تعداد بازدید: 6189

توصیه به دیگران 2

شنبه 25 فروردين 1386-0:0

سفرنامه مازندران

گزارش سفر كنسول ابوت به سواحل بحر خزر(1847تا1848)ترجمه دكتر احمد سیف(بهره دهم وپاياني)


اشاره:

آن چه پيش روي شماست بهره پاياني سفرنامه مازندران است.اين مجموعه حدود صدصفحه بود که طي ماه هاي گذشته تقديم تان شد.سفرنامه ابوت از روي نسخه خطي آن برگردان شده و تاکنون در جايي چاپ و پخش نشده است.دکتر احمد سيف-استاد مازندراني دانشگاه استافوردشايرانگلستان- بر اساس نسخه خطي اي که دراختيارداشت اين سفرنامه را برگردان و براي ما ارسال کرده است.از جناب دکتر صميمانه سپاسگزاريم.قرار است اين مجموعه به زودي در ايران چاپ شود.اما بخش آخر:

گزارش سفر كنسول ابوت به سواحل بحر خزر

در طول اول نوامبر 1847 تا 17 فوريه 1848

[اسناد وزارت امورخارجة انگلستان: محرمانه، شمارة 136]

بخش دهم و پایانی

مسافرت از ساری به تهران از طریق جاده فیروزکوهاز اول فوریه از استرآباد به طرف ساری حرکت کردم ولی چون مسیر من تقریبا همانی بود که در سفر گذشته توصیف کرده بودم، من دنباله روایت سفر را از ساری در تاریخ 9 فوریه می گیرم. برای یافتن چاروادار ناچارشدم سه روز در ساری توقف کنم.

یک ربع به 11 صبح از ساری راه افتادیم و ازجاده ویرانه ای سفر کردیم که به خاطر وجود چاله های عمیق پر آب، گذشتن از آن بسیار دشوار بود. وقتی هوا خشک است البته می شود از آن گذشت ولی پس از آن جاده آن قدر خراب می شود که کاروان ها معمولا عطایش را به لقایش می بخشند و از زمین های مرداب گونه شالی زار در پای تپه می گذرند تا به پای تپه برسند که ما یک ربع بعد از ساعت 12 به آن رسیدیم.

در همین مکان امام زاده قاسم هم قابل رویت است. پس از آن راه از میان جنگل ساعت 12 ونیم به روستای سورکه کلا رسیدیم. یک ساعت بعدهم از روستای اراتی گذشتیم که سه بخش مجزا دارد که در غرب وشرق فاصله زیادی را در بر می گیرد. به خاطر سختی راه، نمی توانیم کمی بیشتر از دو مایل در ساعت به پیمائیم چون اسبهای ما به تکرار تا زانودر گل گیر می کنند. این قسمت از این منطقه، به صورت قطعات کوچک کشت شده که با ظرافت تمام با دیوارهای جگنی از هم مجزا می شوند و بزودی هم شاهد گندم کاری و بوته های لوبیا بودیم.

 تپه هائی که در سمت چپ ما قراردارد هم بخشي زیر کشت اندو این جا وقتی که هوا خوب باشد، بسیار مطبوع و دلچسب است. تپه ها زیاد مرتفع نیستند، که دردامنه اش برف نشسته است که پیچ تندی هم به سمت جنوب دارد. یک ربع بعد از ساعت 2 ازروستای افراکوتی گذشتیم و بعد ازاین که به زحمت از مرداب و جنگل گذشتیم مجددا وارد جاده اصلی شدیم که زمین اش سفت است و تا رسیدن به علی آباد، روستائی که ما ساعت 3 ونیم بعدازظهر به آن رسیدیم، جاده بطور کلی خوب بود.

 25 دقیقه پس از گذشتن از یک پل سنگی برروی سیاه رود، و پس از کلی تاخیر سرانجام در مغازه ویرانه یک پینه دوز پیاده شدیم و لنگر انداختیم. وقتی دفعه پیش من این جا بودم، درامامزاده یوسف رضا ( برادر امام رضا) اطراق کرده بودم که دو آپارتمان حقیر که در تصرف متولی بود، محل سکونت محدودی به ما ارایه داده بود. این روستا، وضع مناسبی ندارد، بازار یک خطی از چند مغازه دارد ولی خانه هایش درلابلای درختان جنگل پراکنده اند.

این روستا متعلق به آصف الدوله بود ولی وقتی که مورد غضب قرارگرفت، روستا را به دیگری بخشیده اند. فاصله تا ساری تقریبا 11 مایل است و چاروارداری که بار وبندیل ما را می آورد این فاصله را در 7 ساعت و نیم طی کرده است. هوا بطور حیرت آوری خوب و حتی می توانم بگویم که بطور آزاردهنده ای گرم بود.

درروزدهم فوریه، یک ربع یه ساعت 8 صبح، از طریق یک راه فرعی منشعب از جاده اصلی، به سمت جنوب به سوی دره تارلار(تالار) راه افتادیم. بطور کلی مسافرت از این جا قابل تحمل بود. سرتاسر مسیر از درختهای شمشاد پوشیده است ولی این درختها آن قدر رشد نمی کنند که چوب شان خیلی باارزش باشد. رود تالار به صورت یک رودخانه کم آب ولی بسیار پخشیده، که تقریبا 300 تا 400 یارد عرض دارد، در جریان است.

 راه ما درکناره دست راست رودخانه از جنگل می گذشت و ساعت 9و نیم از یک پل یک دهانه ای بررودخانه توجی- که یکی از منشعبات آن است، رد شدیم. در این جا به منطقه شیرگاه وارد شدیم که بخشی از سواد کوه است و بلافاصله به چند آلونک وخانه چوبی که برای کاروان دارها ساخته شده اند برخوردیم.

 دو یا سه مغازه هم وجود دارد. به راهمان ادامه دادیم و به تعقیب چند گراز هم پرداختیم و ساعت 10 صبح هم به خرابه های یک پل آجری رسیده در منطقه ای کم عمق از رودخانه دیگری که به تالار می ریزد گذشتیم.

 عرض این رودخانه تقریبا 15 یارد بود و آرتجن نامیده می شود و از دره ای در سمت چپ ما سرچشمه می گیرد. بعد از این جا جاده اصلی خیلی خراب بود و درساعت 25 دقیقه به 11 از یک رودخانه باریک بی نام عبور کرده دو باره به تعدادی آلونک و خانه های چوبی رسیدیم که شیرگاه نامیده می شود. دراین جا مغازه برای فروش جو ، کاه، و هم چنین نعل بندی وجود دارد. فاصله شیرگاه از علی آباد تقریبا دو و نیم فرسنگ است. رودخانه تارلار در دست راست ما و روستای شیرجه کلا هم در کرانه چپ آن در برابر ماست. این روستا فقط یک چاپارخانه است برای کسانی که مسافرت می کنند. در این منطقه 8 روستا وجود دارد که نام هایشان به این قرارند.

پولادکلا

فرامرزکلا

ده میان گاو و زن

چاکه سر

بوشل(بشل)

معالفه

چالی

شیرجه کلا

همه این روستاها در تیول اردشیر میرزاست و درآمد این روستاها هم 800 تومان است ولی نه شماره این دهات و یا درآمدشان با آن چه که از منابع دیگر فهمیده ام می خواند.

محصولات این منطقه، برنج، نیشکر، نخود و ولوبیا است و تا جائی که می دانم گندم و جو و هیچ نوع میوه ای دراین منطقه تولید نمی شود.

چنددقیقه به 12 سفرمان را از پایان دره از سر گرفتیم. جاده اصلی برای فاصله کمی خوب و مسطح بود و بعد خرابی اش آشکار شد. 18 دقیقه بعد از ساعت 12 از پل راهداری گذشته به دره تنگ وعمیقی رسیدیم .

در 28 دقیقه بعد از ساعت 12 به یک پل یک دهانه دیگر رسیدیم که برروی یک رودخانه پرآبی که به تارلار می ریزد به نام رود کسیلیان ساخته اند. در این جا منطقه شیرگاه به پایان می رسد. پل هائی که دراین قسمت جاده وجود دارند معمولا خیلی قدیمی اندولی خیلی محکم اند و هم چنان پا برجا هستند.

ده دقیقه بعد از ساعت یک به خرابه های پل دیگری رسیدیم که طول زیادی نداشت ولی برروی رود تارلار در این جا ساخته شده بود که دره اندکی پهن تر می شود. برای مسافتی جاده قابل تحمل شد، و از جنگل های مرتفع گذشتیم ولی خیلی زود دو باره ویرانی جاده نمودارشد و گذشتن از آنها از آن چه که تا کنون تجربه کرده بودیم دشوارترگشت. من فکر می کنم بدترین توصیفی که می شود ارایه داد در این جا مناسب خواهد بود. درساعت 2 و نیم از خیر جاده ویرانه گذشتیم و سرازیر شده ازرودخانه گذشتیم و ده دقیقه به 3 بعدازظهر رسیدیم به زنجیره ای از آلونک یا به روستای سرکه کلا که برروی تپه ها واقع است و بعد از 19 مایل سواری پیاده شدیم و اطراق کردیم.

سوادکوه براساس اطلاعاتی که گرفته ام و در اختیار من است، از سه منطقه تشکیل میشود، راسته پی، ولی او پی، و شیرگاه که در کل شامل 36 روستاست و مالیات اش هم 2795 تومان و 14 قران است. محصولاتش هم شامل گندم، جو، برنج، و فاصله بین شمال و جنوب اش هم تقریبا 14 فرسنگ می شود. در غرب آن، نیشل و در شرق آن هم هزار جریب واقع است وجنوب اش هم به فیروز کوه ختم می شود.

 آب رودخانه تارلار از چندین چشمه می آید. به نظر می رسد که در این منطقه، گاو نر، گوسفندو بز فراوان است و به خصوص گله های بزرگ گوسفندو بز که در دامنه کوههای مرتقع به چرا مشغول اند، دیده می شوند

دورنمای این مناطقی که امروز از آنها گذشتیم در یک روز خوب در هر فصل دیگری باید بسیار زیبا و تماشائی باشد ولی در حین سفر ما، خیلی مرطوب و کدر بود و وضعیت وحشت آور جاده ها هم عیش مان را به واقع خراب کرد.

درروز یازدهم، ساعت ده دقیقه به 8 صبح راه افتادیم چیزی نگذشت که مجبور شدیم سه بار از رودخانه از این سو به سوی دیگر بگذریم. دره را مه غلیظی گرفته بود که در این منطقه خیلی گسترش یافته است و بخش مسطح آن، در همه جهت زیر کشت برنج قراردارد.

اگرچه باز ناچار شدیم که جاده اصلی را رها کنیم ولی دو بار دیگر مجبور شدیم که از رودخانه بگذریم. در ساعت 9 به روستای کوچکی رسیدیم که در سمت راست ما واقع بود و در ساعت 25 دقیقه بعد از ساعت 9 از روستای دیگری که روی تپه درهمان جهت واقع بود گذشتیم. به واقع همه روستاها در این جا دردامنه کوهها واقع اند. 20 دقیقه مانده به ده صبح به زیراب رسیدیم که چیزی جز مجموعه ای از آلونک و خانه های چوبی نیست و در سمت راست کرانه رودخانه هم یک چاپارخانه قراردارد ولی روستائی به همین نام در بالای تپه مرتقع واقع است.

از آن جائی که مدتی پیشتر قطب نمایم شکست، من نمی توانم به درستی جهت گیری جغرافیائی این مناطق را مشخص کنم ولی دیروز وامروز به نظر می آید که به سمت جنوب شرقی در حرکت بوده ایم.در ساعت 11 به یک بخشی ازجاده رسیدیم که خیلی خطرناک بود و از کمرکش کوه به سمت بالا رفته بود. در آن بالا لوح مسطحی وجود دارد که برروی صخره ای کنده کاری شده است.

 در ساعت 25 دقیقه بعداز ساعت 11 به پل سفید رسیدیم که این هم مجموعه ای آلونک های چوبی است و بلافاصله با گذشتن از یک پل دو دهانه از رودخانه عبور کردیم. 5 دقیقه مانده به یک به تاله رودبار رسیدیم که مجموعه ای است از آلونک و خانه های کوچک، دو سوی دره هم قطعات زمین مسطح شده که زیر کشت برنج قرار دارند قابل رویت اند. چون کشت برنج، به آبیاری نیاز زیادی دارد، فقط در زمین های مسطح چنین کاری امکان پذیر است. جنگل در این جا رشد زیادی نکرده، و درختان بزرگ مگر در دره و در ته دره خیلی کم اند. درساعت ده دقیقه بعد از یک به روستای تاله رسیدیم وتصمیم گرفتیم که شب در این جا بمانیم.

روزدوازدهم ده دقیقه بعد از 7 صبح سوار شدیم. جاده یخ داشت و آن قسمت سایه دار دره هم از برف پوشیده بود. چیزی نگذشت که ما شماره حیرت آوری کبک های پا قرمز دیدیم و برای شکارشان هم به تکرار توقف کردیم و به همین دلیل هم پیشروی ما در چند مایل اول خیلی کند بود. حدودا یک ساعت که از سفرما گذشت همراهان من به غاری در بالای کوه اشاره کرده و گفتند که نامش غار دیو سفید است که در جنگ با رستم کشته شد.

 ده دقیقه بعد از 8 صبح به دوآب رسیدیم که مجموعه ای بود از خانه های رعیتی و اصطبل ودره هم دائم باریک و گشاد می شد و هر جا که گسترش می یافت، زمین های مسطح زیر کشت برنج بود. رودخانه هم بسیار کم آب و به صورت نهری درآمده بود. یک ربع بعداز 9 به سورکرآباد رسیدیم که چاپارخانه ای است برای اقامت کاروان دارها. برروی کوه درختان کمی دیده می شوند. یک ربع به یازده به مجموعه ای از آلونک رسیدیم که نامش عباس آباد است و پس از آن هم راه مان از میان برف می گذشت. جهت حرکت ما تاکنون به نظرم به سوی جنوب غربی بودو تدریجا هم پائین می رفتیم ولی دراین نقطه به نظرم بیشتر به سمت غرب می رویم.

دره در این نقطه کاملا عمیق شده و هیچ زمین کشت شده ای دیده نمی شود. درساعت یک ربع به یک، به بالاترین نقطه رسیدیم و در این نقطه، سوادکوه و سرزمین جنگل ها تمام می شود و وارد فیروزکوه می شویم و به رفتن ادامه دادیم و یک ربع بعد رسیدیم به کاروانسرای ویرانی که می گویند درزمان شاه عباس بناشده بود. دراین جا در گوشه ای از این کاروانسرای ویرانه یک یا دوتن زندگی می کنند و به مسافران علوفه و جو و دیگر نیازمندی ها را می فروشند ولی داخل این بنای ویرانه هواخیلی سرد بود و از سه جهت آن هم باد سوزناکی به درون می وزید.

 برف زیادی که به درون آمده دروسط ساختمان به صورت تپه ای درآمده است. ماندن ما در این جا برای امشب به نظرم غیر ممکن می آید. رفته رفته ظاهر قضایا تغییر کردچون خدمتکاران آتش فراوانی روشن کردند و فضا ازحرارت ایجاد شده بوسیله یک گروه مرد وچهارپایان متفاوت شد. وقتی بارهای ما رسید، پس از 9 ساعت که سفرشان طول کشید، ما به اندازه کافی وسایل راحتی برای خودمان فراهم کردیم. هوا تا ساعت 3 بعدازظهر مطبوع بود بعد به همراه باد شدیدی که می وزید، مه غلیظی همه جارا گرفت.

 درسرشب، ساعت 7 ونیم، دما سنج فارنهایت من 5 درجه زیرصفر نشان می داد. قبل از پایان شب، چند مسافر دیگر هم از راه رسیدندبه همراه یک فرستاده روسی و چهارتا هم جنازه که درراه کربلا بودند. این مجموعه، آن شب درداخل این کاروانسرای ویرانه بودیم. فاصله این جا تا تاله هم 5 فرسنگ است.

درروزسیزدهم که هوا کاملا صاف بود از طریق یک کوره راه باریک که بابرف زیادی پوشیده بود بطرف فیروزکوه راه افتادیم. درمایل دوم از کنار یک کاروانسرای ویران دیگر ولی اندکی کوچکتر گذشتیم ودردشت به طرف غرب به راهمان ادامه دادیم. درساعت 20 دقیقه بعداز 9 از روستای کیتالان که در سمت راست ما واقع بود گذشتیم و بعد درکل بعداز سه ساعت و 40 دقیقه درمنتها علیه دره کوچک به فیروزکوه رسیدیم. درسرراه رسیدن به فیروزکوه من حیوانی را دیدم که گمان می کنم مردارخوار باشد که در این حوالی گاه دیده می شود.

فیروزکوه در حال حاضر چیزی بیشتر از یک روستا نیست و به واقع روستای فقیری هم هست که 150 خانوار جمعیت دارد که اغلب شان در زمستان درجستجوی کار به مازندران می روند. اسمش از صخره ای در همین نزدیکی می آید که در کنار دیگر کوهها در همین حوالی است ودرگذشته قلعه ای داشت که گفته می شود پسر کیخسرو، برادر کیکاوس به اسم فیروزشاه ساخته بود. گور کیکاوس هم می گویند که در همین نزدیکی هاست.

این روستا در مرکز منطقه ای به همین نام واقع است که در چهار جهت تقریبا 12 تا 16 مایل طول دارد. در شمال فیروزکوه، سواد کوه واقع است، درمشرق، هم گل سفید، که مرتعی است متعلق به سمنان، درجهت غرب هم، تا یک فرسنگ ونیم دلیچای ادامه دارد. این منطقه شامل 5 بلوک است، به اسامی، فیروزکوه، خزان چاه، ارجمند، حبل رود که شامل 44 روستا ست. ( ابوت نام پنجم را ذکر نکرده است. ا.س).

کل مالیات این منطقه هم بین 900 تا 1600 تومان گفته شده است ( 450 تا 800 لیره). روستاها معمولا کوچک اند و محصول زمین در این منطقه هم عمدتا شامل، گندم سرخ، و چند نوع میوه ( گلابی و سیب) است ولی در حبل رود که گرم ترین بخش این منطقه است محصولات دیگر از قبیل گردو، زردآلو، گیلاس، سنجد وهم چنین مقدار کمی جو هم به عمل می آید.

 این منطقه در وجه عمده ییلاقی است و مرتفع، و حیوانات وحشی شبیه به گوسفندوبز فراوان اند. هیچ معدنی ندارد به غیر از یک معدن نمک، در روستای حسن آباد که تا فیروز کوه 6 فرسنگ فاصله دارد و کیفیت محصول اش هم چندان خوب نیست ولی معدن نمک سورکه که تا سمنان 4 فرسنگ فاصله دارد مورد بهره برداری قرار می گیرد.

در یک ربع بعد از 8 صبح از فیروز کوه راه افتادیم و از یک گردنه باریکه که راه به دره ای داشت که تقریبا یک مایل عرض اش بود گذشتیم. درطول مسیر ما رفته رفته از دامنه درجهت غرب صعود کردیم.قله دماوند به فاصله کمی در مقابل ماست. عمق برف تقریبا دو پا (60 سانتی متر-ا.س) می شد و دما سنج من هم در ساعت 7 صبح 4 درجه زیر صفر را نشان می داد.

 پس از آن ما بیشتر به طرف جنوب غربی حرکت کردیم. دره هم بسیار تنگ ترشده بود ودر ساعت ده دقیقه به 11 به حداعلای آن رسیدیم از رودخانه نمه رود گذشتیم که دردو شاخه هرکدام به عرض 20 یارد به طرف جنوب از طریق دره دیگری در جریان است. برای نیمی از این مسافت، احتمالا سرعت ما از 2 مایل درساعت بیشتر نبود ولی بعداز آن احتمالا ساعتی 3 مایل راه رفته ایم.

سپس از تپه ای به نام کتول سوند بالا رفتیم و دربالای آن مسیر طولانی وخسته کننده ای را طی کردیم. که با برخورد دائمی ما با کاروان های دیگر بسیار خسته کننده تر و کندتر می شد چون از گذرگاههای باریک با این برف سنگین در دو سو و وجود این کاروانها به دشواری می شد گذشت. در یک ربع بعداز ساعت یک ازکنارمحوطه حصارشده ای درسمت راست مان گذشتیم که می گفتند سه یا چهار مغازه دارد که به مسافران کاروانها اجناس مورد نیازشان را می فروشند.

اسم این منطقه حصارشده امین آباد است که بوسیله امین الدوله یکی از وزرای فتحعلیشاه ساخته شده است. دراین جا منطقه فیروزکوه تمام شده و منطقه دماوند آغاز می شود.ده دقیقه دیگر ما از کوه سرازیر شدیم دردامنه ای که پر از درخت صنوبر، سروکوهی و بوته های barberry بود. درساعت ده دققیه بعداز ساعت 2 ما مجددا از تپه ها بالارفتیم، این مسیر از این بالا وپائین رفتن ها زیاد دارد.

در ساعت 3 ما ازدره باریکی پائین رفتیم و به دلی چای رسیدیم که از آن نهرباریکی بطرف جنوب در جهت خار جریان داشت ودر این جا ما محلی برای اقامت شب مان یافتیم که شامل یک غار بود که به عنوان یک مغازه برای فروش جو، کاه و دیگر نیازمندی ها مورد بهره برداری قرار می گیرد. دیگر غارها و یک آلونک بسیار مختضر که به آن کاروانسرا می گفتند هم محل اسکان گاوها بود. از این جا تا فیروزکوه 5 فرسنگ فاصله است. من حدس می زنم که این فاصله 5.5 فرسنگ باشد.

15 فوریه، درساعت 7.30 از غار محل اقامت مان راه افتادیم تا ساعت 9 از تپه بالا رفتیم و پس آن گاه درطول یک دره که حدودا نیم مایل عرض داشت، به طرف پائین رفتیم. هرچه به طرف غرب جلوتر رفتیم عمق برف بیشتر شد. ده دقیقه بعد از ساعت 10 از کاروانسرای آرو گذشتیم ودردره بالای آن هم روستائی به همین نام وجود دارد. باز از مسیر سربالائی گذشتیم تا به منطقه ای صاف و مسطح رسیدیم.

درساعت 10.30 از کاروانسرای میر آباد گذشتیم. در یک ربع به دوازده به باغ شاه رسیدیم که مجموعه چندین باغ است که بوسیله آغا محمد خان قاجار بناشده اند. روستائی در همین جا به نام سربوندان که نیم مایل آن سو تر واقع است. 5 دقیقه به ساعت یک به روستای جوان رسیدیم و در کل پس از طی 5 فرسنگ راه، ساعت 20 دقیقه به 2 هم در روستای آینه ورزان بودیم. دربخشی از روز هوا به طور ازاردهنده ای گرم بود ولی بعد، باد خنکی وزید که ما به واقع یخ زدیم.

در 16 فوریه ساعت 7.30 صبح به راه مان در دشتی که دیروز وارد آن شده بودیم، ادامه دادیم. هرچه که جلوتر رفتیم این دشت هم تنگ تر می شد و سرانجام به منطقه ای ناهمواررسید. در ساعت 9.30 از دو روستا که درسمت راست ما واقع بودند به نامهای شله مه و گلیارد گذشتیم. کمی جلوتر درسمت راست، شهر دماوند واقع است ولی تپه ها جلوی دید ما را گرفته بودند و شهر قابل رویت نبود.

 در این جا از نهر باریکی که بطور جنوب می رفت گذشتیم و بعد از آن مجددا به همان راهی رسیدیم که من در نوامبر سال گذشته از آن طریق به دماوند رفته بودم. ولی راهمان را دربرف گم کرده درروستای سیاه بند لنگر انداخته بودم. ساعت 12.30 به سیاه بند و ساعت 5 دقیقه بعداز ساعت 2 پس از 6 فرسنگ طی مسافت به استلک رسیدیم. روزبعد هم پس از طی 5 فرسنخ راه با برف سنگین و عمیقی که بود سرانجام پس از سه ماه و 17 روز که درسفر بودم به تهران رسیدیم.

کیث ادوادز ابوت، تهران 21 آوریل 1848

اطلاعاتی در باره منابع کانی که گفته می شود درایران وجود دارد ولی درگزارشهای قبلی به آنها نپرداخته بودم.

معدن روی: درنزدیکی چهارده که در چهار فرسخی دامغان واقع است، در تپه ای به نام کولارریز. این یک معدن قدیمی است که در حال حاضر دائر نیست. هم چنین در تو درو در خراسان هم معدن روی وجود دارد.

گفته می شود که درکوههای نزدیک مشهد، معادن طلا، نقره، مس، آهن وجود دارد. هم چنین سنگ لاجورد .

درروستای گورمکان، هم معادن یاقوت، الماس ( احتمالا کریستال است که شبیه الماس به نظر می آید ، لعل (ruby) و زمرد ( این هم نام emerald)، فیروزه، و هم چنین مردارسنگ در تورف کوه.

معدن طلا گفته می شود که در فرائی زین، کوه کارور و اژدر کوه وجوددارد. معدن نقره هم در کوه هزار میچید. درترشیز هم گفته می شود که یک معدن طلا وجود دارد که در زمان نادرشاه مورد بهره برداری قرار می گرفت ولی در حال حاضر، از آن بهره برداری نمی شود.

درروستای طبس که تا سبزوار 4 فرسخ فاصله دارد معدن مس، قلع سیاه و کروم زرد وجود دارد.

درمیومه در خراسان معادن قدیمی مس وجود دارد.

درابره نزدیکی بسطام سنگ آهن و و هم چنین هجر الیهود وجود دارد.

در نزدیکی شاهرود و بسطام رشته ای از سنگ های مس یافت شده است که به صورت غیر منظم مورد بهره برداری قرار می گیرد ومحصولات آن به مازندران صادر می شود. درترود در بسطام- در دوازده فرسخی بسطام- سنگ ریزه و شن، که ادعا می شود طلا هم دارد، هم چنین مرگاش طلا، زاج زرد، سمباده، مس، قلع سیاه که مداد نامیده می شود، یافته می شود.

ذغال سنگ: گفته می شود که رگه های زیادی از ذغال سنگ در نزدیکی کیز، کاله، و قافلان کوه یافته می شود.

معدن و رگه های از سنگ های معدنی در کوزر، منطقه ای شامل 7 روستا، در ده فرسخی جنوب دامغان وجود دارد. گفته می شود که 22 معدن قدیمی در این منطقه وجود دارد که هیچ کدام در حال حاضر مورد بهره برداری قرار نمی گیرد. هم چنین خرابه های 700 کوره در نزدیکی جنگل موجود است. معادن به این قرارند.

+ یک معدن طلا در یک فرسخی روستای کوزر.

+ 2 معدن نقره در کوههای چلدر که به روستای کوزر نزدیک است.

+ یک معدن مس در پیستان، گفته می شود که از هر سه من سنگ مس دار، یک من مس خالص به دست می آید.

دربالای طلا، یک ماده معدنی وجود دارد که به آن طلای مرگاش می گویند.

دربالای معدن نقره، یک ماده معدنی وجود دارد که به آن نقره مرگاش می گویند.

یک معدن آهن

یک معدن فولاد

+ یک معدن لعل بنفش، لعل آبی درروستای روسه هموار

یک معدن الماس بنفش، یا ماده معدنی براق درروستای رشورکه به جای سنگ سمباده از آن استفاده می شود.

+ یک معدن عقیق درروستای رشور

یک معدن فیروزه در روستای رشور

یک معدن لاجورددرحسیننان

یک معدن زاج قهوه ای و سفید درروستای رشور

یک معدن سولفوردرمعدن رشور

یک معدن سمباده

یک معدن زنج کبود تا طوطیای هندی احتمالا جوهرگوگرد آبی

یک معدن یک سنگ معدنی به نام پازر که به عنوان پادزهر برای سموم استفاده می شود.

یک معدن سلیمانی

یک معدن شهدنیس در معلمان

یک معدن قیل ارمنی گل رس ارمنی

یک معدن قیل بوته برای ساختن کوره آهنگری

یک معدن قیردر سیتور

آنها که در کنارشان + گذاشته ام، نمونه ای دراختیار دارم که می توانم درصورت لزوم بفرستم.

درچهار فرسخث کوزر جنگلی به نام های تاوق، گیچ، سوکیز و بونه وجوددارد که گفته می شود مساحتی معادل 12 مایل مربع را می پوشاند. درزمان نادرشاه معادن کوزر فعال بودند. هم چنین گفته می شود که جنگل هم آن موقع بسیار انبوه تربود. درنزدیکی جنگل کوه مارواقع است که پرازمارهای سمی است. معادن نمک هم در آنجا وجود دارد.

درکوزر همچنین خرابه های شهری به نام شهرسورکه وجود دارد که با سیل ویران شد. روستائیان این منطقه بسیار فقیرند. آنها را برای بهره گیری از معادن به این مناطق آورده اند که درحال حاضر مورد استفاده قرار نمی گیرد همان طور که پیشتر هم گفتم صحت این اطلاعات بایدتائید شود.



©2013 APG.ir