ترانههاي مان روزي در خاطرهها ميماند
گفتوگو با بيژن بيژني، خواننده وخوشنويس بابلي(سما بابايي )
سالهاست كوير كه ميروم، انگار بيدو قطعه چيزي كم دارم. <ببار اي باران> شجريان كه نباشد، انگار آسمان كوير حس و حال هميشگياش را ندارد و بي<نوايينوايي> پشت بامهاي كوير هم بيستاره مينمايد. <نوايي نوايي نوايي نوايي/ همه باوفايند تو گل بيوفايي/ چه سازم به خواري كه بر دل نشيند/ به دنبال محمل چنان زار گريم/ كه از گريهام ناقه در گل نشيند> برخي قطعات آنقدر تاثيرگذارند كه وقتي ميشنويشان، احساسشان ميكني، ميبينيشان و آن وقت است كه ساعتها و ساعتها خلوتت را پر ميكنند. خيلي از ما بيژن بيژني را با اين قطعه شناختيم و آلبومهاي ديگرش چون روياي رنگين، كوچه، نهانخانه دل، ايرانزمين، سيب سرخ خورشيد و همه برايمان خاطرهاي شدند كه سالها هم كه بگذرد، از كنج ذهنمان نخواهد رفت. حالا بيژني مدتي است كه آلبوم مژده باران را منتشر كرده است با آهنگسازي كامبيز روشنروان.
آخرين اثر شما با نام <مژده باران> بار ديگر همكاري مشتركي با كامبيز روشنروان است. به نظر ميرسد شما و ايشان به يك تفاهم كمنظير در ارائه آثار موسيقايي دست يافتهايد، در اين باره توضيح دهيد؟
مژده باران هشتمين آلبوم موسيقي است كه در آن با دكتر كامبيز روشنروان همكاري داشتهام.
يكي از خجستگيهاي زندگي هنري و موسيقايي من آشنايي با هنرمند ارجمند استاد روشنروان است. همان طوري كه عرض كردم اين دوستي و اين همكاري همواره عميقتر ميشود، حاصل اين همدلي بيش از دو دهه در زمينه موسيقي بين من و جناب روشنروان ادامه دارد كه از اين بابت بسيار خرسندم.
روحيه آرام و صميمانه ايشان همانطوري كه از موسيقياش موج ميزند، بسيار با سليقه من سازگار است، نگاه من به هنر و موسيقي هم از همين مقوله است. در دهههاي گذشته در موسيقي <گلها> ميتوان اين همكاري صميمانه را به وضوح احساس كرد؛ به عنوان مثال: مرتضي خان محجوبي آهنگ را ميساخت و جناب معروفي تنظيم ميكرد، رهي معيري شعر ترانه را ميساخت و استاد بنان به زيبايي تمام اجرا ميكرد.
هر كدام از اين استادان تاج سر هنر موسيقي ايران بودند؛ هماهنگ، همدل، همآواز و رفقاي گرمابه و گلستان. از همه مهمتر درك بسيار عميقي از هنر همديگر داشتند و از همه باشكوهتر <ساز دل همه اين استادان همكوك هم بود> براي همين است كه آثارشان شنيدني شد. تلاش ما به عنوان شاگردان آن مكاتب اين است كه اين رويه را درك كنيم و ادامه بدهيم تا ترانههاي ما روزي در خاطرهها بمانند به اميد آن روز؛ و اما تازهترين اثر مشترك ما <مژده باران> مثل ديگر آثاري كه با استاد روشنروان منتشر كرديم با تلفيقي از سازهاي كلاسيك غربي و سازهاي ايراني آهنگسازي و تنظيم شد.
در اين آلبوم با اشعاري متفاوت از شاعران بلندآوازه روزگار، (سايه، فريدون مشيري، بانوي غزل معاصر سيمين بهبهاني، حسين منزوي، مجتبي كاشاني و اميرحسين سعيدي) انتخاب و روي اشعار اين شاعران موسيقي گذاشته شد. بعضي از اين اشعار موسيقي نوشتن بر آنها بسيار دشوار بود، ولي مثل هميشه جناب روشنروان از عهده آهنگسازي اين مجموعه سرفراز بيرون آمدند. به هر حال ديكته ننوشته غلطي ندارد، بايد گاهي براي تجربههاي نوين خطر كرد. به قول حافظ بزرگ:
در ره منزل ليلي كه خطرهاست در آن
شرط اول قدم آن است كه مجنون باشي
اين اثر در فضايي اركسترال آثاري چون <نهانخانه دل> يا <ايرانزمين> است و از حال و هوايي آرام و نرم برخوردار است، چه تفاوتهايي ميان اين اثر و اثر قبليتان، چهارفصل، كه همراه با استاد اسماعيل تهراني در فضايي فولك ارائه شد قائل هستيد؟
به هر حال يك آهنگساز در موسيقينويسي خود امضايي دارد. جناب روشنروان هم امضاي موسيقايياش محفوظ است. ايرانزمين و چهارفصل برگرفته از موسيقي نواحي ايران است. در حقيقت اين دو اثر براي اركستر تنظيم شده با دو نگاه. جناب اسماعيل تهراني از همان مكتبي هنر موسيقي را آموخته بود كه آقاي روشنروان تحصيل كرد. بسياري از استادان اين دو بزرگوار استادان مشتركي بودند.
به عنوان مثال ميتوانم نام استادان دهلوي، پايور،حسين تهران پروفسور كريستين داويد و جناب پورتراب را نام ببريم. به نوعي در موسيقينويسي به هم نزديك هستند ولي سليقههايشان با هم فرق دارد كه البته من هر دو آلبوم را به شخصه دوست دارم ولي <نهانخانه دل> كه اولين كار مشترك من با جناب روشنروان است بسيار خاص و عاشقانه نوشته شد به ويژه در تنظيم <نوايي> سنگ تمام گذاشته شده است و به همين خاطر بعد از 19 سال هنوز جزو قطعات محبوب مردم است.
شما علاوه بر <چهارفصل> در آثار ديگري به اجراي قطعات محلي پرداختهايد. اصرار شما بر اجراي قطعات محلي ايراني از كجا نشأت ميگيرد.
به نظرم موسيقي محلي ايراني از غنا و تنوع خاصي به لحاظ ملوديك برخوردار است. ملوديهاي بومي ايران و نغمات سرزمين ما آواهاي دوستداشتني موسيقي دلخواه من است بنابراين هر فرصتي براي پرداخت اين آواها پيدا كنم كوتاهي نميكنم و به آن ميپردازم و اين علاقه وصفناشدني من برميگردد به دوران كودكي و نوجواني من كه همواره تا به امروز احساس من را به اين نوع موسيقي و آوازها مشتاقتر ميكند.
همانطور كه اشاره كرديد، شما تجربه اجراهاي اشعار معاصر را داشتهايد و در آلبوم اخيرتان < مژده باران> نيز با چند شعر در حال و هواي نو مواجه هستيم. در خصوص همراهي موسيقي سنتي و شعر نو توضيحاتي دهيد.
ميدانيد بعد از انقلاب شايد بيش از خوانندههاي ديگر من به شاعران معاصر پرداختم. در درجه نخست احساس من بر اين باور است كه من هنرمند اين زمانهام و در روزگار من شاعران پرآوازه و توانمندي هستند كه كلامشان مضامين و مفاهيم اجتماعي امروز را در بر دارد و اشعارشان استعداد و قابليت ماندگاري دارند، ضمنا از اشعار نو بسيار در آلبومهاي كوچه، گل به دامن، سيب سرخ خورشيد، روياي رنگين و اينك مژده باران استفاده كرديم.
اين اثر تازه ما آغازي براي انتخاب شعر نو نبود، اين تجربه را سالها پيش انجام داديم ضمنا شما در سوالهاي خود از <موسيقي سنتي> بسيار استفاده كرديد، آثار موسيقي كه من خواننده آنها بودم سنتي نيست شايد در محدوده موسيقي ملي و سمفونيك باشند اما براي موسيقي سنتي تعريف ديگري است. البته بايد بگويم بسياري از اورتورهاي آثار ما و همينطور جواب آوازها ملهم از موسيقي ايراني و دستگاهي است. براي همين است كه هنردوستاني كه موسيقي سنتي گوش ميكنند به راحتي ميتوانند با آثار من ارتباط برقرار كنند.
در مورد موسيقي روي شعر نو بسيار سخن گفتم؛ [اين موسيقي] طراحي خاص ميخواهد. در حقيقت بايد موسيقي نو ساخت كه اين همراهي بين شعر نو و موسيقي شنيدني شود.
به نظر ميرسد كه شما وسواس فراواني در انتخاب آهنگسازان آثارتان داريد. به نظر شما بار يك اثر با كلام، تا چه اندازه بر دوش آهنگساز است و تا چه اندازه بر دوش خواننده و در صورت عدم تقابل صحيح چه ضربهاي به آن اثر وارد خواهد شد.
آهنگساز معمار كار من است. بدون هيچ تظاهري عرض ميكنم من پشت سر آهنگساز ايستادهام. استاداني كه من خواننده آثارشان هستم هنرمندان بزرگي هستند كه سالها زندگي، دانش و روزگارشان را در اين راه گذاشتهاند و باعث مباهات من است كه در كنار آنها باشم. موسيقي روي اشعار حافظ و مولوي نوشتن كار آساني نبوده و مسووليت بسيار دارد.
براي اينكه آن اشعار فرهنگ اين سرزمين محسوب ميشوند، با آن اشعار ارتباط عاشقانه و عارفانهاي دارند، روا نيست كه خرابش كنيد، بنابراين اينجاست كه آهنگساز تلفيقي از شعر و موسيقي انجام ميدهد و بايد دقيق و استادانه باشد و از هر كس برنميآيد. بايد كلام و موسيقي همگون باشند. به عبارتي كلام روي موسيقي بنشيند و از همه مهمتر خواننده در نهايت شعر را به درستي درك كند و با تمام احساسش بخواند. هر دوي اين مسائل مهم است. اگر خواننده و آهنگساز از عهده كلام موردنظر برنيايند شايد تمام كار عيب پيدا كند.
زبان موسيقايي شما از اولين اثري كه به بازار عرضه كردهايد تاكنون با چه تغييراتي همراه بوده است؟
اگر منظور اجراي من است در هر كار تازهاي سعي شده با درك بيشتري به استوديو بروم. كوشش من همواره اينگونه بود كه كم نگذاشتم، تمرينها بموقع بود، عشق هميشه براي اجراي ترانههايم شاهد و گواه اين اشتياق من است. اين تغير را دوستداران آثارم بايد احساس كنند.
شما در اجراي سمفوني <پرواز> تجربه نزديكي موسيقي شرق و غرب را داشتهايد، فكر ميكنيد موسيقي سنتي ايران تا چه اندازه ظرفيت همراهي با موسيقيهاي غربي را دارد و اين عمل چگونه ميتواند به حضور بيشتر موسيقي ايراني در دنيا بينجامد؟
موسيقي ايراني خودش بدون اينكه با ساز غربي درآميزد، زيبايي خاص خود را دارد، ابهام و شبههاي در زيبايياش نيست. البته موسيقي ايراني ناب درك ويژه ميخواهد كه بسياري ندارند. در قطعات بيشماري كه من خواندم تقريبا در تمام تصنيفها از سازهاي غربي و ايراني استفاده شد.
نوع موسيقي نوين جناب روشنروان اساسا اينگونه است. همينطور ظرفيت و صدادهي سازهاي ايراني را به خوبي شناخته و به درستي درك كردهاند و در تقابل با سازهاي كلاسيك توازني برقرار كرده كه آثارش شنيده شده. سوئيت سمفوني پرواز يا ديدار شرق و غرب كه آهنگسازي آن را استاد روشنروان انجام داده در واقع براي اجراي زنده طراحي شد. كنسرتي بود كه با اركستر فيلارمونيك لندن به صحنه رفتيم و در فستيوالها اجرا شد و كنسرت موفقي بود كه BBC آن را ستود و مجله تايمز اين كنسرت را بسيار قابل اعتنا تعريف كرد.
البته بايد عرض كنم موسيقي ايراني اين پتانسيل را دارد كه با اركسترهاي بزرگ جهان اجرا شود، به شرطي كه موسيقي ايراني با ظرفيتهاي جهاني نوشته شود كه اين توانمندي در بعضي از استادان و آهنگسازان ايراني وجود دارد كه تا به حال شاهد بوديم.
شما در پارهاي از اظهارنظرهايتان، انتقادات فراواني به بازخواني آثار قدما داشتهايد، فكر ميكنيد كه اين مساله ميتواند باعث لطمه به موسيقي ما شود؟
بازخواني كار قدما كاري است تكراري. تصنيفي با صداي خواننده قديمي اجرا شده و جزو خاطرات مردم شده، حالا چه حقي داريم اين خاطره را كمرنگ كنيم؟ هنرمندان قديمي بهواقع كارهاي زيبايي را ارائه كردند كه دوستداشتني است. حالا سهم ماست كه بتوانيم زيباييهايي درخور موسيقي ايراني به وجود آوريم كه بماند و در خاطرات نسل آينده زمزمه شود. خيلي وقتها نتوانستيم عاشقانهتر از استادان قديمي اجرا كنيم، اين نقصان خوانندگي روزگار ماست و خيلي وقتها هم ترانههاي قديمي را خراب كرديم و اين لطمه است به موسيقي ايراني. در هر صورت من موافق اين لطمات در موسيقي وطنمان نيستم.
ميتوان بيژن بيژني را از معدود خوانندگاني دانست كه براي موسيقي آثار خود به اندازه كلام ارزش و اعتبار قائل است. در موسيقي سنتي ايران براي كلام تفاخر بيشتري وجود دارد يا موسيقي؟ گمان نميكنيد كه در موسيقي سنتي ايران تسلط خواننده تا حد زيادي وجود دارد؟
بارها عرض كردهام براي يك تصنيف يا موسيقي آوازي هر دو بايد كمال يافته باشند تا راز ماندگاري صورت پذيرد. در موسيقي سنتي ايران اگر از كلام حافظ، مولوي و شاعراني از اين دست استفاده شود، روشن است كه كلام بر قله است و موسيقي بايد بسيار سعي كند تا به ادبيات ترانه نزديك شود، براي اينكه بار معنايي اين بزرگان ادبيات منظوم سرزمين ما مثل خورشيد تابناك و درخشان است و حريفي ميطلبد تا موسيقياي بر اين اشعار بنويسد كه حق مطلب ادا شود.
ضمنا كلام حافظ و مولوي موسيقياش در دل شعر جاري است، فقط بايد به كشف چگونه ملودي ساختن بر آن اشعار و اركستر انديشه كنيم. تسلط خواننده را در موسيقي سنتي شايد نتوان بر هر هنرمندي اطلاق كرد، در آواز سنتي ايران ميتوان از خسرو آواز ايران استاد شجريان نام برد كه به راستي سوار بر اركستر و يگانه آواز ايراني در روزگار ما است.
قرار بود شاهد برگزاري كنسرتهايي با حضور شما باشيم كه اين اتفاق تاكنون رخ نداده است. اين موضوع دليل خاصي داشته است؟
مكرر به دوستان مطبوعاتي اين نكته را عرض كردهام كه آمادگي من تنها كافي نيست. كنسرت يا ضبط يك آلبوم هزينه بسياري دارد. تا زماني كه اسپانسري يا تهيهكنندهاي براي اجراي زنده پيدا نشود به صحنه رفتن من با چنين تركيب اركستر ميسر نخواهد بود.
شما در هنر خوشنويسي نيز فعاليتهاي گستردهاي انجام ميدهيد و تا جايي كه من ميدانم هنگام نوشتن اشعار را زمزمه كرده و هنگام خواندن آنها را مينويسيد. در رابطه با قرابت اين دو هنر بگوييد و اينكه يك خواننده موسيقي سنتي تا چه اندازه بايد با شعر فارسي مأنوس باشد.
خوشنويسي و موسيقي ايراني خويشاوندان بسيار نزديكي هستند. هنرمندان خوشنويسي كه موسيقي را درك كردند، موسيقيداناني بودند كه به خوبي خط مينوشتند. بين اين دو هنر راز و رمزهايي است كه بايد به كشف آن نشست. در حقيقت آن لطيفهاي است نهاني كه عشق از آن خيزد. خواننده سنتي يا ايراني بايد با شعر و ادبيات فارسي بسيار الفت داشته باشد، به ويژه كلامي كه انتخاب ميكند اگر از غزلهاي مشهور و معروف باشد، مردم شعردوست سرزمين ما به سرعت واكنش نشان ميدهند؛ به ويژه اگر ضعفي در لحن خواننده احساس شود، شنونده ايراني گاهي پس ميزند و برايش خوشايند نيست.(roozna)
- شنبه 24 شهريور 1386-0:0
با تبریک و توفیق روز افزون برای هنرمندان عزیزمان بخصوص جناب آقای بیژنی
انشاءالله موفق و سلامت باشند