تعداد بازدید: 4479

توصیه به دیگران 0

شنبه 11 فروردين 1397-10:25

ضرورت نگاه داری زبان و ادبیات بومي و ظرفيت زبان تبری

ترانه های تبری در همه دوران تاریخی، به دلیل عاشقانگی عریان، اصیل بودن و ایرانی بودن مورد توجه قرار داشته؛ اگر هم زمانی به سبب سخت گیری های مذهبی و دینی نفی شده، در زبان مردم جاری بوده است.


مازندنومه؛ سرویس فرهنگی و هنری، ابراهيم نجاري، مدرس دانشگاه فرهنگيان نوشهر: در اين مقاله سعي شده است نگاهي غير از نگاه ناسيوناليستي و يكسو نگر به زبان قومي شود. تلاش کرديم كه نگاه ما به زبان بومي انساني و عرفاني باشد. سپس به ظرفيت شاعرانگي زبان تبري با توجه به نمونه هاي شعري پرداخته شد .

كليدواژه: زبان، زبان بومی، زبان طبری، ادبیات بومی، شعر مازندران

ضرورت نگاه داری زبان و ادبیات بومي و ظرفيت زبان تبری

به عنوان مقدمه باید گفت که تجلی فرهنگ و تاریخ و تمدن یک قوم در زبان آن قوم متجلی است. زبان نوری است که هستی و حیات یک ملت را در بستر تاریخ روشن می کند. مادامی که زبان به طریق دانشی حفظ گردد زندگی آن قوم تضمین است . قید دانشی را به ضرورت حفظ زبان افزودیم تا مورد سوء برداشت قرار نگیرد.

نیاز است با تعلیم و آموزش در نهاد های فرهنگ ساز سخن وران و گویش وران به زبان بومی آگاه کردند. نگاه ما به زبان باید نگاه عرفانی و جدای از اندیشه های نژاد پرستانه باشد، این آگاهی و نگاه باعث می شود که "ملت – دولت " زیر بار هزینه های گزاف تفرقه و زدوخوردهای قومی نروند. چون نگاه نژاد پرستانه و تاکید بر یک هویت در دنیای مدرن اسطوره سازی از هویت است که در نهایت منجر به هویت مرگ بار خواهد شد. یک سونگری و انحراف از مسیر درست چه از سوی دولت چه از جانب ملت، شایسته دوران مدرن نیست.

باید به شهروند ایرانی آموزش داده شود که قومیت ها و زبان های بومی اضلاع متنوع یک بنا هستند و هر زبان و فرهنگ بومی بازتاب زیبایی و رنگارنگی یک ساختمان. از طرفی دیگر حکومتها هم "ملت سازی" را باید به    گونه ی دیگر به وجود آورند و خرده زبان ها و فرهنگ ها نباید فدا و فنای زبان یگانه شوند. "باری پروژه ی ملت سازی با مدل کلاسیک آن، یعنی پدید آوردن ملت یک پارچه از راه برنامه ریزی و اجرای آن به دست دولتی که خود را نماینده ی بی کم و کاست ملت و " اراده ملی " می داند به دلایل بسیار در ایران به تمامیت نرسید.(آشوری، 1389: 2614 ) و به گمان ما نخواهد رسید.

همانگونه که گفته شد نباید از زبان بومی و قومی که هویت فکری – فلسفی اقوام در آن نهفته است اسطوره سازی شود " مطابق با تفکر فلسفی – علمی هویت حاصل تحول سنت در تاریخ است یا در زمان تاریخی است. این نو شدن از طریق بازتولید آن در شرایط ،تغییر یافته .پس هویت عنصر اسطوره ای نیست . اما اگر هویت به عنوان امر در گذشته ی تمام شده ای تلقی شود که مردم از آن جدا افتاده اند و حالا باید سعی کنند که دوباره به آن برگردند، این یعنی هویت را به نمادی غیر تاریخی تبدیل کردن: یعنی اسطوره پردازی هویت. (محمد رضا ارشاد، 1390: 229 ).

دلبستگی به کالا و اجناس خانه ی پدری خوب است و نباید چوب حراج به آن زد اما ممکن است در خانه ی پدری کالاهای تاریخ مصرف گذشته باشد و استفاده از آن بیم بیماری و هلاک را افزایش می دهد.

    اگر به زبان های جنب زبان فارسی نگاهی انسانی و عرفانی داشته باشیم و بدانیم که سرچشمه زبان بومی چون تبری، لری، لکی، کردی، تاتی و ... یگانه است -که همین گونه نیز هست- و همراه حکومت ها زبان های قومی را گوشه ای از روشنایی كل جغرافیای فرهنگی بدانیم، می توانیم منشاء خدمات فراوانی به زبان ملی شویم. ابتدا باید بپذیریم زبان رسمی – علمی ما زبان فارسی است و مکاتبات اداری ما در سراسر ایران به این زبان انجام می گیرد و باید پاس نگه داشته شود. با هر زبان و قومیتی. ممکن است اعتراض شود که چرا مکاتبات به زبان اقوام نباشد؛ باید گفت چون مکاتبات اداری جعل و قرارداد است نمی تواند به زبان آن گونه که شایسته است کمکی بکند.

آیا زبان نامه های اداری امروز ما که سرچشمه آن نثر مصنوع و متکلف قرون پیشین است به زبان رسمی کشور کمکی کرده است؟ کدام ایرانی اصطلاحات «محترمأ معروض می دارد»، «به استحضار می رساند»، «ایفاد می گردد » را در گفتار روزمره خود به کار می برد؟

منظور ما از زبان قومیت زبان طبیعی یک قوم است که در هر کلامی اعم از شعر ،داستان ، اسطوره ها و حماسه تجلی پیدا کرده است؛ زبان طبیعی به عنوان یک تعریف کارگشا، نه دقیق و جامع، می توانیم گفت که در اساس واسطه ی ارتباطی در یک جامعه طبیعی است – جامعه ی طبیعی جامعه ای پایدار در یک محیط جفرافیایی خاص که خود را با زاد آوری ( تولید مثل ) در زمان دوام می بخشد، جامعه ای است دارای تاریخ و حافظه ی تاریخی – خواه اساطیری یا مدرن – که با زبانی که زبان ویژه ی آن است، جهان فرهنگی و زندگی مادی و معنوی خود را شکل می دهد؛ و خود را به نامی می نامد که آن را در برابر جامعه های دیگر "هویت" می بخشد. این زبان در بنیاد یک زبان طبیعی است ( آشوری، 1389: 20 )

اما چرا زبان های بومی در کنار زبان فارسی باید مورد توجه قرار گیرد؟ ایران کشور شگفت آوری است با پاره های فرهنگی متنوع که ریشه این درخت تناور با شاخه ها و شکوفه هایش در تمام سرزمین ایران تنیده و از همین آب و خاک ارتزاق می کند، این سرشاخه ها و زیبایی ها باید مورد توجه قرار گیرد تا اگر واژگان یا داستان ها و اسطوره هایی که بعضی از آن ها به قدمت عمر انسان است، فراموش شده و یا به علت اوضاع اجتماعی زنده به گور شده  و  یا با بی توجهی ما در حال احتضار است، مجددا زنده شوند. رویکرد علمی و شایسته در آرایش و پیرایش زبان اصلی و ملی ما مفید و در غنای آن موثر خواهد شد.

در نظر هایدگر : " اثر هنری زمین ،"یعنی قلمرو غیر دستیابی " را آشکار می سازد ". ( جولیان يانک، 1395: 77 )

آثار هنری بومی نیز می تواند آن قلمرو غیر دستیابی فرهنگ فراگیر ایران زمینی را که در خرده فرهنگ ها نهفته است، آشکار گرداند.

دیگر اینکه از آن جایی که زبان رسمی ما فارسی بوده و هست و این زبان در برخورد با دنیا و دغدغه های مدرن و جدید، خود را با وام گیری واژگان علمی مدرن کرده، شیشه ای شد و تا حدودی ظرفیت شاعرانگی و ابهام شعری خود را ازدست داده است، چون زبان های بومی هنوز رسانه نشدند،جوهره ی شاعرانگی شان قوی تر است. این زبان ها با واژگان اصیل و با تصویر های زنده می توانند در تعامل با زبان ملی بر شاعرانگی آن بیفزایند. همانگونه که نیمای بزرگ این کار را کرده و با ترجمه ی زبان تبری به زبان فارسی جاودانه های خویش را در شعر معاصر آفریده است.

به گمان ما بزرگترین دلیل توفیق نیما این است که او تصویر های بومی را با غلبه نحو زبان تبری و صیغه های اقلیمی به زبان فارسی برگردانده است؛ علاوه بر آن نیما واژگانی را از زبان تبری چون داروگ، کراد، بینجکر به فارسی افزوده است.

ظرفیت زبان تبری (مازنی)

 جغرافیای طبیعی مازندران همانی است که امروزه در امتداد جنوبی دریای خزر گسترده شده و همسایه ي دیگر استان شمالی، گیلان است اما مرز فرهنگی مازندران زبان مازنی (تبری) است.

زبان مازندرانی (تبری) همانی که در مازندران گوینده دارد و گاهی به مسامح آن را لهجه مازندرانی می گویند: «حقیقت این است که لهجه و زبان فرق اساسی ندارند. تفاوت آن ها اصلی نیست و تفاوت آنها فرعی است؛ زبان به لهجه ای می گویند که اعتبار و نفوذ بیشتری داشته باشند. مثلا در ادارات به کار برود، زبان رسمی کشوری باشد و مردم به آن مکاتبه کنند. کتاب بنویسند روزنامه منتشر کنند و شعر بگویند. به عبارت دیگر آثار کتبی داشته باشد. اما وقتی به زبان لهجه می گویند که از این حیث کم اعتبار باشد مثلا کتاب به آن نوشته نشده باشد یا آثار مختصری داشته باشد و در مکاتبه های اداری و رسمی به کار نرود و در مدارس تدریس نشود.

زبان مثل کسی است که صاحب اعتبار و احترام باشد و آراستگی خاص پیدا کرده باشد لهجه مانند کسی است که این پختگی را پیدا نکرده باشد.» ( یارشاطر، 1395: 278 )

به گمان ما یکی از دلایلی که به زبان های جنب زبان فارسی لهجه می گویند تدوین نشدن خط برای این زبان ها است. احترام به زبان ملی، شرایط سیاسی و اجتماعی باعث شده است که برای این زبان ها خط قراردادی نداشته باشيم. همین سبب ساز از بین رفتن آثاری شده است که در این زبان ها در گذشته به وجود آمده بود و شور بختانه ثبت نشد.

زبان تبری خویشاوندزبان فارسی است. در گذشته آثاری به این زبان تدوین شده بود. ولی این آثار باقی نماند. حتی دکتر صادق کیا بر این عقیده است که تا قرن چهارم تقریرات و تحریرات به این زبان نوشته و خوانده مي شده است.

مرزبان نامه کتاب معتبری که در قرن پنجم به این زبان نگارش یافته، امّا نسخه ي تبری آن موجود نیست. آثار دیگر که در کتب تذکره نامی از آن ها برده شد و اکثر آن ها در دسترس نیستند. گذشت زمان، غلبه زبان فارسی و رسمی، بی توجهی گویش وران این زبان، زنده به گورشان کرد. تنها اثر باقی مانده دوبیتی های امیر پازواری است که به وسیله برنهارد دارن چاپ شده است که در صحت انتساب آن ها به امیر جای تردید وجود دارد.

از آثار متأخر زبان مازندرانی دیوان روجای نیما است که اولین بار به همت آقای سیروس طاهباز در مجموعه آثار نیما به زیور طبع آراسته شد. پس از نیما شاعران بومی سرا به خلق آثار پرداختند که اولین مجموعه از این آثار کتاب ارزشمند «سولاردنی» اثر شاعر گرانقدر جلیل قیصری است که در سال 1371 توسط انتشارات زهره چاپ شده است و بعدها همین شاعر پایه گذار گونه ای دیگر از شعر تبری به نام «اساشعر» یا شعر اکنون مازندران گردید و هم ایشان به اتفاق آقای صادق رئیسی این گونه شعر را تدوین کرده و مجموعه ای از مقالات و شعرهای این قالب، در سال 1389 به وسیله انتشارات میرماه چاپ شده است.

البته در آنتولوژی شعر مازندران تلاش هایی انجام گرفته از جمله «شکوفه هایی از ادبیات مازندران فتح الله صفاری که در سال 1347 انتشارات پیروز آن را چاپ نمود. «نوج» محمود جوادیان کوتنایی را در سال 1375 انتشارات معین، منتشر کرد و «نغمه های سرزمین بارانی» را آقای اسدالله عمادی به همکاری نشر شلفین در سال 1386 به چاپ رسانده اند.

باید گفت عموم آثار در زبان تبری در حوزه شعر است. آثار هنری به نثر در ادبیات مازندرانی کمتر مشاهده می شود و آن هم دلیل خاصی دارد که جای آن در این گفتار نیست.

-     زبان تبری و به تبع آن هر زبان بومی در كنار زبان فارسی، غیر رسمی است. مردم ایران درخواست ها و مکاتبات و علوم را به زبان فارسی می نویسند و می گویند. این زبان در گردنه ی سنت متوقف شده و به سیر تاریخی و طبیعی خود ادامه می دهد. اگر  هم واژگانی از زبان های فارسی، عربی یا انگلیسی و روسی به این زبان وارد شده است رنگ و بوی و تلفظ طبری گرفته است. واژگانی چون «نهب» (neheb) به جای نهیب عربی، «تیارت» (tiyart) به جای تئاتر زبان انگلیسی از این نوع اند.

دیگر اینکه برخی واژگان دیرینگی عمر آدمی دارند. اگر به سخن کاسیرر «نخستین واژگان را نخستین اساطیر بشر بدانیم (کاسیرر، 1367، 15) ازجمله ي اين واژگان «مهر» است. در فرهنگ عامه این سرزمین سفارش می کنند در اقدام به کاری یا با دهان گرم بیرون از خانه رفتن، مهر هاکن  (mehr haken) یعنی بسم الله بگو حال آنکه مهر از خدایان اسطوره بوده است و شاید نخستین خدای سرزمین سرد ایران. مهر به مفهوم خدا هنوز در زبان طبری مانده است.

یا واژه دیو که در زبان تبری وجود دارد. دیو نزد هند و ایرانیان باستان گروهی از پروردگاران و به معنی خداوند بوده است و امروزه نیز در زبان های خویشاوند زبان فارسی به همین معنی به کار می رود؛ در مازندران امروز نیز دیو به معنی باشکوه و بزرگ به کار رفته، چشمه بزرگ را دیوچشمه (در کجور نوشهر) می گویند. وجود بعضی از اسامی اشخاص چون دیوسالار، دیو، دیوزاد در رویان مازندران از نفوذ دیوان در این ناحیه حکایت می کند. « به عنوان مثال در قرن شانزدهم میلادی قبیله ای به نام دیو در مازندران سکونت داشته است .(هنریتا مک کال، 1389: 165) امّا پس از ظهور زرتشت «درخشان ترین اصول مقدّس کیش آن ها انکار و ستیز با دئوه ها (دیوهای) نیرومند بوده است (که قبل از ظهور این پیامبر) بسیاری می پنداشتند چنانچه لعنتشان کنند مکافات خواهند دید. (مری بویس، 1390: 185)

این مشخص می کند که در حوزه ی فرهنگی مازندران،ديوان قداست داشتند امّا در جغرافیای فکری آئین زرتشت پلید و ناشایست معرفی شدند. وجود این واژه در زبان تبری پیوند آن را با اندیشه پيش از زردشت استوار می سازد- زمانی که دیوان خدایان بودند- حتی امروزه که در زبان فارسی به شخص قدرتمند رستم می گویند در زبان مازنی به اشخاص نیرومند و توانا هم لقب دِو سِفِد (دیو سفید) می دهند. نیما در روجا به این مطلب اشاره دارد.

مازرون دیو اِما گت نوم هسه                   رستم به حیله دیو دسّ دوسّه
دیو خوندون اِفتاب پرسّه            زرتش به کینه بدِ به وه دوسّه
ترجمه: دیو مازندران نامدار هستند/ رستم به حیله دست دیو را بست

می گویند خاندان دیو آفتاب پرستند/ (حال آنکه اینطور نیست) زرتشت به کینه بد به آن ها بست.
-    همان گونه ای که گفته شد زبان تبری زباني شاعرانه و سنتی است و اگر هم رشدی داشته رشدي طبیعی بوده و کلماتی را که از زبان های همسایه به این حوزه ورود پیدا کردند به گونه ای مازندرانیزه شده اند.

علاوه بر این واژگانی در این زبان به کار می رود که این زبان را نیز به گذشته ادبی ایران پیوند می دهد:
نازک نازک دَمج ته ناز بوئم                       دِ تا بن شه دلِ نمازه بوئم    
همه چی ره بوئم هیچی ره نوئم            منه رو بَر نکنّه رازه بوئم
قیصری

ترجمه: نرم نرمک و زیبا بخرام تا نازت را بسرایم/ براي معشوقی که تو باشی ترانه دلم را بخوانم
به نگاه سکوت سخن ها و رازها سر دهم/ (اگرچه) شرم باعث پنهان کردن رازدلم شده است

ترکیب «نازک نازک دمیتن» که در زبان تبری امروز کاربرد دارد معادل کاربرد کنایی «دامن کشان رفتن» است که در زبان گذشتگان از جمله سعدی وجود داشته است و امروزه در زبان فارسی منسوخ شد:

دامن کشان که می روی امروز بر زمین            فردا غبار کالبدت بر هوا رود

یا واژه «بوئم» (بگویم) به همان مفهوم خواندن و سرودن زبان پیشینیان است که این معنی هم،در زبان امروز وجود ندارد ولی در شعر و نثر گذشته به کار رفته است. حافظ می گوید:
ساقی به نور باده بر افروز جام ما            مطرب بگو کار جهان شد به کام ما
حافظ

در اسرارالتوحید آمده  است: «چون قوّال این بگفت، درویشان را حالتی پدید آمد و آن شب تا روز بر این بیت رقص می کردند. (اسرار التوحید محمّدبن منور، 1367: 16) و گفتن در این عبارت به معنی (با آواز خوش) خواندن است، آنگونه ای که در دوبیتی پیش گفته، آمد.

وجود این واژگان و ترکیبات، پیوندی است بین ادب گذشته و اکنون زبان رسمی ایران که می تواند گاهی راه گشای تفسیر و توضیح شعر و نثر فاخر و ادبیات بزرگ سرزمین پهناور ما باشد.

علاوه بر این، انعطاف پذیری، وجود واژگان اساطیری، توتم های بومی، ظرفیت ایجاز و جوهره سرشار بیانی از ویژگی های مهم زبان طبری است و می تواند برای شعر و هنر کلامی زبانی در خور و شایسته باشد.

تصویر

تصویرهای شعر تبری برگرفته از طبیعت و محیط جغرافیایی این استان است. طبیعتي که نیما به سبب بهره مندی از آن شعرهای ماندگار خود را آفرید. نیما براي نقاشي طبیعت مازندران زبان دوم خود را برگزید، حال اگر این نقش بندی بی واسطه با زبان اصلی آفریده شود جذاب تر خواهد بود. شعر بومي مازندران از این دست تصاویر فراوان دارد.

عموماً تصاویر شاعرانه از درآمیختگی یا تناظر و جانشینی مفاهیم و واژگان به وجود می آید که در بیان، از آن به تشبیه، استعاره، مجاز و کنایه تعبیر می کنند که جعلی و قراردادی است امّا بهره ی شعر تبری از تصاویری است که جای معنی می نشینند و اصلاً خود معنی هستند و در اصطلاح به آن «شی کلمه» می گویند. عواطفی که در این گونه شعرها از طریق تخیل تزریق می شود- چون جعلی نیستند- شناخت حسی را به دنبال دارد.

درک این نوع شعرها فضیلت علمی نمی خواهد بلکه تجربه زیستی طلب می کند؛ این می تواند شعر تبری را در حوزه جغرافیایی اش فراگیر کند که هم اکنون هست؛ بسیاری در این حوزه به نقد و آفرینش می پردازند و شعر شفاهی مازندران یعنی ترانه هم تا حدودی فراگیر شده است.

تصاویر شاعرانه در این زبان چنان بدیع و شگفت انگیزند که با ترجمه فارسی آن شعر دوم دریافت می شود و فارسی زبانان می توانند بهره ببرند. «شاعر محلی که بیشتر با دانش زندگی سروکار دارد تا دانش کتابی. تصویرهای کلیشه ای و بسته بندی شده ارائه نمی دهد بلکه همان تصاویری را منعکس می کند که در طبیعت امّا پشت اشیاء کشف کرده است. در شعر محلی کلمات هم بدون اینکه از پیش تعیین شده باشند و یا از متون دیگر گرفته شده باشند به طور آنی همراه با موضوع خود می آیند (قیصری، رئیسی، 1389:24)

پی نمازِ سَرُ اِفتابِ پر پر            از اون سر، در اینه مه جان دلبر
منه که بدیه، راه را هادا ور            مه ساینه سنگینه دَکته وه سَر
ناشناس

ترجمه: غروب شعاع خورشید چون پرنده ای فرو می نشیند/ دلبر من در راه (روبروی من) در حال آمدن استوقتی مرا دید راه را کج کرد/ امّا سایه من سنگین و بلندتر است و بر سر او افتاد.

اینکه خورشید چون پرنده ای فرو می نشیند در آثار گذشتگان سابقه دارد اما بلند بودن سایه در غروبگاه، امتداد یافتن آن و افتادن سایه عاشق بر معشوق، تصویری بومي است با معانی تأویلی گوناگون که در به کارگیری این تصویر ایجاد گردید.
بووئم چل چلا پر بزنم پر            خنه ی دلبخواه، سر بزنم سر
همون مسّ کیجا بیئه پشت در            سیو زیرپیرن و اسبه دل سر
ناشناس

ترجمه: چلچله ای شوم و پرواز کنم تا به خانه دلبرم سر بزنم
دختری مست در را به رویم بگشاید که پیراهنی سیاه و گردنی سفید داشته باشد

چلچله ها در خانه لانه می سازند؛ راوی می گوید: «من چلچله ای شوم و پرواز کنم» (چلچله پرهایش سیاه و گردن وسينه اش سفید است) و به خانه دلبرم روم، دختری که پیراهنی سیاه و گردنی سفید دارد در را به روی من بگشاید- با دقت در تصویر این دوبیتی در می یابیم که دختر دم در نیز در هیئت همان چلچله است که به شکل دختر ظاهر می شود- در حقیقت معشوق چلچله دیگری است شبیه عاشق-

خوشه خوشه خشک بویمه
ورده، ورده لال
تشنی آئیش مه
هزار خِشکِ تو
هزار دریا پِش پِشو
(اساشعر- قیصری)

ترجمه: خوشه خوشه خشک شدیم، بلدرچینی لال، آئیش تشنه ایم، هزار تب خشک، هزار دریا هذیان

تصویرهایی که در قالب کنایه (خوشه خوشه خشک شدن) و (ورده، ورده لال) و استعاره هایی چون آئیش و دریا تصویرهای بومی است و برگرفته از فضای کسب و کار و محیط طبیعی شاعر.

موسیقی بیرونی شعر تبری

جز اساشعر که از موسیقی درونی بهره مند است- در وزن های عروضی سابق سروده شد و عموماً بر وزن ترانه یعنی مفاعیلن مفاعیلن فعولن است امّا بعضی از شاعران مازندران از جمله آقایان قیصری، غفاری، فرهود جلالی، هاشمی چلاوی، قاسمی، خانم اسداللهی و عیسی غفوری هم از اوزانی دیگر به صورت محدود استفاده کرده اند که این وزن ها هم موسیقی ناخودآگاه جمعی مردم این منطقه است و به صورت ترانه هایی بر زبان مردم این منطقه بوده است. مانند شعر «کجه ده شونه» با این مطلع
مه بیته کیجا کجه دَشونه            گم بوه پیدا کجه ده شونه؟
قیصری، 1384: 137

ترجمه: دختر مه گرفته! پیدای گم شده! کجا می روی؟

اما گونه ای دیگر از شعر به نام امیری در مازندران وجود دارد که «امیری خوانان» یا «تبری خوانان» مازندران آن را می خوانند. امیری هنر خوانندگی بومي سرزمین مازندران مي باشد و وزنی غیر از وزن ترانه دارد. با بند ترجیح «علی علی جان، آقام یا علی، مولام یا علی» دو بیتی امیری پایان می یابد. امیر که در مازندران به پازواری شهرت دارد شخصیت نیمه اسطوره ای و افسانه ای است که گاهی به امیر کجوری ملقب است. شرح اشعار امیر کجوری به قلم محمدبن سلیمان طبیب تنکابنی ملقب به آیت الله آقا میرزامحمد مجتهد علامه تنکابنی فقیه، رجالی، ادیب و پژوهشگر شیعی ایرانی شرح گردید و به تصحیح آقای علی ذبیحی در سال 1394 به چ
اپ رسیده است .

نمونه ای از امیری :
امیر گنه جان روز زوزها بووئه            قاضی محمد حاکم خدا بووئه    
حسن و حسین هر دو یکتا بووئه        خلق نیک و بد امروز سوا بووئه
(به نقل از ذبیحی 1394 : 52 )

ترجمه : امیر می گوید : روز قیامت برپا شود محمد (ص) قاضی و خداوند حاکم باشد . حسن و حسین (ع) هر دو یکی شوند و عیار نیکی و بدی مردمان آشکار شود.

البته باید گفت که به سبب تنوع لهجه ها در مازندران این اشعار در هر منطقه ای به تناسب همان لهجه خوانده می شود و دخل و تصرف فراوانی در این اشعار صورت گرفته که باید تصحیح انتقادی دیگر از آن صورت گیرد شوربختانه تا امروز صورت نگرفته و عیب این است که هر خوش ذوقی ابياتی به آن می افزاید و چون رباعیات خیام بر حجم این اشعار در گذر زمان افزوده شده است.

باید اذعان کرد که زیباترین و پرکاربردترین شعر در ادبیات تبری ترانه است ؛ ترانه در لغت به معنی خرد ، تازه وجوان خوش سیماست اما در اصطلاح شعر غنایی با مصرع های کوتاه و بلند است که با یکی از لحن های موسیقی هاهنگ باشد .

ترانه های آغازین ایران زمین، دوبیتی هایی بوده است که پیش از اسلام در بین مردم رواج داشته و پس از اسلام فهلوی یا فهلویه خوانده شده است . فهلوی معرب کلمه پهلوی است .

اعراب سروده های محلی سرایندگان ایران زمین را فهلویه خوانده اند. گویا این سنت گذشته در دوبیتی گویی و دو بیتی خوانی هنوز هم در فرهنگ و قومیت ایرانی تداوم دارد . نمونه هایی از این ترانه ها :

ته سه میجمه دشت کوه و دشته            اوزر جا گمه شه سرگذشته
سيوسنگ هم شه رازه ناله کنه        گنه مه سینه ، سرخ چشمه مشته
حامد رمضانی

ترجمه: به جستجوی تو تمام کوه و دشت را می پیمایم / با نسیم از سرگذشت خود می گویم
سنگ سیاه هم رازش را ناله می کند / و میگوید :« در سینه ام چشمه ای سرخ لبریز است

یا نمونه ای دیگر :

مه دل ایا مه دل تیکا و کتر       ته دل آهن ،گليله، چوی عرعر
پرهاکرده تفنگ بییه لوزنه         ایا پر و کتر پر و تیکا پر
احمد غفاری

ترجمه : دلم چون ابیا ، توکا و کبوتر است / حال آنکه دلت به مانند آهن ، گلوله و چوب عرعر سخت . / چون تفنگ پر هستی که هنگام شلیک لگد می زند / به همین دلیل باعث فرار ابیا کبوتر و توکا ( دل ) من شده است .

دوبیتی ها حاصل رنج ها و شیوه ی زندگی را به زیبایی می گوید

مما شه درد صنخ دله جا دا
دله خوکرده ووه سر لا دا
وکناپش هتی میچکا کلی وه
وشونه تیم تیم برمه چپا دا
                                     حامد رمضانی

ترجمه: مادردردش را در صندوقچه ای پنهان می کرد/ دلش را می خوابانید و ملحفه ای بر سرش می کشید/ حياط خانه اش مانند لانه ی گنجشک بود/ وبه آنها از دانه های اشک آذوقه می داد

ترانه های تبری در همه دوران تاریخی، به دلیل عاشقانگی عریان ، اصیل بودن و ایرانی بودن مورد توجه قرار داشته اگر هم زمانی به سبب سخت گیری های مذهبی و دینی نفی شده در زبان مردم جاری بوده است. درون مایه این ترانه ها علاوه بر عشق ورزی و طبیعت گرایی ، خودشناسی ، خداشناسی، سرگردانی و مرگ اندیشی است و حاصل رنج مایه ها، کشت و کار ، تاثیر طبیعت و شیوه زندگی شاعران و سرایندگان این دیار است .

امتیازی که دو بیتی بر دیگر قالبها دارد قالب ترنم ، ترانه و دغدغه ي همه اقوام ایرانی است . دوبیتی چون مشترک بین همه قومیتها است می تواند هنری باشد به قول هايدگر « وجود جماعت اصیل ، وجود یک قوم را ممکن سازد. (جولیان یانگ ، 1395 : 97) از این حیث این قالب، پیوند همه اقوام ایرانی است که قومي بزرگ را شکل می دهد و به قول هگل « ایجاد تاریخ می کند».

 منابع و مأخذ :

آشوری ، داریوش (1391) پرسه ها و پرسش ها ، چاپ سوم ، تهران، نشر آگه
آشوری ، داریوش (1389) زبان باز ، چاپ سوم ، تهران ، نشر مرکز
ارشاد ، محمد رضا (1382) گستره اسطوره ، چاپ اول ، تهران ، هرمس
بویس،مری (1386) آیین زردتشت ، ترجمه ابوالحسن تهامی ، چاپ اول ، تهران ، نگاه
قیصری ، جلیل ورئیسی صادق (1389) اسا شعر ، چاپ اول ، تهران ، انتشارات میر ماه
قیصری ، جلیل (1371) سولاردنی، چاپ اول ، تهران ، نشر زهره
قیصری ، جلیل (1384) مه و منجور ، چاپ اول ، ساری ، نشر شلفین
میرزا محمد بن طبیب تنکابنی (1394) شرح اشعار امیر کجوری ، تصحیح علی ذبیحی ، چاپ اول ، تهران ، نشر رسانش نوین
یارشاطر ، احسان (1395) گزیده آثار یار شاطر ، به کوشش محمد توکلی ، چاپ اول ،  تهران ، پردیس دانش
یانگ ، جولیان ، ( 1395) فلسفه هنر هایدگر ، ترجمه امیر مازیار ، چاپ سوم ، تهران ، گام نو

در ضمن از برخی سایت ها و شعر برخی شاعران که آثار آنها چاپ نشده ولی در فضای مجازی نشر شده استفاده شد. گاهی هم حضوری با آنها گفتگو گردیده و از آثار آنها بهره برده شد


  • سعید فهندژی سعدیپاسخ به این دیدگاه
    چهارشنبه 19 ارديبهشت 1397-22:57

    با تشکر از استاد ابراهيم نجاري، مدرس دانشگاه فرهنگيان نوشهر، در باره نقد نوشتار چیزی نمی گویم، فقط به نظر می رسد در ترجمه برخی کلمات اشکالی وجود دارد. در شعر زیر واژه «هسه و پرسّه» به معنای هست و پرست است که به صورت جمع «هستند و پرستند» ترجمه شده است.
    مازرون دیو اِما گت نوم هسه رستم به حیله دیو دسّ دوسّه
    دیو خوندون اِفتاب پرسّه زرتش به کینه بدِ به وه دوسّه
    ترجمه: دیو مازندران نامدار هستند/ رستم به حیله دست دیو را بست
    می گویند خاندان دیو آفتاب پرستند/ (حال آنکه اینطور نیست) زرتشت به کینه بد به آن ها بست
    در شعر زیر «بوئَم و نوئَم» به معنای بگویم و نگویم است که« بسرایم و نسرایم» معنا شده است و همچنین در مصرع سوم ترجمه چنین می شود که: «همه چیز را بگویم، هیچی را نگویم» که ترجمه شده: به نگاه سکوت سخن ها و رازها سر دهم
    نازک نازک دَمج ته ناز بوئم دِ تا بن شه دلِ نمازه بوئم
    همه چی ره بوئم هیچی ره نوئم منه رو بَر نکنّه رازه بوئم
    ترجمه: نرم نرمک و زیبا بخرام تا نازت را بسرایم/ براي معشوقی که تو باشی ترانه دلم را بخوانم
    به نگاه سکوت سخن ها و رازها سر دهم/ (اگرچه) شرم باعث پنهان کردن رازدلم شده است
    در شعر زیر هم ترجمه «کُجِه دَشونَه» کجا می رود است که به اشتباه «کجا می روی » ترجمه شده است.
    مه بیته کیجا کجه دَشونه گم بوه پیدا کجه دَشونه؟
    ترجمه: دختر مه گرفته! پیدای گم شده! کجا می روی؟
    سعید فهندژی سعدی از میگون تهران و سعدی شیراز

    • نیازمند فکر باز و آزادی اندیشه ایم !پاسخ به این دیدگاه 4 0
      دوشنبه 20 فروردين 1397-9:35

      مدرس گرامی ما نگاه دانشی را ، لازم می داند ، ایشان می گویند زبان نوری است که هستی و حیات یک ملت را در بستر تاریخ روشن می کند . او مخااطب را از یکسونگری و نگاه ناسیونالیستی به زبان بومی ، باز می دارد و پندی ارزشمند را به همه گوشزد می کند .اما اما افسوس در ادامه ، خود به پندی که می دهد عمل نمی کند .
      در غیاب مطالبی سودمند که می توانست در نوشته ایشان ظهور کند ، برخلاف انتظار ، چنین بر می آید که ایشان هرگونه کاوش در گذشته باستانی زبان های بومی و محلی را نادرست می داند آن را یکسونگری و ناسینوالیسم می شناسند . همه می دانیم فهم علمی تاریخ و ادراک صحیح گذشته تاریخی به معنای رفتن به گذشته و باقیماندن در آن و یا اسطوره بافی نیست . ایشان بر خلاف اصولی که بدان معتقدند به روشنی از علم می گریزند و در یکسو نگری خود گرفتار می شوند . ریشه زبان های ایرانی را برخاسته از ریشه ای واحد می بینند و می گویند : سرچشمه زبان بومی چون تبری، لری، لکی، کردی، تاتی و ... یگانه است .
      این که تاتی به کدام زبان گفته می شود و یا این واقعیت که بخش مهمی از هموطنان ما به زبان آذری و یا همان ترکی سخن می گویند ، در سخنان ایشان در ابهام مانده است . آیا سرچشمه زبان مازندرانی یا زبان لری و یا هر گویش محلی دیگر در ایران یگانه است ؟ به وضوح این فرمایشات غیرعلمی است . اگر اصطلاح " زبان های ایرانی " را یک اصطلاح زبانشناسی بدانیم که عجالتاً زبان ترکی از آن منتزع شود بازهم اظهار چنین نظری از سوی آقای نجاری ، به قول ایشان و به اصطلاحی که خود به کار برده اند دانشی نیست .
      اصولاً زبان ها بر یکدیگر تاثیر گذارند و با هم آمیخته می شوند ممکن است زبان بومی ریشه در دو یا چند زبان زبان متفاوت داشته باشد . برای روشن شدن قضیه مثلاً زبان پشتو را در نظر مجسم کنید که نزدیکی با زبان اوستایی و سنسکریت دارد . یا زبان اردو که حاصل آمیختگی زبان های محلی هند بطور عمده با زبان فارسی است . این که بگوییم زبان های محلی و بومی ایران ریشه ای واحد دارند غیر علمی و ناروشن است . نویسنده مقاله بالا جناب آقای نجاری به راحتی و بدون اطلاع کافی از ریشه واژه یی چون دیو و بدون ریشه یابی واژه دیگر یعنی «مِر » در اصطلاح " مِر بَکُن " به معنای خدا را یاد کن ، به این دو واژه و یا به این دو اصطلاح می پردازند . دیو ، لااقل در زبان هندوان فقط به معنای خدا نبوده بلکه به عالی مقامات در میان مردم نیز اطلاق می شده ، بر خلاف ایرانیان زردشتی که دیو را در نامیدن موجودی اهریمنی به کار می بستند ، در میان مازندرانیان «ذِوَ » یا همان دیو عنوان یا لقبی احترام آمیز بوده است . اینجا است که جناب نجاری به علم خود و به گفته خود عمل نمی کنند . یادشان می رود که فرموده اند : زبان نوری است که هستی و حیات یک ملت را در بستر تاریخ روشن می کند .
      مطابق فرمایش ایشان واژه « مر » به معنای " مهر " است اگر چنین است در میان دیگر اقوام ایرانی اصطلاح " مِهر بگو " به حای بسم الله بگو ، چرا شنیده نشد و شنیده نمی شود ؟ چرا فارسی زبانان این اصطلاح را به کار نمی برند ؟ " مِر " به کدام دلیل همان مهر به زبان فارسی است ؟ استنادشان به کدام فرهنگ است ؟ اگر آن را از کسی شنیده اند لزوماً دال بر صحت این ادعا نیست . جناب نجاری اینجا یکسویه می بینند ، جایی که بهتر بود کمی تامل کنند .
      در خاتمه از توجه شان به گوشه هایی از ادبیات محلی مازندرانی قدردانی می کنم . با عرض پوزش - درویش علی کولاییان


      ©2013 APG.ir