تعداد بازدید: 3537

توصیه به دیگران 3

شنبه 20 تير 1383-0:0

فرهنگ و تمدن كلاردشت، قربانى ساخت و سازهاى بى رويه

بوميان منطقه، كه اقتصاد معيشتى سنتى خود را از دست رفته مى بينند، ناباورانه نظاره گر سازه هايى هستند كه تنها براى چندروز سكونت قشرى مرفه احداث مى گردند.


دكتر حسن كريميان*: خاطره رؤيايى سبزه هاى مواج را، هنگامى كه هر گوشه از منطقه كلاردشت به دست بوميان زحمتكش آن كشت مى شد، هيچ گاه فراموش نمى توان كرد. هر گاه شعر زيباى «باران» را مى خوانم بادهاى بهارى كلاردشت در ذهنم وزيدن مى گيرد و سلسله مواج كشتزارهايى كه در وزش اين باد منظره اى بى بديل را ايجاد مى نمود. اما صد دريغ كه امروزه از آن همه زيبايى چيزى نمانده جز، «... رويش هندسى سيمان، آهن، سنگ». رويشى ناخوشايند كه سبزه زارها را خشكانده، آسيابهاى آبى را متروك ساخته و بوى نان گرم را از روستاهاى آباد منطقه محو نموده است. بوميان منطقه، كه اقتصاد معيشتى سنتى خود را از دست رفته مى بينند، ناباورانه نظاره گر سازه هايى هستند كه تنها براى چندروز سكونت قشرى مرفه احداث مى گردند. كلاردشت، امروزه به كلكسيونى از بناهايى تبديل گشته كه به سبكهاى مختلف احداث و با تمام وجود در مقابل معمارى هزاران ساله بوميان صف آرايى كرده اند. بدون ترديد اين صف آرايى نمايشگر نوعى تقابل فرهنگى بوميان با فرهنگ وارداتى است كه بخشى از آن در اثر معمارى شان متجلى گشته است. در اين منطقه صف آرايى طبقات اجتماعى نيز پررنگ تر از ساير نقاط كشور قابل رؤيت است از يك سو، گروهى كه با نقشه قبلى هكتارها زمين كشاورزى را به ثمن بخس خريدارى نموده و گاه تنها با احداث بارويى بر گردشان آنها را سالها باير رها ساخته و تنها با روشن كردن تعدادى لامپ در گوشه و كنار محدوده محصور شده نام «شهرك» را بر آن نهاده اند. از سوى ديگر كشاورزان و دامداران بومى كه بدون آگاهى از نيت سوءاز راه رسيدگان، خاك آبا و اجدادى خود را فروخته و اينك در خدمت اربابان و ملاكين جديد به مشاغلى چون كارگرى و سرايدارى اشتغال دارند. البته ساير مشاغل نيز غالباً بر محور ساخت و ساز، فروش مصالح معمارى و يا خريد و فروش املاك و اراضى استوار است. شرح گرفتاريهاى روزافزونى كه به واسطه دگرگونى هاى ناگهانى اوضاع اجتماعى و اقتصادى منطقه بر دستگاههاى اجرايى و قضايى تحميل گشته را به مقامات ذيربط وا مى گذارم. توسعه مهار نشده ساخت و ساز در كلاردشت نه تنها معضلات عديده اجتماعى و اقتصادى را به ارمغان آورده، بلكه فرهنگ و تمدن هزاران ساله منطقه را نيز دستخوش تخريب وغارت نموده است. به منظور تبيين پيشينه غنى فرهنگى منطقه، نه گنجينه زرين كلاردشت، بلكه شهر باستانى كلار را به شهادت مى گيريم. شهرى كه در بستر تاريخ چندهزار ساله سكونت در دشتى غنى شكل يافته و براى دهها قرن نقش كليدى را در عرصه هاى مبادلات سياسى و فرهنگى تمدنهاى دامنه شمالى البرز و فلات مركزى آن عهده دار بوده است . اينك، مى توان اذعان نمود كه اين شهر باستانى (تپه كلار) تنهاتر از هر زمان در معرض تهديد سودجويان است، تنها است. زيرا تمامى آثار تمدنهاى مرتبط با آن ـ كه در گوشه و كنار دشت پراكنده بودند ـ به واسطه ساخت و سازهاى جديد، عمداً يا سهواً، مورد غارت قرار گرفته اند. حتى حريم آن كه توسط راقم اين سطور پس از گمانه زنى هاى علمى در تابستان ۱۳۷۲ تعيين گرديده بود تاكنون تحديد نشده و به همين علت نقض گرديده است. امروزه ديگر، تنها كلنگ غارتگران مواريث فرهنگى نيست كه بقاياى تمدن كهن اين خطه بى بديل را مى كاود، بلكه تيغه بولدوزر سازندگان بلند پرواز بناها و شركتهاى كذايى است كه حتى آثار فرهنگى برجاى مانده در ارتفاعات را از آسيب خود در امان نگذاشته است. به راستى كه پارادوكس عجيبى است! از يك سو، دهها ميلياردتومان به دستگاهها و سازمانهاى متولى امور فرهنگى و يا متولى حفاظت از آثار فرهنگى اين سرزمين (نظير سازمان ميراث فرهنگى و گردشگرى) اختصاص يافته و يا درمبارزه با سلطه فرهنگى بيگانگان هزينه مى گردد. از سوى ديگر، چنان در مقابل تخريب زيرساختهاى فرهنگى مناطق بكرى چون كلاردشت و نيز تخريب مظاهر ملموس فرهنگى و تمدنهاى كهن آن ساكت و منفعل مانده ايم كه گويا اتفاقى در راه نيست. تاكنون زمانى حدود سه دهه از بررسى هاى باستان شناسى منطقه كلاردشت توسط استاد محترم دكتر نگهبان گذشته است. ليكن در اين مدت طولانى حتى يك نقشه مقدماتى، كه نشانگر پراكندگى و موقعيت سايتهاى فرهنگى (باستانى) منطقه باشد، در اختيار مسؤولان و متصديان امر قرار نگرفته تا در اعطاى مجوزهاى ساخت و ساز ملحوظ نظر واقع گردد. جلوه ديگر اين پارادوكس آن است كه در حالى كه در تعاقب احداث سازه هاى متراكم مدرن، طبيعت بهشت گونه منطقه به انهدام مى رود، از نامهايى چون «شهرك بهشت» براى معرفى مجموعه اى از اين بناها استفاده مى شود. همچنين درحالى كه فرهنگ و مبانى انديشه ها و تمدن گذشته منطقه روبه نابودى است نام شهرك ديگر را «انديشه» مى نهيم. اين تعارض ها نيز بخش ديگرى از شعر زيباى شادروان سهراب را تداعى مى كند كه: «… وبزى از خزر نقشه جغرافى آب مى خورد.» گويى مقرر است تا در تمدن جديد و آتى، نه تنها فرزندان ساكنان كلاردشت به جاى گردش درطبيعت مصفاى منطقه، در شهرى مملو از انواع آلودگى ها و در مراكز تفريحى تصنعى سياحت نمايند، بلكه احشام منطقه نيز همچنان كه سهراب فرمودند ناگزير خواهند بود تا تنها از «خزر نقشه جغرافيا» بنوشند. * استاد دانشگاه تهران


    ©2013 APG.ir