تعداد بازدید: 18409

توصیه به دیگران 5

دوشنبه 11 آبان 1394-1:25

تیر ماه سیزده شو

برخی صاحب نظران، تیرما سیزده را همان تیرگان می دانند. این جشن تا چند دهة پیش در شهر و روستاهای مازندران پاس داشته می‌شد، اما اکنون بخش کوچکی از آن باقی‌مانده که بیش تر مربوط به خوردنی‌هاست و نمایش‌های آیینی آن حتی در نقاط کوهستانی نیز اجرا نمی‌شود.


مازندنومه؛ سرویس فرهنگی و هنری، علی صادقی: جشـن‌ها و آئیـن‌های مـردم مازندران بسیار است مانند بیست و شش نوروز ما، جشن خرمن، آئین‌های مربوط به تولد، عروسی، شب برات، یلداشو و... این جشن‌ها متنوع و گسترده است. تیر ماه سیزده شو یکی از مهم‌ترین و گسترده‌ترین جشن‌های مازندرانیان محسوب می‌شود.

تیرماه سیزده / شب سیزده / تیرماه سیزّه شو (جشن تیرگان) یکی از جشن­های به جا مانده از دوران ایران باستان است که در روز سیزدهم تیر ماه (معادل 12 آبان ماه شمسی) برگزار می‌شد. تاریخ‌نویسان این جشن را به حماسة آرش کمان‌گیر نسبت داده­اند، اسطوره‌شناسان هم آن را به طلوع ستاره‌ تیشتر(tištar) پهلوی، تیر یا تیشتریه  (tištarya) در اوستا مرتبط دانسته‌اند. خلاصه‌ای از این دو دیدگاه را می‌آوریم:

 نگاه تاریخ‌نویسان

مهم‌ترین دانشمند تاریخ‌دانی که از جشن تیرگان یاد کرد، ابوریحان بیرونی است. سایر نویسندگان از اشاره­ها و نوشته­های او بهره برده‌اند. ابوریحان در «التفهیم» و «آثارالباقیه» -که منابع اصلی محققان دربارة تیرگان به شمار می‌رود- از این جشن تعریفی حماسی و تاریخی به دست می­دهد و بر این باور است که پرتاب تیر به وسیلة آرش و تعیین مرز ایران و توران، علت پای‌گیری این جشن است.

خلاصة داستان آرش به این شرح است: سپاه ایران در یکی از نبردهای خود با سپاه افراسیاب تورانی در تبرستان به محاصره دشمن درآمد. چون این محاصره فرسایشی و طولانی ‌شد، دو طرف پذیرفتند پرتاب تیری از سوی پهلوانی ایرانی مشخص­کنندة مرز ایران و توران شود. ایرانی‌ها آرش را برای این کار بزرگ بر‌گزیدند و با پرتاب تیر او (که مسافتی طولانی را از تبرستان تا کناره‌های رود جیحون در ماوراء‌النهر پیمود) افراسیاب ناگزیر ایران را ترک کرد(بیرونی، 1377: 249؛ بیرونی، 1357: 25؛ به نقل از روح­الامینی، 1376: 100).

البته غیر از این روایت، یعنی پرتاب تیر آرش و پا گرفتن جشن تیرگان، ابوریحان روایت دیگری را نیز بیان کرده است و بر این باور است که «هوشنگ» (پادشاه پیشدادی) «هوقدیه» را در تیرماه مرسوم کرد که معنای آن «حفظ دنیا و حراست است و فرمانروایی در آن». برادرش (ویگرد) نیز «دهقنه» را در ماه تیر را رسم کرد که معنای آن «عمارت دنیا و زراعت و قسمت آن است»(پوركريم، 1355: 80)

 نگاه اسطوره‌شناسان

در اوستا تیشتر رقیب دیو خشکی است. فرشتة نگهبان باران، زمین خشک را آبیاری و کشتزارها را سیراب می­کند. تیر یا تیشتر (عطارد) ایزد نگهبان باران و فرشتة رزق و روزی است و روز سیزدهم از ماه تیر به مناسبت ستایش دو ایزد عمدة آب (تیر و ناهید) جشن برپا می‌کردند و آن را رسمی کهن از عهد کی‌خسرو می‌دانستند.

 تیرماه سیزده شو در مازندران

یکی از آئین‌های برگرفته از جشن بزرگ تیرگان، همین تیرما سیزده شو است که عناصر مشترک زیادی با جشن تیرگان دارد و برخی صاحب­نظران، تیرما سیزده را همان تیرگان می­دانند. این جشن تا چند دهة پیش در شهر و روستاهای مازندران پاس داشته می‌شد، اما اکنون بخش کوچکی از آن باقی‌مانده که بیش­تر مربوط به خوردنی‌هاست و نمایش‌های آیینی آن حتی در نقاط کوهستانی نیز اجرا نمی‌شود.

در این‌جا به رسم‌ها، آداب، آئین‌ها و باورها و اعتقادات مردم مازندران در این جشن اشاره می‌کنیم:  

 مقدمات  

یک روز مانده به شب تیرما سیزده، افرادی که پسران شان دختری را نامزد کرده‌ بودند، به فکر سیزدهی می‌افتند (سیزدهی هدیه­ای است که به بهانة تیرما سیزده شو از طرف خانوادة داماد برای عروس فرستاده مي­شد، شامل سیب، به، انار، سنجد، انگور، پرتقال، فندق، گردو، بادام، پسته، نخود، کشمش، انجیر، خرما، قند و چای، سقز، باقالای پخته و... به اضافة شلوار (تنبان) و یک جفت کفش یا گالش، کلوش kaluš یا گلوش  galouš ). مردم میان‌کوه دو هزار تنکابن باور دارند در این شب باید غیر از آب و نمک، سیزده چیز دیگر بخورند و تا پاسی از شب هم بیدار باشند(خلعت­بري، 1387: 135). کشاورزان منطقه هم بر این باورند که کار کشاورزی باید تا شب تیرما سیزده به پایان برسد و در شب سیزده کار ناتمام باقی نماند.

شب سیزده، مادربزرگ‌ها به نوه‌های شلوغ و بازی­گوش خود می‌گویند: امشب شیطانی و داد و بیداد نکنید. بچه‌ها می‌گویند: چرا؟ مادربزرگ می‌گوید: امشب تیرما سیزده شو است و پلنگ پیر از جنگل می‌آید، در محل و کنار رودخانه‌ها گوش­داری می‌کند، هر کس شیطانی (شیطونی) و یا گریه کند، او را می‌برد و در جنگل می‌خورد. بچه‌ها هم ساکت و بی‌صدا می‌نشستند و مشغول خوردن سیزدهی می‌شدند(همان).

در مناطقی نیز شامگاه سیزده تیرماه مشعل یا سوچو (suchu) روشن می‌کردند و به استقبال این شب می‌رفتند. به بهانة این شب از طرف خانوادة داماد، یک روز قبل از تیرما سیزده، علاوه بر سور‌ و سات مرسوم شب، یک قواره پارچه هم برای تازه عروس می­فرستادند. مردم سوادکوه بر این باورند که در شب سیزده یک لحظه همة آب‌های جهان راکد می‌شود و اگر کسی بتواند آن لحظه را درک کند، هر چیزي كه در آب بیندازد، طلا خواهد شد. مردم بر این باورند که این شب، تنها شبي است که اسب چشم‌هایش را می‌بندد و به اصطلاح می‌خوابد(يوسفي، 1380: 59).

 لال شیش (lăl.šiš   ) / لال شوش (  lăl.šuš )

مهم‌ترین آئین تیرما سیزه شو، اجرای رسم «لالِ شیش» است که به همین بهانه، این جشن را لال‌لالی‌شو ( lăl.lăli.šu) هم می‌نامند. (شیش به معنای چوب نازک است و لال هم کسی است که در شب تیرما سیزده بدون این که حرفی بزند به خانه‌های مردم می‌رود و با همان ترکه‌ها آرام بر تن آنان می‌زند. برخی باور دارند این ترکه‌ها نماد تیر آرش است و تیرما سیزده درواقع جشن آرش است.)

در روز دوازدهم تیر (روز پیش از جشن) جوانان و نوجوانان به جنگل‌های اطراف محل زندگی می‌رفتند و ترکه‌های نازک چوب به طول 200- 50 سانتی­متر را انتخاب می‌کردند. در آلاشت سوادکوه اغلب از درختی به نام «شنگ» چوب تهیه می‌کردند که صاف و بي­ گره بود(پهلوان، 1383: 90).

اجراکنندگان نمایش لال ­لالی بیش‌تر پسرها هستند و به‌ندرت خانم‌ها به عنوان لال انتخاب می‌شوند. آن­ها در دسته‌های مختلف دو تا پنج نفر در حالی که شعر می‌خوانند، به سوی منازل مردم حرکت می‌کردند. در تنکابن گروهی صورت‌های خود را سیاه می‌کردند تا کسی آن‌ها را نشناسد و برای این کار از سیاهی و سوختة زیر دیگ استفاده مي­ کردند و آن را به صورت خود می‌مالیدند، آن‌گاه به راه می‌افتادند. آن‌ها ادای افراد لال را درمی‌آوردند و حرفی نمی‌زدند. (خلعتبري، 1387: 136).

گاه فرد لال غروب دوازدهم تیرماه خود را به رودخانه‌ای که آبش سرد بود می‌انداخت تا از شدت سرما، زبانش بند بیاید و موقع اجرای نمایش قادر به حرف زدن نباشد. لال‌مار ( lăle.măr) (مادر لال، کسی که همراه لال بود و هدیه‌ها را جمع می‌کرد) هم موظف بود غروب همان روز ترکه­هایی از درخت توت (توت شیش  tute.šiš یا توت شیشک:  tute.šišek ) را تهیه کند(مجيدزاده، 1384: 79).

در برخی مناطق مازندران، لال چهرة خود را سیاه نمی‌کرد، بلکه صورتش را با پارچه یا کلاهی می‌پوشاند، در حالی که فقط لب و دهان او مشخص بود. به همراه دو دستیارش شیش­دار( šiš.dăr  حمل‌کنندة ترکه‌های چوب) و کیسه‌دار(حمل‌کنندة هدایای مردم که آن‌ها را در کیسه‌ای می‌ریخت و با خود حمل می‌کرد) به خانه‌های مردم می‌رفت.

در شب سیزده، مردم منتظر لال و گروهش بودند، آن‌ها پیام‌آوران تندرستی و سعادت‌ و دورکنندة بلاها و رنج‌هایند.

لال بدون سلام وارد حیاط منزل و اتاق می‌شود، سخن نمی‌گوید و حتی  لبخند هم نمی‌زند. او جدی و پرشور است و گدایی نیز نمی‌کند. مردم بابت اجرای مراسم به او مزد و پاداش می‌دهند. لال مأموریت دارد همة داشته‌ها و جانداران و بی‌جان‌ها را با «شیش» بنوازد.

در تنکابن «شیش‌ها» را از درخت «شمشاد» یا «به» انتخاب می‌کردند. مردم چون می‌دانستند در شب تیرما‌سیزده، لال شوش­زنان می‌آید، از خانه بیرون می‌رفتند. گروه ابتدا به خانه‌هایی می‌رفتند که «سیزده‌ای» گرفته بودند و میوه و خوردنی زیادی داشتند. دختران و پسران دم­بخت نیز لحظه‌شماری می‌کردند تا لال بیاید. چون باور آن بود که در این شب با زدن شوش، بخت‌شان باز خواهد شد(خلعتبري، 1387: 136).

لال و گروهش به خانة تک‌تک اهالی می‌رفتند. صاحب‌خانه و اعضای خانواده‌ نیت کرده، لال هم از لای دریچه آن‌ها را آرام می‌زد. همه علاقه داشتند از لال ضربه‌ای دریافت کنند و آن ضربه را به فال نیک می‌گرفتند و خوش­يمن می‌دانستند و باور داشتند كه به نیت و آرزوی خود می‌رسند. لال حتی بر درخت بی‌بار، زن سترون و بر پشت حیوانات خانگی هم می‌زد تا درخت بارده و زن باردار شود و حیوان طعمة دیو و دد نشود.

گاه بزرگ خانواده، به ظاهر تبری در دست می‌گیرد یا با صدای بلند تهدید می‌کند که این درخت را باید قطع کرد، چون بار نمی‌آورد و آن‌گاه لال به درخت ضربه‌ای می‌زد و کسی وساطت می‌کرد که ریشه‌اش را نزن، حتماً سال دیگر ميوه مي­دهد. همین رفتار را برای زن سترون یا دختر دم­بخت انجام می‌دادند و او را تهدید می‌کردند که اگر تا سال آینده باردار نشود یا شوهر نکند از منزل بیرونش می‌کنند، در ادامه وساطت می‌کردند که او حتماً آن سال باردار شود یا به خانة بخت برود.

در تنکابن اگر محصول درخت گردویی سیاه و خراب می‌شد یا اصلاً گردو نمی‌داد، فردی تبر کُندی را -که به آن «لال توآر lăl.tuăr» می‌گفتند - به دست می‌گرفت و وانمود می­کرد قصد انداختن درخت را دارد. این هنگام دیگران واسطه می‌شدند تا آن درخت را قطع نکند و می‌گفتند که آن درخت چند سال دیگر گردو خواهد داد. دانای علمی باور دارد که این قضیه در ماجرای اصابت تیر آرش بر درخت گردو ریشه دارد، چرا که ابوریحان هم نوشته است كه آن تیر پس از پرتاب به درخت گردوی بزرگی خورد(داناي علمي، 1389: 263).

لال ترکة خود را به بیماران هم می‌زد تا شفا یابند؛ از جمله کسی که تب نوبه (تب نوبه به این‌گونه بود که فرد، دو شب، تب می‌کرد و یک شب تب نداشت)دو و یکی تو:do.o.yeki.to داشت، از لال چوب می‌خورد تا به زودی حالش خوب شود.

صاحب‌خانه­ها متناسب با موقعیت اقتصادی‌شان مقداری پول، برنج، نی‌شکر، عسل، شیرینی کنجدی، شیرینی برنجی، جوراب پشمی و مانند این­ها را درون کیسه‌ی لال‌مار می‌نهادند. در بعضی از خانه‌هايي که تازه ‌عروس بود، اگر جوراب به خانة آن‌ها انداخته می‌شد، عروس و داماد به فراخور حال خود هدیه‌ای در آن جوراب قرار می‌دادند که عموماً عروس، دستمال تازه دوخته و مانند آن درون کیسه می‌گذاشت(همان: 262).

در برخی نقاط، صاحب‌خانه انعام گروه را در بقچه‌ای می‌پیچد و از دریچه بیرون می‌فرستاد، لال هم با صدای بلند اَ- اَ- اَ- اَ و با زبان بی‌زبانی از صاحب‌خانه قدردانی می‌کرد(خلعتبري، 1387: 136). گاهی صاحب‌خانه وسیله‌ای را درون جوراب یا کیسه قرار می‌داد، مثلاً کدوی پخته یا چیزهایی از این دست که باعث خنده می‌شد.

مراسم شیش­ زنی تا پاسی از شب ادامه داشت. برای این که نحوست سیزده دامن‌گیر نشود، لال هم‌چنان بی‌صدا کارش را ادامه می‌داد و به هیچ وجه سخن نمي­گفت. در پایان هم، گروه به خانة یکی از اعضا می‌رفتند و آن‌چه را جمع‌آوری کرده بودند، میان خود قسمت می‌کردند. بعد سر و صورت خود را می‌شستند و تلاش می‌کردند کسی متوجه نشود چه کسانی لال بودند، چرا‌ که باور بر این است، اگر این راز آشکار شود، حاجت‌ها برآورده نمی‌شود.

صاحب‌خانه‌ها ترکه و شیش را زیر سقف خانه (چاچ:  čăč ) قرار می‌دادند، تا سیزدهِ سالِ بعد از آن مراقبت می‌کردند. اعتقاد بر این بود با بودن ترکه‌ها، برکت بام و منزل زیاد مي­شود، انبار صاحب‌خانه از دستبرد دزد و رخنة جانداران موذی در امان می‌ماند.

بعضی افراد شوخ‌طبع خانواده برای آزمون مقاومت لال (که با پارچه‌ای دهانش را بسته بود) بذله‌گویی می‌کردند تا لال بخندد یا سخن بگوید. اگر موفق به شکستن سکوت لال می‌شدند، آن‌وقت او را از هدیة آن خانه محروم می‌کردند، اما کم‌تر کسی موفق به شکستن سکوت و مقاومت لال می‌شد.

لالِ‌مار هنگام رفتن به منزل اهالی می‌خواند:

-        لال بمو، لال بمو

-        پار بورده، امسال بمو

-        اسپه اسب سوار بمو، پیسّه گنده خار بمو. 

لال آمد، لال آمد. پارسال رفت، امسال آمد. سوار بر اسب  سپيد آمد، پیسه­گنده­خور آمد (پیسّه‌گنده یا پیسّه گندله: خوراکی است مرکب از آرد، برنج، پودر مغز گردو، شکر یا عسل یا نیشکر یا شیرة خرمالوی جنگلی ).

به این ترتیب بچه‌ها و نوجوانان هر منطقه با خواندن این آوازها و ترانه‌ها، آمدن جشن تیرما سیزده را مژده می‌دادند، چند نمونة دیگر از ترانه‌های تیرما سیزده‌شو:

نمونة اول

-        لال انه لال انه/ پار بورده امسال انه.

-        کره اسب سوار انه/ آبی پَشِلوار انه

-        جمه قلمکار انه/ هر سالی یک بار انه

-        نشکیه لال پاشنه/ اما نوّیم شرمنه

لال می‌آید لال می‌آید، پارسال رفت امسال می‌آید. سوار بر کره اسبی می‌آید، با شلوار پشمی آبی می‌آید. با جامه‌ای قلمکار می‌آید، سالی یک بار می‌آید. پاشنة پای لال نشکند، و ما شرمنده نشویم(مجيدزاده، 1384: 80)

نمونة دوم

-        لال انه لال انه/ سالی اتا وار انه

-        پار بورده امسال انه/ کهو پشلوار انه

-        سرخانِ سوار انه/ لال چک گلی نَوّه

-        امه خجالتی نوّه

لال می‌آید، سالی یک بار می‌آید. پارسال رفت امسال می‌آید، با شلوار کبود (آبی) می­آید. سوار بر اسب سفید می‌آید، پای لال نشکند. باعث شرمندگی ما نشود(پوركريم، 1355: 82).

نمونة سوم

-        سیزده تیرما بابو میا

-         سرقلیون تنباکو میا 

-        اسبش و با یابو میا

تیر ماه سیزده بابابزرگ می‌آید، با تنباکو و قلیان می­آید، با اسب و یابویش می‌آید(علمداري، 1379: 39).

نمونة چهارم

-        لال بامو، لال بامو/ لالِ کالِ بال بامو

-        پارسال بارده امسال بامو/ عِیدِ همه سال بامو

-        عمر زمبه پر بال / زن ره زمبه پسر مار

-        اسبِ زمبه کار مار / گو ره زمبه گوک مار

-        بوو همه ساله یک بار/ لال بامو، لال بامو

-        اسب پشلوال بامو/ ونه په لال مار بامو

لال آمد، لال آمد، لالِ بدون دست آمد. پارسال رفت، امسال آمد، عید همه ساله آمد. عمر را ترکه می‌زنم تا پربار شود، زن را ترکه می‌زنم تا پسردار شود. اسب را می‌زنم تا کره بیاورد، گاو را می‌زنم تا صاحب گوساله شود. هر سال یک بار شود، لال آمد، لال آمد، با شلوار پشمی سفید آمد، به همراهش لال مار آمد(گودرزي، 1388: 23)

نمونة پنجم

-        لال انه، لال انه/ پیسّه گنده خوار انه

-        سرخان سوار انه/ سالِ اته وار انه

-        مه مار برار انه/ چوخا پشلوار انه

-        لال چک گلی نوّه/ امه رسوایی نوّه 

-        تندرستی و دلخشی/ فراوونی، فراوونی

لال می‌آید لال می‌آید، او که پیسّه‌گنده می‌خورد، آمد. سوار بر اسب سفید می‌آید، سالی یک بار می‌آید. برادر مادرم می‌آید، در حالی که کت و شلوار پشمی بر تن دارد می‌آید. الهی پای لال نشکنه، و موجب رسوایی ما نشود.(صاحب‌خانه) تندرستی و دل‌خوش باشد، فراوانی باشد، فراوانی باشد(يوسفي، 1380: 57).

فال‌گیری

دیگر رسم تیرماسیزده‌شو فال‌گیری است. صادق­ کیا می‌نویسد: «از دیگر رسم‌های تیرما سیزده‌شو فال گرفتن است (بیش­تر از دیوان خواجه) و هم‌چنین فال‌گوش که آن را به تبری، گوش‌داری و گوش‌یاری و گوشاری می‌خوانند»(كيا، 1327: 249). مهم‌ترین فال‌های این شب، فال سنجاق، فال گردو، گوش‌داری و فال حافظ است:

 فال سنجاق / سینجاق فال (  sinjağ.făl )

در برخی مناطق، فال سوزن یا سنجاق می‌گرفتند. برای این کار سنجاق یا سوزنی را در دامن نیت کننده (بیش‌تر دختران دم­بخت) به شکل کوک‌زدن فرو می‌کردند. آن‌گاه زن یا مردی از اهل خانواده، همسایه و آشنایان نزدیک، چند ترانه و شعر محلی می‌خواند (آوازی یا دکلمه). در پایان حاضران از مفهوم بیت‌ها داوری می‌کردند که فال، نیک یا بد آمده است.

گونة دیگر این فال به این ترتیب بود که ابتدا ظرف مسی شیردوشی را پر از آب می‌کردند. این آب از چشمه‌های مختلف یا از خانة همسایه‌ها تهیه می‌شد. حاضران یا اعضای خانواده چیزهایی  مثل سنجاق، انگشتر، تسبیح و مانند این‌ها را درون ظرف می‌انداختند، آن‌گاه فردی که اشعاری را از حفظ بود، پای ظرف می‌نشست، شروع به هم زدن آب داخل ظرف می‌کرد و شعر می‌خواند. شعرها معمولاً امیری‌های منسوب به امیرپازواری بود. با پایان یافتن هر دو بیتی، چیزی را از داخل ظرف بیرون می‌آوردند و به صاحب آن می‌دادند. او شعر را با نیت خود هماهنگ و تفسیر می‌کرد. در بعضی نقاط مازندران برای درآوردن اشیا از داخل ظرف از دختر نابالغ کمک می‌گرفتند، اما گاهی نیز این کار را خود خوانندة اشعار اجرا می‌کرد.

فال حافظ 

از دیوان حافظ بیش از کتاب‌های دیگر برای تفألّ استفاده می‌شود. حافظ خود در هشت موردی که به فال اشاره کرد، از امیدواری فال نیکو و تشویق به فال زدن سخن گفته است. از جمله:

-        به ناامیدی از این در، مرو، بزن فالی/ بود كه قرعة دوست به نام ما افتد 

-        روز هجران و شب فرقت یار آخر شد/ زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد

-        خوش بود وقت حافظ و فال مراد و کام/ برنام عمر و دولت احباب می‌زدم

در تیرما سیزده‌شو فال‌گیر کسی است که کتاب دیوان حافظ را همراه خود آورده، یا ریش‌سفید و باسواد مجلس است. ­گیرنده فال برای یکایک حاضران حتی برای طفل داخل گهواره از دیوان حافظ فال می‌گرفت. اگر تعلق­ خاطری به تنی چند از غایبان داشت، برای آن‌ها نیز تفأل می‌زد. در آمل بزرگ‌ترین زن خانواده، به نام یکی از افراد خانوادة خود نیّت می‌کرد و سنجاقی را در دست می‌گرفت. همان موقع یکی از حاضران، مشغول خواندن شعرهای حافظ می‌شد. آن زن در حالی که اشعار حافظ خوانده می‌شد، سنجاق را در دامن خود فرو می‌کرد و تا هنگامی که خواندن شعر به پایان نمي­رسید، سنجاق را از دامن خود بیرون نمی‌آورد. بعد از پایان شعر می‌گفت که فال متعلق به چه کسی است(روح­الاميني، 1369: 40).

گیرندة فال، چشم خود را می‌بندد و انگشت سبابة خود را لای اوراق دیوان حافظ می‌گذارد، سپس کتاب را باز می‌کند و از مطلع شعر شروع به خواندن می‌کند. اگر شعر باب طبع نیت‌کننده باشد، برای او خوشی به همراه دارد، در غیر این صورت آن را بدیُمن می‌دانند. به نوشتة دکتر روح‌الامینی باور عامیانه بر آن است که در تفأل از دیوان حافظ، باید او را قسم داد تا فال وصف‌الحال شود. ساروی‌ها موقع فال گرفتن این‌گونه حافظ را قسم می‌دادند: «ای حافظ شیرازی یا الله، تو محرم هر رازی یا الله، ای عالم دانایی یا الله، تو راز دل مایی یا الله، تو را به شاخ نباتت یا الله، گذشته‌های ما گذشته یا الله، آیندة ما را خوب بنواز یا الله، اگر گذارم افتاد در شیراز، یک بسته شمع بر مزارت روشن کنم». شیرگاهی‌ها هم حافظ را این‌گونه قسم می‌دادند: «ای حافظ شیرازی، بدِ بد را دوراندازی و خوب خوب را بیندازی، تو را به شاخ نبات و مولا علی (ع) قسم می‌دهم که فال فلانی را خوب بیاوری»(همان: 49).

 فال گردو

برای اجرای فال گردو (پکّا: pekkă   ) فال‌گیرنده تعدادی گردو را بین دو کف دستِ بسته می‌چرخاند و آن‌ها را در زمین پخش می‌کند. آن‌گاه نیت‌کننده یکی از آن‌ها را از زمين بـرداشتـه و چگونگي و كيفيـت مغـز گردو نشان­دهندة فال خوب يا بد اوست. گاهي در اين شب، ميزبان براي سرگرم كردن میهمانان چند زنبيل يا چادرشب، پنبه را براي پاك كردن وسط اتاق يـا بـالاي كرسي مي­گـذاشت تا حـاضـران پـاک کنـند. پـاک کردن پنبه به این طریق بود که الیاف آن را از داخل «دله‌کا:dele.kă  » (غنچه‌ی کاملاٌ باز و خشک شده پنبه را دلکا می‌گویند) و غـوزه (الیاف پنبه را که داخل غنچه است و هنوز کاملاٌ باز نشده، غوزه می‌گویند) بیـرون می‌آورند و آن ‌وقـت الیاف را از برگ­های خشک و چوب‌های کوچک که احیاناً به الیاف چسبیده باشد، پاک می‌کردند، طوری‌که پنبه کاملاً سفید و بدون آشغال شود.

در حالی‌که میهمانان مشغول پاک‌کردن پنبه بودند، میزبان از آن‌ها پذیرایی می‌کرد و برایشان فال می‌گرفت. برای این‌ کار در ظرفی گردو مي­ریخت و یک نفر به اسمِ تک تک افراد شروع به شکستن گردو می‌کرد. اگر گردو مغزدار باشد و پوچ نباشد، فال خوب است و آن فرد سالی پرروزی خواهد داشت. در برخی مناطق استان، هر فرد (درحالی‌که چشمانش را بسته بود) یک گردو را از داخل ظرف برمی‌داشت و می‌شکست و فال خود را مشخص می‌کرد.

 گوش‌یاری

گوش‌یاری، گوش‌داری، گوشاری یا گوش‌کشی (فالگوشی) از جمله فال‌های تیرماه‌سیزده‌شو بود. زمان غروب آفتاب، زن‌ها و دختران دم‌بخت به عنوان فالگوش سر گذرگاه‌ها می‌ایستادند و گفتة رهگذران را فال خود می‌پنداشتند. صمصام‌الدین علامه می‌نویسد: «مخصوصاً به این عمل عقیده‌مندند. اگر حروف بدی از رهگذر بشنوند، آن را وحی مُنْزَل دانسته و طوری متأسّف می‌شوند که نمی‌توان حدّی برای آن قائل شد»(علامه، 1328: 110).

این رسم در گیلان به‌ شيوۀ دیگر اجرا می‌شد: «بعد از اجرای آئین تیرماسیزده‌، بیش­تر افراد شرکت‌کننده در جشن از خانه بیرون می‌رفتند و ماشه (     măše   ) (انبر آتش‌گیر) را برمی‌داشتند و به حیاط پشت در خانه‌های آبادی می‌رفتند. انبر را میان دو پا می‌گرفتند و آن‌گاه، دست‌ها را روی گوش می‌گذاشتند و نیّت می‌کردند و سپس دست‌ها را از روی گوش برمی‌داشتند. اولین حرفی را که از خانه‌ها می‌شنیدند، نمایندة نیّت آن‌ها بود»(پاينده، 1377: 141).

سرگرمی‌ها و خوردنی‌ها

در شب تیرماسیزده، خانواده‌ها و خویشاوندان نزدیک با برنامه‌ریزی در خانة بزرگ فامیل جمع می‌شوند. این گردهمایی با پذیرایی و اجرای سرگرمی‌های ویژة این شب همراه است.

 سرگرمی‌ها

یکی از سرگرمی‌های مردم در این شب، ساز و آواز و شعرخوانی بود. اگر در جمع کسی صدایی خوش داشت یا لَلِه‌وا زدن می‌دانست، آواز می‌خواند و با سازش «حال‌های مازندرانی» را اجرا می‌کرد. امیری‌خوانی سنّت بسیاری از خانواده‌ها در این شب بود. در برخی نقاط مازندران با سروده‌های امیر پازواری (همانند دیوان حافظ) فال هم می‌گرفتند. به نوشتة دانای علمی در تنکابن بعد از جمع شدن اعضا، فرزند بزرگ خانواده، فرزند کوچک را بر دوش می‌گرفت و با برداشتن ظرف مسی سرِ چشمه می‌رفتند، وقتی به چشمه می‌رسیدند، برادر بزرگ‌تر شعری را بر وزن امیری مي­خواند، سپس آب برمی‌داشت و به منزل برمی‌گشت، در حالی‌که هنوز برادر کوچک‌تر بر کول او نشسته بود، دوباره شعرهایی را بر وزن امیری می‌خواند، آن‌گاه ظرف آب را میان اتاق می‌گذاشت و فال سنجاق یا انگشتر می­گرفتند(داناي علمي، 1389: 263). در این شب، اعضای خانواده با برخی بازی‌های محلی هم خود را سرگرم می‌کردند و هم فضای شادی را برای همگان فراهم می‌آوردند.

خوردنی‌ها

در بیش‌تر نقاط مازندران، انواع تنقلات و خوراکی‌های این شب را خاچی(   xăčči   )/ خارچی( xărči  ) (چیز خوب) می‌نامند که بسته به موقعیت مناطق مختلف و وضع خانواده، شامل خوردنی‌هایی هم­چون شیرینی (بازاری یا خانگی) پرتقال، انار، هندوانه، خربزه، پسته، کشمش، گندم برشته، شیرینی برنجی(بادونه یا بئودونه: bădune/baudune/ ماکلمهmăkelme: / دختردونه/ ماموجینگ جینگmămu.jing.jing:، ترکیبی از برنج، شکر سفید یا شکر سرخ و روغن)، انواع تخمه، نخود برشته، گردو، شاه‌دانه، شیرینی کنجدی (پشت زیک  pešte.zik ، ترکیبی از کنجد، شکر سیاه یا سفید یا عسل به اضافة روغن) و مانند این‌ها می‌شود که تعداد آن باید سیزده رقم باشد.

در شیرگاه بعد از شام سیزده نوعی خوردنی صرف می‌شد که مهم‌ترین آن‌ها عبارتند از: انار، سیب، تخمه، مرکبات، گندم برشته یا گردو، کشمش، هندوانه و باقالا (که چند شب در آب نمک خیسانده باشند که به آن « شوپیسهšu.pisse:» می‌گویند)(روح­الاميني، 1369: 87).

در برخی نقاط مازندران در این شب علاوه بر بشـت‌زیک و پیسه گندله و بـادونـه، حلوا گنـدلـه (نوعي شيريني كه از آرد برنج و شكر تهيه مي­شود) و کماج (نان محلي شامل آرد برنج و روغن كه بيش­تر در تيرماسيزده، می‌پزند) به­ عنوان شب‌چره مصرف مي­شود. زنان آملی هم نان قطاب می‌پزند و با عسل، حلوای عسلی(عسِل حلوا) تهیه می‌کنند. ازگیل وحشی (کِنِس kenes) به شکل شور یا تازة آن به همراه زالزالک وحشی (وَلیک Valik) از دیگر خوردنی‌های مرسوم تیرماسیزده‌شو است. اگر اوضاع معیشتی خانواده مناسب باشد برای شام سبزی‌پلو و ماهی یا مرغ و اردک تدارک می‌بینند و پس از پلو و خورش، بساط چای و تنقلات و شب‌چره حاضر می‌شود. در گذشته بنابر رسمي، مادرشوهر کنار سماور می‌نشست و به همة اعضای خانواده چای تازه­دم می‌داد، آن‌گاه خوراکی‌ها را بین همه تقسیم می‌کرد.

بنابر نوشتة روح‌الامینی، دختری که شوهر دارد در این شب وقتی می‌خواهد به خانه پدرش برود، باید حتماً یک هندوانه در دست شوهرش باشد تا جلوی پدرش بگذارد و اگر پسر به خانة پدرش می‌رود، زنش باید یک هندوانه در دست داشته باشد و به دست پدرشوهرش بدهد. بعد از خوردن چای، بزرگ خانواده هندوانه را برمی‌دارد، درون سینی می‌گذارد و کارد به دست می‌گیرد و با گفتن «نوش جان همه»، هندوانه را می‌شکند و به همه می‌دهد. بعد از خوردن هندوانه، انار می‌آورند و بزرگ خانواده جلوی همه می‌گذارد. این هنگام پدر (بزرگ خانه) آرام و به دور از دید همه بیرون می‌رود، جارو را در دست می‌گیرد و به سرعت داخل اتاق می‌شود و با جارو پشت یک‌یک می‌کوبد و می‌گویند «بلا به دور، درد و مرض به دور» و بعد سر جایش می‌نشیند(روح­الاميني، 1369: 98).

 نکتة پایانی

بنا به گفتة برخی پژوهشگران تیرماسیزده مازندرانی‌ها، همان جشن تیرگان ایرانیان باستان است و «لال شیش» هم نشانه‌ای است از تیر آرش که یک سال در خانه‌های مردم می‌ماند تا سال بعد دوباره لال با ترکه‌های جدید بیاید.

لال نمادی است از موقعیت ایرانیان قدیم که به بهانة «گبر بودن» از برگزاری آداب و سنت‌هایشان جلوگیری شد و آن‌ها در سکوت فرو رفتند(پوركريم، 1355: 84).

شاید آيین­های این شب و در کوچه راه افتادن و اهالی را با ترکه زدن هم نشانه‌ای باشد از هوشیار کردن مردم و دعوت آن‌ها به مبارزه با بیگانه، که به پا خیزید و چون آرش قهرمانی کنید، دور هم جمع شدن شبانه هم نماد تدارک و آمادگی مردم، برای تنوير افكار، تبادل آرا و مبارزه با ظلم و تاریکی است.  

شماری از کهن‌سالان مازندرانی هم معتقدند امام علی (ع) در شب تیرماسیزده به دنیا آمد و باید این شب را جشن گرفت.

این جشن در ترانه‌های مازندرانی‌ها نیز بازتاب داشته است، به عنوان نمونه:

-        سه پنج پونزده بهیه، ته نمویی/ تیرماسیزده بهیه، ته نمویی

-        مره وعده هدایی سرخرمن/ خرمن کر بزه بهیه ته نمویی

سه پنج روز پانزده شد، تو نیامدی، سیزدهم تیرماه شد، تو نیامدی. به من وعده دادی که سر خرمن بیایی، خرمن کوبیده شد و نیامدی.

نیما یوشیج هم در «روجا»ی خود به این شب اشاره کرد:

-        تیرما بیمو وی سیزده‌شو می دِمّال/ آی سبزعلی برو بپرس من حال

-        ویشة ورگالش درزنّ خال/ کوه میون نیما در گیرن فال(نيما، 1371:    673    )

 

كتاب­نامه

-        بیرونی، ابوریحان (1377)، آثارالباقیه، ترجمة علی­اکبر داناسرشت، چ­4، تهران: امیرکبیر.

-        .......................... (1357)، التفهیم لاوائل الصناعه التنجیم، تصحیح جلال‌الدین همایی، تهران: انجمن آثار و مفاخر ملی.

-        پاینده­لنگرودی، محمود (1377)، آئین‌ها و باورداشت‌های گیل و دیلم، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.

-        پورکریم، هوشنگ (1355)، آلاشت زادگاه رضا شاه، تهران: ادارة فرهنگ عامه، وزارت فرهنگ و هنر.

-        پهلوان، کیوان (1383)، فرهنگ مردم آلاشت و سوادکوه، تهران: آرون.

-        خلعتبری لیماکی، مصطفی (1387)، فرهنگ مردم تنکابن(شهسوار)، تهران: پاذینه.

-        دانای­علمی، عباس (1389)، فرهنگ عامة مردم تنکابن، تهران: آرون.

-        روح‌الامینی، محمود (1369)، به شاخ نباتت قسم، باورهای عامیانه دربارة فال حافظ، تهران: پاژنگ.

-        ............................... (1376)، آئین‌ها و جشن‌های کهن در ایران امروز، تهران: آگه.

-        علامه، صمصام‌الدین (1328)، یادگار فرهنگ آمل، تهران: تابان.

-        علمداری، مهدی (1379)، فرهنگ عامیانة دماوند، تهران: فیض کاشانی.

-        کیا، صادق (1327)، واژه‌نامة طبری، تهران: ایران کوده.

-        گودرزي، محمدرضا (1388)، سوت و ناجش، سمنان: حبله‌رود.  

-        مجیدزاده، محسن (1384)، آئین‌های باستانی، ساری: پژوهش‌های فرهنگی.

-        نیما یوشیج (علي اسفندياري) (1371)، مجموعة کامل اشعار نیما یوشیج، تهران: نگاه.

-        یوسفی، فریده (1380)، فرهنگ و آداب و رسوم سوادکوه، ساری: پژوهش‌های فرهنگی.

*این مقاله پیش تر به صورت کتاب در مجموعه شناختنامه مازندران منتشر شده بود.مشخصات این کتاب به شرح زیر است:

جشن ها و آیین ها:

تیرماسیزده شو

علی صادقی

ناشر: رسانش نوین، 1391

48 صفحه

سرپرست مجموعه: دکتر زین العابدین درگاهی


  • دوشنبه 2 دی 1398-19:45

    خوب

    • سه شنبه 12 آبان 1394-21:18

      نیمه پاییز است و درخت چون خم ز می لبریز است!
      تیرماه سیزده شو مبارک باشد.

      • سه شنبه 12 آبان 1394-16:26

        آقای صادقی، نویسنده مقاله بالا و سردبیر محترم مازندنومه، ابتدا تشکر از مطلب کامل و جامعی که نوشتید. بالاخره یک نفر آمد یه چیز مفصل گرداوری کرد. بعد اینکه چگونه می توان اصل این کتاب را خردیداری کرد ؟ اگر اشتباه نکنم این کتاب یکی از مجموعه های شناختنامه مازندران است. بقیه کتابها را از کجا میتوان تهیه کرد؟

        • مازندنومهپاسخ به این دیدگاه 3 1
          پنجشنبه 14 آبان 1394-16:38

          درود. برای تهیه مجموعه شناختانه مازندران و کتاب تیرماسیزده شو، با دکتر زین العابدین درگاهی -سرپرست این مجموعه-ارتباط بگیرید:
          zn_dargahi@yahoo.com

        • سه شنبه 12 آبان 1394-11:8

          درود بر نویسنده و مازندنومه که اطلاعات جامع و کاملی از این جشن میراثی ارائه کردند.
          نکته ای که میخواهم اضافه کنم همزمانی تقریبی جشن تیرما سیزه شو با جشن هالوین در اروپا است که منشا اصلی آن اسکاتلند و ایرلند است و امروزه - آشکار است که به واسطه برتری فرهنگ آنها-تقریبا جهانی شده است.
          و نکته دیگر این که برخی از مازنی های قدیمی تر، به درست و احتمال زیاد غلط شب چله را سیزه شو می دانند. دلیل آن احتمالا باید کم اهمیت شدن و حتی روبه فراموشی تیرما سیزه شوی واقعی باشد. اما از بخت خوش در سالهای اخیر توجه به سنت و قدیم سبب شده است که این "آتش زیر خاکستر "یا به قول مازنی ها "فل هزو تش" دوباره اخکر بزنند و روشن شوند.

          • کجوری از سوادکوهپاسخ به این دیدگاه 4 0
            سه شنبه 12 آبان 1394-9:10


            صفا و رسم و یک رنگی در این عالم قدیمی شد
            به جان حضرت آدم که آدم هم قدیمی شد
            ********************
            با سلام و سپاس و تشکر از یا آوری جش تیرما سیزده شو

            تیرما سیزده شو در زمان ما درروستای خودمان منطقه لفور سوادکوه برگزار شد افسوس الان خبری نیست نسل حاضر اصلانمیدانند تیرما سیزده شو یعنی چه
            یک روز قبل از تیرما سیزده شو به جنگل می رفتیم و با گرفتن چند ترکه به قدر نیاز خود را آماده برای اعمال شب تیرما سیزده که همان ورود به منازل بود آماده می کردیم و با مراجعه به منازل می خواندیم :
            لال انه لال انه ( لال می آید )
            آبی قدک دار انه ( لال با روپوش آبی می آید )
            پار بوده امسال انه ( سال گذشته رفت و امسال برگشت )
            سال اتا بار انه ( لال سالی یک بار می آید )
            هن نووه هلون نووه ( مواظب باشید اینجا چاله چوله نباشد وئ راه هموار باشد )
            لال اینجه مغبون نووه ( تا لال انعام خودش را بگیرد و مغبون و سر خورده برنگردد )
            مقدار شاخه های درخت همراه خود می بردیم و یک شاخه را به رسم تبرک به صاحب خانه می دادیم معتقد بودند این شاخه ( ترکه ) خوش یمن برکت می آورد
            کوچه پس کوچه ها دسته های لال با صدای بلند لال انه لال انه می پیچید یکی از این کوچه دیگری از اون کوچه
            گرچه از تاریخ دقیق این آیین خبری نیست و اصالت آن بر اثزر نقل و قولهای نسل به نسل به مارسیده ولی در اصل این یک آیین زرتشتی است در این ایام خانواده داماد به رسم یاد بود و شب عید حتما می بایست به خونه عروس که هنوز دوران نامزدی و عقد خود را می گذراند عیدی می بردند
            یاد آن ایام و سنگ فرش کوچه ها یادش بخیر
            این را هم عرض کنم تمام اشعاری که در مقاله و متن آمده تمام یک هدف را می رشاند با توجه به مناطق براساس گویش کلماتی را تلفظ می کردند ولی هدف و نگاه لال شو یکی بوده و هست

            • دوشنبه 11 آبان 1394-15:49

              خسته نباشید آقای صادقی!
              مثل همیشه زیبا بود و نو.

              • کیانوش رشیدی قادیپاسخ به این دیدگاه 5 0
                دوشنبه 11 آبان 1394-4:27

                تیرماه سیزده شو موارکا.
                خارچی ها ره خوب نوش جان هاکانین. انده بخارین تا دیگه اشکم دله جا دنی بوشه.
                لال شیش شه مه تن وسه تندرستی بیاره.
                خوش بوشین،
                خوش بموندین.

                کیانوش رشیدی قادی
                دوازده تیرماه سال 1527 تبری
                جمهوری فدرال آلمان


                ©2013 APG.ir