تعداد بازدید: 6165

توصیه به دیگران 2

يکشنبه 4 مهر 1395-9:8

70 سال با موسیقی

موسی آقارجبی، آهنگساز و نوازنده تار و ویولن: تنبلی، مسائل مالی و نداشتن دانش کافی، باعث شده موسیقی مازندران ترقی نکند/ مشکل معیشتی هنرمندان حل شدنی نیست. مگر اینکه شغل دومی داشته باشند.


مازندنومه؛ سرویس فرهنگی و هنری، سردبیر+کلثوم فلاحی: در ابتدای سه‌راه کنسرو قائمشهر، زن و مردی خوش ذوق زندگی می‌کنند. مردی از جنس موسیقی و بانویی که علاقه‌مند به صنایع دستی است و اتاقی را به چهارفصل روستایی به نام «آناریکا» اختصاص داده که حاصل دست ساخته‌های خودش است. «آناریکا»، واژه‌ای است که با حروف ابتدای نام نوادگان خود درست کرده است.

«موسی آقارجبی» هنرمند حوزه موسیقی که ویولون و تار می‌نوازد متولد 25 بهمن سال 1316 در قائمشهر است. آقارجبی و همسرش «سکینه(ثریا) یوسفی شهمیرزادی» فرهنگی هستند. آقارجبی و همسرش آموزگاران بازنشسته هستند که چند دهه را به پرورش فرزندان این شهر گذراندند. هفته گذشته با حضور در منزل این زوج سرزنده و خوش‌ذوق، فرصتی برای تهیه یک گفت‌وگو دست داد.

آقای آقارجبی، فعالیت در حوزه موسیقی را از کجا آغاز کردید؟

تحصیلات ابتدایی را در دبستان فردوسی و متوسطه را در دبیرستان سپهر به پایان رساندم. سال 1335 با دریافت مدرک دیپلم، به استخدام آموزش و پرورش درآمدم. علاقه به موسیقی از همان دوران ابتدایی در من وجود داشت. ابتدا با ساز فلوت آشنا شدم. در 10 سالگی با سوراخ کردن نی‌های خودرو، برای خود ساز درست می‌کردم و در مدت کوتاهی موفق به یادگیری این ساز شدم.

چگونه به تار علاقه‌مند شدید؟

غروب یکی از روزهای اوایل سال ششم ابتدایی، وقتی از مدرسه به خانه برمی‌گشتم صدای دلنواز تاری که از قهوه‌خانه سر کوچه به گوش می‌رسید من را آن‌چنان از خود بیخود کرد که بی‌اراده به در قهوه خانه نزدیک شدم. مرد نابینایی که روی تخت نشسته بود با چنان مهارتی تار می‌نواخت که از سکوت مطلق و میخکوب شدن مشتریان قهوه‌خانه، احساس کردم روح همه آن‌ها از تن خارج شده است. این صحنه به‌گونه‌ای در من تاثیر گذاشت که همان جا تصمیم گرفتم تارنوازی را یاد بگیرم. چون از برخورد مضراب با سیم‌ها، چنان احساسی به من دست داد که تا آن روز برایم ناشناخته بود. می‌دانستم پدرم با من مخالفت می‌کند. به همین دلیل، موضوع را با مادرم در میان گذاشتم که همیشه مشوق من در موسیقی بود.

با پولی که مادرم برای تهیه تار به من داد به قهوه‌خانه رفتم و در مورد نواختن تار، پرسش‌هایی از مرد نابینا پرسیدم. در آن زمان شهر ما استاد موسیقی نداشت و پس از تهیه تار و با به‌کارگیری راهنمایی‌های مرد نوازنده، بدون مربی تمرین و یادگیری تار را آغاز کردم. با علاقه و پشتکاری که داشتم سال بعد، یعنی در سال نخست متوسطه، بین دو پرده نمایشنامه که به وسیله هنرمندان در دبیرستان اجرا می‌شد تار نواختم و مورد تشویق تماشاچیان قرار گرفتم.

و بعد به ویولن علاقه نشان دادید؟

در پایان سال دوم متوسطه، نخستین آهنگم در سالن اداره آموزش و پرورش به اجرا درآمد. سرپرستی این گروه موسیقی بر عهده خودم بود. در آن سال‌ها به جز نوازندگان تار و سنتور و تنبک، بقیه اعضا ایستاده ساز می‌نواختند. در این حالت بهتر می‌شد گروه ارکستر را رهبری کرد. پس از این بود که تصمیم گرفتم ویولن بنوازم. این ساز را هم مثل تار، بدون معلم یاد گرفتم.

فعالیت‌های هنری‌تان از چه زمانی رنگ و بوی جدی و حرفه‌ای گرفت؟

پس از پایان تحصیلات و استخدام، سرپرستی گروه موسیقی آموزش و پرورش قائمشهر، سازمان جوانان هلال احمر و سازمان پیشاهنگی به من محول شد و با تشکیل نخستین گروه موسیقی رسمی در قائمشهر و اجرای کنسرت، دومین مرحله فعالیت‌های هنری‌ام را آغاز کردم. در این مقطع با شخصی به نام «علی بیرقی» آشنا شدم که ساز ویولن را نزد استاد آموخته بود. او پس از من گروه موسیقی تشکیل داده بود. از من دعوت کرد تا در آن گروه، تار بنوازم و من هم از این فرصت استفاده کردم تا ضمن شرکت در کنسرت‌ها، از موسیقی علمی هم بهره‌مند شوم. چون آقای بیرقی، نت آهنگ‌ها را در اختیار اعضای گروه قرار می‌داد تا تمرین کنند. با هر سختی که بود ابتدا نت و سپس موسیقی علمی و ردیف‌ها را با مطالعات شبانه‌روزی و تمرینات طاقت‌فرسای عملی به شکل خودآموز یاد گرفتم.

در این مرحله فعالیت‌های هنری‌ام شامل حضور در کنسرت‌ها با گروه جوانان هلال احمر و همچنین حضور در تلویزیون ملی ایران و اجرای برنامه با خانم «ملوک ضرابی» بود. همکاری با فرهنگ و هنر، تشکیل کلاس‌های هنری وابسته به آموزش و پرورش، تدریس موسیقی، آهنگسازی و داوری مسابقات موسیقی دانش‌آموزی شهرستان و استان که از سال  1340 آغاز شد و تا سال 1384 ادامه داشت نیز در فعالیت‌های هنری‌ام گنجانده شد.

تدریس موسیقی را با نخستین شاگردم زنده‌یاد «اسکندر مشرفی» نوازنده تار در سال 1336 آغازکردم. از گروه‌های صاحبنام و معتبری که در آن ایام افتخار همکاری داشتم می‌توان به گروه موسیقی برادران معارفی اشاره کرد.

با صدا و سیمای مازندران هم همکاری داشتید؟

از سال 1350 تا 1357 به عنوان مسئول موسیقی و سرپرست گروه موسیقی صبا با صدا و سیمای مرکز مازندران همکاری داشتم. این همکاری بار دیگر در سال 1370 آغاز شد و مدت‌ها ادامه داشت. «محمدحسین عالی»، زنده‌یاد «احمد محسن‌پور»، زنده‌یاد «رضا نیری»، «رحیم آقارجبی»(برادرم)، «ابوالحسن خوشرو»، «فرج‌الله خوشرو»، «نادر صمدی» و زنده‌یاد «عباس بشری» نوازندگان گروه موسیقی صبا بودند. «اسماعیل بدی»، «منوچهر رحمتی»، زنده‌یاد «احمد بختیاری»، زنده‌یاد «حسین حسین‌زاده»، «احمد تدین» و خانم ماهوتی جزو خوانندگان گروه و همچنین  «حجت‌الله حیدری»، «رشید بابازاده»، «عباس بشری» و «ایرج تریجانی» هم ترانه‌سرایان گروه بودند. خودم هم با ویولن و تار، گروه را همراهی می‌کردم.

پس خانم صدیقه ماهوتی ابتدا با شما همکاری می کرد؟

خانم ماهوتی را از دوران نوجوانی و دوران تحصیلی، در کنسرت‌ها شرکت می‌دادم. این کنسرت‌ها، تمرین‌ها و آموزش‌ها باعث شد تا با صدای خوش و تعلیم دیده و پرورش یافته، جذب صدا و سیما شود. ضمن این‌که از سال 71 تا 74 هم مسئولیت سرود و موسیقی کانون فرهنگی تربیتی وابسته به آموزش و پرورش قائمشهر را عهده‌دار بودم.

چه شد که فعالیت خود را با صداوسیمای مازندران قطع کردید؟

در برهه‌ای فردی، آهنگ‌های من را به نام خود ثبت کرد و به جشنواره فرستاد. نزد رئیس وقت صدا و سیما رفتم و دو تنظیم اثر را که پیش و پس از انقلاب انجام داده بودم به آن رئیس دادم. به من گفت آهنگ‌ها شبیه هم هستند. اصرار کردم که آهنگ را دوباره گوش کند. شبیه نیست، بلکه خود آهنگ من است. وقتی دیدم متوجه حرف‌هایم نمی‌شود به آن رئیس گفتم که «حرف زدن با شما فایده ندارد» و آمدم. پس از آن هر چه از من دعوت کردند دیگر نرفتم.

موسیقی که من اجرا می کردم موسیقی محلی اصیل نبود. بلکه موسیقی شهری مازندران بود. ما تنها گروه موسیقی بودیم که در همان ساعت‌های اولیه نواختن، کار ضبط را هم انجام می‌دادیم. یک میکروفون برای ضبط بود که همه دور آن میکروفون جمع می‌شدیم.

دوران بازنشستگی را چگونه سپری می‌کنید؟

در حال حاضر، فعالیتم به تدریس در موسیقی متمرکز است. چون به شعر و شاعری هم علاقه‌مند هستم در زمان بیکاری، به سرودن غزل و دوبیتی و شعر نو می‌گذرانم. شعر بعضی از آهنگ‌هایی که ساخته‌ام را خودم سرودم. «مولا علی»، «یلاقی»، «مازرون(تی‌تی)»، «بی تِه»، «قهر»، «دنیا وفا ندارنه»، «مهر و وفا»، «انتظاری»، «منصوره» و «منیژه» نام آهنگ‌هایی از ساخته‌های من است که در صدا و سیما ضبط و پخش شد. «اسماعیل عبدی»، خانم ماهوتی، زنده‌یاد «احمد بختیاری» و «منوچهر رحمتی» هم خواننده این آثار هستند.

البته قطعات زیادی ساختم. اما از ذهنم رفته و فقط بعضی از آثار را در اختیار دارم. صدا و سیما برخی آثار را سوزانده بود. اواخر دهه 70 می خواستم آثارم را بازسازی کنم، اما ذهنم یاری نکرد.

چرا بسیاری از آهنگ‌های امروزی، تاریخ مصرف دارد و ماندگار نیست؟

برخی از آهنگسازهای امروزی به جای آهنگسازی به کپی‌برداری روی آورده‌اند و همین باعث شده که بسیاری از آثار، ماندگاری چندانی نداشته باشد. گاهی با اینکه 90 درصد از یک قطعه موسیقی را خودم آهنگسازی می‌کردم، اما خودم را تنظیم کننده می‌دانستم و به خودم اجازه نمی‌دادم که از من به عنوان آهنگساز نام ببرند.

به نظر شما علت این مسأله از کجاست؟

موسیقی مازندران از آن دوران تا کنون ترقی نکرد. تنبلی، مسائل مالی و نداشتن دانش کافی، موسیقی مازندران را به این روز انداخته است.

درباره مشکل معیشتی هنرمندان چه نظری دارید؟

مشکل معیشتی هنرمندان حل شدنی نیست. مگر اینکه شغل دومی داشته باشند. موسیقی اگر شغل اصلی باشد، چرخ زندگی نمی گردد.

بانو هم انگار هنرمندند و اتاقی را به دست ساخته های خود اختصاص داده اند؟

خانم یوسفی: من بعد از بازنشستگی بر اساس علاقه ای که داشتم، در یکی از اتاق های منزل، شروع به درست کردن چرخه زندگی مردم مازندران در چهار فصل بهار، تابستان، پاییز و زمستان کردم.  در این مجموعه تقریبا تمام آن چه در زندگی روستاییان مازندرانی وجود دارد را تهیه کرده ام که 6 سال زمان برد.



©2013 APG.ir