اسرافیل شیرچی: خوشنویسی مازندران رو به پیشرفت است
اسرافیل شیرچی: خاطرم هست از دورهای که استاد امیرخانی به بابل میآمد و هنرمندان مازندران در بابل جمع میشدند، استان ما عاری از یک خطاط خوب و برجسته بود. اما در این سالها چند هنرمند برجسته و صاحب اعتبار آمدند که با تلاش و پشتکارشان میتوانند شناسنامه رنگینی برای هنر مازندران ثبت کنند.
مازندنومه؛ سرویس فرهنگی و هنری، اشکان جهانآرای: عصر امروز به مناسبت هفته خوشنویسی در بنیاد علمی حریری بابل، نمایشگاهی از تابلوخطهای استاد «اسرافیل شیرچی» هنرمند برجسته خوشنویسی کشور برپا میشود. اختتامیه این نمایشگاه روز پنج شنبه با برگزاری مراسم تجلیل از این چهره شاخص هنری اهل مازندران همراه است. آثار او تا کنون در بیش از 80 نمایشگاه داخلی و خارجی انفرادی و گروهی به نمایش درآمده که معمولا نمایشگاههای خوشنویسیاش با استقبال زیادی هم مواجه میشود. به بهانه این نمایشگاه گفتوگویی با استاد شیرچی داشتیم:
نام استاد شیرچی در تحصیلات دانشگاهی با نقاشی پیوند خورده و در جامعه هنری با خوشنویسی عجین است. آغاز فعالیتهای هنری شما هم با نقاشی بود. پس چرا خوشنویسی؟
«راست چون سوسن و گل از اثر صحبت پاک / بر زبان بود مرا آنچه تو را در دل بود...» یک هنرمند باید با مبانی، مفردات و ریاضتهای خاص هنر آشنا باشد. آغاز زندگی من با نقاشی بود. در فضایی پر از انحنای طبیعی، نقوشی از پیرامون خودم میکشیدیم. احوالات را نمیشود با کلام شرح داد. اما این که چرا به دنیای خط وارد شدم را ناشی از علاقهام به متصل شدن به دنیای ادبیات و دانایی میدانم. جوان پرشوری بودم و حال خاصی داشتم. به نظرم هنر خط به کلام خدا و ادبیات ارزشمند ایرانی و همه هنرهای فاخری که در ایران داشتیم و داریم متصل است. بعضی از این هنرها یک روح تقدس دارند. خط هم هنری قدسی است. اگر انسان بتواند این حال را دکانی نکند. خط، روش خوب تیزبینی، هوش و موشکافی همراه با وقار و امانتداری را میآموزد. از طرفی اینکه یک هنرمند چند هنر را بشناسد از ارزشهای اوست.
چه ارتباطی بین خوشنویسی و نقاشی میبینید؟
خوشنویسی به ذات فاخر و باارزش است. نقاشی ایرانی یا نگارگری هم که از مکاتبی مثل هرات، تبریز، قزوین و شیراز برآمده جایگاه خاصی داشت. نقاشی دچار دگرگونیهایی شد که در عهد قاجار احوالات خاص خود را داشت. اما اگر برگردیم به نقوش ظروف دوران تیموری و سلجوقی میبینیم ما هم آبستره خاصی را در نقاشی رعایت میکردیم و هم آناتومی درجه یکی داشتیم. این ظروف گواهی میدهند. وقتی نقوش و کتیبهها را بررسی میکنیم میبینیم که خط برگرفته از همان نقوش ساسانیان و هخامنشیان و حتی دوران اسلامی است.
یکی از ویژگیهای خوشنویسی شما همراهی خط با موسیقی است. چه پیوندی بین موسیقی و خوشنویسی وجود دارد؟
«دلیر آمدی سعدیا در سخن / چو تیغت به دست است فتحی بکن / بگوی آنچه دانی که حق گفته به / نه رشوت ستانی و نه عشوه ده / طمع بند و دفتر ز حکمت بشوی / طمع بگسل و هرچه خواهی بگوی» هنر نیاکانی و فاخر خط هنری است که اگر هنرهای دیگر را در کوچه پسکوچههایش نیاورید تنها و نازا میشود. احساسم این است که موسیقی و نقاشی دو هنر ارزشمند هستند که یار دیرین خط هستند. البته شعر و ادبیات هم جایگاه ویژهای در خط دارد. اما فکر مینم موسیقی چون وزنها و احوالات روحی روانی حروف را نشان میدهد اثرگذاری بیشتری دارد. یک بخش مکانیک مفردات است و بخشی موسیقی مفردات. از موسیقی احوالات روحی و روانی میگیرید و از امکانات نقاشی عنصر رنگ و بافت و کمپوزوسیون خط را جلوه میدهید. میتوان بهترین تذهیب و تکنیکها را از خط گرفت و به آن کمپوزوسیون داد. خط ارتباط عمیقی دارد با موسیقی و نقاشی دارد. این دو هنر خط را با ارزشتر و نوتر میکنند.
یعنی معتقدید هنرمند خطاط باید به هنرهای گوناگون آشنا باشد؟
هنرمند اگر در یک هنر مستغرق شود از هنرش میافتد. البته هر هنری برای خودش دنیایی گسترده دارد و بهتر است وضعیت هنرمند مشخص باشد. نمیشود هنرمند روی دیواری بایستد که یک سو نقاشی و سوی دیگر خط باشد. یکدلگی را در هنر ارجح میدانم. اما اگر شناخت داشته باشد که از فرش، معماری، نقاشی، موسیقی و هنرهای فاخر ایرانی بهره بگیرد، طبیعتاً اثر بهتری خواهد آفرید. هنر خط بدون تاثیر از نقوش مساجد و معماری ما نماند. طاقها «ن» و«ی» زیبای خوشنویسی ما هستند. در موسیقی هم همین است. خط و نستعلیق ما از مبانی تحریرها و میزانهای موسیقی تاثیر گرفت. اما هنرمند خطاط باید جغرافیای هنریاش را مشخص کند. بهتر است که انسان از خرد تجسمی بهرهمند باشد.
به نظر شما در چند دهه اخیر با توجه به اقدامات هنری انجام شده، هنر خوشنویسی فقط گسترده شد یا به سمت کامل شدن پیش رفت؟
حتماً رو به زایش بهتر و تکامل است. عینک بدبینی به احوالات خوشنویسی ندارم. زاده خاک خوشنویسی هستم و این هنر را مقدس میدانم. البته معتقدم هنر خوشنویسی پس از عهد قاجار دچار رنگپریدگی عجیبی شد. اما از میانههای دهه50 خوشنویسی آرامآرام از حلقههای معنوی میرخانیها جلوه بهتری یافت و طی بیش از 3 دهه در بیتوجهیهای مدیران فرهنگی که در گوشه و کنار کم نبودند، رشد کرد و قوی شد و از جوی به رودخانه بودن و به دریای زیبای معرفت شدن رسید. با این حال امروز خوشنویسی میتوانست قویتر باشد. هنوز جا دارد که به حال عارفانه و ناب هنر خط دوران قاجار و تغزلی که در هنر میرزا غلامرضا اصفهانی و هنرمندان نظیر او بود برسیم. اما هنر متر و معیار صد ساله دارد و باید دید چه وجودهایی را زایش میکند. به نظرم مثل میرزا غلامرضاها و میرعمادها حتما زایش شدند و در دوران خاصی از زندگی به سر میبرند که امیدوارم به آن اوج کمال برسند. خطی از میرزاغلامرضا دارم که نوشته «انشاءلله خط به ایام کمال برسد.» او هم امیدوار بود چنین روزی برسد. فکر میکنم خط احوالات مثبتی را سر میکند.
نظرتان درباره نقاشی-خط چیست؟ این تلفیق و نوآوریهای امروزی در آن به خوشنویسی کمک میکند؟
مقتضیات زمان زایش هنری خاص خود را دارد. خط هم مجبور بود برای خودش پدیده نوتری را زایش کند. البته نقاشی-خط امروزی نیست. خطوطی که در بشقابهای نیشابور میبینیم که به خط کوفی نوشته یا خطهایی که در مقابر یا مساجد به ثلث و نسق و نستعلیق میبینیم عاری از نقاشی خط نیست. جرقه کارهای نقاشیخط مدرنتر در قاجار با «اسماعیل جلایر» و هنرمندان نظیر آنها زده شد. اما در 60 سال اخیر هنرمندانی رشد کردند که کارهای خوبی میکنند. چون «آسمان دلم از اختر و ماه تو گرفت/آسمان دگری خواهم و کار دگری» زمانه میطلبد که کارها نو شود. در سدههای پیش قلمرو کار یک صفحه یا کتیبه بود. امروز بومهای چند متری برای کار وجود دارد. مقتضیات زمان ایجاب میکرد که نقاشی-خط میدان بیشتری بگیرد. اگر هنرمندان آگاهانهتر کار کنند، خط و نقاشیخط ذات هنری خود را بیشتر نمایان میکنند.
این هنر در مازندران چه وضعیتی دارد؟
خاطرم هست از دورهای که استاد امیرخانی به بابل میآمد و هنرمندان مازندران در بابل جمع میشدند، استان ما عاری از یک خطاط خوب و برجسته بود. اما در این سالها چند هنرمند برجسته و صاحب اعتبار آمدند که با تلاش و پشتکارشان میتوانند شناسنامه رنگینی برای هنر مازندران ثبت کنند. هنرمندانی همچون استاد «محمدزمان فراست» و استاد «مهدی فلاح»، استاد «بیژن بیژنی» و استادانی که در شهرهای ساری، قائمشهر، بابلسر، آمل، نکا، بهشهر و سوادکوه حضور دارند. اکنون در شهرهای مازندران احوالات خوبی از استادان پدید میآید. اگر مدیران فرهنگی به هنرمندان توجه بیشتری کنند سرعت رشد این هنر در مازندران بیشتر میشود.
یعنی پیش از حضور شما و استادان معاصر خط در مازندران، این هنر در استان ما جایگاهی نداشت؟
مازندران هنرمندان گمنامی داشت که شاید در دربار ناصرالدینشاه و فتحعلیشاه کار میکردند. مثل میرزا عباس نوری که زاده مازندران بود و در تهران زندگی میکرد. در مازندران به خاطر بد نگه داشتن ذخایر معنوی و فرهنگی و بیتوجهی متاسفانه کارهای مکتوب نماند. اگر هم در مازندران هنرهای فاخر خطی داشتیم آثاری از آنها نماند. پژوهشگاه یا موزهای را ایجاد نکردیم که بگوییم موزه مازندران است و همه هنرهای مازندران در این موزه گنجانده شد. برای همین نمیتوان دقیق گفت که در خط جایگاهی داشتیم یا نه. اما اسنادی منشیانه مانند قوالهها با خط خوش دیده میشود که آکادمیک نیستند. کارهای غیرآکادمیک ساختار علمی ندارند. خط شکسته خوبی که میرزا تهمتن بندپی در دوره قاجار مینوشت، موزون بود، اما ساختار آکادمیک نداشت. برای همین خط فاخر و باارزشی از گذشته مازندران حتی در قالب کتابآرایی ندیدم. ما در 300 سال اخیر حتی تذهیب خوب هم در مازندران نمیبینیم. هنر تذهیب در شیراز، اصفهان و خراسان رواج داشت و باقی ماند. شاید هم در مازندران داشتیم و نگهداری نشد و از چشم ما دور ماند.
باور شما این است که احتمالا در مازندران هم این هنر رواج داشت؟
مازندران سرزمینی است که در آن خرد و معانی ریشه خوبی دارد. مگر میشود سرزمینی که این همه در سفالینهها آراستگی دارد، در خوشنویسی اثری نداشته باشند. حتی برای آراستن نمدهای زیر پای خودشان وقت میگذاشتند. آثاری چون نمد ماند و دیگرها نماند. در ایران دو شاعر بزرگ و نجیب داریم که حرفی برای گفتن دارند. یکی فردوسی و دیگری نیما. دیگران هم بزرگ هستند. اما فردوسی و نیما استثنا به شمار میآیند. نیما برآمده از همین منطقه هنرخیز است. باید مدیران فرهنگی ما همت کنند تا بچهها از گذشتهها چیزهای بیشتری را ببینند. مجموعه بسازیم و در فضای باشکوهتری کارهای هنری را عرضه کنیم تا نسلهای نوخیز و نوجو بهرهمند شوند.
*این گفتگو در روزنامه همشهری امروز منتشر شده است.