بدیهی است اگر سرودههای دیگرش، بهویژه قصیدهها شناسایی شود و در دسترس قرار گیرد، توانمندی او در سرودن را به طور کامل میتوان ارزیابی کرد؛ در اختیار نداشتن تمام سرودهها بهویژه قصیدهها به طور طبیعی ما را از آگاهیهای بسیاری دربارة شاعر، روزگار و همنشینانش دور میسازد.
عشق، شور و مستی عارفانه و عاشقانه در ادبیات ما بر غزل سیطره دارد، آنچه که از ناظر در دست است غزلهای عاشقانة اوست که گاه اندک مضامین دیگر را دربر دارد.
هر خواننده و منتقد ادبی بیتردید درمییابد که زبان غزل ناظر ساده و روان و مواردی بسیار شورانگیز است، اگرچه سیطرة روح بازگشتی در سرودههای ناظر کاملا حس میشود و گاه آشکار است، اما نرمی و لطافت غزلها حس و حال غریبی در خواننده ایجاد میکند، مطلع چند غزل را ببینید:
- بود هجران شبی روز قیامت
قیامت از شب هجران علامت
- مرا در دل غم عشقت نهان بِه
نهان در سینهام آه و فغان بِه
نکته جالب توجه آن که ناظر در چند غزل از واژگان مازندرانیاستفاده کرده است:
الف: ناظر ردیف غزلی را واژة مازندرانی «نبونه» به معنی «نمیشود» به کار برده است. این واژه در غزل به نظر بسیار خوش نشسته است:
چو رویت گل به بستان را نبونه
چو من یک بلبلی شیدا نبونه
بود سیمای مه نیکو و لیکن
به نیکویی آن سیما نبونه
ب: ناظر ردیف غزلی را با «بَویِه» به معنی «شده» سروده است:
قامت یار چو زیبا بَویِه
لوحشالله که چه رعنا بویه
لعبت آن بت چینی دیدم
دل مرا میل کلیسا بویه
همه خوناب که بارید دلم
در شب وصل تو حلوا بویه
به فدای تو و سیمینتن تو
تن نازک دل خارا بویه
به هر روی نسخۀ خطی سرودههای ناظر به لطف کتابخانه و موزۀ ملی ملک در اختیار قرار گرفته است و پس از پژوهشی درباره ناظر، سرودهها را تصحیح کردهام و آماده انتشار است. در همینجا از ریاست محترم از کتابخانه و موزۀ ملی ملک جناب آقای حسینی و همکارانش و سرکار خانم ضیایی صمیمانه سپاسگزارم. به میمنت سالروز میلاد خجستۀ امام علی(ع) غزلی از ناظر با ردیف«یا امیرالمؤمنین(ع)» تقدیم ارادتمندان حضرتش میکنم. یادآور میشویم شاعرانی چند سرودههایی با این ردیف سرودهاند.
[نور ایمان شد]سپاهت یا امیرالمؤمنین
سرفرازان خاک راهت یا امیرالمؤمنین
سست شد خرگاه نُه افلاک ای شاه جهان
پیش کمتر تکیهگاهت یا امیرالمؤمنین
بر سریر عزّ و تمکین عرش پیشت فرش شد
کس نداند قدر و جاهت یا امیرالمؤمنین
چهره خونین است خورشید فلک در آسمان
نزد رخسار چو ماهت یا امیرالمؤمنین
رایت قهر ار برافرازی به هنگام جدال
شیر گردون شد سپاهت یا امیرالمؤمنین
طوطیای دیدة کرّوبیان گردد ز لطف
گر به خاک افتد نگاهت یا امیرالمؤمنین
گر همه دریا مداد و ور همه عالم بیاض
کی نویسد قدر و جاهت یا امیرالمؤمنین
ملجأ شاهان عالم هستی ای فخر زمن
هست ناظر در پناهت یا امیرالمؤمنین
ثقهالاسلام ساروی
سید محمد فرزند فضلالله موسوی پهنهکلایی معروف بهثقهالاسلام ساروی،یکی از عالمان وارسته¬ای است که در روستای پهنهکلا (10 کیلومتری جنوب ساری) به دنیا آمد. تاریخ تولد او نامعلوم است.نام و لقب کامل او چنین آمده است: محمد بن سید فضلالله بن خداداد بن میررشید طبرستانی موسوی غروی ساروی». نسبنامۀ ثقهالاسلام به میرعمادالدین هزارجریبی تا امام موسی بن جعفر(ع) میرسد.
بر اساس اطلاعات اندکی که از زندگی ثقهالاسلام داریم، نزد آیات عظام میرزای شیرازی رشتی، میرزاحسن خلیلی و سید ریحانالله کشفی و... درس خواند. زیر نظر استادانی در فراگیری علوم فقهی تا بدانجا رشد یافت که دستکم 12 اجازۀ اجتهاد برای او در دست است؛ بزرگانی چون میرزای شیرازی، آخوند خراسانی، سید محمدکاظم طباطبایی، شیخ عبدالله مازندرانی به او اجازۀ اجتهاد دادند.در منابع از شاگردان او نام آیتالله شهابالدین مرعشی نجفی فقیه و کتابشناس بزرگ معاصر آمده است.
ثقهالاسلام ساروی پس از پایان تحصیل در کربلا، نجف و سامرا به مازندران بازگشت، به خدمت حاج ملامحمد اشرفی، از علمای بهنام و بزرگ مازندران رسید. پس از یکی دو سال به نجف بازگشت(1320هـ.ق) و در همانجا از دنیا رفت. پیکر او را در قبرستان وادیالسلام نزدیک محلی موسوم به مقام امام مهدی(ع) دفن کردند.تاریخ درگذشت او را 1342ق یا 1343 دانستهاند. از ثقهالاسلام ساروی پهنهکلایی آثار متعددی برجای مانده است.
نوشتههای وی در علم فقه (مشارق الانوار، انوار الاحکام در فقه استدلالی، لمعان انوار البهيه الباهره في مدارك احكام الشريعه الطاهره، موضع آیات الاحکام، مطلع الانوار ...)اصول فقه (انوار الاصول، العوالم، کنائز الاصول و...نسبنامه و شرححال(چند رساله)، شعر و متفرقه (انوار الاسلام فی علم الامام علیهالسلام، انوار الغرویّه، منظومه مفصلى در فقه، مشکات الانوار، انوار الهدی و...).
ثقهالاسلام ساروی در سرودن شعر عربی و فارسی دربارۀ مناقب و مراثی اهلبیت (علیهمالسلام) مهارت داشت. دو دیوان اشعار فارسی و عربی«انوار الهدی» و «مشکات الانوار» از وی به یادگار مانده است. در شعر «هاشمی» تخلص میکرد. طبع شعری ثقهالاسلام ساروی در آثار فقهی او نیز آشکار است. مدایح و مناقب، نیز مراثی این عالم شاعر در حال مطالعه و آمادهسازی برای انتشار است.
به مناسبت خجسته سالروز میلاد امام علی(ع) دو سرودۀ ثقهالاسلام ساروی را از دیوانفارسی منتشرنشده در مدح و منقبت امام علی(علیهالسلام) میآوریم:
[علی بود علی]
اصل دین منبع اسرار علی بود علی
آیت حق شه ابرار علی بود علی
آن که از امر وی افواج ملک بر آدم
سجده بنمود به یک بار علی بود علی
آن که گردید ز حکمش به خلیلالله نار
نزد نمرود چمن¬زار علی بود علی
آن که بنمود عیان نور به موسی در طور
به سر شاخة اشجار علی بود علی
آن که بنمود عصا در کف موسی اژدر
بر فرعون تبه¬کار علی بود علی
ید و بیضا بر فرعون ز موسای کلیم
آن که بنمود پدیدار علی بود علی
آن که در مهد ز امرش به تکلم آمد
عیسی از لعل درربار علی بود علی
آن که از حکم وی عیسی به چهارم افلاک
ساخت ماوا ز پی دار علی بود علی
آن که در جای رسالت شب هجرت خوابید
باک ننمود ز کفار علی بود علی
آن که از نزد نبی در شب معراج گرفت
سیب از پردة اسرار علی بود علی
«هاشمی» مدح شهنشه نتوان ساخت بیان
گویدی مظهر دادار علی بود علی
[تقدیم به آستان بارگاه ملکوتی امام علی(ع)]
این آستان کیست که گویند بیهراس
عرش برین جلال ز وی کرده اقتباس
این بارگاه کیست که گردیده از شرف
کرسی و لوح پایۀ اجلال این اساس
بر عطف عزّ جاه و جلالش نمیتوان
منقار خویشتن بنهد طایر قیاس
آراست عرش زیور و زینت به خویشتن
شاید که فرش درگهش آید به التماس
تابیده نور قبّۀ وی آنچنان به چرخ
کش مهر و ماه در بر وی حلقۀ نحاس
کرد این خیال وهم غلطکار کاین بود
عرشی که نور گشته به اندام وی لباس
زد بانگ عقل پیر که عرش از کجا رسد
بر پایۀ جلال وی ای پایهناشناس
این بارگاه عزّ خدایی است کش زند
کوس جلال وی فلک واژگونهطاس
شاهنشهی که خیل ملک در فلک کنند
هر صبح و شام ذات شریف ورا سپاس
میکال و جبرئیل و سرافیل و فطرس است
بر آستان اقدس وی کمترین اناس
فردوس و خلد و جنت و رضوان نگر ز فخر
بر خاک راه مقدم وی کمترین پلاس
بوی عبیر درگه وی بر مشام حور
آرد اگر نسیم شوند مست چون نعاس
از سم و نعل مرکب وی ماه و آفتاب
گویی حضیض سطح زمین را شدی مماس
از خاک مشکبار رهش خیزد ار نسیم
بر مغز لالهزار هجوم آورد عُطاس
تابد به مصر رشحۀ انوار وی اگر
گردد خلاص یوسف مصری ز احتباس
از خاک مشکبار رهش خیزد ار نسیم
بر مغز لاله زار هجوم آورد عطاس
گرسیر عکس آئینه حق کند کسی
بیرون رود ز سایۀ تن صورت حواس
از لطف گر نظر بنماید به شورهزار
روید از آن زمین گل نسرین و یاس و کاس
چون شد محیط نقطۀ حق قبهاش ز فخر
زینروی شد به عالم امکان مطاف ناس
بین از شعاع قبّۀ اجلال وی به چرخ
افکنده مهر و ماه به گردون مهین قطاس
شاها تویی که گر فرس طبع زین کنم
در مدحت تو غاشیه گیرد ابینواس
تا هاشمی مدیح تو در خامه زد رقم
بنهاده رخ به خاک ره وی ابیفراس
بر خاک درگهت چو سگ کهف، هاشمی
بنهاده رخ به حشر شود ایمن از هراس
نشئة مازندرانی (صائب دوم)
میرزا زینالعابدین، متخلص به نشئه، فرزند علیاکبر از نژاد ترکمانان جهانشاهی است. میرزا علیاکبر (پدر نشئه) از سوی خان قاجار مقام مستوفی املاک خالصه را بر عهده گرفت و در ساری اقامت داشت. میرزا زینالعابدین در ساری به دنیا آمد. خود گفته:
«در موطن من بیا به شهر ساری
تا وارهی از اَنْدُه و از هر تبهی»
به طور کلی سبک نشئة مازندرانی در دایرة سبک هندی/ اصفهانی قرار میگیرد که تقریباً آغاز آن را سرودههای شاعرانی همچون طالب آملی و اوج آن با سرودههای کلیم کاشانی و صائب تبریزی است و در هندوستان اوج آن در سرودههای بیدل دهلوی است. نشئة مازندرانی چنانکه از لقبی که بر او نهادهاند «صائب ثانی» پیداست، از شاعران طراز اول سبک هندی نیست. با توجه به سرودههایش به بیان نویسنده صبح گلشن «در فکر رسایش به نشئه صهبای سخن فلکْسیر و نگارستان دانش به ازدحام مضامین رنگین بتخانه و دیر».
به تعبیر طاهری شهاب «بیش از هر سرایندة دیگری در تتبع و پیروی سبک صائب استادی به خرج داده و در این اسلوب بی همتاست و اگر او را صائب ثانی خطاب نماییم شایستة چنین عنوانی بوده و راه خطا نپیمودهایم».
نشئة مازندرانی گرچه شاعر طراز اول در سبک هندی به شمار نمیرود، اما بیتردید سرودههایش دلانگیزی ویژهای دارد، با توجه به این که قدر و منزلت هر سبکی و شاعران آن سبک در یک مجموعة کلی باید نگریسته شود در مدار سبک هندی جایگاه نشئه کم از خیل شاعران معروف این سبک نیست. طاهری شهاب در مقدمه دیوان نشئه (که متأسفانه تاکنون منتشر نشده است) با عنوان سبک سخنوری نشئه مینویسد: «نشئه در خلق مضامین تازه، دستی توانا داشته و ابیات جانانهای که نشانۀ تسلط کامل او در پیروی از سبک صائب است در خلال غزلیاتش دیده میشود که از هر حیث درخور ستایش و آفرین و امتیاز میباشد».
نشئة مازندرانی شاعری شیعی است و به خاندان عصمت و طهارت سخت دلبسته. وی در سرودههایش نسبت به اهل بیت پیامبر(ص) به ویژه امام علی(ع) و امام حسین(ع) و قیام عاشورا ابراز ارادت کرده است. سفری به نجف اشرفداشت و مزار امام همام، علی بن ابیطالب(ع) را زیارت کرد. در فضای معنوی و شکوه مزار امام و شهر مقدس نجف که امانتدار پیکر مقدس امام علی(ع) است، شیفته و سرگشته، چنین سرود:
هر کس شبی مقیم در این آستان نشد
در روز حشر صدرنشین جهان نشد
گویا که قدر خاک ز افلاک برتر است
ور نه چرا زمین «نجف» آسمان نشد
سرّ خداست در دل خاک نجف از آن
نم پس نداد آب ز خاکش روان نشد
از ساکنان خاک درش نوح آدم است
این وصف بهر خاتم پیغمبران نشد
آبشحیاتبخش و نسیمی مسیحدم
در زیر خاک به تن آن کس که جان نشد
دادم جواب آن که بگوید کسی چرا
شخصی به این عقیده خود از ساکنان نشد
نفرت کند مَلَک ز سگ، این بود «نشئه» رفت
ساکن در آستان ِمَلَکپاسبان نشد
نشئة مازندرانی در رباعیاتش ارادت خود را نسبت به امام علی(ع) چنین بیان میکند:
اوصاف علی برون ز حدّ احصاست
از قول نبی علوّ شأنش پیداست
واجب نتوان گفت و لیکن ذاتش
از عیب منزّه است، بیعیب خداست
- يکشنبه 25 شهريور 1397-19:27
سلام خدمت نویسنده گرامی
لطفا منبعی که در مورد سید محمد بن فضل الله ساروی توضیحاتی بیان نموده اید را ذکر کنید.
من در مورد تراجم ایشان تحقیق می کنم. - دوشنبه 28 ارديبهشت 1394-9:11
از شاعران آملی کسی خبر نمی گیرد
... امروز در ساری به خطری معطلی اداری به کافی نت پناه بردم حرف دلم را نوشتم یکی درگر این است : آیا اقای درگاهی غیر از این هایی که در ویکیدیا می شود سرچ کرد و جمع آوری نمود شاعرهای بیشتر در سطح استان که الان در قید حیات هستند می شناسد؟؟؟- چهارشنبه 30 ارديبهشت 1394-14:53
آقا تو سرچ کردی؟؟
من که در ویکی پدیا، ثقۀ ساروی را ندیدم!
شما حرف دلت را بزن، اما ندیده و نسنجیده؟؟
- يکشنبه 20 ارديبهشت 1394-14:55
بادرود اقای درگاهی بدون شک یکی از مفاخر استان و کشور ایران هست نمیدانم اقایون که کامنت گذاشتند ایا مطلب و خواندند /؟ایا برای امیر المومنان ع مطلب نوشتن تبلیغات هست؟و ایا های دیگه لطفا با انصاف باشید استاد انوشه را که از مازندران بیرون کردید و دیگر مفاخر سرشان رو می برید که جرات قد علم کردن رو ندارند با انصاف باشید و یا مرام
- دوشنبه 14 ارديبهشت 1394-12:25
خدایا، ادب کامنت گذاری را هم بما بیاموز، استاد درگاهی از مفاخر استان است، در سخن گفتن با اساتید حد نگاهدار باید بود ، هر حرفی که هر جا نباید زده شود، ادب مرد به زدولت اوست.
- جمعه 18 ارديبهشت 1394-16:33
مرد کجاست استاد؟ مشتی کودک که از نوشته های استاد اسلامی گرفته تا خبر غرق شدن نوجوان در تجن ، فقط به دنبال لجن پراکنی هستند . گویا پول گرفته اند تا ایرانی و مازندرانی و گاه ساروی و بابلی و... را لکه دار کنند
- سه شنبه 15 ارديبهشت 1394-2:41
فرمایشتون درست
کدوم کامنت موجود اهانت بود که اینطور موضع گرفتید ؟
مردم جرات نقد درگاهی را به خاطر اون کتابچه های معروف... ندارن
همون که در دولت فقیمه احمدی نژاد برداشت فرمودند تا چه رسد به نوشته ای که در باره مولا هستش . این بی ادبی بنده رو منتشر کنید بعد پاسخ بفرمایید- جمعه 18 ارديبهشت 1394-10:4
کی جرئت نقد درگاهی رو نداره؟
تخریب چه فایده ای برای شما داره؟
نونت رو خورده، پولت رو خورده؟
اگر شهامت داشتی خودت رو معرفی می کردی
- چهارشنبه 9 ارديبهشت 1394-22:52
1-
چرا شاعران نوری، بابلی و... نیامده اند؛ البته اصراری بر شمول نیست اما آمدن دو شاعر علی آبادی و دو شاعر ساوی تعجب انگیز است
2-
کاش دربارۀ سطح شعری آنان توضیح بیشتری می آمد
3-
تبلیغ با تشکر فرق دارد آقای درگاهی! دست کم تبلیغ را یاد بگیرید- پنجشنبه 10 ارديبهشت 1394-15:28
شما راجع به دیگران «فکر بد» کن!!!
بگم فکر نکن که میکنی، پس بگم بکن که ...
- چهارشنبه 9 ارديبهشت 1394-17:7
از دکتر درگاهی بابت شناخت امیر المومنین تقدیثر و تشکر میکنم