موسیقی در آئین مهر و نقش سازها در کشتی های گیلان و مازندران
جهانگیر(عباس) دانای علمی،پژوهشگر تنکابني.
در بيشتر مراسم و آدابي كه از ازمنه گذشته در اين كشور انجام ميگرفته، آهنگ جزيي لاينفك، از آن مراسم محسوب ميشده است. چه در هنگام كار و كوشش نظير كشاورزي و دامداري و چه در زمان جنگ و پيكار و جشن و سرور و بالاخره در ميدانگاه كشتي كه موسيقي و سازهاي مربوط به آن نقشي اساسي در رويارويي با دو كشتيگير، يا چند حريف قَدَر را ايفا ميكرد. كشتي يكي از ورزش هاي بازمانده از گذشتههاي دور ميباشد كه، در حقيقت، ورزش ملي اين سرزمين محسوب ميشود.
در شمال ايران به علت كثرت كشتي آنها را نام هاي گوناگوني ياد ميكنند كه فقط در نحوه اجراي آن اندكي اختلاف بوده، ولي در اصل از يك قانون، همراه با آداب آن پيروي ميشود. چنان چه نواختن آهنگ با سازهايي كه در بيشتر مناطق، تقريباً به هم شبيه است حال و هوايي به اين رسم پارينه ميدهد.
نگارنده در ابتدا تصميم بر آن داشتم در همين رابطه مطالب و مواردي، فقط در ارتباط با آهنگ و موسيقي، بنويسم. اما متوجه شدم با توجه به ريشه كهن اين ورزش ملي كه ميتوان آن را در آيين مهر يا ميترا جست، ناديده انگاشتن آن لطفي نداشته و حق مطلب را ادا نمي کند.
با وجود آن كه بعضي از محققين منطقه شمال ايران را جايگاه اوليه اين آيين ميدانستند لذا بر آن شدم بخش كمي از آيين مهر را همراه با مواردي كه در ارتباط با موسيقي است اختصاص دهم. زيرا هميشه بر اين باور بودم كه بررسي ريشهاي هر موضوعي و شناخت بعضي از نمادها همراه با آداب و رسوم خاص هر منطقه باعث خواهد گرديد كه مطالب ملموستر شود. مخصوصاً مقولهاي مانند علم موسيقي كه روابط تنگاتنگي در اسطورههاي ملل گوناگون بهويژه در اين سرزمين دارد.
اگر چه درباره اين آيين، منابع و مدارك به اندازه كافي به دست نيامده است و بيشتر تحقيقات ديگران بر اساس نوشتههاي «فرانتز گومون» بلژيكي است و نگارنده بر اساس چند كتابي كه ميتوان گفت تحقيقات ديگران بر اساس آنهاست مطالبم را نوشتهام. گرچه ميدانم كه اين نوع كارها را نبايد سهل و آسان گرفت و بايد آنها را همراه گروهي عاشق و مطلع، به صورت تخصصي، انجام داد. زيرا در مرحله اول بايد درباره اين آيين بدانيم تا بتوانيم درباره موسيقي و موضوعات ديگر در ارتباط با آن، هر چند مختصر، بحث و بررسي داشته باشيم و هستند كساني كه مهر را همان خورشيد ميدانند؛ يعني در اولين گام خود دچار اشتباه ميشوند و ... به هر روي اگر توضيحات درباره مهر و مراحل سلوك و نمادشناسي بيش از حد معمول بيان شده است فقط براي آن است تا درباره موسيقي و ساز و اسمي كه گفته ميشود آگاهانهتر مطالب را مورد غور و بررسي قرار دهيم.
اگر چه درباره سازهايي كه در اين آيين مورد استفاده قرار ميگرفت مدارك كافي به دست نيامده است و نيك ميدانيم كه اشكانيان ميترا را پرستش ميكردند و آثار بازمانده از آنها توسط سلسله بعد يعني ساسانيان نابود شد و فردوسي، قرنها بعد، از نبود آگاهي درباره آنها با افسوس ياد مينمايد... .
نگارنده در اين مقاله ابتدا توضيحي درباره كشتي كه در ارتباط با موضوع مقاله است عنوان نموده و پس از آن از آيين مهر و مراحل سير و سلوك، همراه با نمادشناسي آن خواهم نوشت و در انتها از سازهايي كه در مراسم كشتي گيلان و مازندران استفاده ميشود يادي خواهم کرد.
كشتي: از ماده كُست ميباشد كه در پهلوي به معناي پهلو، سو و كنار است كه در فارسي نيز كُشت و كُست به همين معني ميباشد به عنوان نمونه ميتوان از «كُست خوراسان» به طرف مشرق، كُست اباختر به طرف شمال و غيره نام برد. در اوستا براي كُستي معني بند دين و كمربند ذكر شده است و آن كمربندي است سفيد و باريك و بلند كه از هفتاد و دو نخ پشم گوسفند بافته ميشود و هر زرتشتي پس از هفت سالگي كه سُدره1 ميپوشد كشتي به دور كمر ميبندد كه مفهوم آن بند بندگي خداوند است.
استاد مهرداد بهار مينويسد: زرتشتيان گمان دارند اين بند ميان دو بخش از تن انسان است بخش زير كه از آن اعمال نيك برميخيزد و بخش زيرين كه از طريق آن اهريمن ميتواند انسان را به عمل بد برانگيزد.2
غلامرضا انصافپور هم كشتي را از واژه كُستي يعني كمربند و لنگ (سدره) بستن دانسته بهخصوص قبضه بسته شده لنگ (سدره) را روي شكم كه به هنگام كشتي به دست ميگرفتهاند. وي رسم پيش قبض گرفتن يعني كشتي گرفتن هنگام شروع كشتي را با دورترين رسوم زرتشتيان در ايران باستان در ارتباط دانسته است.3
ايرانيان در گذشتههاي دور سعي مينمودند جسم و تن و تمام رموز ورزشي را همراه با روحيات اخلاقي، در جوانان خويش پرورش دهند چنانچه بعضي از مورخين آن زمان، مانند هردوت، گزنفون، استرابن، افلاطون درباره آنها نوشتهاند. گزنفون در كتاب كورشنامه مينويسد: ايرانيان اقسام دانستنيهاي ورزشي را فرا ميگرفتند. چون تمام اين مراحل را ميگذراندند به خصال پهلواني متمايز ميگشتند و آنان را گردك يعني جوان گرد ميخواندند.4
انجام دادن ورزش هاي گوناگون همراه با پرورش روح و روان باعث ميشد كه مردمان اين مرز و بوم هميشه آماده مقابله و نبرد با دشمنان نابهكار بمانند كه زورخانه يا مكاني شبيه به آن براي چنان مقصودي بود. چنانچه ميل زدن را براي آمادگي در گرفتن گرز در ميدان رزم و كباده براي تيراندازي و سنگ زدن را براي نگاه داشتن سپر در ميدانگاه براي تمرينات خويش مورد استفاده قرار ميدادند.
مهرداد بهار پيوندي بس نزديك ميان آيين مهر و زورخانه را عنوان نموده است: نكته اصلي در كار زورخانه كشتي گرفتن است چون پهلواني فرو افتد دقيقاً همان آداب دست دادن دو پهلوان را به جاي آورند و با دستهاي چپ بازوهاي راست يكديگر و با دست راست به يكديگر دست ميدهند و همانگونه كه مهر و خورشيد با هم پيمان دوستي بستند، دو كشتيگير نيز با يكديگر دشمني نميورزند و اگر كينهاي پديد آيد يكديگر را ببوسند و آشتي كنند و دوست بمانند.5
شباهت هايي هم بين مكان زورخانه و مهرابههاي مهري وجود دارد كه در جاي خود درباره آن ياد خواهيم نمود.
آيين مهر: مهر در اوستا mithra و در پارسي باستان و سانسكريت ميترا mitra آورده شده است كه به معناي پيمان معاهده است و همچنين نام ايزد فروغ و روشنايي، راستي، پيروزي، شهرياري، قدرت و شكوه و نيز داوري در روز واپسين است. از اينكه ميترا يا مهر ايزد روشنايي و فروغ است نه خورشيد در يشت دهم مهر يشت آمده است و دارنده دشتهاي فراخصفتي است كه هميشه در اوستا همراه با نام مهر آمده است. چنانچه در مهر يشت كرده 2 بند 3 چنين آمده: مهر دارنده دشتهاي فراخ بدان كسي كه به مهر دروغ نگويد، پيمان نشكند، اسبان تيزتك بخشد. آذر (مزدا اهورا)6 بدان كس كه به مهر دروغ نگويد (پيمان نشكند) راه راست نمايد.7
و يا در كرده 4 بند 13 چنين نوشته است: اوست نخستين ايزد تواناي مينوي كه پيش از (سر بر آوردن) خورشيد جاودانه تيز اسب بر فراز كوه هرا (البرز) بر آيد و نخستين كسي كه با زيورهاي زرين آراسته از فراز (كوه) زيباي (هرا) سر بر آورد و خانمانهاي آريايي را از آنجا بنگرد و يا در كرده يك بند 4: مهر دارنده دشتهاي فراخ را براي فروغ و فرّش با (پيشكش) زُور و نيايش بلند (آهنگ) ميستاييم و ...8 كه زور Zor پيشكشهاي آبكي، همانند شير و فشرده هوم بوده كه به آتشكده ميآوردند.
در ايران باستان هر يك از روزهاي باستان به نگهباني يكي از فرشتگان سپرده شده بود كه يازدهمين روز ماه سپرده به ايزد خورشيد و پاسباني روز شانزدهم با ايزد مهر بوده است.
عدهاي از محققين با توجه به مهر يشت در اوستا جايگاه اصلي مهر را در ايران ميدانند كه اين آيين از ايران و آسياي صغير به اروپا، شمال آفريقا و ... نفوذ يافته بود. احمد حامي در رابطه با مهاجرت مهريان عقيده دارد كه آرياييهايي كه داراي آيين مهر بودند بخشي به نام كاسپي ها به شمال ايران، بيشتر در نواحي طالش تا املش مهاجرت نمودند كه بخشي از آنها به قزوين و همدان و به نواحي زاگرس كوچ نمودند و شاخههاي ديگر به آسياي كوچك (صغير) مهاجرت نمودند كه شامل هيتاني و ميتاني، ميشدند كه پس از اتحادي كه فيمابين آنها صورت گرفت، در انتها از دريانوردان فريگي، شكست يافتند 9 و پس از آن، به مرور زمان فرهنگ مهرپرستي بر ساير نقاط ديگر رواج پيدا کرد.
بعضي از محققان واژه تبرستان يا تپورستان در شمال ايران را متأثر از آيين مهر ميدانند. ركنالدين همايونفرخ در اين باره مينويسد: در آيين مهر فرقهاي بودند كه فرشته روشنايي را تقديس ميكردند و آن در زبان فارسي دي خوانده ميشد به همين مناسبت اين آيين را دي وه يسنه خواندهاند كه اين واژه در زبان اوستايي DAVE و در پهلوي DVE و در سانسكريت دوا و بعدها در زبان پهلوي ديو شده است و مركز ديوپرستي در مازندران، هير كانيا، خوارزم، بوده است و مردم اين سرزمين دوهپرست بودهاند و به مرور ايام سرزمين آنها به نام و آيينشان خوانده شد وخودشان را نيز به نام مذهب شان ديوان ناميدهاند. چه در زبان فارسي و چه باستاني دري حرف دال به (ت) و واو (پ) بسيار تبديل شده است كه ديو، ديپ شده و همچنين تيپ شده و تيپوري همان ديپوري است كه مازندران و مردم آنها در قرنها پيش از زرتشت به نام اين آيين ديپورستان يا تپورستان، و مردم آن تيپوري ناميده و خوانده شدهاند.10
در رابطه با آيين مهر بايد اين توضيح را داد كه مانند اديان بزرگ ديگر نبوده است كه پيامبري از سوي خدا براي راهنمايي ديگران مبعوث ميگرديد. بلكه آيين سنتي است كه گسترش آن در گذشتههاي دور به علت آن بود كه با تمام آداب و پندار و اعتقادات قوم مغلوب و پيروز هماهنگ ميشده است كه علت آن را هم در نبود يك قانون مدون و تدوينشده كلي در چهارچوبهاي خاص بايد دانست و آنچه كه بر عكس آن آيين در اديان رسمي ديگر وجود داشت اين بود كه آن اديان براي دين خود نظم خاص قائل بودند. آيين مهر در ايران طبق برداشت و سمبلهاي خويش بيان شده. در حالي كه در كشورهاي ديگر بر اساس نگرش و جهانبيني خود از جهان، شرح يا به تصوير كشيده شده است. چنانچه پيروزي مهر بر گاو در ايران به صورت نقش حمله شير بر پشت گاو و در آسياي صغير و اروپا از نقش مهر همراه با دشنهاش بر روي گاوي يا به اشكال ديگر، نشان داده شده است.
هاشم رضي درباره اين تغيير و تحول مينويسد: «سل» خداي خورشيد در رم به جاي خورشيد (هور خشت Hvarakhshata) قرار گرفت. در اوستا ميترا و خورشيد به هم بسيار نزديكاند و خورشيد از ايزدان ياور مهر ميباشد به همين جهت يونانيان خورشيد خود هليوس Helios و رميان نيز سل را به خدمت مهر گذاشتهاند. البته بسياري از خدايان و عناصر اساطير مصر و بابل و سوريه و رم و يونان به خدمت ميترائيسم گماشته شد اما به طور كلي فروغ عوض شد يعني شخصيتهاي ايراني اطراف ميترا را يوناني و رمي كردند و اسما در واقع تغيير يافتند نه اصول.11 چنانچه برخي محققين زورخانههاي قديمي در ايران را همانند مهرابهها12 دانستهاند، مهرابههاي بازمانده از تخريبي كه تعصب زمانه در اروپا و آسياي صغير باعث شد بيشتر آنها نابود شوند و فقط بخش كوچكي از آن همه مهرابهها باقي ماند.
استاد بهار بر اساس دانش و آگاهي و تحقيق خود ارتباط مهرابه و زورخانه را چنين عنوان نموده: گود زورخانهها با كف گرد، يا هشت گوش بوده در حالي كه در مهرابهها سه دالاني با كف چهار گوش ساخته ميشدند. سنت برهنگي در زورخانهها شبيه به زايش مهر است كه جامه به تن ندارد. آن كس در مهر حق تشرف داشت كه بالغ ميگرديد و در زورخانه چنين رسمي متداول بود و در معابد زنگي پيدا شده كه گمان ميرود مانند زورخانهها در مراسم دعا به صدا در ميآوردند و در زورخانه كسي را صاحب زنگ ميگفتند كه مرشد هنگام ورود و خروج او زنگ را به صدا ميآورد13.
غلامرضا انصافپور، زورخانه را به معناي جاي كسب زور يا ورزش و تربيت بدني، با ابزار ويژه آن، زور پيدا كردن يا زور گرفتن، زورمند شدن و محل زور دانسته است14 و نويسنده «پژوهشي در ورزشهاي زورخانهاي» اصطلاح زورخانه را در اين دانسته كه نوشيدني در زورخانه به نام زور مينوشيدند و بيش از اين توضيحي نداده است15 ميتوان پذيرفت زور پيشكشهاي آبكي يا فشرده گياه هوم بوده كه در دوران باستان به آتشكدهها ميبردند و در ايران متداول بوده است كه در مهريشت كرده يك بند چهار و ديگر كردهها از اين نام به طور مكرر ياد شده است.16
استاد پورداوود در رابطه با انتقال اين آيين از ايران به ديگر كشورها نظرش اين است كه در نبردهاي ايران و رم از همان آغاز تاريخ حضرت مسيح جنگاوران رومي ستايش ايزد پيروزي ايرانيان را به اروپا بردند و در هر جايي از اروپا، آسيا، آفريقا، تا دامنه صحرا كه قلمرو امپراتور روم بود پرستشگاههاي بيشماري براي مهر بر پا كردند. روميان در هر كجا كه با اشكانيان در نبرد بودند خواه در آسياي كوچك و خواه بينالنهرين ميديدند كه ايرانيان يا هماوردان آنان را ايزدي است به نام ميترا كه هماره در پيكارها پشت و پناه رزمآوران است. اين است كه در برگشت از خاورزمين ستايش اين خداي رستگاري و پيروزي را به ميهن هاي خود بردند و چند تن از امپراتوران رم از پيروان سرسخت ايزد ايران شدند.17
تولد مهر: در پرستشگاههاي مهري روز 25 دسامبر را روز تولد مهر ميدانستهاند و به تبع آن جشن ميگرفتند. ولادت مهر را از درون صخرهاي دانستهاند كه از آنجا به جهان خارج سوق داده شد. مهريان ايران هم ميپنداشتند كه بغ مهر در كوه البرز از فروغ مهر زاييده شد، چون از برخوردن دو سنگ سخت آذري به همديگر آذرخش ميجهد. هنگام تولد، ميترا عريان است و كلاه فريجي بر سر، و در دستش خنجر و مشعلي قرار دارد. ميترا زاينده روشنايي است از كارهاي او كشتن گاوي است تا بدان وسيله آسايش و آرامش را به جهان باز گرداند. او با كمان و تركش خويش بر سنگ خارا تيري رها نمود و آب را جاري ساخت و چشمهاي روان نمود؛ كه در اينجا از لحاظ نمادشناسي ميتوان گفت كه از آسمان باران باريد زيرا در اعصار باستان گمان مينمودند كه آسمان سنگ يك پارچه است كه بر روي زمين قرار دارد و واژه آسمان به معني سنگ است.18
در ايران شب يلدايي19 كه برگزار ميشود يادآور تولد مهر ميباشد كه در آخرين روز آذرماه با آغاز غروب آن روز و با طلوع نخستين برخورد پرتو خورشيد پايان مييابد. طولانيترين شب سال و بدين ترتيب روز بعد (اولين روز دي ماه) كوتاهترين روز سال به شمار ميآيد. چون شب يلدا بلندترين شب سال است و پس از آن روزها بلند ميشوند و روشني بر تاريكي چيره ميشود و به آن شب آغاز زمستان زاد شب ايزد فروغ گويند.20
كشتن گاو: مهمترين كار را، مهر در روي زمين، نبرد دليرانهاش با گاو نر و كشتن آن جانور دانستهاند. گاوي به زمين آمده و خواهان آن بود تا زمين را به بياباني برهوت تبديل سازد. مهر، بر اساس پيامي كه از كلاغ مبني بر كشتن گاو دريافت مينمايد، گاو را مييابد و ابتدا بر پشت او ميجهد و سپس پاهاي خسته گاو را بر دوش ميگيرد و آن را به غاري ميبرد و با فرو نمودن دشنه خويش بر كتف گاو آن را ميكشد. از پشت گاو نر گندم و از خون آن بوته مو ميرويد و از لاشه آن انواع گياهان دارويي و شفابخش بر روي زمين ميرويد (شكل 2).
پس از انجام اين مأموريت طي مراسمي گوشت و خون گاو كه به آن شام مقدس ميگفتند توسط مهر و يارانش خورده و نوشيده ميشود و پس از آن مهر همراه با ارابه خويش كه چهار اسب سفيد آن را ميكشيدند به آسمان پرواز كرد. طبق عقيده مهريان مهر پس از آن در آسمان ميتازيد و زمين را مينگريست.
ورمازرن شباهتهاي ميان آيين قرباني كردن توسط مهر و آن چه در كتب مقدس ايرانيان در رابطه با گاو مقدس آمده را مورد بررسي قرار داده است. وي با استناد به كتاب بندهشن و يادگار جاماسپيك كه محتوي آن بر اساس عقايد ايرانيان در باب معاد و روز قيامت است ميگويد: اهورامزدا قبل از آفرينش كيومرث، گاوي آفريد و لشگريان بدي ميخواستند آفرينش را از ميان بردارند و گاو را كشتند كه از نخاع شوكي انواع گوناگون گاو و پنجاه و پنج نوع غله و دوازده گياه طبي پديدار شد.21 و يا به روايت استاد بهار: آن گاو به رنگ سپيد و روشن بود و پس از مرگ گاو پنجاه و پنج نوع غله و دوازده گياه درماني از زمين رست.
روشني و زوري كه در تخمه گاو بود به ماه سپرده شد و آن تخمه به روشني ماه سپرده شد.22 با توجه به متون گذشته سرزمين ما اين نكته را بايد مدّ نظر قرار داد كه در بعضي از نقاشيهاي مهرابهها گاوي را كه ياران مهري براي قرباني ميبردند به رنگ سفيد بود اكنون با موارد يادشده آيا نميتوان به وجود آمدن گياهان و گندم و مو و غيره، در آيين مهر را، كه پس از كشتن گاو به دست آمده بود متأثر از جايگاه اصلي آن يعني ايران دانست؟ و آيا نميتوان بر اين باور بود كه بر اثر مرور زمان بعضي از باورداشتها در شكل عوض شده است؟
ميترا براي كشتن گاو، او را به درون غاري ميبرد و آن را ميكشد. در آيين مهري غار نماد آسمان و به عبارتي تمثيلي از كل كائنات ميشود و براي همين در حاشيه غارها پيكر خورشيد و ماه تصوير ميشده است. در تصوير بهجا مانده از قرباني گاو توسط ميترا دو نفر از ياران او كوتس و كوتوپاتس ديده ميشوند كه به سبك ايراني همانند خود ميترا لباس پوشيدهاند كوتس يك مشعل را در دست گرفته است كه نماد روز و روشنايي است و ديگري يعني كوتوپاتس مشعلي را واژگونه در دست گرفته كه نماد تاريكي و شب ميباشد. مشعل افروخته را به خداي خورشيد و ديگري را به ماه لونا نسبت ميدهند. عدهاي هم كوتس و ميترا و كوتوپاتس را خدايان سهگانه معني كردهاند. كوتس را به خورشيد، ميترا را به نيمروز و كوتوپاتس را به غروب تعبير نمودهاند. يكي از موارد مشترك ميان فرهنگ ايراني مهر و ديگر كشورهايي كه آيين مهر در آنجا نفوذ يافته بود مسئله مهر و خورشيد است. مهر با خورشيد به مبارزه برميخيزد و او را شكست ميدهد و خورشيد هالهاي از نور گرد سر خويش را بر سر ميترا مينهد و متحد او ميگردد.23
سل خداي خورشيد در رم به جاي خورشيد اوستايي (هورخشت hvarekhsh aeta) قرار گرفت. در اوستا ميترا و خورشيد به هم نزديكاند و خورشيد از ايزدان ياور مهر ميباشد به همين جهت يونانيان خورشيد خود هليوس Helios و روميان نيز سل را به خدمت مهر گذاشتند.24 به همين ترتيب در طي بررسيها مشاهده ميشود كه بسياري از عناصر اساطيري مصر و بابل و سوريه و ... به خدمت ميترائيسم گماشته شدند و چنانچه قبلاً عنوان نموديم فقط فروع آن عوض گرديد ولي اصل آن كه ريشه در ايراني بوده وقايع داشت همانطور باقي ماند.
مراحل سير و سلوك مهريان: مهريان نوجوان آماده براي پرورش در آيين ميترا خود را در اختيار فردي به نام مهيار قرار ميدادند كه او همان كاري را انجام ميداد كه تقريباً پيشكسوتان زورخانه براي پرورش دادن پهلوانان بعد از خود از لحاظ اخلاقي، فني و ورزشي انجام ميدهند. نوچههاي مهري آموزش ديده در يارستان را پس از قبولي در آزمايش مخصوص به گروه ياران مهري وارد مينمودند كه در آن هنگام يار و برادر آنان ميگرديد. احمد حامي اعتقاد دارد كه يارستان مهريان را امروزه در كرمانشاه يارسان ميگويند و بعضي از مناسكي كه انجام ميگيرد بازماندهاي از آن اعتقاد است مانند: چلهنشيني، تمرين خاموشي، شارب گذاشتن كه نماد پوشيده بودن روي دهان و لب فرو بستن است.25چنانكه در مرحله همسري يا نمفوس، در آيين مهري، سالك بايد سكوت و خاموشي را تمرين مينمود.
مراحل مهري:
هفت مرحله بود كه عبارت بودند از 1. كلاغ 2. همسري يا نمفوس 3. سربازي يا خاكي 4. شيري 5. پارسي 6. مهر پويا يا پيك خورشيد 7. پير
1. مرحله اول كلاغ يا مبشر پيام بود كه نماد آن را هوا بيان نمودهاند و نشان يا علامت آن آبخوري دستهدار، يك برسم26 كه دو مار به دور آن پيچيدهاند.
2. نمفوس يا همسري: يك پيهسوز، يك سربند نيمتاج و يك مشعل و نفر بايد سكوت اختيار مينمود.
3. سربازي يا جنگي با خاكي: وسايل آن نيزه، كلاهخود، كولهپشتي سربازي بود. لباس سربازي به رنگ قهوهاي بوده و نماد آن را خاك دانستهاند. در اين مرحله فرد تنها زندگي نمودن را همراه با تمام مشقات آن فرا ميگرفت و تحمل ميكرد. مهريستها چنان در اين مرحله كوشا بودهاند كه در هنگام نبرد به درستي انجام وظيفه مينمودهاند.
پس از طي اين سه مرحله به فرد مهري اجازه داده ميشد كه به مرحله شيري وارد شود يا به قولي آدم شود زيرا مهريان بالا رفتن از هفت مرحله را راه آدم شدن ميدانستند.
4. شيري: نماد آن آتش است و وسايل آن عبارت بودند از: خاكانداز آتش همزني و يك چنگ مصري و چيزي كه از آن آذرخش ميجهيد. در اين مرحله مرد مهري در امتحانهاي سخت زور و بازوي خود را به نمايش ميگذاشت و به كسي كه به اين مرحله ميرسيد شيرمرد ميگفتند.
5. پارسي: در تصاوير از وسايل او يك نيم ماه و ستاره و يك داس بزرگ درودگري و يك داس كوچك، نشان داده شده است و مرد پارسي خوشه گندمي در دست دارد.
6. مهر پويا يا پيك خورشيد: وسايل او يك مشعل، يك سربند نيمتاج پرتودار با بند زير چانه و يك تازيانه است. نوشتهاند كه در اين مرحله فرد بايد از من بودن در ميآمد و به ما تبديل ميگرديد.
7. پير يا پدر: علائم مشخصه او داس كوچك براي بريدن سر شاخه كلاه فريگي، برسم و جام (كشكول) بوده است.
پينوشت:
1. سُدره: پيراهني سفيد و گشاد و ساده كه به زانو ميرسد و آن بدون يقه با آستينهاي كوتاه ميباشد. اين پيراهن از جلو چاكي در وسط دارد كه تا به انتهاي سينه رسيده و در آخر آن چاك، كيسهاي كوچك دوخته شده است و اين كيسه نشانهاي از انديشه نيك، گفتار نيك و كردار نيك است.
2. بهار، مهرداد، سال 1318، پژوهشي در اساطير ايران، ويراستار كتايون مزداپور، چاپ سوم، تهران، آگاه، ص 170.
3. انصافپور، غلامرضا، 1353 تاريخ و فرهنگ زورخانه، وزارت فرهنگ و هنر، مركز مردمشناسي ايران، ص 47.
4. تاريخ و فرهنگ زورخانه، ص 5 ـ 6.
5. بهار، مهرداد، ورزش باستاني و ريشههاي تاريخي آن، چيستا، سال اول، ص 142.
6. در اوستا فرشته نگاهبان آتش است و اضافه كردن آن به مزدا اهورا از آن روست كه براي هر چه بيشتر ارزش نهادن به عنصر آتش آن را پسر اهورا مزدا به معني تمثيلي دانستهاند چنانچه سپندارند را دختر وي به شمار آوردهاند.
7. دوستخواه، جليل، 1364، اوستا، نامه مينوي آيين زرتشت، از گزارش استاد پورداوود، چاپ پنجم، تهران، مرواريد، صص 194 و 193.
8. همان، 195.
9. حامي، احمد، 2535، بغ مهر، چاپ يكم، داورپناه، ص 6.
10. همايونفرخ، ركنالدين، پيدايش خط در ايران، صص 431 ـ 434.
11. رضي، هاشم، 1371، آيين مهر، تهران، بهجت، ص 280.
12. مهرابه، احمد حامي آبه يا آوه يا آوج را جاي غار و گود ميداند، مانند گرمابه (گرم + آبه) جاي گرم و گود، يا سردابه، جاي سرد و گود بغ مهر (ص 62) و هاشم رضي آبه و آوه را به معناي سقف، سقف ضربي، هلالي و قوسدار دانسته و در ارائه دليل مينويسد: كه مهرابهها را چنين بنا ميكردند و سقف حمامها، سردابهها يا زيرزمينها براي سكونت چنين ساختي داشتند.
13. بهار، مهرداد، زورخانههاي تهران، ص 30.
14. تاريخ و فرهنگ زورخانه، 245.
15. تهرانچي، محمدمهدي، پژوهشي در ورزشهاي زورخانهاي، چاپ اول، كتابسرا، ص 6.
16. اوستا (دوستخواه)، كرده چهار بند 16، كرده هشتم بند 30 و 31.
البته هاشم رضي در برگردان اوستا آن را به صورت zavar زور نام برده با همان معني اوستا: برگردان هاشم رضي، فروهر، ص 157، و احمد حامي، آب زور را آبي دانسته كه از در هم ريختن شيره گياه هوم و شير درست ميشده و آشاميدن آن زورآور بوده است.
17. ورمازرن، 1345، آيين ميترا، ترجمه بزرگ نادرزاد، مقدمه استاد پورداود، تهران، كتابفروشي دهخدا، ص 6.
18. بهار، مهرداد، 1318، پژوهشي در اساطير ايران، پاره نخست و پاره دويم، ويراستار كتايون مزداپور، چاپ سوم، آگاه ص، 80.
19. يلدا، واژه سرياني است به معني تولد.
20. بغ مهر، ص 9.
21. آيين ميترا، ص 99.
22. پژوهشي در اساطير ايران، فرگرد نخست بخش اول آفرينش، ص 46، و بخش هشتم درباره نبرد كردن آفريدگان گيتي به مقابله اهريمن، ص 113.
23. آيين مهر، ص 146.
24. آيين مهر، ص 280.
25. بغ مهر، صص11 و 12.
26.بَرْسَم barsam
در لغت با «برز» (barez) به معني باليدن و نمو كردن همريشه است. در آيين زردشتي، عبارت است از شاخههاي بريده و باريك از درخت گز يا انار كه هر يك از آنها را «تاي» يا «تاك» گويند كه اين شاخهها ضمن خواندن اوراد و ادعيه خاص با كاردي به نام «برسمچين» بريده شده است.
بَرْسَم در مراسم مزديسنا از اسباب ستايش بوده است. (فرهنگ اساطير، دكتر محمدجعفر ياحقي، ص 124)
و جليل دوستخواه درباره اين واژه مينويسد: در اوستا (Barasman) نام شاخههاي باريكي است كه هنگام به جاي آوردن نيايشها در دست ميگرفتند و براي به كار بردن آن مراسم ويژهاي به جاي آورده ميشد. كاردي كه با آن شاخههاي درخت را ميبريدند برسمچين و جايي كه در آتشكده «برسم» در آن قرار ميگرفت برسمدان ميناميدند. ميتوان گفت كه بر دست گرفتن شاخههاي درخت و به نيايش ايستادن نشانه سپاسگزاري از آفرينش گياهان سودمند و اهورايي بوده است. فردوسي گويد:
پرستنده آذر زردهشت
همي رفت با باژ و برسم به مشت
(اوستانامه مينوي آيين زرتشت نگارش جليل دوستخواه، ص 139)
(مجله مقام،شماره 30)
- پنجشنبه 2 ارديبهشت 1400-0:54
گاو منظورش زمینه ....کشتن گاو یعنی ایجاد قنات ایرانی و اهلی کردن گیاهان....مازندران باستانی شاهنامه هم اشاره به هند و کوهپایه هیمالیا است نه مازندران کنونی که دیوش کردی....به فیل بسیار اشاره شده که در مازندران کنونی وجود نداشته ....اصل آیین سکایی است و زرتشت فرزند این دینه که هی باهم قاتیشون می کنی .....چو خورشید پنجه زد بر پشت گاو فردوسی اشاره به طلوع خورشیده .....آیین فتوت و عیاری مخلص کلامه نه اراجیف غربیان زنباره و دروغگو.....برای اطلاعات بیشتر به معبد نوبهار بلخ مراجعه شود....قسم رازداری هم فراموش نشود(یه گیلانی و مردانگی؟!!!)
- چهارشنبه 28 آذر 1386-0:0
زورخانه پس چي
- سه شنبه 8 آبان 1386-0:0
سوال؟* من میخواستم بدانم که ایین یارسان از زرتشت گرفته شده یا نه؟
- پنجشنبه 9 آذر 1385-0:0
salam azaton ,mamnon be khatere in site khobeton bye