به روز تير و مه تير عزم شادي کن
دکتر محمود روح الاميني،استاد مردم شناسي دانشگاه تهران.
در ايران از کهن ترين زمان، در هر ماه جشني که نام آن ماه را داشت، برگزار مي شد. ازاين جشن هاي دوازده گانه تـنها جشن تيرگان با نام تيرماه سيزه شو ( شب سيزده تـيرماه) هنوز در مازندران برگزار مي شود. ولي برگزاري جشن هاي ديگري چون فروردين گان، ارديبهشت گان و.. به دست فراموشي سپرده شده است. انتخاب روزهاي جشن بدين شيوه بود که چون در تـقويم کهن هر يک از سي روز ماه را نامي است که نام دوازده ماه نيز در شمار آن سي نام است، جشن هر ماه در روزي بود که نامش با نام ماه يکي بود. و نام ها متعـلق به سي فرشته نگاهبان روزها و ماه ها است. جشن تيرگان روز سيزدهم ماه تير ( روز تير ) است.
به روز تير و مه تير عزم شادي کن / که از سپهر ترا فتح و نصرت آمد تير
افزون بر يکي بودن نام روز و ماه، مناسب جشن تيرگان را سالروز حماسهً معـين کردن مرز ايران، با تيراندازي آرش، مي دانند. در اوستا آمده است :
تـيشتر ستاره را يومند و فرهمند را مستايـيم که شتابان بدان سوي پرواز کند. به سوي درياي فراخکرت پرواز کند. مانند تير ارحش (آرش) بهترين تـيرانداز ايراني که از کوه ائـيريوخشوت به طرف کوه خوانونت پرتاب گرديد ....
زين الاخبار مناسب جشن تيرگان را چنين آورده است :
تيرگان، سيزدهم ماه تير، موافق ماه است. واين آن روز بود، که آرش تير انداخت. اندر آن وقت که ميان منوچهر و افراسياب صلح افتاد و منوچهر گفت هر جا که تير تو برسد (از آن تو باشد). پس آرش تير بـيانداخت، از کوه رويان و آن تير اندر کوهي افتاد ميان فرغانه و تخارستان و آن تير روز ديگر بدين کوه رسيد، و مغان ديگر روز جشن کنند و گويند دو ديگر اين جا رسيد. و اندر تـيرگان پارسيان غسل کنند و سفالين ها و آتشدان ها بشکنند. و چنين گويند که : مردمان اندر ين روز از حصار افراسياب برستـند. و هر کسي به سر کار خويش شدند. و هم اندرين ايام گندم با ميوه بپزند و بخورند و گويند : اندر آن وقت همه گندم پختـند و خوردند که آرد نـتوانستـند کرد. زيرا که همه اندر حصار بودند.
و ابوريحان بيروني در التفهيم آورده است :
... بدين تيرگان گفتـند، که آرش تير انداخت از بهر صلح منوچهر که با افراسياب ترکي کرده است، بر تير پرتابي از مملکت؛ و آن تير گفـتـند : او از کوه هاي طبرستان بکشيد تا بر سوي تخارستان. ابوريحان پيدايش جشن تيرگان و شرح برگزاري آن را در آثارالباقيه به تفضيل آورده، و براي پـيدايي آن دو سبب نقل کرده است؛ يک سبب تيراندازي آرش براي مرز ايران و توران بود که :
... کمان را تا بنا گوش خود کشيد و خود پاره پاره شد. و تير از کوه رويان به اقصاي خراسان که ميان فرغانه و تخارستان است، به درخت گردوي بزرگي فرود آمد به مسافت هزار فرسنگ و مردم آن روز را عيد گرفـتـند (...) و چون در وقت محاصره کار بر منوچهر و ايرانيان سخت و دشوار شده بود، بقسمي که ديگر به آرد کردن گندم و پختن نان نمي رسيدند، گندم و ميوه کال مي پخـتـند. بدين جهت شکستن ظرفها و پختن ميوه کال و گندم در اين روز رسم شد.....
سبب دوم آن که " دهوفذيه " (دهيوپته) که معـناي آن نگهداري مُلک و فرمانروايي در آن و " دهقـنه" که معناي آن عمارت کردن و زراعت و قسمت کردن است و با هم تواًم اند و کتابت، به وسيله هوشنگ و برادرش در اين روز صادر شد ...
مقدسي، جغرافيادان نامي قرن چهارم، از برگزاري رسم و آيـيني " در روز تير از ماه تير " ( تيرگان) خبر مي دهد، که نشان دهندهً درخواست مردم از کوه براي برآورده شدن آرزوهايشان در اين روز است : در حومه کاشان کوهي است که آب مانند عرق از آن مي چکد، ولي جريان نيابد. و چون هر سال روز تير از ماه تير باشد، مردم در پاي کوه گرد آيند و ظرف ها بـياورند. پس هر دارنده ظرف يا يک دستک بر کوه کوبـيده، مي گويد: " براي فلان کار از آب خود به ما بـياشامان ". پس هر يک به اندازه نياز بر مي گيرد.
سندي کهن در دست داريم که از برگزاري جشن تيرگان در قرن دوم هجري حکايت دارد." پـيگولوسکايا " در کتاب شهرهاي ايران در روزگار پارتـيان و ساسانيان فصلي را به جشن شهر بگمود - تيرگان، اختصاص داده و به نقل از رويداد نامه سرياني اديابنه به داستاني پـيرامون برگزاري يکي از جشنها اشاره مي کند. شرح برگزاري اين مراسم که به آن جشن شهر بگمود گفته مي شده، به قلم معـلمي به نام " آبل " از سده دوم ميلادي برجا مانده است.
آبل پـيرامون جشن مذکور چنين آورده است : اين جشن در ماه ايار برگزار مي شد و گروه کثيري مردم از اطراف و اکناف اديابنه، کنار چشمه و آبگير بزرگ آن گرد مي آمدند. آنها نخست، خود را در آبگير مي شستـند، آنگاه مي نشستـند و به تدارک ( خوراک ) ميپرداختند و آن خوراک را به بردگان خود مي دادند، ولي تا زماني که يکي از فرزندان خردسال خود را به درون آتش نمي افکندند، خود از آن خوراک نميخوردند. آنها جگر و قلوهاي قرباني خود را برمي داشتـند و به نشانه جشن از شاخه درختي مي آويختـند. بعـد تيرهاي بسياري از کمانهاي خويش به نشانه شادي و سرور به سوي آسمان رها مي کردند و پس آنگاه به سوي خانهً خود باز مي گشتـند.
پ. ج. مسينا ماجراي اين جشن را با نوشته ابوريحان بيروني پـيرامون جشن تيرگان مقايسه کرده است، و پـيگولوسکايا شرح اين مقايسه و مشابهت هاي "شست و شو"، "پرتاب تير"، "شکستن ظرف ها"، "قطعه قطعه شدن آرش"، "قرباني کردن کودک" و "تهيه خوراک" را اشاعه يک جشن مي داند. اين تحليل درخور توجه است، لذا قسمتي از آن عيناً نقل مي شود :
مراسم جشن تيرگان را مي توان با مراسم جشن شهر بگمود که ماه ايار در استان اديابنه برگزار مي شود مرتبط دانست. مراسم شست و شو در آبگير شايد با ماجراي کيخسرو در چشمه سار و عادت شست و شويي که بيروني از آن سخن داشت نزديک و مرتبط باشد، پرتاب تير به هوا، که به نشانه سرور و شادي صورت مي گرفت، شايد با پرتاب تير از سوي آرش رابطه اي داشته باشد. بـيروني از رسم شکستن ظرفها در جشن تيرگان خبر داد و لي هيچگونه توضيحي پـيرامون اين رسم و سنت ارايه نکرد. مقايسه اين رسم و سنت با مطالب مندرج در رويدادنامه سرياني بسيار گويا به نظر مي رسد. پس از آماده کردن خوراکي غير عادي، ظرف هاي آشپزخانه را مي شکستـند.
در اديابنه کودک قرباني را به درون آتش مي افکندند. اين نکته مبهم است که چرا پس از اين عمل، وسائلي را که همراه کودک بر روي آتش قرار مي دادند، درهم مي شکستـند. بـيروني تـنها از رسم نابود کردن ظرفهاي آشپزخانه آگاهي داشت. چنـين به نظر مي رسد که وي علت اين کار را نمي دانست. هرگاه به اين نکته توجه شود که در اديابنه طي مراسم مذکور نخست کودک را به درون آتش مي افکندند و آنگاه به صرف غذا مي پرداختـند، موضوع چگونگي انهدام کليه وسائل آشپزخانه مشخص مي شود. زيرا اين اشياء و وسائل با قرباني کردن انسان ارتباط دارد. آرش پس از رها کردن تير پس از رها کردن تير بر زمين افتاد و قطعه قطعه شد. کودک را به درون آتش مي افکندند. آرش جان خود را فدا کرد و محل سقوط تيرش درختي بسيار تـناور بود. کودک را نيز قرباني ميکردند و قلو هايش از شاخه درخت مي آويختـند.
ابوريحان از رسم پختن گندم و ميوه در جشن تيرگان آگاه بود، اين خاطره اي از دردها و مشقت هاي منوچهر بر مردم و به سبب خام بودن گندم و ميوه به هنگام پـيکار با افراسياب بود. بدين مناسبت پوشاک دهقـنه و کشاورزان را بر تن مي کردند و محصول به صورتي ابتدائي، از جمله گندم و ميوه پخته مصرف مي شد. در داستان ارائه شده از سوي معـلم آبل نکته اي ناروشن است، نکته مزبور آن است که اهالي اديابنه کنار آبگير گرد مي آمدند به شست و شو و تهيه خوراک مي پرداختـند و به بردگان مي دادند. آنها خود تـنها پس از افکندن کودک به درون آتش غذا مي خوردند.
به ديگر سخن خوراک بردگان مقدس نبود و مانند خوراک آزادگان با رسم و سنت قرباني رابطه اي نداشت. قرباني خود از مراسم ديني قبـيله به شمار ميرفت و مايه بستگي و ارتباط اعضاي قبـيله بود. از اين رو بردگان با مراسم مذکور هيچ گونه رابطه اي نداشتـند. اين نکته که آزادگان خود غذا آماده مي کردند و به بردگان مي دادند، نموداري از وظيفه توزيع محصول در زمين و حاکي از نقش دهقـنه - ديهگانان - بود. معـلوم مي شود روايات مربوط به اين جشن تا زمان بـيروني، باقي و بعضي مراسم در نظر افراد، نامفهوم و ناروشن بود. رويداد نامه سرياني که حاوي مطالبي از سده دوم ميلادي است تصويري از پديده هاي بسيار کهن و منسوخ چون قرباني کردن کودکان، پرستش درختان و تغذيه خاص بردگان بدست مي دهد. رابطه مطالب رويدادنامه با نوشته بيروني تا اندازه اي مشهود است.
نشانه هاي برگزاري جشن تيرگان، از قرن ششم به بعـد در سند هاي تاريخي اندک است. در روزگار ما، فقط در شهرهاي مازندران مراسم تيرما سيزه شو بر جاي مانده است. تيرماه در تـقويم مازندراني (مانند تـقويم فرس قديم ) مصادف با آبان ماه در تـقويم جلالي (تـقويم امروز ايران) است. محاسبه فصل ها، فعاليتهاي کشاورزي و جشنهاي کهن بر پايهً تـقويم محلي مازندراني تا يک نسل پيش رايج بود.
تيرماه (چهارمين ماه سال )، در تـقويم ايراني، چند سده به آغاز فصل پائيز رسيده بود. بدين معـني که از زمان خسروپرويز، در پي نابساماني هاي کشور، محاسبهً کبـيسه به دست فراموشي سپرده شد. در نتـيجه، با گذشت زمان آغاز سال، يعـني فروردين از اول بهار ( ورود خورشيد به برج حمل)به اول تابستان (ورود خورشيد به برج سرطان) کشانده شد. و مدتها در اين وضعـيت کبيسه مي کردند. ابوريحان مي نويسد :
ايرانيان وقتي که سالهاي خود را کبـيسه مي کردند، فصلهاي چهارگانه را با ماههاي خود علامت مي گذاشتـند. زيرا اين دو بهم نزديک بودند؛ فروردين ماه اول تابستان، تيرماه اول پائيز، مهرماه اول زمستان و دي ماه اول بهار بود و روزهاي خاص در اين فصل داشتـند که بر حسب فصلهاي چهارگانه، به کار مي بستـند و چون کبـيسه اهمال شده، اوقات آنها بهم خورد.
اين نابساماني ها ناگزير برگزاري جشن ها، آيـين هاي همگاني، فعـاليت هاي کشاورزي و به ويژه، زمان گرفتن ماليات ها را تغـيـير مي داد. در نوروز نامه مي خوانيم :
" متوکل وزيري داشت نام او محمد بن عـبدالملک، او را گفت، افـتـتاح خراج در وقتي مي باشد که مال در آن وقت از غله دور باشد و مردمان را رنج مي رسد. و آيـين ملوک عجم چنان بوده است که کبـيسه کردند، تا سال بجاي خويش بازآيد و مردمان را به مال گذاردن رنج کمتر رسد، چه دستـشان به ارتـفاع رسد. متوکل اجابت کرد و کبـيسه فرمود و آفتاب را از سرطان به فروردين ( حمل ) باز آوردند و مردمان در راحت افتادند و آن آيـين بماند. و پس از آن خلف بن احمد امير سيستان کبيسه ديگر بکرد، که اکنون شانزده روز تفاوت از آنجا کرده است و سلطان سعـيد معـين الدين ملکشاه را، انارالله برهانه، از اين حال معـلوم کردند.
بفرمود تا کبـيسه کنند سال را به جايگاه خويـش بازآرند. حکماء عصر از خراسان بـياوردند و هر آلتي که رصد را به کار آيد بساختـند از ديوار و ذات الحلق ( مجموعه حلقه هاي متداخله بسياري، فلزين يا چوبـين يا از مقوا که آسمان و حرکات کواکب را نمايد و علماي هياًت کواکب را بدان رصد کنند. " لغت نامه دهخدا " ) و مانند اين و نوروز را به فروردين بردند. ولکن پادشاه را زمانه زمان نداد و کبـيسه تمام ناکرده بماند. اين است حقيـقت نوروز و آنچه از کتاب هاي متـقدمان يافـتيم و از گفتار دانايان شنيده ايم. "
تيرماه و جشن تيرگان در خزان
در ادبـيات قرن هاي چهارم و پنجم، نمونه هاي زيادي را مي توان يافت که نشان دهد تيرماه تيرماه در فصل خزان بوده است از جمله :
اگر به تيرمه از جامه بـيش بايد تير / چرا برهنه شود بوستان چو آيد تير ( عنصري )
گهي نو بهار آيد و گاه تير / جوان است گيتي گه و گاه پـير ( اسدي )
بهار و تموز و زمستان و تير / نيا سود هرگز يل شيرگير ( فردوسي )
هنوز در سال نماي نجم الملک، تيرماه فرس قديم در آبان ماه روز شمار کنوني است. استاد دکتر صادق کيا دربارهً محاسبه ماه هاي سال بر پايهً گاهشماري فرس قديم در مازندران ( طبرستان ) مي نويسد :
... اکنون نوروز آنان ( مازندراني ها) در نيمه دوم " اونه ماه " ( آبان ماه )، و تيرماه آنان در پايـيز است و جشن تيرگان را در پايـيز مي گيرند ....
مرحوم تـقي زاده نيز مي نويسد :
بر طبق تحقيقاتي که از اشخاص مختـلف و نقاط مختـلفه مازندران به عمل آمده ( در سال 1317 شمسي و 1939 ميلادي ) ماه هاي قديم در تمام نقاط کم و بـيش معمول است. البته در شهرها کمتر و در دهات بـيشتر. در بعـضي از بلوک تمام کارهاي مردم از معامله و اجاره و امثال آن با ماه هاي قديم است و در شهرها اغلب پـيرمردان و زن ها اين ماه ها را مي دانند.
از برگزاري جشن تيرماه سيزه شو، که در کتاب شرح بـيست باب ملا مظفر، از آن به نام نوروز طبري ياد شده ،در سواد کوه، سنگسر، شهميرزاد، فيروزکوه، دماوند، بهشر، دامغان، ماها، ساري، بابل، آمل، نوشهر، شهسوار و طالقان خبر داريم. نگارنده در سال 1335 در آمل شاهد برگزاري و رسم حافظ خواني در تـيرماه سيزه شو بودم. در شب سيزدهم آبان ماه، خانواده ها و خويشاوندان نزديک در خانهً بزرگ فاميل، با تدارک قبلي جمع مي شوند. اين گردهمايي با پذيرايي و اجراي مراسمي که ويژه اين شب است، تا دير وقت ادامه مي يابد. در اين جا مي کوشيم با بهره گيري از گزارشها، مصاحبه ها و مشاهده ها به شرح آن بـپردازيم.
خوردني ها : در اين شب افزون بر خوراک هايي که مناسب مهماني است و هر کسي به اندازهً امکان خود در تهيهً آن مي کوشد، بنابر رسم محل و مناسبت فصل، آجيل و ميوه و تـنـقلات و شب چره تدارک مي بـينند. تـنوع خوراک ها زياد است. به بـيان نمونه بسنده مي شود.
در آمل : " ... خوراکي هايي تهيه مي کنند که به لهجه محلي خارچي ( خوراچي = چيزهاي خوب ) گويند. اين خوراکي ها عبارت است از انواع شيريني ها که در خانه تهيه مي شود و ... شيريـني دستي به نام شامي نون ( نون شامي ) و شيريـني ديگري به نام بشتـيزک. علاوه بر شيريني، انار، پرتـقال، خربزه، هندوانه، ازگيل ( خصوصاً )، پسته، گندم برشته، کشمش، گردو و تخمه جزو خارچي است .... "
در فيروزکوه : " ... بعد از شام، گندم و شاهدانه و گردو و سنجد و شيريني و ميوه و چاي را روي کرسي مي گذارند و افراد خانواده دور آن جمع مي شوند ... "
در داراب کلا ( ساري ) : " ... طبق سنن قديم، پس از صرف شام، سيزده جور تـنقلات مانند انگور، هندوانه، خربزه، سيب، نيشکر، ازگيل، مرکبات، کنجد حلوا، نخودچي، گندم برشته، گردو حلوا، کشمش و تخمه مي خورند .... "
در سنگسر : " ... علاوه بر ( شب چره ) يعـني انار و انگور و سنجد و بادام و تخمه و امثال آن، به مناسبت سيزده بايد غذايي پخت که از سيزده ماده خوراکي درست شده باشد ( گوشت، آب، سبزي، برنج، عدس، نخود ،نمک، و ... ) که آن را سيزه چي گويند .... "
در فرامرزکلا ( سواد کوه ) : " ... خوراکي به نام ( پـيسه - گنده ) درست مي کنند که ترکيـبي از مغز گردو، آرد برنج، شکر يا عسل يا شيرهً خرمالوي جنگلي، و به اندازهً پرتقال است ... "
شگون چوب خوردن از لال : قسمت عمدهً رسم آمدن لال است و در برخي از شهرها اين مراسم را لال شو ( شب لال ) گويند. در اين شب شخصي با لباس مبدل، دستمالي به سر بسته و صورتش را سياه مي کند. و مانند لال ها با کسي حرف نمي زند. اين شخص را لال و لال مار ( در کوچک سراي شاهي ) و لال شيش ( در بابل و داراب کلا ) و لال شوش ( در تنکابن ) مي گويند. و چند نفر او را همراهي مي کنند. او وارد خانه ها شده و با چوب و ترکه اي که در دست دارد، که به آن شيش گويند، ضربه اي به ساکنان خانه مي زند. باور دارند که هر کس را بزند تا سال ديگر آن فرد مريض نمي شود ( روستاي چالي شيرگاه ). اين زدن شگون براي تـندرستي مي دانند و به او چيزي مي دهند.
" ... او ( لال ) مخصوصاً به سراغ زنان نازا، حيوانات نازا، دختران شوهر نکرده، و درختان بي ميوه مي رود و با ترکه به آنها مي زند. يک نفر از حاضران پا در مياني کرده و ضمانت مي کند که مثلا : اين زن يا آن درخت يا آن دختر را نزن. من ضمانت مي کنم که باردار شود، ميوه بدهد، به خانه شوهر رود. صاحب خانه ها، به آنان شيريني، گندم برشته، برنج، گردو يا خوراکي ديگر مي دهند و آمدن لال را به خانه و کاشانه خود به فال نيک مي گيرند. در فرامرزکلا، پس از رفتن لال، صاحب خانه ترکه " توت شيشک " را ( که لال در همهً خانه ها مي گذاشت ) در بـين چوب هاي سقـف خانه مي گذاشت و معـتـقد بودند که برکت بام را زياد و حيوانات موذي مثل موش و سوسک و ... را دفع مي کند ... "
فال حافظ : از رسم هاي ديگر تيرما سيزه شو فال گرفتن با ديوان حافظ است که در شهرها، روستاها و تقريباً همه خانه ها - حتي اگر لال هم به خانه نيايد - مرسوم است. در اين شب و شب يلدا، براي همهً حاضران فرصتي است که خوب و بد نيت خود را از حافظ، که " به شاخ نبات " قسمش داده اند، جويا شوند. در روستاها و خانواده هايي که " حافظ خوان " نباشد، حاضران با دوبـيـتي خواندن، فال مي گيرند.
سرگرمي هاي گروهي جوانان : نوجوانان، پسربچه هاي محله، کمتر در خانه مي مانند. با همسالان در کوچه ها به آواز خواني پرداخته و همراه لال و معمولا به صورت ناشناس از خانه ها، شيريني و آجيل جمع آوري و به عنوان شگون، بـين خود تـقسيم مي کنند. در علمده ( نور ) با چوب دستي به در خانه ها مي روند، و چوبي را که دستمالي به آن بسته اند به داخل خانه ها مي اندازند. معـمولا در خانه ها دستمال آنها را از آجيل و خوراکي و ميوه پر کرده و از خانه بـيرون مي اندازند. در شيرکوه، بچه هاي محله، ساقهً جورابي را با نخ درازي بسته و به خانه ها مي اندازند، صاحب خانه که منتظر است، چيزي در آن گذاشته براي آنها مي اندازد.
در شب سيزده ماه مزبور، در نور مازندران، در خانهً خود بهترين غذاها را تهيه و انواع ميوه ها را بر سر سفره مي چينند و شادي مي کنند. جوانها براي خواستن مراد به در خانه ها رفته و از پنجره، دستمال به اتاق صاحب خانه پرتاب مي کنند؛ و صاحب خانه ميوه و شيريني به دستمال بسته به بـيرون پرتاب مي کند.
برخي از مردمان ماها ( از دهستان هبله رود بخش فيروزکوه ) بر بام خانه ديگران مي روند و از روزن بام که به گويش ماهايي ها دريجه ناميده مي شود، شال درازي را که به سر آن يک دستمال بسته اند، درون اطاقي که آنان نشسته اند مي اندازند، صاحب خانه از همان خوردني هايي که براي مهمانان آورده است، در آن دستمال مي گذارد و آن را مي بندد. آنگاه کسي که بر بام نشسته و شال را فرو انداخته است، آهسته آهسته شال را بالا مي کشد. اين رسم را که در بيشتر آبادي هاي مازندران نيز معمول است " شال اينگني " ( شال افکني ) مي نامند.
تير و جشن
اگر در کتاب هاي تاريخي و ادبي که به جا مانده اثر و خبري از برگزاري تيرگان از قرن هشتم به بعـد نمي يابـيم، به گمان دال بر منسوخ شدن آن نيست؛ فراموش نکنـيم که برخي از مورخان و نويسندگان اين گونه جشن ها، و رسم ها را " بي ارزش " و " عاميانه " و گاهي " ضد ارزش " مي دانستـند. آداب و رسوم و جشن هايي که در بـيـن عامه مردم رواج يافته باشد، به آساني از بـيـن نمي رود و معمولا، به اقتضاي زمان و مکان، همراه با تحول ها و دگرگوني هاي فرهنگي ديگر متحول مي شود.
در بـيـن زردشتيان کرمان، تا چند سال پـيـش، مراسمي در دهه دوم تيرماه برگزار مي گرديد، که به آن تيروجشن مي گفتـند، و هنوز بکلي فراموش نشده؛ " ... در تيروجشن، تا آنجا که بخاطر دارم، جوان ترها، نخي به دست يا دکمه خود مي بستـند، و چندين روز بعـد، يعني روز " باد " ( بيست و دوم تيرماه ديني، مطابق با نوزده تيرماه رسمي ) که آن را " تيرُو باد " مي گويند، با درخواست آرزوها، آن نخ را در گوشه صحرا، يا پشت بام ها، به باد مي دادند. بعـضي بچه ها، بادبادک هاي رنگين نيز درست مي کردند و مسابقه مي دادند. ديد و بازديد و خوردن آجيل، سرگرمي عمومي، خصوصا سرگرمي بچه ها بود. آب پاشي به يکديگر، از پشت بام ها، در خانه و گذر نيز مرسوم بود، که هنوز هم هست ... "
در کتاب فرهنگ بهدينان درباره مراسم تيروجشن آمده است :
... در اين جشن، از روز تـير (سيزدهم ماه) تا روز باد (بـيست و دوم ماه) بند الواني به دور دست يا به جايي از لباس مي بـندند و در روز باد، در محلي بلند آن را به باد مي دهند (...) ديگر از آداب اين جشن اين است که قبل از روز تير، دختر نابالغي کوزه خالي يا پر از آب را درو مجلس مي چرخاند و هر کسي به نيتي که دارد، چيزي در آن مي اندازد.
اين کوزه را به خانه اي مي برند که در آن خانه، درخت (مورد) باشد، پارچه سبزي روي کوزه مي اندازند و آيـيـنه اي روي آن مي گذارند و زير درخت(مورد) قرار مي دهند. عصر روز بعـد که روز تير است، دختر کُشتي نو مي کند و با منش پاک همان کوزه را بر مي دارد و باج (ساکت و بي حرف) در سر گذر محله مي نشيند. راهگذران مي آيند و هر کدام شعري مي خوانند، آن دختر دست در کوزه مي کند و هر دفعـه يکي از چيزهايي را که در کوزه انداخته اند بـيـرون مي آورند. صاحب آن چيز نيت خود را با شعري که خوانده شده تطبـيق مي کند و اين شعر را به فال نيک مي گيرد ...
در کاريزات ( بخشي در 120 کيلومتري جنوب يزد ) يزد، مراسمي در اول تير ماه هر سال به نام آب تير ماهي انجام مي گيرد که مي توان آن را از مراسم جشن تيرگان دانست. به وسيله پسري نابالغ، دوره اي را ( کوزه اي با دهانه گشاد که معمولا براي نگهداري ترشي و مربا از آن استفاده مي شود ) از آب هفت چشمه يا قـنات پر مي کنند. آب را نبايد آسمان ببـيند. زنان و دختران هر يک شيئي نشانه گزاري شده را ( دکمه، مهره، ...) در آن دوره مي اندازند. کسي را که در ده اشعار زيادي از فردوسي، حافظ، باباطاهر يا فايز مي داند دعوت مي کنند و او با خواندن شعر، اشيا را يکي يکي از ظرف بيرون مي آورد، و صاحب هر شيئي فال خود را از شعر خوانده شده در مي يابد، اين مراسم با خيس کردن يکديگر به پايان مي رسد.
مي دانيم که همه پديده ها، نهادها، آيـيـن ها، جشن ها و همه زمينه هاي ديگر فرهنگي، با گذشت سده ها و هزارها، دگرگون مي شود، تحول مي يابد، با زمان و مکان هماهنگ مي شود، به گونه اي ديگر جلوه مي کند، به صورتي که گاه، گر تو بـبـيـني نشناسيش باز، و گاهي ديگر و جايي ديگر به دست فراموشي سپرده مي شود. در اينجا، بي مناسبت نخواهد بود، که پـيرامون زمينه هاي همگون و ناهمگون اين جشن و رسم هاي سه گانه اي که بـين زمان و مکان برگزاري آنها صدها سال و صدها فرسنگ فاصله است به تحليل بپردازيم.
الف) خوردني ها: هر چند که مردم نگاري و تک نگاري دقيقي از خوراک ها و پذيرايي هاي جشن تيرگان درگذشته نداريم و سندها منحصر به اشاره هايي است که دربارهً خوردني هاي ويژهً اين جشن شده، کتاب هاي آثارالباقيه و زين الاخبار، از پختن ميوه و گندم در اين روز خبر مي دهند. و امروز در تـنقلات تيرما سيزه شو ( در مازندران از جمله گندم برشته و ميوه وجود دارد، و در مجموعهً آجيل هاي تيروجشن ( در کرمان ) نيز گندم برشته ديده مي شود، که مي توان آنها را باقي ماندهً يک رسم کهن دانست. از طرفي، تفاوت و تـنوع خوردني ها که در رسم هاي تيرما سيزه شو و تيروجشن ديده مي شود، بـيـشتر به فرهنگ تغـذيهً مازندران و کرمان بستگي دارد، که جشن ها را نيز در بر مي گيرد.
ب) شگون و تفال : درخواست برآورده شدن آرزوها، با " دستک بر کوه کوبـيدن، و آب از چشمه خواستن " در قرن چهارم، شادي و شگوني که چوب خوردن از لال دارد، و تفاًولي که با حافظ خواني و شعرخواني در تيرماه سيزه شو مرسوم است، و نيز فال کوزه اي که در تيروجشن کرمان ميگيرند يکسان است. نگراني از حاد ثه ها و رويدادهاي آينده ( وضع بـيماران، مسافران، ازدواج و ... ) انگيزه اي همگاني و همه زماني است. ر تفاًول و توسل به آنچه که در باور عامه شگون دارد مختص جشن تيرگان نيست در بسياري از آيـيـن ها رسم ها و گردهمايي ها معـمول مي باشد.
ج) نقش جوانان و نوجوانان : شايد بتوان گفت که در همه جشن ها ( خانوادگي، قومي، منطقه اي، ملي و ديني ) نيروي کارا، پر جوش و خروش و شادي آفرين را نوجوانان و کودکان تشکيل مي دهند. البته، نقش بزرگسالان براي برپايي و پايداري جشن ها اساسي است، ولي به علت موقعـيت اجتماعي و وضعـيت جسماني معمولاً بزرگسالان براي برپايي و پايداري جشن ها اساسي است، ولي به علت موقعـيت اجتماعي و وضعـيت جسماني معـولا بزرگسالان رفتار و کرداري " جدي " و " رسمي " دارند.
جنب و جوش و خنده و بازي و گرمي بازار جشن ها، که گاهي نيز غير رسمي و در حاشيه است، بر عهدهً نوجوانان مي باشد. در تيرما سيزه شو، گروه جوانان و " بچه ها " را در کوچه ها به آواز خواني، جمع آوري ميوه و شيريني از خانه ها مي بـيـنيم. و در تيروجشن، بچه ها و کوچکترها با تارهاي نخ رنگي در کوچه ها و بام خانه ها مي دوند و ترانه مي خوانند. در جشن هاي ديگر نيز چون چهارشنبه سوري، يلدا، نوروز، سيزده بدر، و جشن هاي خانوادگي چون عروسي، در واقع حضور جوانان و نوجوانان و کودکان است که به چشم مي خورد.
د) آب پاشي به ديگران : از جمله رسم هاي برخي جشنها، چون نوروز و تيرگان و ... آب پاشي و خيس کردن ديگران بوده است. اين رسم با آنکه وضع، نوع " مُد " و فرهنگ پوشاک تحول يافته، هنوز در برخي از شهرها و جشنها رايج است - به آن مي پردازيم. رسم آب پاشي در نوروز را ابوريحان از زمان حضرت سليمان مي داند؛ " ... پرستويي با منقار خويش، در اين روز قدري آب آورد و بر روي سليمان پاشيد (...) از اين جاست که مردم در نوروز به يکديگر آب مي پاشند ... " و نيز در همين زمينه مي نويسد : " در اين روز ( نوروز ) مردم به يکديگر آب مي پاشند، برخي گفته اند علت اين است که در کشور ايران ديرگاهي باران نباريد، ناگهان به ايران سخت بباريد و مردم به اين باران تبرک جستـند و از اين آب به يکديگر پاشيدند و اين کار همينطور در ايران مرسوم بماند. "
در جشن تيرگان، شست و شو کردن در آب روان رسمي کهن است، ابو ريحان مي نويسد :
.... چون کيخسرو از جنگ با افراسياب برگشت در اين روز ( تيرگان ) به ناحيه ساوه عبور نمود و به کوهي که به ساوه مشرف بود بالا رفت و تـنها خود او، بدون هيچيک از لشکريان به چشمه اي وارد شد و فرشته اي را ديد، در دم مدهوش شد. ولي اين کار با رسيدن بـيـژن پسر گودرز مصادف شد و قدري از آب چشمه بر روي کيخسرو ريخت (...) و رسم اغتسال و شست و شوي به اين آب و ديگر آبهاي چشمه سارها باقي و پايدار ماند، از راه تبرک. و اهل آمل در اين روز به درياي خزر مي روند و همه روز را آب بازي مي کنند ...
گرديزي نيـز شست و شو کردن در جشن تيرگان را، که به روزگار او مرسوم بوده، به داستان کيخسرو مربوط مي داند. اينکه در روستاي فرامرزکلا تا چندي پـيـش رسم بوده که : " لال مار "، در غروب دوازدهم تيرماه طبري به کنار رودخانه " درکا " رفته و خود را با آب سرد درکا مي شست، بطوري که از سرما قدرت صحبت کردن نداشت و به اصطلاح لال مي شد، آيا نمي تواند بازماندهً رسم شست و شو کردن کهن باشد؟ و اگر اين رسم در تيرما سيزه شو همگاني نـيست مي تواند به اين علت باشد که با کبـيسه نکردن آمدن تيرماه از تابستان به پايـيز، سردي هوا اجازهً آب پاشي و شست و شو را نمي دهد؛ ولي رسم آب پاشي در آغاز تابستان، در رسم هاي زردشتيان يزد، ( در پـير چک چکو ) باقي است.
رسم آب پاشان در دوره صفويه، در آغاز تابستان برگزار مي شده و مورخان و سفرنامه نويسان از آن به تفصيل ياد کرده اند.
..... اين جشن آريايي که از پـيـش از مسيح در ميان آريايي ها به ويژه ايرانيان رواج بسيار داشته، هم اکنون نيز در بـيـن ايرانيان ارمني و ديگر ارمني هاي جهان مرسوم است و همه ساله آن را در ماه ژوئن که مصادف با تيرماه ايراني است بر پا مي دارند.
جشن تيرگان يا «تيرماه سيزده» مورد توجه بعضي از شعراي مازندران و گيلان قرار گرفته است. برخي از آنان براي اين جشن شادي آفرين شعرهايي سروده اند، امير پازوري براي جشن «تيرماه سيزده» چنين سروده است:
تير مو سيزه شو خجيره
دوس لبونه شربت او خجيره
گمون برفه و چشن سيو خجيره
عيد شو با بار سينه سو خجيره
---------------
شب سيزده تير ماه زيباست
لبان بهم چسبيده را قند آب زيباست
ابرو كمان و چشم سياه زيباست
شب عيد سينه به سينه يا رز زيباست
نيما يوشيج تير در «روجا» ديوان اشعار مازندراني خود، عيد سيزده تير را چنين توصيف كرده است:
تير موسيزه بيه و من چو يا ببرم
لال از زبون شي چشو خو بايرم
بيمو كيجاي و رو تو بايرم
دسمال هاد مو هرو برو بايرم
-----------------
سيزده تير ماه بيايد من چوب بگيرم
زبانم لال اگر در چشم خواب بگيرم
بيايم كنار دختر و او را به رقص بگيرم
دستمال بدهم و خوراكي موراكي بگيرم
جشن «تيرما سيزده شو» هم اكنون نيز در بيشتر بخشها و روستاهاي باختر مازندران و خاور گيلان برگزار مي شود.
(برگرفته از کتاب"جشنهای کهن در ايران امروز"،تهران،آگاه:1376)