انسداد گفتوگو و ایجاد فاصله
تازهترین یادداشت دکتر حسین برزگر ولیکچالی/ در تحلیل این قتل تلخ مجموعه ای از عوامل دخیل بوده و قصور داشته اند و حتی تقصیر. از خانواده، مدرسه، نهاد انتظام بخش و مجموعه دادگستر و نهاد قانون گذار. اینکه هنوز جامعه و خانواده آموزش ندیده که چطور در برابر خواسته یک نوجوان و در اینجا فرزند دختر، راه حل ارائه کند و با گفتگو در بستری امن و احترام آمیز زمینه تفاهم و گفتگو و تراضی فراهم می شد. جامعه دچار انقطاع و گسست نسلی شده است. بالطبع در چنین وضعیتی که دو نسل در دو سمت و سوی متفاوت و متناقض قرار میگیرند و یکدیگر را نمیفهمند، هنگامی که بخواهند همدیگر را ارزیایی یا قضاوت کنند بروز اتفاقاتی از این نوع اجتناب ناپذیراست.
مازندنومه؛ سرویس اجتماعی، حسین برزگر ولیک چالی، جامعه شناس: این روزها همه در بهت و حیرت مرگ تلخ و دردناک «رومینا اشرفی» هستند؛ دختر ۱۴ ساله گیلانی که گفته می شود با فردی که دو برابر او سن داشت، با مذهب دینی متفاوت از خانه فرار کرد تا به رویاهای خود دست یابد اما پس از بازگشت به خانه به طرز فجیعی به دست پدرش به قتل رسید. آن هم با داس و در نیمه شب و هنگام خواب.
در جامعه ایرانی وقوع چنین قتل هایی که به نام «قتل های ناموسی» صورت می گیرد، کم اتفاق نمی افتد.
مفاهیم و واژگانی چون غیرت و ناموس کماکان نزد بخشهایی از جامعه و خانوارهای سنتی ایران جنبه تقدس و خط قرمزی دارد.
پیشتر پدر به خاطر فرارکردن یا فراری دادن دختر به خاطر دوست داشتن یا ازدواج با مردان بدون اجازه و رضایت بزرگتر خانواده چه فامیل و چه غیر فامیل این رفتار غیر متعارف(فرارکردن با مرد نامحرم)را برنتابیده و با ابزار و آلات قتاله از قبیل تبر، کارد و یا گلوله تفنگ معمولا مردانی که دختران و یا زنان مجرد را می ربودند و یا زمینه فراری دادن آنها را فراهم می کردند به طرز فجیعانه ای می کشتند و در آن مقطع هم افکار عمومی و هم مراجع قانونی نسبت به بازخواست و یا بازداشت قاتل(پدر)بی تفاوت و یا بی اعتنا بود.
نگارنده خاطره ای از نحوه قتل برادرزاده پسر را با گلوله تفنگ شکاری در داخل جنگل توسط عمو به خاطر فراری دادن دختر عمو و اتصاف قاتل به خونی و جانی بودن نزد افکار عمومی را در ذهن دارد. البته این عمو با وارد کردن و ضربات شدید بر کمر و اندام دخترش(همدست و همداستان پسر عمو) او را هم برای همیشه عمر فلج و زمین گیر کرد. عمو هم به اعتبار این نگرش سنتی و تعصبات شدید در هیچ محکمه ای مجازات نشد و به عمرطبیعی خویش درگذشت.
همانطور که اشاره شد چنین اتفاقاتی قبل از این نیز در مناطق مختلف ایران رخ داده، این ماجرا آن هم کشته شدن رومینا با داس، واکنشهای زیادی را در داخل و خارج کشور به همراه داشته است.
در نهایت باید ریشههای چنین رابطهها و چنین قتلهایی را یافت تا با استفاده از راهکارهای لازم(فرهنگی، قضایی، تقنینی، امنیتی و انتظامی) دیگر شاهد این حوادث دردناک نباشیم.
بررسی ابعاد جامعه شناختی این نوع قتل بر مبنای تئوریهای جامعهشناختی نشان می دهد که ما در کشور در حال گذر از جامعه سنتی به مدرن هستیم و جامعه در حال تجربه مدرنیتهسازی (نوسازی) است یعنی آیینها، رسوم و آداب، ارزشها و هنجارهای جامعه در حال نو شدن و تبدیل شدن به صور و سبک ها و باورهای جدید هستند.
این تجربه به این معنی است که ما در حال فاصله گرفتن از سنتها هستیم یا جامعه در مورد برخی سنتها دچارتردید شده و در حال تجدید نظر و بازاندیشی است.
در تئوریهای جامعهشناختی فاجعه رخداده در گیلان را به عنوان قتلهای ناموسی میشناسند. در این نوع قتلها معمولا یک پدیده مدرن یا اتفاقی که از نظر جامعه سنتی واجد تجدید نظر است، اتفاق میافتد و جامعه سنتی به روش سنتی نسبت به این اتفاق واکنش نشان میدهد.
از منظر سنت و پیشینگی ، فهم داستان تراژیک این پدر را باید کند و کاو کرد. در این حادثه، یک پدر با نگرش و باورهای سنتی که متاثر از شخصیت ومحیط است، ظهور می یابد و خواستهاش مانند دیگر پدران سنت مدار و وسواس انگیز و شکاک، این است که دخترش خارج از دایره سنتها و هنجارهای متعارف و تعریف شده، با فردی ارتباط برقرار نکند و به صورت کاملا سنتی ازدواج کند(با اذن و اجازه و رضایت پدر). برای پدری که در این فضا و این زمینه زندگی میکند، اتفاق جدیدی روی میدهد و دخترش تابوشکنی میکند و از خط قرمز عبور می کند و دایره ارتباطش آنقدر وسعت مییابد که با فردی از خانه فرار میکند.(پدیده دختران فراری)
پدر رومینا در مواجهه با این رفتار سنت شکننانه و دور از انتظار یک جامعه سنتی، مجازات خشن و تنبیه شدید را انتخاب می کند. البته پیشتر هم چنین اتفاقاتی هم رخ داده بود اما اکنون در بستر فضای مجازی و شبکه های اجتماعی و باورمندی های جدیدفرهنگی و افزایش افراد منتقد به آن بخش از سنتها که امروز کارکرد ندارد یا دچار تغییر و جابجایی کارکرد شده است؛ منتقدان با نگرش ها و ذائقه ها و عقیده های مختلف و متنوع به این اتفاق، واکنش جدی نشان دادهاند.
البته در همین جامعه سنتی نیز سنتها و اعتقادات قدیمی و ریشه دار دارای ارزش برابر و یکسان نیستند و حساسیت ها و ارزش گذاری های متفاوت دارند. ناموس گرایی و ناموس پرستی و غیرت مندی جزو بعضی از رسوم و آداب و سنتهایی در هسته سخت و اصلی ارزشگذاری سنتی قرار دارند و هر چه به مرکز دایره و نقطه کانونی نزدیک میشویم اهمیت این قبیل سنتها و هنجارهای بیشتر میشود.
جامعه ایرانی کماکان خانواده مدار است و با وجود تغییر جامعه از خانواده گسترده به خانواده هسته ای و همینطور حرکت به سمت تجرد دائمی و یا فرزند آوری اندک و یا بدون فرزند و بعضا پدیده ای به نام «با هم باشی» که در بین برخی از خانواده های با طبقه اشرافی و مجلل و یا متوسط دیده می شود، اما مساله ناموسگرایی یا مسائل مربوط به خانواده و دفاع از حریم و حدود و کیان خانواده در جامعه سنتی ارزش و قداست و جایگاه ویژه و زیادی دارند. پرواضح است در چنین جامعهای، زمانی که مساله هتک حرمت ناموس یا تجاوز به ناموس روی دهد، واکنش نیز شدیدتر و پرحرارت تر باشد. واکنشی از جنس خشونت و خشم و عصیان و توفان.
نحوه قتل و تشریح جزئیات دختر نوجوان گیلانی ساکن یکی از روستاهای تالش نشان می دهد حجم واکنشهای جامعه و افکار عمومی وحتی نهاد سیاست و قدرت، نسبت به این اتفاق بسیار زیاد و جدی بوده و این واکنشها مانند «آوار» روی این خانواده فرود آمده است.
مادر تقاضای قصاص دارد و درخواست طلاق! اما قوانین فقهی و قضایی ما فعلا با گزاره قصاص پدر به دلیل مغایرت با احکام شرع موافق نیست.
به یقین پدر از انجام چنین کاری خوشحال نیست و این روزها سخت ترین و بدترین ایام عمرش را سپری می کند. او اگرچه قاتل است اما پدر است و پدر بودن یعنی رحم و مهربانی و محبت بالذات هرچند در زمان بروز چنین تصمیمی، عاطفه قربانی خشم و غضب شد.
در بین نهادهای اجتماعی بی تردید برای تغییر و تحول این نظام فکری، نهاد تعلیم و تربیت باید روی این موضوع کارکند. نظام حقوقی نیز در خصوص گذر از مجازات تنبیهی به مجازات قانونی فعالیت بیشتری کند.
در تحلیل این قتل تلخ مجموعه ای از عوامل دخیل بوده و قصور داشته اند و حتی تقصیر. از خانواده، مدرسه، نهاد انتظام بخش و مجموعه دادگستر و نهاد قانون گذار. اینکه هنوز جامعه و خانواده آموزش ندیده که چطور در برابر خواسته یک نوجوان و در اینجا فرزند دختر، راه حل ارائه کند و با گفتگو در بستری امن و احترام آمیز زمینه تفاهم و گفتگو و تراضی فراهم می شد.
به نظر می رسد باید کارگاههای آموزشی برای خانوادهها برگزار شود و تحولات جدیدی درون خانواده ایجاد شود.فی المثل متوجه شوندکه شیوه ازدواج و خواستگاری در جامعه امروزچه تغییراتی کرده است.
نسل دهه هفتادی و هشتادی را نباید رها کرد. آنان نیازمند توجه بیشتر هستند. نسلهای قدیمیتر و جدید با هم گفتوگو کنند. این قتل نشان می دهد که شکاف نسلی بین نسلهای قدیمیتر و جدید وجود دارد.
جامعه دچار انقطاع و گسست نسلی شده است. شکاف و گسست نسلی یعنی ایجاد فاصله بین دو نسل. در چنین حالتی، ارزشها و باورهایشان تا حدود زیادی فاصله دارد که همدیگر را درک نمیکنند و با هم نمی توانند گفتوگو و مفاهمه کنند. بالطبع در چنین وضعیتی که دو نسل در دو سمت و سوی متفاوت و متناقض قرار میگیرند و یکدیگر را نمیفهمند، هنگامی که بخواهند همدیگر را ارزیایی یا قضاوت کنند بروز اتفاقاتی از این نوع اجتناب ناپذیراست.
می توان شکاف نسلی را با روشهای مختلف کم کرد. طبیعتا هر جا که اثرگذاری سنت ها بیشتری باشد، مسائل و چالشهای مرتبط با سنتها بیشتر ظهور و بروز پیدا میکند. راه حل مسائل در این قبیل جوامع، روش های مبتنی بر مدرنیته نیست بلکه باید سنتی حل و فصل کرد.
بخشی از واقعیت جامعه امروز ایران را باید در کاهش سن بلوغ جستجو کرد. شتابنده هایی چون شبکههای اجتماعی و فرصتهای برقراری ارتباط از طریق اینترنت نیز دادهها و اطلاعات بیشتری در اختیار نسل نو بالاخص نوجوانان قرار میدهند بی شک افقهای جنسی و چنین تجربههایی را برای آنها نزدیکتر و سهل الوصول تر می کند.
طبیعی است اگر مکانیزم کنترل و نظارت پذیری با هدف مصونیت این نسل از برخی گزندها و تهدیدها خوب و مناسب طراحی و عملیاتی نشود نوجوانان در معرض دادههایی قرار میگیرند که به آنها آسیب و لطمه وارد میکند.
در این روند، ممکن است نوجوانان در معرض دادههایی قرار بگیرند که زودتر از موعدی که انتظار میرود، در معرض مسائل جنسی قرار بگیرند. آموزش خودکنترلی یا دیگر کنترلی می تواند به سلامت تن و فکر این نسل کمک کند.این روزها که به دلیل شیوع ویروس کرونا، جامعه با مفهوم فاصله گذاری آشنایی پیدا کرده است این مفهوم در برخی از زمینه های زندگی اجتماعی رخ می نماید. از فاصله سنی تا فاصله فکری،فاصله اجتماعی،فاصله اقتصادی،فاصله جنسی،فاصله اعتقادی،فاصله سیاسی و...
یکی دیگر از مسائل مبتلابه بیشتر شدن فاصله سنی پدران و مادران با فرزندان در برخی خانوادهها است. فاصله درک و فهم متقابل نیز به دلیل اینکه مشغلهها و مسئولیت ها زیاد شده، در برخی خانوادهها کمتر شده و گفتوگوها و دیالوگ ها بین فرزندان و والدین به حداقل ممکن رسیده است.
این موضوع در خانواده سنتی بیشتر مشهود است.به دلیل اینکه فرزندان، محصول آموزش جدید هستند و پدران و مادران به شیوه دیگری به موضوعات نگاه میکنند،طبیعی است اختلافات و تعارضات زیاد باشد و گفتوگو هم به اندازه کافی انجام نمیشود یا در یک بستر منطقی و آرام صورت نمی گیرد. در چنین جوامعی، فهم ناپذیری متقابل سبب میشود زمینه برخی آسیبها و انحرافات فراهم شود در حالی که والدین به دلیل متمرکز شدن درفضای فکری و فهمی خاص خود اصلا متوجه این پدیده نیستند.
بسیاری از آسیبها و مسائلی که برای نسل جدید در حال رخ دادن است با گفتوگو در خانواده، باید رفع شود تا زمینه فاصله بین فرزندان و والدین بیشتر نشود و فرزندان برای محبت و مهر و احترام، به جایی غیر از نهاد خانواده توجه نکنند. در غیر این صورت، آسیبپذیری فرزندان بیشتر میشود و احتمال وقوع چنین اتفاقاتی که وجدان عمومی را به درد می آورد نیز بیشتر میشود.
- شنبه 17 خرداد 1399-12:41
تحلیل جامعی بود
- جمعه 9 خرداد 1399-19:2
شکل و نحوه ی قتل ، دلیل و انگیزه قتل گویای تمدن و فرهنگ عقب مانده رو نشون میده
عکس این دختر رو بردارید
این عکس جزو شرررررم تاریخ ایرانه
باید خون گریست خووون