تعداد بازدید: 3802

توصیه به دیگران 3

پنجشنبه 12 اسفند 1395-21:20

تاریخ معاصر ایران در کشاکش استبداد و دموکراسی

لطف الله آجدانی در مقاله ای به بررسی مقوله استبداد و دموکراسی در تاریخ معاصر ایران پرداخته که در بخشی از آن آمده: «در تاریخ سیاسی معاصر ایران، در فرصت‌هایی که مبارزات و فعالیت‌های سیاسی امکان‌پذیر شد و احزاب و مطبوعات و مبارزات پارلمانی تا حدودی مجالی برای ظهور و حضور پیدا کردند، غالباً این فرصت‌ها آن‌چنان آلوده به جنجال‌ها، اتهامات، التهابات، تخریب، توهین و بداخلاقی‌ شد که جامعه‌ی ایرانی را از کسب تجربه‌ای موفقیت‌آمیز مبتنی بر مشارکت و رقابت مدنی محروم ساخت.»


مازندنومه؛ سرویس سیاسی، لطف‌الله آجدانی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران: استبداد سیاسی به‌عنوان یک مفهوم ذهنی و نیز یک رفتار عینی سیاسی و اجتماعی در پیوند تنگاتنگی با فرهنگ سیاسی فرد و جامعه از یک سو و ساختار سیاسی حکومت و جامعه از سوی دیگر قرار دارد. از این‌رو کلیدواژه‌های چگونگی و چرایی زایش و پویش استبداد سیاسی در هر جامعه‌ای، از جمله در تاریخ ایران و به‌ویژه تاریخ معاصر ایران را باید در فرهنگ سیاسی و نیز ساختار سیاسی جست‌وجو کرد.

 میان نوع فرهنگ سیاسی با ضریب افزایش و کاهش استبداد سیاسی در جامعه هم‌بستگی معناداری وجود دارد. در فرهنگ سیاسی مبتنی بر تفکر یکتاانگاری معرفتی ، در مقایسه با فرهنگ سیاسی مشارکتی در چارچوب تکثر اندیشه‌ها، امکان بیشتری برای زایش و پویش استبداد سیاسی وجود دارد.

تلقی و تفکر یکتاانگاری معرفتی و یکتاانگاری دینی به سبب خصلت‌های مطلق‌نگری و جزم‌اندیشی خود، راه را بر تساهل در برابر افکار مختلف و مخالف و آزادی اندیشه و اندیشه‌های آزاد می‌بندد و لاجرم زمینه‌های پیدایش و رشد رادیکالیسم سیاسی و دینی را فراهم می‌کند.

اقتدارگرایی یکی از دیرینه‌ترین و پایدارترین ویژگی‌های فرهنگ سیاسی جامعه‌ی ایران است. چهره‌های مختلف اقتدارگرایی را که متکی بر ساخت عمودی قدرت و شیوه‌های مبتنی بر قدرت مطلقه است، می‌توان در انواع رژیم‌های سیاسی اتوکراسی، حکومت مطلقه، دیکتاتوری و توتالیتاریسم بازیافت. آمریت قدرت و سلطه‌جویی و خشونت متکی بر نیروهای نظامی، محور اصلی و مشترک همه‌ی انواع حکومت‌های استبدادی است.

در تاریخ و جامعه‌ی ایران تا قبل از عصر مشروطه‌طلبی، حکومت استبدادی مطلقه، تنها شکل عمده رایج و حاکم در نظام سیاسی ایران بود. میراث باستانی ایران در اعتقاد به حکومت سلطانی که از فره‌ی ایزدی برخوردار بود، با باورهای اسلامی در اعتقاد به حق الهی سلطنت که به موجب آن، سلطنت از سوی خداوند به شخص سلطان به‌عنوان ظل‌الله اعطا می‌شد درهم آمیخت. استبداد به معنای تمرکز قدرت در دست پادشاهی خودکامه که هیچ‌گونه محدودیت قانونی نداشت و در مقابل حکومت‌شوندگان پاسخ‌گو نبود، از ویژگی‌های اصلی تاریخ ایران قبل از عصر مشروطه‌طلبی است.

پاتریمونیالیسم به‌عنوان گفتمان سیاسی غالب در نظام سنتی ایران پیش از انقلاب مشروطه، صورتی از حاکمیت سیاسی سنتی بود که در آن یک خاندان پادشاهی، قدرت جابرانه را از طریق دستگاه دیوانی و اهل شمشیر اعمال می‌کرد. قدرت سیاسی، موروثی و بخشی از مایملک شخصی فرمانروا بود. این گفتمان بر پدرسالاری سیاسی، آمریت و اطاعت و تابعیت محض، پیوند سیاست با اسطوره و مذهب، قداست قدرت و نقدناپذیری آن و حذف رقابت و مشارکت متکی است.

در تاریخ معاصر ایران، مشروطه پایان عصر فرهنگ آمریت و پاتریمونیالیسم سنتی است. جنبش مشروطه‌خواهی در ایران به‌مثابه‌ی یک ضرورت برخاسته از زمینه‌های داخلی و از آن جمله اعتراض به ناکارآمدی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی حکومت قاجاریه و نارضایتی از استبداد داخلی و نفوذ سلطه‌جویانه‌ی قدرت‌های خارجی در ایران از یک سو و انعکاسی از تأثیرپذیری گروه‌هایی از اندیشه‌گران ایرانی و فعالان سیاسی و اجتماعی ایران آن روزگار از جنبه‌هایی از اندیشه‌ها و تحولات و جنبش‌های ترقی‌خواهانه و تجددطلبانه غربی، نتیجه و نشانه‌ی تلاش جامعه‌ی ایرانی برای گذار از گفتمان و رفتارهای سیاسی، سنتی مبتنی بر فرهنگ و ساختار پاتریمونیالیستی به سوی دموکراسی و جامعه‌ی مدنی بود.

جنبش مشروطه‌خواهی خواهان محدود کردن سلطنت در چارچوب قانون بود تا بدین وسیله از قدرت مطلقه‌ی سلطنت و ظلم و فساد برآمده از آن در جامعه جلوگیری شود. این جنبش بر آن بود تا نمایندگان انتخابی ملت، کارگزاران اجرایی را منصوب کرده و بر فعالیت‌های آنان نظارت داشته باشند، تفکیک قوا به رسمیت شناخته شود و قوه‌ی قضائیه بر اساس اصول تفکیک قوا به صورت نهادی مستقل در چارچوب قوانین جزایی و مدنی عمل کند.

جهان‌بینی و اندیشه‌ی روشن‌فکران عصر مشروطه3 با مبانی فکری نوگرایان و اصلاح‌طلبان درباری و حکومتی عصر قاجار از تفاوت‌های زیادی برخوردار بود. آنان به حق الهی پادشاهان اعتقادی نداشتند، آنان استبداد سلطنتی را دشمنان آزادی، برابری و عدالت اجتماعی می‌دانستند. در این شیوه از تفکر، روشن‌فکران عصر قاجار و مشروطه، دولتی را به رسمیت می‌شناختند که بر مبنای قانون شکل گیرد و عمل کند.

نهادهای اجتماعی و سیاسی آن برخاسته از اراده‌ی عمومی و حاکمیت ملی در مفهوم جدید آن باشد. ازاین‌رو در گفتمان روشن‌فکران مشروطه‌خواه، مبنای مشروعیت حکومت‌ها دگرگون شد، دیگر حقانیت و مشروعیت حکومت وابسته به موروثی بودن یا حق حاکمیت الهی نبود، بلکه ریشه در نوعی قرارداد اجتماعی داشت.

مشروطه به علل مختلفی نتوانست در مسیر گذار خود از پاتریمونیالیسم به دموکراسی در مظاهر گوناگون لیبرال دموکراسی و سوسیال دموکراسی چندان موفق باشد. در واقع با رژیم پهلوی، جامعه‌ی ایرانی وارد نئوپاتریمونیالیسم شد. نظام سیاسی استبدادی و خودکامه‌ای که سلطان در آن نماینده‌ی یک ایدئولوژی یا واجد رسالت فرهی نبود، بلکه صرفاً حکومتش آمیزه‌ای از ترس و تهدید و اطاعت محض را نهادینه می‌کرد.

گراهام فولر درباره‌ی شخصی بودن امر سیاست در ایران به درستی نوشته است: در نظام سیاسی و اجتماعی ایرانیان، فرد با شخصیت‌ها سروکار دارد و نه با نهادها. مناسبات شخصی فراتر از هرگونه رابطه‌ی رسمی یا نهادی شده است. نهادها در غیاب شخصیت‌هایی که به آن‌ها زندگی می‌بخشند و خصلت و قدرت آن‌ها را تعیین می‌کنند، بی‌معنا هستند.4

 در بسیاری از مقاطع تاریخ معاصر ایران، شخصی بودن سیاست در حوزه‌ی زندگی سیاسی باعث از دست رفتن استقلال عمل فرد شده و در نتیجه در خدمت شخص حاکم قرار گرفته و به ابزارهای اجرایی تصمیمات وی تبدیل شده است. اینکه امیرعباس هویدا در پاسخ فردی که از شخص محمدرضا پهلوی به‌عنوان «شخص اول مملکت» یاد کرده و از سیاست‌های دولت هویدا انتقاد کرد، چنین گفته است: «مگر ما شخص دومی هم در این مملکت داریم که از شاهنشاه به‌عنوان شخص اول نام می‌برید؟ همه‌ی ما مطیع و فرمان‌بر اعلی‌حضرت هستیم، دومی در این مملکت وجود ندارد»5، انعکاسی از واقعیت تمرکز قدرت در شخص حاکم است.

ارتش و نیروها و نهادهای نظامی و امنیتی همواره در یک نظام استبدادی به‌عنوان نهادهای سرکوبگر نقش مهمی در حفظ و تثبیت حکومت‌های استبدادی دارند. در تاریخ معاصر ایران و در بسیاری از مقاطع، از جمله در عصر رضا شاه پهلوی نیروهای نظامی وابسته به حکومت از نقش مهم سیاسی حتی در انتخابات مجلس نیز برخوردار بودند.

بر اساس سرشت خودکامگی حکومت‌های استبدادی در ایران، ارادت‌سالاری، چاکرسالاری، نوکرسالاری و تملق‌سالاری به جای شایسته‌سالاری از مهم‌ترین ویژگی‌های غالب بازیگران سیاسی رسمی در ایران است. این رویکردها که به افزایش توهمات و تکبر و خودبزرگ‌بینی حاکم و تقویت و تشدید افکار و تمایلات استبدادی قدرت‌حاکمه انجامیده است یکی از مهم‌ترین علل و عوامل وقفه‌ی جنبش‌های دموکراسی‌خواه و تأخیر جامعه‌ی مدنی و حقوق شهروندی در برابر حکومت‌ها بوده است.

می‌توان با دکتر ازغندی هم‌عقیده بود که: مردمی که سال‌های مدید تحت سلطه‌ی اقتدارگرایانه زندگی کرده و تربیت شده‌اند به صورت طبیعی خصلت استبدادی پیدا می‌کنند. نظام سیاسی در پویش جامعه‌پذیری سیاسی می‌تواند با استفاده از سازوکارهای تأثیرگذاری چون ایدئولوژی سیاسی، احزاب رسمی، نخبگان سیاسی، رسانه‌های گروهی، دیوان‌سالاری و مجلس بر فرهنگ سیاسی مردم اثراتی چون تفردگرایی، مسئولیت‌گریزی، عافیت‌طلبی و محافظه‌کاری، نفع‌طلبی، فسادپذیری و در همان حال قدرت‌طلبی و خشونت‌گرایی سیاسی را بر جای بگذارد.6

تاریخ ایران مشحون از خشونت به‌عنوان عنصر اساسی در فرهنگ سیاسی جامعه‌ی ایرانی است. درحالی‌که در مفهوم مدرن، مبارزه‌ی سیاسی برای کسب قدرت بر اصل رقابت استوار است، تلقی جامعه‌ی ایران غالباً و به طور عمده، مفهوم مبارزه‌ی سیاسی مبتنی بر ستیز و خشونت است. افراطی‌گری‌ها و خشونت‌گرایی‌های گروه‌هایی از انقلابیون مشروطه‌خواه که راه را بر هرج‌ومرج هموار و زمینه را برای سرخوردگی از آرمان‌های مشروطه از یک سو و روی کار آمدن قدرت رضا شاه برای پایان بخشیدن به هرج‌ومرج‌ها از سوی دیگر تسهیل و تسریع کرد، انعکاسی از رفتارهای سیاسی مغایر با قواعد و اصول مبارزه‌ی سیاسی در چارچوب عقلانیت و اعتدال و متضاد با روش‌های دموکراتیک است.7

تردیدی نیست بسیاری از خشونت‌های سیاسی و اجتماعی در هر جامعه‌ای، نسبتی مستقیم با عملکرد دولت‌های متبوع آن دارد؛ زیرا هرچه در جامعه‌ای امکان ابراز عقیده آزادتر باشد، راه‌های مشارکت سیاسی بازتر و چنانچه شهروندان خود را در آینده‌ی جامعه‌ی خود سهیم‌تر بدانند، نیاز آن‌ها به توسل به خشونت برای بیان آرای خود کمتر خواهد بود، اما دریغ کردن دولت‌ها از امکان طبیعی‌ترین و بدیهی‌ترین فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی از شهروندان، گرایش آن‌ها به شیوه‌های خشونت‌آمیز را بیشتر خواهد کرد و در همان حال که میان خشونت در فرهنگ سیاسی جامعه با ساختار استبدادی حکومت هم‌بستگی معناداری وجود دارد، نمی‌توان این واقعیت را انکار کرد که وجود پدیده‌ی یکتاانگاری فکری و ایدئولوژی‌زدگی که مطلق‌اندیشی و جزم‌اندیشی از الزامات و پیامدهای آن است، در سرشت خودِ خشونت‌طلب است.

رفتارهای افراطی و خشونت‌طلبانه‌ی گروه‌هایی از مشروطه‌خواهان در قالب انجمن‌های تندروی سیاسی در عصر مشروطه، انعکاسی از همین کژتابی‌هایی است که راه را برای تشدید هرج‌ومرج داخلی و سرخوردگی بسیاری از مشروطه‌خواهان و مردم از مشروطیت هموار کرد.8

در تاریخ سیاسی معاصر ایران، در فرصت‌هایی که مبارزات و فعالیت‌های سیاسی امکان‌پذیر شد و احزاب و مطبوعات و مبارزات پارلمانی تا حدودی مجالی برای ظهور و حضور پیدا کردند، غالباً این فرصت‌ها آن‌چنان آلوده به جنجال‌ها، اتهامات، التهابات، تخریب، توهین و بداخلاقی‌های سیاسی و اجتماعی شده است که جامعه‌ی ایرانی را در بسیاری از مقاطع و تا حدود زیادی از کسب تجربه‌ای موفقیت‌آمیز مبتنی بر مشارکت و رقابت مدنی محروم ساخته است.

تجربه‌ی انقلاب مشروطیت و نهضت ملی شدن نفت ایران به‌رغم پاره‌ای دستاوردهای ارزشمند آن، نمونه‌هایی از نقش بازدارنده‌ی کژتابی‌های فرهنگ سیاسی و ساختار سیاسی جامعه‌ی ایران در برابر تلاش‌های مدنی برای رسیدن به دموکراسی است.



پی‌نوشت‌ها:

ر. ک. حسین بشیریه، دولت عقل، تهران: مؤسسه‌ی نشر علوم نوین، 1374، ص 61.
2- برای آگاهی بیشتر در این زمینه نگاه شود به: لطف‌الله آجدانی، علما و انقلاب مشروطیت ایران، چاپ سوم، تهران، انتشارات کتاب آمه، 1390.

3- برای آگاهی بیشتر در این زمینه نگاه شود به: لطف‌الله آجدانی، روشن‌فکران ایران در عصر مشروطیت، چاپ دوم، تهران: نشر اختران، 1387 و نیز: لطف‌الله آجدانی، اندیشه‌های سیاسی در عصر مشروطیت ایران، چاپ اول، تهران: انتشارات علم، 1391.

4- گراهام فولر، قبله‌ی عالم، ترجمه عباس مخبر، تهران: نشر مرکز، 1373، صص 31-30.

5- آنتونی پارسونز، غرور و سقوط، ترجمه منوچهر راستین، تهران: انتشارات هفته، 1363، ص 101.

6- علیرضا ازغندی، ناکارآمدی نخبگان سیاسی در ایران بین دو انقلاب، تهران: انتشارات قومس، 1376 صص 175-173.

7- برای آگاهی بیشتر در این زمینه نگاه شود به: ماشاءالله آجودانی، مشروطه‌ی ایرانی، چاپ پنجم، نشر اختران، آذر 1383..

8- برای آگاهی بیشتر در این زمینه نگاه شود به، فریدون آدمیت، ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران، جلد اول، چاپ اول، تهران: انتشارات پیام، 2535 ش.


  • ف الف شلدرهپاسخ به این دیدگاه 4 1
    يکشنبه 15 اسفند 1395-8:3

    سپاس از نويسنده ي ارجمند؛
    داستان نور و ظلمت، تاريك بيني و روشن فكري؛ فره ي اهورايي و تيره ي اهرمن خويي؛ استبداد و آزادي خواهي و تك صدايي و چند صدايي و...
    در تاريخ فرهنگي ايران، گويي در هر عصر و دوره اي به نام و نشاني تازه سربر مي آورد.
    اين نوشته هم بازگويي همان پيوستار پرتكرار تاريخ اين سرزمين است، بهتر آن است كه متفكران صاحب منصب و قلم به علل چنين بافتار اجتماعي و شكل گيري فرهنگ سياسي بپردازند و سبب پيدايي اين رفتار فرهنگي - سياسي را بازكاوي و تحليل كنند .

    • شنبه 14 اسفند 1395-14:46

      تحليل عالي بود.درود بر نويسنده و مازندنومه

      • کلامی سترون!پاسخ به این دیدگاه 0 1
        شنبه 14 اسفند 1395-6:25

        سر در گمی ِکلاف را همه می بینند . وصف این سر در گمی هدف نیست این ها تکرار مکرر است . اندیشه مان را تقویت کنیم و فرصت طلبی را کنار بگذاریم.

        • شنبه 14 اسفند 1395-14:48

          تقويت انديشه نخست مستلزم رهايي انديشه از استبداد فكري است. براي آزادي انديشه نيازمند انديشه هاي آزاد هستيم. نگارنده مقاله اشارات دقيقي داشت


        ©2013 APG.ir