امروز در تاريخ:درگذشت سلمان هراتي
امروز بيستمين سالروز درگذشت سلمان هراتي است.
مقبرهي اين شاعر معاصر در تنكابن ـ زادگاهش ـ پس از گذشت بيش از يك و نيم سال از زمان كلنگزني، هنوز ساخته نشده است. كلنگ اين مقبره، اسفندماه سال 84 همزمان با مراسم بزرگداشتش توسط مدير كل وقت فرهنگ و ارشاد اسلامي استان مازندران، فرماندار تنكابن و پدر سلمان هراتي بر زمين زده شد؛ اما بهگفتهي خانوادهي او، همچنان همان بلوكهايي كه در اطراف مدفن اين شاعر چيده شده، وجود دارند و هيچ ساخت و سازي صورت نگرفته است.
اما هراتي در عمر كوتاه آثار شعري را بر جاي گذاشت كه هنوز مورد توجهاند.گزارش isna را درباره اين شاعر مازندراني بخوانيد:
محمدكاظم كاظمي در اظهارنظري دربارهي نيايشوارههاي سلمان ميگويد: مهمترين خاصيت "نيايشوارهها"ي سلمان، آزادي از قيد و بندهاي سنتي است كه از ديرباز، به دست و پاي شعرهاي تحميديهي ما پيچيده بوده است. حمدهاي ما، غالبا آميخته بودهاند با اصطلاحات كلامي و عرفاني، و به همين لحاظ، ارتباط مخاطب با آنها غالبا منوط به تحصيل مقدمات اين علوم بوده است. مزيت عمدهي "نيايشوارهها"ي سلمان، همين است كه شاعر نه اصطلاحات كلامي و عرفاني، بل عناصر طبيعت و زندگي را به خدمت گرفته است و به اين ترتيب، شعر را به فضاي ذهني مخاطبان نزديك كرده است.
بهگفتهي وي، يك خاصيت ديگر غالب تحميديههايي ما كه شعر سلمان از آن به دور است، نگرش غليظ تعليمي است. گويا شاعران ما بيش از آنكه بخواهند يك گفتوگوي ساده و صميمي با خداوند داشته باشند، ميكوشيدهاند كه مخاطبان را تعليم اعتقادي دهند، كه در اينگونه شعرها، غالبا شاعر و احساسات او غايب است. او از ميان مثلث "ممدوح، شاعر و مخاطب" ، فقط به اولي و سومي كار دارد و ميكوشد كه جلال و شكوه آن ممدوح را براي مخاطب ترسيم كند، يا درستتر بگوييم، تعليم دهد. از خود شاعر بهعنوان مجراي عبور اين سخنان، در شعرها بسيار خبري نيست. اگر قادر باشيم اصطلاحات ادبيات داستاني را به كار گيريم، زاويهي ديد در اينجا از نوع "داناي كل" است، نه "اول شخص". ولي سلمان در "نيايشوارهها"يش حاضر است، نه به عنوان "سلمان هراتي" شاعر، بل به عنوان هر انساني كه جهان پيرامون را ميبيند و در آن، حضور خداوند را حس ميكند؛ "گاهي آنقدر واقعيت داري / كه پيشانيام / به يك تكه ابر سجده ميبرد/ به يك درخت خيره ميشوم / از سنگها توقع دارم / مهرباني را!"
اين شاعر افغان تأكيد ميكند: "نيايشوارهها"ي سلمان هراتي، سرشار از عناصر طبيعت و زندگي شاعر است و اين، امتياز ديگري است در اين شعرها. شاعر با اشيا برخوردي ساده، ملموس و بيواسطه دارد. نه متكي به سنت ادبي قديم است، نه متكي به تاريخ و ادب كهن و روايات ملي و مذهبي. او فقط طبيعت را ميبيند و به استخدام ميگيرد، آنهم نه از دريچهي سنتها و قراردادهاي ادبي كه در آن، همه پديدهها، حامل مفهومهايي از پيش تعيينشده باشند؛ يعني سرو آزاد باشد و نرگس بيمار و ماه به ابرو مانند شود و خورشيد به طبق زر. اين طبعيت، فقط از دريچهي چشم بابصيرت شاعر ديده ميشود.
كاظمي دربارهي ديگر ويژگي اين نيايشوارهها ميگويد: ويژگي ديگر "نيايشوارهها"ي سلمان، توصيف ملموس و سادهاي است كه از خداوند دارد. اين خدا، دور از دسترس نيست، بلكه خدايي است كه به قول خود شاعر، "در دو قدمي" اوست. و چقدر شبيه است اين "دو قدمي" به "همين نزديكي" سهراب سپهري. باري، اين خدا در دو قدمي است و جالب اين كه شاعر توانسته است با اين توصيف ملموس نيز از دايرهي باورهاي مذهبي خود و جامعهاش خارج نشود و حتا گاه به شكل نامحسوسي از معارف و اعتقادات اسلامي در "نيايشوارهها"يش بهره بگيرد.
همچنين عبدالجبار كاكايي معتقد است، رد اثرپذيري سلمان هراتي را بايستي ابتدا در آثار طاهره صفارزاده و علي موسوي گرمارودي دنبال كرد، سپس به سهراب سپهري رسيد و اثرگذاري سلمان خود حديثي مفصل است.
او ميگويد: معنويت در آثار سلمان هراتي و تضاد فكري او با دنياي مدرنيته او را در سلك شاعران و متفكران نو اسلامي عصر انقلاب اسلامي قرار داده است، همانا كه خاستگاه اعتقاديشان خانوادههاي مذهبي و مباني فكريشان دستگاه تفكر و روشنفكري اسلامي عصر اصلاح ديني است كه با چهرههاي صاحبنامي چون شريعتي، بازرگان، طالقاني، مطهري و حكيمي رنگ يك نهضت اجتماعي بهخود گرفت و نسلهاي متدين و روشنفكري را تربيت كرد.
بهگفتهي كاكايي، سلمان هراتي همسو با تفكر جريان اصلاح ديني عصر انقلاب اسلامي در شهرهاي پايداري و جنگ به شهرت رسيد. سمبليزم اجتماعي، قريحهي مضمونيابي و شعور نوآوري در زبان، شعرهاي سپيد سلمان هراتي را در موقعيتي ويژه قرار داد. اگرچه در غزل، دوربيتي، رباعي، مثنوي و برخي قالبهاي كلاسيك ديگر طبعآزمايي كرد، اما شكوفايي خلاقيتهاي او در شعر سپيد سبب شده تا اغلب آثارش در اين حوزه خلق شود.
حسين مهدوي (م. مؤيد) دربارهي سلمان هراتي به اين نكته اشاره ميكند: براي ما سلمان هراتي جذابيتش در همان رازي است كه او براي ماست. براي پارهاي، سلمان هراتي از آنرو توجهانگيز است، كه انگيزشي است به سوي سهراب، زبان سهراب، جهان سهراب، نگاه سهراب و ديگر هيچ. براي پارهاي، يادآور فروغ [فرخزاد] است. براي پارهاي او نهالي است كه هنوز برومند نشده است و بر و بارش را ظاهر نساخته است و اين، دلسوز است و دلسوزي آنان را برميانگيزد. چونان هرچيز ناتمام. گويي او امكان مثمري است كه به ثمر نرسيده است. و دل، بر آن ثمرههايي كه به ثمر نرسيدهاند، ميسوزد. اين گروه، چنين ميپندارند كه اگر او ميماند … و اگر او ميسرود … آنگاه تصوير شاعري پرآوازه را در قد و قوارهي سهراب، در خيالشان مجسم ميكنند كه بيشتر دلشان را ميسوزاند.
وي در ادامه متذكر ميشود: پارهاي بودهاند و هستند كه چنين نيستند و چنين نمينگرند و من از ايشانم. اگر قرار بود فروغ يا هراتي بمانند، آنچه سرودند، اينها نبود كه اينك ما به قياسشان، آن ماندههاي سپسين را داوري كنيم. آنچه سروده شد، در خود، مرگآگاهي دلآگاه و باورناپذيري را همراه دارد كه هربار شعر را به علاوهي مرگ ظاهر ميكرده است، وگرنه اين شعرها اينها نبودند كه هستند.
م. مؤيد ميگويد: صداهايي را كه شاعر شنيد و صورتهايي را كه ديد، بر متن سرنوشتي بود كه مرگ در جوانياش را نوشته بود. اين ما هستيم كه نميدانيم و اين بخش خودآگاه شاعر است كه آگاه نيست. اما شعر در آن زهدان كه ميتابد و ميپرورد، چيزي از خبر و آگاهي ديگر را همراه دارد كه در همهي كلمههايش تابش ميدهد.
اين شاعر تأكيد ميكند: بهنظر ميآيد كه راز سلمان هراتي را بايد اينجا جست. بسياري از شاعران ميميرند، اما مرگشان شعرشان نيست و مرگ، چونان تقديري شوم بر آنان فروميآفتد و آنان را ميبرد و بازتابي از آنان در مرگ و بازتابي از مرگ در شعر و بازتابي از شعر در مرگشان باقي نميماند. اما راز هراتي آن بود كه اين بازتاب صميمانه، چونان يك تقدير و خواهش و رويداد اصلي، همهي او شد و شعر او شد. بي هيچ گماني شعر او از اينرو براي ما عزيز و خواندني و صميمانه است و پر از بارقهي تازگي كه آن خبر را در خود نهفته دارد و ميتوان از هر بند بند شعرش، اين مايهي ماندگاري و گواهي بر گوهر جاني شيفته و آشفته از عشق را ديد، و اينها تنها در "نيايشوارهها"ي پانزدهگانهي او خلاصه نشدهاند.
از سوي ديگر يوسفعلي ميرشكاك معتقد است: هنرهاي هراتي بسيار است و از آنجمله است توانايي وي در سرودن غزل، اين قالب هميشه و هنوز شعر فارسي! ناميراترين شكل شعر. در باور من هيچ شاعري شاعر نيست، مگر اينكه از آزمون قالبهاي كهن پيروز و سربلند بيرون آمده باشد و اين بارو منعي است تا مدعيان كسالت بنياد ناتواني پيوند متشاعر نتوانند در صف شاعران بنشينند. هركس كه نتواند در غزل و مثنوي و قصيده جوهر خود را بنماياند، از پيروي نيما و پس از نيما طرفي نخواهد بست و سلمان، در غزل نيز نوآور است و غزل او خنجري است در چشم دل آنان كه شعر همگان را چون شعر خود سستمايه و بيمقدار ميپسندند و آرزو ميكنند كه اي كاش باب غزل بسته ميشد.
وي ميافزايد: بعضيها بر شعر آزاد هراتي انگشت عيبجويي مينهند كه پيرو زبان فلان و بهمان است. اولا شعر آزاد بهخاطر رهايي از وزن و قافيه شائبهي تشابه و تأثير را پيش ميآورد. ثانيا در شعر بالندهي فارسي پيروي و حتا استقبال از زبان و سبك ديگران، نه تنها عيب شمرده نميشود، كه حس و علو سخن استادان از همين پيروي است و زبان و سبك مستقل مفسدهاي است غربي كه هزاران استعداد را به باد پژمردگي سپرده است و ثالثا هراتي كشفهاي زباني خاص خود را دارد و اگر به كار بستن برخي واژهها و تركيبها كه در شعر ديگران هست، جرم است زهي مجرم خواجه حافظ كه خون هزار ديوان رنگين را به گردن دارد!
موسي بيدج نيز دربارهي شاعر "از آسمان سبز" ميگويد: سلمان هراتي به دليل كوتاهي فرصت سبزي كه بر اين گستره خاكي در اختيار داشت، نتوانست اندوختههاي فكري و حسي خود را كه در مراوده با زندگي كسب كرده بود، به تمام نمايان كند. اما دستاورد او از قريحهي سرشار شاعري حكايت ميكند كه با انگشتان ظريف و بيدار، دردهاي نهفته بشري را لمس كرده است. سرودههاي سلمان، به دليل خويشاوندي كه با اشياي پيرامون دارد، با شبكه عاطفي اقوام ديگر و با فرهنگهاي مشترك ارتباط برقرار ميكند و همين امر شعر او را كه سرشار از عناصر بومي است، به فراتر از مرزها نيز ميكشاند.
سلمان هراتي اول فروردينماه سال 1338 در تنكابن بهدنيا آمد. شعر گفتن را از نوجواني در سال 1355 آغاز كرد. نهم آبانماه سال 1365 درحاليكه براي تدريس به يكي از روستاها ميرفت، در اثر يك سانحهي رانندگي از دنيا رفت.
اين شاعر معاصر، آثاري چون "از اين ستاره تا آن ستاره"، "دري به خانهي خورشيد" ، "از آسمان سبز"، "گزيدهي ادبيات معاصر (2)" و "شعرهاي سلمان هراتي" را از خود به جاي گذاشته است.
پينوشت: در نگارش اين مطلب از كتاب " گل چه پايان قشنگي دارد" (يادنامهي سلمان هراتي) نيز استفاده شده است.