واکاوی اصلیترین شکافهای اجتماعی مازندران
اصلیترین شکافهای اجتماعی استان مازندران، دو شکاف مرکز استان- دیگر مناطق استان و شکاف مناطق غربی استان- دیگر مناطق استان است. اگر این دو شکاف اجتماعی -با همین شدت یا بیشتر- در مناسبات اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی استان باقی بمانند، مازندران هیچگاه روی توسعه را نخواهد دید.
مازندنومه؛ سرویس اجتماعی، احسان شریعت: این ویژگی غیر قابل اجتناب تمامی جوامع است که در درون خود واجد تعارضات و شکافهای اجتماعی هستند. شکافهای اجتماعی افراد را بر حسب خطوط جداساز متمایز کرده و آنها را در دستهها، گروهها، اقشار و تقسیم بندیهای فکری، رفتاری و مادی تقریباً مشخص جای میدهند. شکاف نسلی، قومی، مذهبی، جنسیتی، طبقاتی، زبانی و نژادی از جمله مهمترین شکافهای جوامع به شمار میآیند که به دلیل ذات متکثر و مرجعیتزدایی از قدرت در جوامع جدید، برخی از این شکافها فعالتر و برخی غیرفعالتر میشوند. برای مثال شکافهای نسلی و جنسیتی در جوامع جدید بسیار محسوستر و فعالتر شده و در حیات سیاسی جوامع تأثیرگذارند.
شکافهای اجتماعی در تمامی کشورها و مناطق جهان وجود دارد. گاه ممکن است در کشوری چندین شکاف اجتماعی و حتی در درون آن کشور، مناطق مختلف، اقوام و مجموعههای فرهنگی در درون خود دارای شکافهای مستقل باشند. در کشور ایران نیز همینگونه است و در هر منطقه یا استان شکافهایی وجود دارد که با کمی تعمق قابل شناسایی است. استان مازندران نیز از این قاعده مستثنی نیست و در درون خود دارای شکاف های تاریخی و ساختاری مشخصی است. این شکافها در طی چندین دهه اخیر همواره اصلیترین منبع کنشهای اجتماعی و سیاسی در استان محسوب میشدند.
در کنار تمامی شکافها، دو شکاف اجتماعی اصلی و بنیادین در مازندران وجود دارد. شکاف هایی که به گواه اسناد تاریخی از دهههای پیشین نیز وجود داشته و در طی نسلهای متمادی به نسلهای حاضر انتقال یافته است. شکل و درجه و کیفیت این دو شکاف تقریباً تغییر چندانی نداشته و سالهاست که به همین صورت به حیات خود ادامه میدهد.
این دو شکاف شامل 1- شکاف میان مرکز استان و دیگر مناطق، و 2- شکاف میان مناطق غربی استان و دیگر مناطق استان است. این دو شکاف تهنشست اغلب کنشها و اتفاقات استان است و به صورت ریشهای اغلب روندها و حرکتهای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی را رقم میزند.
1)شکاف مرکز استان- دیگر مناطق استان: این شکاف تاریخی همچنان پس از سالهای سال وجود داشته و به صورت نگرش عمومی در مردم شهرستان ساری نمود دارد. تقریباً اغلب سارویها دارای نوعی اعتقاد برتری جویانه نسبت به دیگر مناطق استان هستند و خود را تافته جدابافته میپندارند. از حیث جامعه شناسی سیاسی، این شکاف نوعی شکاف نیمه فعال است. چه آنکه بیشتر در سطح نگرشها حضور دارد، تبدیل به یک بسیج اجتماعی گسترده نشده و براساس آن سازماندهی سیاسی بزرگی به وجود نیامده است. اما به هر حال در حد توان خود در کنشهای اجتماعی و سیاسی مرکز استانیها حضور پررنگ دارد.
شکاف «مرکز استان- دیگر مناطق استان» نوعی شکاف تاریخی است. اسناد تاریخی نشان میدهد وقتی برای نخستین بار در سال 1315 خورشیدی تصمیم به ساخت نخستین مرکز تربیت معلم (دانشسرای آن زمان) در استان مازندران گرفته میشود بحث بر سر اینکه این مرکز در ساری تأسیس شود یا بابل بالا میگیرد. نهایتاً سارویها به شرطی تصمیم ساخت مرکز در بابل را میپذیرند که رئیس این مرکز ساروی باشد و فردی به نام «قادرپناه» به ریاست دانشسرای پسران و دختران آن زمان منصوب میشود.
این سند که به تأیید استادان تاریخ استان همچون «دکتر علی رمضانی پاجی» رسیده است نشان میدهد شکاف مرکز استان با دیگر شهرها تاریخی بوده و تنها مربوط به همین سالها نمیشود. منتهی چون در گذشته بارزترین منطقه و بزرگترین شهرستان در میان «دیگر شهرها» بابل بوده است این شکاف به شکاف ساری و بابل تبدیل شده که همچنان ادامه دارد. اما بعدها با ظهور و توسعه شهرهایی همچون آمل و قائمشهر و ... این شکاف گستردهتر شده و به شکاف «مرکز استان- دیگر مناطق استان» تبدیل شد.
2)شکاف مناطق غربی استان- دیگر مناطق استان: وقتی در سال 1376 خورشیدی نیمه شرقی مازندران از آن جدا شده و به استان گلستان تبدیل شد، شهرستانها و مناطق غربی استان مازندران را نیز بر آن داشت که میتوانند از مازندران مرکزی جدا شده و مازندران غربی را تشکیل دهند. آنها دلایل خاصی همچون دوری از مرکز استان، تقسیم نابرابر بودجه و اعتبارات و توجه بیشتر به مرکز استان و مواردی از این دست را ذکر کرده و عنوان میکنند. تقریباً تمامی غرب استانیها به ویژه از محمودآباد به سمت غرب استان دلبستگی فکری و عاطفی چندانی به مازندران حال حاضر نداشته و خود را مستحق دارا بودن استانی مستقل میدانند. تقریباً در تمامی گفتارهای روزمره، اداری، رسمی و غیر رسمی غرب استانیها می توان رگههای محکمی از این گرایش جداییطلبانه را مشاهده کرد.
در مازندران شکافهای خردتری نیز وجود دارد. برای مثال شکافهایی در زمان انتخابات مجلس میان شهرها و مناطق مختلفی که در یک حوزه انتخابیه وجود دارند نمود پیدا میکند. نوریها و محمودآبادیها، قائمشهریها و سوادکوهیها، نوشهریها و
چالوسیها از جمله این شکافهای خرد به شمار میآیند. چندین شکاف خرده فرهنگی دیگر نیز از جمله شکاف و دستهبندی مردم آمل به طایفههای چندگانه وجود دارد که در کنشهای اجتماعی درون آملی تا حدی موثر است.
اما اصلیترین شکافهای اجتماعی استان مازندران را دو شکاف ذکر شده تشکیل میدهند. شکاف «مرکز استان- دیگر مناطق استان» و شکاف «مناطق غربی استان- دیگر مناطق استان» چند ویژگی مهم دارند. نخستین ویژگی این دو شکاف آن است که در تمامی اقشار و دسته بندیهای سیاسی و اجتماعی حضور دارند. یعنی فرد ساروی از هر آیین و مرام، گرایش فکری و عقیدتی، گرایش سیاسی و از هر طبقه اجتماعی که باشد به این تفکر «سارویگرایی» اعتقاد عمیق دارد. متناظر همین پدیده در مردم غرب استان نیز وجود دارد. از رسمیترین مقامات غرب استانی همچون نماینده مجلس گرفته تا دورترین فرد از سیستم سیاسی در این تفکر «غرب استان محوری» سهیم هستند.
دومین ویژگی این دو شکاف آن است که تقریباً با هیچ شکاف متقاطع دیگری تضعیف و قطع نمیشوند. چه آنکه استان مازندران تقریباً هیچگونه شکاف قومی، مذهبی، جنسیتی و یا طبقاتی ندارد. سومین ویژگی این دو شکاف آن است که کاهنده سرمایه اجتماعی و سرعتگیر توسعه استان هستند. واگرایی به وجود آمده از این دو شکاف نگرشی، موجب ضعف مفرط همگرایی، هماندیشی و همراهی عوامل و کارگزاران توسعه استان است. درواقع میتوان گفت تا زمانی که این دو شکاف وجود دارند، قطار توسعه مازندران همچنان به سختی طی مسیر کرده و نمیتواند ظرفیتهای بالقوه استان را بالفعل سازد.
اگر این دو شکاف اجتماعی - با همین شدت یا بیشتر- در مناسبات اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی استان باقی بمانند، مازندران هیچگاه روی توسعه را نخواهد دید. مصداق بارز آن در مورد عدم توافق نیروهای سیاسی استان بر سر اینکه کدام منطقه استان به منطقه آزاد اقتصادی تبدیل شود رخ داد. ظرفیت عظیم بندر امیرآباد واقع در شرق مازندران، سالهای سال است که به دلیل مخالفت نیروهای سیاسی غرب استان نمیتواند به منطقه آزاد اقتصادی و تجاری تبدیل شود. این تنها یک نمونه از واگرایی بر سر منافع کلان استان است که به توسعه مازندران آسیبهای فراوان وارد ساخت.
نتیجه آنکه دو شکاف بزرگ یاد شده در این نگاشته، همانگونه که در بالا گفته شد به دلیل نبود شکافهای متقاطع، در طول زمان قدرت گرفته و متراکم میشوند. وقتی شکافهای اجتماعی متراکم باشند، اغلب جامعه به حالت دوقطبی درآمده و پتانسیل تضاد افزایش مییابد. از این رو یکی از اصلیترین راهکارها برای تضعیف این دو شکاف اجتماعی که مهمترین صدمه را به استان وارد میسازند، زمینهسازی برای افزایش نقاط مشترک گروهبندی های اجتماعی است. به عنوان مثال؛ یکی از این گروهبندیها میتواند سازمانهای مردم نهاد در قالب فعالیت فرامنطقه ای و استانی باشد که موجب همگرایی میان نیروهای اجتماعی از شهرهای مختلف میشود.
دیگر راهکار مهم برای تضعیف این دو شکاف، حرکت جدی در آموزش و پرورش استان است که میتواند با تزریق تفکر همگرایی و شناساندن معایب تفکرات واگرایانه بین شهری به مدیران، معلمان و دانشآموزان به صورت سلسله مراتبی از ادارهکل به ادارات شهرستان و از ادارات شهرستان به مدارس و تمامی کلاسها، گرایش آیندهسازان استان به این دو شکاف را کاهش دهد. متأسفانه در این زمینه هیچ کار حتی نیمبندی هم در سیستم تعلیم و تربیت استان مازندران اتفاق نیفتاده است. درواقع شاهکلید تحلیل این پدیده آن است که هنوز مسئولان و نیروهای سیاسی استان پس از سالها ضرورت مقابله با این دو شکاف مسألهساز را احساس نکردهاند.
- يکشنبه 29 دی 1398-23:31
کار نویسنده تهی از تعاریف درست علمی و تکیه به آمار است . او می توانست مثلاً به مساله کهنه دهاتی و شهری اشاره ای داشته باشد . او رقابت در کسب و برخورداری از بعضی امتیازات میان مردم یک منطقه با منطقه دیگر را شکاف معرفی می کند .