بيروتي ديگر
گزارش سفرمسيح علينژاد-روزنامه نگار مازندراني-به لبنان.
دمشق را با همه بغضها و دلگيريهاي پيش از سفر، زيبا ديديم و آسمان كه به تاريكي سلام ميگفت ما با دمشق خداحافظي كرديم تا ميهمان بيروت باشيم.
فاصله يك ساعته ميان سوريه، تا لبنان را به دليل توقفهاي مكررمان در مرز و چندين جاي ديگربا كمي تاخير طي كرديم، آن گونه كه ديگر ميبايد به ستارههاي بيروت پيش از هر رهگذري سلام ميگفتيم.
از سالهاي دور آنچه در ذهن و خاطر من از لبنان و بيروت نقش بسته بود، چيزي جز درگيري، خشونت، قتل، ويراني، يتيمي كودكان، آوارگي بيوه زنان و داغ جوان ديدن زنان پير و مردان قامت خميده نبود.
ما شب به بيروت رسيديم. اما شبهاي بيروت ذهن و خاطر من خرمني پردرد و سراسر ويراني بود، شهري با مذاهب گوناگون، اقوام متفاوت و آنچه در ميان آنان بسيار يافت ميشد، بدگمانيهاي فسيل شدهاي بود كه منجر به ظهور و گسترش وحشتناك عصبيتهاي منتهي به قتل و كشتار بود، بيروت ذهن من شهر جنگ زدهاي را مينمود كه فقط قحطي كالا و ضرورتهاي اوليه انسانها از بالاي شهر خودنمايي نميكرد بلكه شهري را ترسيم ميساخت كه هيچ زني يا مردي آسوده سر بر بالين نميگذاشت و هيچ پدر يا مادري نميتوانست نگراني خود را از فرداي دور از خود براي كودكانش پنهان سازد.
اما بيروت ذهنام با آن چه اينك ديدهام و با جان و دل لمس كردهام تفاوتها داشت آشكار.
بيروت ديدگان من اگرچه در شبي است كه سكوت محض است و خياباني آرام و كم صدا، اما نور است و زندگي. نه يك شهر، بلكه به سرزميني آرماني ميماند كه گويي در او نه نگراني هست و نه اضطراب، نه درگيري هست و نه خشونت.
بيروت به سان عروسي جوان بر بستر درياي مديترانه گردن فرازي ميكند و زيبايي خود را به ما كه هنوز به ديده ترديد مينگريمش به رخ ميكشد. ياد خداحافظي گرم خود با بدرقهكنندگانمان در ايران افتاديم كه شوخي يا جدي براي ورود به كشوري ناامن وداعي گرم گفته بوديم.اما اينجا در دل تاريك شهر بيهيچ هراسي، ميشد تا صبح هم قدم زد، راه رفت و دويد. از همان لحظه بود كه دريافتيم زمان اينجا زودتر از ما خواهد دويد. اينگونه بود كه خواب را بر ميزبان همزبان و همكار خويش حرام ساختيم و از شوق و شعف او در استقبال دو روزنامه نگار هموطن بهره جستيم تا شبهاي بيروت را در همان نخستين شب ورودمان مزمزه كنيم.
محمد جواد اكبرين روحاني مازندراني و نام آشناي مطبوعات اصلاحطلب به همراه خانواده كوچك اما گرم خويش كه روزهاي پاياني دوره دكترا را در لبنان ميگذراند براي ما اما ميزبان نبودند كه همراه بودند و همگام با ما تا انتهاي شب.
اولين مكاني كه هم او و هم ما را به سمت خويش ميكشاند، محل ترور رفيقحريري، جايي كه اينك او آرميده است و ميداني كه جنبش بزرگ 14 مارس را به خود ديده است آن دم كه در آن، مسيحيان، مسلمانان، سنيها و دروزيها با تشكيل جبههبزرگ ضد سوري برخواسته خود مبني بر خروج نيروهاي امنيتي سوري از لبنان پاي فشردند، ميدان شهدا، مركز همه تظاهراتها و راهپيماييهايي كه در لبنان انجام ميشود، مسجد العامليه، مسجدي كه امام موسيصدر در آن اعتصاب غذا كرده بود، ساحل بيروت،»سخرهالروشه« ساحه النجمه مركز شهر بيروت و رستوران قريه كه به همت علامه فضلا... به روستايي كوچك ميماند كه با معماري كهن و سنتي در دل اين شهرمدرن دل هر مسافري را ميبرد جملگي مكانهايي بود كه گامهاي خسته ما را تا انتهاي شب همراهي كرد.
مكاني كه رفيق حريري مرد سياست و اقتصاد لبنان به همراه يارانش پس از ترور درآن آرميدهاند اينك اگر چه باگلهايي تازه و رنگارنگ چشم نوازي ميكند اما غم آنان كه با لباس و شمايلي مدرن و قامتي مرتب به استقبال توريستها ميآيند نشان از نارضايتي آنان براي عدم كشف حقيقت اين ترور دارد. اگرچه جاي جاي بيروت رابا تصوير لبخند و قامت استوار حريري مزين كردهاند و ترور او را ترور يك انديشه ميدانندكه اينك جنبشي در حمايت و صيانت و زندهنگاه داشتن اين انديشه در لبنان ايجاد شده است اما نه تنها در محافل و گروههاي سياسي كه در كوچه و برزن نيز هنوز زمزمه تاسفبار چرايي و سوگواري براي نبود او جريان دارد. اگرچه در جريانها و گروههاي سياسي اعم از حزبا... وجنبش امل موضع قاطعي عليه انگشت اتهام نشانه رفته به سوي سوريه براي اين ترور جريان دارد اما نميشود بر زمزمهها و واگويههاي مردم اين شهر كه سوريه را مقصر ترور حريري ميدانند گوشها را بست كه ما شنيديم و گوش نبستيم برآنچه كه آنها از جنبش بزرگ 14 مارس براي خارج ساختن نيروهاي سوري از لبنان با شعف ياد كردند.
تصوير ديگري كه درست در روبروي تصوير حريري با لبخند غرورآميز مرگ خويش را بر اهالي شهر جلوهگري ميكند، تصوير جبران توئيني است، سردبير روزنامه النهار كه ترور او نيز پس لرزه ديگري پس از زلزله ترور حريري بود. عكس او بر سردر روزنامهاي است كه اينك پدرش بر صندلي او نشستهاست.
ما اما درست روزهايي پاي به بيروت گذاشتهايم كه نمايندگان جريانها و گروههاي مختلف اين كشور در اين شهر گردهم آمدهاند تا در كنفرانس الحوار به فكر راهكاري براي برونرفت از مشكلات خود پس از اختلافات و مشكلات بوجود آمده پس از اين ترورها باشند . تا ؤبات سياسي را به لبنان بازگردانند و وحدت دوباره را باز يابند. اما نافرجامي و ناكامي اين كنفرانس و كشمكشهاي موجود در آن كافي است تا ما نيز از وصل شدن به نمايندگان جنبش امل، حزبا... و حتي روزنامه النهار ناكام بمانيم. اما بازهم ماييم، پرسههاي ما از شمال تا جنوب لبنان و هرآنچه كه نيازي به برچيدن هزار اما و اگر براي ورود به هزارتوي سياست لبنان نباشد. بيروت هم با شب آراماش، آرامش را فرش راهمان ساخت تا ديده بگشاييم و براي هزارتوي ديگر اين سرزمين گامهايمان را آماده سازيم....
- يکشنبه 26 شهريور 1391-0:0
با درود بر مازند نومه بخاطر انعکاس این گزارش زیبا و دورودی برتر بر همکار فرهیخته ام و همولایتی عزیز مازنی سرکارخانم مسیح علینژاد که مثل همیشه شیوا و زیبا قلم زده و بسیار شفاف توصیف نموده است!
از زمان انتشار این گزارش 6 سال و اندی می گذرد و من تازه آن را مطالعه نمودم! احساس می کنم این مطلب و مسیح علی نژاد پرکار و حق نویس در اینجا مظلوم واقع گشته اند! 1325 بازدید کننده ولی 1 توصیه کننده و 0 کامنت و نظر!!! متأسفانه در کشور ما جو عمومی در خصوص شخصی باعث می شود تا مخاطبان نیز از ابراز دیدگاه خود هراس داشته باشند! لذا لعنت می فرستم بر این جو عمومی اگر بخواهد حقی را نا حق و ناحقی را حق کند و درود می فرستم بر تمامی درست کرداران و حامیان عدل و حقیقت... تندرست و سرافراز باشید.بدرود