تعداد بازدید: 5109

توصیه به دیگران 1

پنجشنبه 11 خرداد 1385-0:0

غارنشين‌ واقعي‌ كيست‌؟

يادداشتي از:مسيح علي نژادقمي،خبرنگار مازندراني روزنامه اعتمادملي.


شايد اگر سفر يك‌روزه‌مان‌ به‌ كرمان‌ و عنبرآباد و حضور نيم‌ساعته‌مان‌ زير سايه‌ يك‌ زندگي‌ غارنشيني‌ در كوهستان‌هاي‌ جنوب‌ بازتابي‌ نداشت‌، گذر چهار روز از آن‌ كافي‌ بود تا ما نيز پرونده‌ پردرد يك‌ زندگي‌ دردمند را همانند پاهاي‌ شكسته‌ پيرزن‌ "پيدن‌كوئيه‌" كه‌ در فراموشي‌ و سكوت‌ جوش‌ خورده‌ بود، به‌ فراموشي‌ و سكوت‌ بسپاريم‌ تا همان‌ روند معمول‌ و طبيعي‌، خود چاره‌ درد باشد، شايد.


اما همان‌گونه‌ كه‌ ما وظيفه‌ پنداشتيم‌ و از رازها و رمزها و فرازها و زيبايي‌هاي‌ عنبرآباد و فرهنگ‌ و فرهيختگي‌ مردمانش‌ هيچ‌ نگفتيم‌ تا صداي‌ فقر و فلاكت‌ جمعي‌ ديگر از مردمانش‌ را پرصداتر سازيم‌، مسوولان‌ و دلسوزان‌ آن‌ ديار نيز وظيفه‌ پنداشتند تا از يكسويه‌ نوشتن‌ ما و ناديده‌ انگاشتن‌ ديگراني‌ در  اين‌ شهر كه‌ در مهد تمدن‌ شرق‌ و در رعد بنيان‌افكن‌ فقر، صورت‌ به‌ سيلي‌ سرخ‌ كردند تا نام‌ شهرشان‌ تنها به‌ واسطه‌ تبعات‌ فقر فرهنگي‌ پرآوازه‌ نشود، گلايه‌ كنند. 

 
نهراسيم‌ از گلايه‌ آنان‌ كه‌ بر ما خرده‌ گرفتند چرا گفته‌ يك‌ بومي‌ عنبرآباد پيرامون‌ شيوع‌ اعتياد و ماجراي‌ منقل‌ و وافورش‌ را به‌ كليت‌ اين‌ شهر تعميم‌ داده‌ايم‌ كه‌ اين‌ خرده‌ اگر بر ما سخت‌ رفته‌ است‌ بر او كه‌ دلش‌ نگران‌ شناختن‌ هويت‌ مردمش‌ بدين‌ نام‌ ناخوشنام‌ است‌ سخت‌تر رفته‌ است‌.  
از خرده‌ گرفتن‌ امام‌ جمعه‌ و نماينده‌ جيرفت‌ و عنبرآباد به‌ آنچه‌ كه‌ ما تنها يك‌ شب‌ در عنبرآباد ديده‌ايم‌ و در گزارش‌مان‌ به‌ هزاران‌ شب‌ مردمانش‌ تعميم‌ داده‌ايم‌، به‌ دل‌ نگيريم‌ آنچنان‌ كه‌ مسوولان‌ اين‌ شهر از بضاعت‌ اندك‌ دولت‌هاي‌ آمده‌ و رفته‌ براي‌ امن‌ ساختن‌ شهري‌ كه‌ فقر و خشكسالي‌ كمرش‌ را خموده‌ است‌ به‌ دل‌ نگرفته‌اند.  


از اعتراض‌ فرماندار و بخشدار و ديگراني‌ از اين‌ شهر به‌ سياه‌ نشان‌ دادن‌ شهرشان‌ در گزارش‌ ما به‌ واسطه‌ بزرگ‌نمايي‌ قاچاق‌ اسلحه‌ و ترياك‌ در سرزمين‌ "تشنه‌" و خشك‌شان‌ هرگز برآشفته‌ نشويم‌، آن چنان‌ كه‌ مردمان‌ سيه‌چرده‌ اين‌ شهر گرم‌ كه‌ ما را حتي‌ طاقت‌ ماندن‌ يك‌شبه‌ در اتاق‌هايي‌ با كولرهاي‌ آبي‌ آن‌ نبود، در همه‌ اين‌ سال‌هاي‌ عطش‌ها و سوختن‌ها برآشفته‌ نشدند. ما وظيفه‌ پنداشتيم‌ تا به‌ رسم‌ رسالت‌ خويش‌ چهره‌ فقر را فرياد زنيم‌ و آنگاه‌ كه‌ پايمان‌ به‌ روستاي‌ پيدن‌كوئيه‌ در پس‌ كوه‌هاي‌ بلند و خشك‌ عنبرآباد رسيد دريافتيم‌ اين‌ وظيفه‌ سال‌هاست‌ كه‌ گلوها دريده‌ است‌.


مسوولاني‌ كه‌ بضاعت‌ اندك‌شان‌ در فرمانداري‌، بخشداري‌ و دفتر كوچك‌ و متواضع‌ امام‌ جمعه‌ و نماينده‌ شهر موجب‌ شده‌ تا اگرچه‌ در برابر مردم‌ رنجور و خسته‌ از فقر و خشكسالي‌ گردن‌ به‌ شرمساري‌ خم‌ كنند اما هرگز در مقابل‌ بدنامي‌ها و ناامني‌ها، گردن‌ خم‌ كردن‌ را براي‌ عنبرآبادي‌ها تجويز نكردند.  


ما نيز به‌ نمايندگي‌ از رسانه‌ و حرفه‌مان‌ كوله‌بار بستيم‌ تا عازم‌ شهري‌ شويم‌ كه‌ تا  ديروز هرگز پاي‌ به‌ آن‌ نگذاشته‌ بوديم‌. رفتيم‌ تا غربت‌ و غريبي‌ خويش‌ در استان‌ كرمان‌ را به‌ هيچ‌ انگاريم‌ و از غربت‌ و غريبي‌ آناني‌ كه‌ نماينده‌ عنبرآباد رنج‌ محروميت‌شان‌ را به‌سان‌ زندگي‌ انسان‌هاي‌ نخستين‌، تمثيلي‌ زده‌ بود بنويسم‌.


اگرچه‌ تا نيمه‌هاي‌ راه‌ همه‌ درها به‌ رويمان‌ بسته‌ بود و بايد تنها دل‌ به‌ جاده‌اي‌ ناشناخته‌ كه‌ از آن‌ مي‌هراسيديم‌، مي‌سپرديم‌ اما وارد جيرفت‌ و عنبرآباد كه‌ شديم‌ همه‌ درها گشوده‌ شد تا به‌ همت‌ مسوولان‌ ببينيم‌ و بشنويم‌ و بنويسم‌ از آنچه‌ كه‌ آوازه‌ محروميتش‌ در رسانه‌هاي‌ جهان‌ به‌ كشف‌ غار و غارنشيني‌ در كوه‌هاي‌ پيدن‌كوئيه‌ عنبرآباد تعبير شده‌ بود. به‌ كوه‌هاي‌ پيدن‌كوئيه‌ نرسيده‌ بوديم‌ كه‌ كپرهاي‌ مسير جيرفت‌ تا عنبرآباد عمق‌ فاجعه‌ فقر و محروميت‌ را در مقابل‌ چشم‌هايمان‌ تا آن جا امتداد داد كه‌ ديگر چشم‌ بر زيبايي‌ها بستيم‌. ما براي‌ نوشتن‌ از درد  آمده‌ بوديم‌ اما اگر تعميم‌ بزه‌هاي‌ ناشي‌ از فقر به‌ كليت‌ شهر، حاصل‌ ديده‌هاي‌ ما و ترسيمش‌ در گزارش‌ سفرمان‌ شد بگذاريد به‌ حساب‌ وظيفه‌ مشتركمان‌ كه‌ جز زدودن‌ و رخت‌ بر بستن‌ فقر و درد از چهره‌ خسته‌ عنبرآبادي‌ كه‌ رسم‌ ميهمان‌نوازي‌ را خوب‌ به‌ جا آورد، نمي‌خواستيم‌.


ما براي‌ نوشتن‌ از درد آمده‌ بوديم‌ و پي‌ رساندن‌ صداي‌ ساكنان‌ غاري‌ كه‌ به‌دنبال‌ فراموشي‌ مسوولان‌ و تصميم‌گيران‌ و حتي‌ نهادهاي‌ مدني‌ و ج‌پج ها به‌ دور اين‌ مردم‌ تنيده‌ شده‌ است‌.
اما همين‌ كه‌ پاي‌ به‌ پايتخت‌ گذارديم‌ و آوازه‌ بزرگ‌ترين‌ كنسرت‌ صلح‌ در دل‌ شهر پيچيد دريافتيم‌ كه‌ خود نيز ساكنان‌ غاري‌ ديگريم‌.  
غارنشين‌ واقعي‌ كيست‌؟ آنها كه‌ فراموش‌ مسوولان‌ و ما شده‌اند يا ما كه‌ با اين‌ همه‌ تلاش‌مان‌ در دل‌ مظاهر تمدن‌ و در عصر انفجار اطلاعات‌، فراموش‌ آنها شده‌ايم‌؟


آنها اگر فراموش‌ ما و مسوولان‌ شده‌اند حرجي‌ نيست‌ چون‌ تكنولوژي‌ و علم‌ را به‌ خدمت‌ نداشتند تا صداي‌ خويش‌ را به‌ گوش‌ انسان‌هاي‌ متمدن‌ برسانند و از يادمان‌  نروند اما ما اگر فراموش‌ آنها شده‌ايم‌ ديگر صد خرده‌ و حرج‌ بر ما رواست‌، چراكه‌ اين‌ همه‌ ابزار و امكانات‌ صنعتي‌ و ماشيني‌ در خدمت‌ ما و مسوولان‌ حكومتي‌ است‌ اما با اين‌ همه‌ قادر به‌ كشف‌ اين‌ روستاي‌ ناشناخته‌ و شناساندن‌ خود به‌ آنها نبوده‌ايم‌ تا امروز كه‌ ديگر آنها ما و زندگي‌ متمدن‌ ما را با همه‌ پيام‌هاي‌ صلح‌ و پيامبرانه‌اي‌ كه‌ براي‌ ديگر كشورها صادر مي‌كنيم‌، فراموش‌ كرده‌اند.


آنجا كه‌ قطع‌ درختان‌ جنگل‌هاي‌ لويزان‌، ج‌پج ها و نهادهاي‌ غيردولتي‌ حامي‌ محيط‌ زيست‌ را آن چنان‌ برآشفته‌ مي‌سازد كه‌ چندين‌ روز متوالي‌ خواب‌ و آرامش‌ را بر مسوولان‌ ذي ربط‌ حرام‌ مي‌سازند اما اينجا كه‌ صحبت‌ از قطع‌ و پايان‌ يافتن‌ يك‌ زندگي‌ معمولي‌ براي‌ انسان‌هاي‌ نخستين‌نماست‌ آنچنان‌ درون‌ غار مي‌خزيم‌ و پنهان‌ مي‌شويم‌ كه‌ گويي‌ درخت‌ را برتر از انسان‌ پنداشته‌ايم‌.


وقتي‌ زندگي‌ بر كارتن‌خواب‌هاي‌ پايتخت‌ سخت‌مي‌شود ج‌پج ها و نهادهاي‌ مردمي‌ براي‌ اعتراض‌ و طلب‌ حق‌ آنها به‌ تحصن‌ و اعتراض‌ پناه‌ مي‌آورند اما در مقابل‌ مرگ‌ انسان‌هاي‌ محروم‌ پيدن‌كوئيه‌ باز اين‌ ماييم‌ كه‌ هم‌ به‌ درون‌ غار مي‌خزيم‌.
غارنشينان‌ واقعي‌ چه‌ كساني‌ هستند؟


 
*متن يادداشت قبلي مسيح علي نژاد در اين زمينه را در
اينجابخوانيد:http://www.mazandnume.com/?PNID=V5616

(roozna)


  • جمعه 12 خرداد 1385-0:0

    lotfan adresse mail masih alinejad ra baram bfrestid .shayad bétonam dar moréd gozaresh honari mazandarani dar ouropa ba ou hamkari konam .merci


    ©2013 APG.ir