نمایشگاه تک عکس «کولی وشی» برپا می شود
نمایشگاه یک روزه ی تک عکس منتخب مجموعه نقاشی های«کولی وشی»، اثر علیرضاشیرافکن -نقاش اهل بابل- جمعه در گالری هنر این شهر برپا می شود.
مازندنومه، سرویس فرهنگی و هنری: علیرضاشیرافکن -نقاش اهل بابل- است که در آخرین نمایشگاه او -کولی وشی- که پاییز گذشته در پایتخت (گالری آرت نگر) برگزار شد، تمام تابلوهایش به فروش رسید.
او جمعه 15 بهمن ماه قصد دارد نمایشگاه تک عکس منتخب مجموعه «کولی وشی» را در شهر خود برگزار کند. این نمایشگاه یک روزه است؛ ساعت 16 جمعه آغاز شده وو ساعت 20 هم به پایان می رسد. مکان برپایی نیز گالری هنر بابل، واقع در کوچه معلم 4 است.
انتخاب، عکاسی و پیشنهاد برپایی این نمایشگاه را فرشاد فداییان -عکاس و مستندساز برجسته- داده است.
«مهدی رفیع» در یادداشتی که چندی پیش نوشت، به معرفی آثار علیرضاشیرافکن پرداخته است:
«آثار علیرضا شیرافکن فضایی خاص و منحصر به فرد را در نحوهی قلم زنی یا حرکت دست نقاش مشخص میکنند که معرف دلبستگی و شوق او برای آمیختن با جهان است.شیرافکن نقاش هستی است و طبیعت و رابطهی انسان با زیستبومهای مختلف، موضوع نقاشیهای او را شکل می دهد:نوسانی میان انسان، دریا، گیاه، ماهی، پرنده و برهم کنش موجودات در جهان.
نقاشیهای او تقیّد و انحصار در سبکی خاص را بر نمیتابند تا در نوعی «سیاست احساس» بیان ویژهی خویش را از جهان ارائه دهند.
آثار شیرافکن در حرکتی میان فیگور و انتزاعگرایی موقعیت ها، حالات و اشیا را در جهان ترسیم میکنند، بدین نحو نقاش جهان را به شیوهی خویش «امضا» میکند. به عبارت سادهتر طبیعت و هستی در کار او، همان طبیعت و رخدادهای دمدست و آشنا نیستند، بلکه با گذر از جهان حسی و عاطفی نقاش، «معنا و ارزشی افزوده» یافتهاند، درست همانگونه که امضا شباهتی ظاهری با هویتِ امضاکننده و نام او ندارد.
نقاشیهای شیرافکن نیز شباهتِ آنی و ظاهری خویش با طبیعت را از دست دادهاند تا طبیعت را در مقام «وحدت انسان و جهان» در نقاشی بازسازی کنند.
شیوهی کار نقاش در برخورد با بوم یا کاغذِ نقاشی یادآور روشِ «نقاشان کنشگرا» بر روی بوم است،با کنش مستقیم،خودانگیخته و بیواسطه با اثر که مرز میان زندگی و هنر را دگرگون میکند. نقاش ترسیمگر زندگی گونههای مختلف زیستی در کار خویش است، برخورد فضاهای انسانی، گیاهی و حیوانی...و این تلاقی در «مرز عشق» شکل میگیرد.
آثار شیرافکن را می توان در چهار دسته کلی قرار داد: آثار انتزاعی، فیگورال، انتزاعیِ فیگورال و خط-نقاشی.
حدود تعریف شدهی میان این آثار دائماً از طریق کنش نقاشانهی هنرمند به پرسش گرفته میشود. شیرافکن دلیلی محکم برای شیوهی کولیوشانه و ایلیاتی نقاشیهای خود دارد: او در پی برداشتن فاصلههای تصنعی انسان و هستی است و از آن جا که از جغرافیای شمالی ایران میآید، شیدایی به طبیعت در شیوهی نگاهش به جهان موج میزند.
او می خواهد پرنده، ماهی، گیاه و در کل موجودات را از «افقی وجودی» به جایگاه مهم خویش بازگرداند و با لایههای سبز،آبی و قهوهای که معرف جنگل،دریا و زمین اند، تداخل حوزههای مختلف زیستی را از منظری نقاشانه نشان میدهد.
از این جهت کار شیرافکن معرف یک «زیستبومشناسینقاشی» است. نقاش نقشهی عاطفی و احساسی خود از رابطهی هستیها در جهان را از طریق تخطی ایلیاتی از حدود و مرزهای تعریف شده برای تصویر ترسیم میکند.
تصویر در کار او در «شکل زدایی»دائمی و یافتن موقعیتی منطبق با احساس هنرمند است و این امر سبب برداشتن مرزهای تثبیتشدهی میان امر انتزاعی و امر فیگورال میشود. بر این اساس تعاریف بعضی از فیلسوفان معاصر مانند ژاک رانسیر را دربارهی جایگاه استعاریِ تصویر در هنر معاصر به چالش میکشد، چرا که نقاشیهای او به هیچ وجه تصویری استعاری از هستی نیستند.
کار با مرکب به شیرافکن این امکان را میدهد که با کمیتهای متفاوت رنگ(رنگ های رقیق و غلیظ)نوسانی طیف گونه بیافریند که با لایهها و چینههای زمینشناختی شباهت دارند.به این ترتیب، کمیت رنگ در کار شیرافکن سازندهی کیفیات متفاوت احساسی و عاطفی مخاطب در برخورد با اثر است.
رابطهی آثار شیرافکن با سنت نقاشی ایرانی و غربی موضوع مهم دیگری است که در فهم کنش نقاشانهی او جایگاهی ویژه دارد.
کار او به نحوی مرزهای امر بومی و امر جهانی را بر میدارد. ماهی یا پرندهی دریای شمالی ناگهان در بیان-برساختی جهانی قرار میگیرد که دیگر متعلق به منطقهای خاص نیست، او بلافاصله به نگاهی غیرمنطقهای به موضوع دست مییابد که سخن گفتن به «گویشی جهانی » است، حتی خط-نقاشی های او خوشنویسی سنتی را در بیان و کارکردی جهانی و غیر بومی قرار میدهند که فیگوری جدید به خط در نقاشی می بخشد.
اگر سنت نگارگری ایرانی در کار او حاضر است، این پیشینه دیگر در نحوهی ترسیم اشکال و تصاویر نیست، بلکه در نگاه به هستی و شیوهی قلم زنی و بیمرزی میان موجودات است.
به این ترتیب، آیا آثار شیرافکن نمیتوانند خود تاریخ نقاشی غربی را نیز از جهتی دگرگون کنند؟ به این معنا که آن را تحت یک صیرورت و شدن و تحول جدید بر اساس امر بومیای قرار دهند که مدرنیته غربی از آن محروم است، آن گونه که اریک اَلییز، فیلسوف فرانسوی،از «تحت صیرورت قراردادن مدرنیته » در هنر معاصر سخن میگوید.
از این رو،شیرافکن با خلاقیت ویژهی خود،نقاشی مدرن را تحت موقعیتهای نامتعارف و ویژهای دگرگون میکند که ورود به تعاریف و تاریخهایی نوین برای نقاشی غیرغربی امروز را ضروری میکنند،و بازشناسی نقاشان مبدعی که فضاهای تاکنون محاسبه و دیده ناشدهای را در نقاشی معاصر گشوده اند.»