پيشگفتار: از سده چهارم هجري بر پائي گور- برج هائي که کاربردي فراتر از يک بناي تدفيني صرف داشتند در ايران رواج يافت. اين گونه سازه ها که غالباً در نقاط مرتفع ساخته مي شدند به موازات نقش تدفيني خود از آن ها به عنوان ميل براي راهنمائي مسافرين و هم چنين از محوطه اطراف آن ها جهت دفن کاروانيان و اهالي استفاده مي شده است.
در ظاهر اين بناها داراي سطح جانبي استوانه اي شکل با سقفي نيم مخروط قائم (180> c >90 ) و يا سهمي گون دوار (رو به پايين " آب ميريزد" ) هستند که غالباً کتيبه اي حلقوي به خط کوفي و ندرتاً پهلوي بر پيشاني آن ها نقش بستهو مضمون آن در غالب موارد عبارت است از: آيات و جملات دعائي به همراه نام و القاب متوفي و هم چنين عباراتي که جايگاه اجتماعي او را مشخص مي کند، تلفيقي از آنچه که بود به همراه آن چنان که تمايل داشت ديده شود که کاملا منطبق با فضاي فئوداليزم حاکم بر زمان ساخت اين گونه بناهاست.
در اغلب اين بناها با سلب قدرت از صاحبان بنا و محو اطلاعات و خاطرات وابسته به آن زمينه جهت خلق گمان ها و حکايات شفاهي و پس آنگاه روايات بظاهر مستند آماده و در ادامه با سپري شدن زمان اين گونه بناها تبديل به مکان زيارتي ميشوند.
در گزارش كنوني به يکي از چونين بناهائي پرداخته شده و در واقع خلاصه متن كاملتري است كه درآنجا به طور مشروح به كتيبههاي دو زبانه گور- برج هاي رادكان و لاجيم پرداخته ام.
اگرچه از طرح دقيق بحثهاي تاريخي و جغرافياي تاريخي كه خواننده به حق احساس ميكند ميبايستي با جديت بيشتري پي گيري مي شد طفره رفتهام با اين وجود تلاش كردم مطلبي را بدون اثبات و يا توضيح قابل قبول حل شده تلقي نكنم هر چند خواننده كنجكاوتر ميتواند بحث را در متن اصلي با وسواس بيشتري دنبال كند. *
در قرائت کتيبه کنوني كوشيده شده از كارهاي جدي پيشين تا حد امكان بهره برداري شود گرچه ناگفته پيداست و خواننده زيرك به سرعت در خواهد يافت که نوع نگاه و تجسم ايده اوليه از جانب من در ابتداء تا حدودي متاثر از نگاه ارنست هرتسفلد ( Ernest Hertzfeld )و در ادامه، کار قرائت کتيبه بخصوص وابسته به نسخه برداري قابل اعتماد و کم نقص آندره گدار ( Andre Godard ( و گزارش همسر وي يدا ( Mde Yedda Godard )بوده است.
نام هاي مذکور در زمره زنان و مرداني هستند كه با كار و تلاش طاقت فرسا پيوندي ناگسستني داشته و نقش انكار ناپذير آنان در شناسايي دستاوردهاي مادي اقوام ايراني به مثابه بخشي از ميراث بشري و توصيف قابل عرضه آن بر کسي پوشيده نيست. اما براي اهالي خط پهلوي بي شک نام هرتسفلد باستانشناس آلماني تداعي كننده مکاني است در شمال ويرانه هاي گوراسب و در شرق تپه گروس يعني "پايكوليPaikuli ,"، و پايكولي نه يك سنگ نوشته صرف كه مصافي است رويائي که همواره توان علمي ما را به مبارزه طلبيده و هر از چند گاه هستند کس يا کساني که در تدارك اين مبارزه اند.
مايلم در انتها اضافه کنم خوشبختانه افتخار آن را بدست آوردم که متن بهمراتب کاملتري از گزارش کنوني را براي نخستين بار در جمع تعدادي از کوهپايه نشينان منطقه قرائت کنم، در اين مدت اتفاق ميافتاد که آنان سخاوتمندانه پذيراي من بر حلقهء گرم آتش خود باشند و به باور من اين کم افتخاري نيست.
کتيبه فارسي ميانه گنبذ لاجيم
گنبذ (گنبد) و يا به تعبير ديگر برج آرامگاهي لاجيم كه در محل با نام امامزاده عبدالله شناخته ميشود در حدود 30 كيلومتري شرق زيرآب واقع در جاده فيروزکوه به قائم شهر و در نزديكي قريه لاجيم و بر فراز بر آمدگي زيبائي قرار دارد.
سطح جانبي سازه استوانه و داراي گنبدي است در دو پوش كه پوش خارجي (خوُِد) آن سهميگون دوار يا شلجمي و پوش داخلي (آهيانه) شبيه به نيم پوسته كروي است.
در پيشاني برج يعني در بخش زيرين پايه گنبد رديفي از طاق نماهاي سينه کفتري ديده مي شود که در تحت آن "نوار افريز" آجري است آراسته با نقوش بيضي شكل که روي آن كتيبه پهلوي در بالا و در تحت، كتيبه كوفي نگاشته شده است.
خوشبختانه درجهت تامين و تحقق اصليترين انگيز? کارفرما معمار بنا هوشمندانه زمينه نگارش کتيبه را کمي به عقب کشيده و با ايجاد عمق هندسي در کار باعث برجستگي بيشتر خطوط در چشم ناظر شده است.
متن پهلوي بر خلاف کتيبه "ميل" رادکان بسيار ساده و روشن نگاشته شده و طراح کتيبه جز در يک يا دو حرف و يا کلمه در پي طرح معماهاي نوشتاري نبوده و کتيبه بهسادگي قابل قرائت است.
آندره گدار ( Andre Godard) معمار فرانسوي نخستين فردي است كه در ماه مه سال 1933م. از بنا عكسبرداري و از هر دو كتيبه كوفي و پهلوي هنرمندانه نسخه برداري كرد و همسر وي يدا ( yedda ) با چشم پوشي از قرائت كتيبه فارسي ميانه متن كوفي را چنين خواند.
بسم الله الرحمن الرحيم هذا قبر القيم الكيا الجليل ابي الفوارس شهريار بن العباس بن شهريار مولي اميرالمومنين رحمه الله امر ببنائه ... في سنه ثلاث عشره و اربعمائه عمل الحسين بن علي. [1]
پس از اين دو، ارنست هرتسفلدE . Hertzfeld ) ) با کمک تصاوير و رونوشت آندره گدار تعدادي از کلمات كتيبه فارسي ميانه را شناسائي و قرائت مطلوبتري را از كتيبه كوفي به دست داد. از نظر هرتسفلد نقطه آغازين كتيبه فارسي ميانه عبارت « اين گنبد ابوا...» است. (Fig. II )
بسمله ... هذا قبر القبه الکيا الجليل ابي الفوارس شهريار بن العباس بن شهريار مولي امير المومنين رحمه الله امر ببنائه السته الكريمه چهرازاد بنت سلياخور في سنه ثلاث عشر و اربعمائه عمل الحسين؟ بن علي؟؟[2]
کتيبه لاجيم: نخستين گام در قرائت كتيبه كنوني شناخت دست خط طراح كتيبه و ميزان آگاهي وي از خط پهلوي است. گام بعدي به دليل بافت حلقوي کتيبه بطور قطع يافتن نقطه آغازين كتيبه خواهد بود، هرگونه خطا در اين امر بدون شك نتايج بهظاهر درست و درحقيقت اشتباهي را به همراه خواهد داشت و اين مهم جز با نگاه درست به كتيبه بدست نخواهد آمد.
مايلم تاکيد کنم نگاه نامناسب همواره باعث بروز دشواريهائي در رمزگشائي شده و در ادامه اين روند به دليل عدم انطباق با معناي حقيقي سنگ نوشته توان ما را صرف خلق و قرائت واژههائي خواهد كرد كه اصولاً در سنگ نوشته وجود ندارند.
نكته ديگر عدم اتكاء بيش از حد به فرهنگهاي پهلوي است، بروز اين پديده دو سويه است به اين مفهوم كه يا به ظاهر كلمهاي را درفرهنگ يافته و تلاش در انتقال آن به سنگ نوشته ميشود و يا شبح لغتي را به كمك فرهنگ هاي موجود ظاهر و آن را از اجزاء منطقي سنگ نوشته به حساب آورد.
Translitration:
PWN SNT 390 BYRH plwltyn BRA plwt’ mwltn-t ‘ndl gmwbd ‘wlgyly std’l BRE ‘bs BRE std’l chzt mtl OLE STE p’x..kl BRTH slyxwlw BRE ........’y……… t PWN BYRH spnd(rmt) wt .…’n y? plm(wt) ZNE gwmbd plknt>n
Transcription:
pad sal 390 mah frawardin be frod murd-oy andar gumbad abulgily shahryar i abbas i shahryar cihrazad madar oy banu baxshandeh duxt slixwrw i …pad mah spandarmat framud en gumbad frgandan
ترجمه1 :
به سال 390 ماه فروردين فرو بمرده- او درون اين گنبد ابوالگيل شهريار بن عباس بن شهريار چهرزاد مادر او سته ب......ر دخت سليخور ... به ماه سپندارمذ ... فرمود اين گنبد را پي افکندند.
ترجمه2 :
به سال 390 ماه فروردين به خاک سپرده شد در اين گنبد ابوالگيل شهريار بن عباس بن شهريار مادر او سته بخشنده چهرآزاد دخت سليخور در ماه سپندارمذ فرمود اين گنبد را ساختند.
فرو بمرده- او ( BRA plwt’ mwltn-t ): برخلاف قوانين اسلام که بطور کامل متاثر از قوانين اديان سامي است دفن اجساد "nasa nigan kardan" در ديانت زرتشتي يکي از دامنه دارترين گناهان محسوب مي شود چرا که بر پايه باورهاي زرتشتي بهخاک سپردن مردگان باعث فساد در زمين و هم چنين ايجاد وحشت و گزند به امشاسپند سپندارمذ فرشته موکل بر زمين خواهد شد.
پس بر اين اساس يافتن عبارتي گويا جهت بيان چنين عمل کفر آميزي آن هم در خطي که تداوم و بقاي خود را بيش از هر عاملي مديون متون مذهبي خود بوده چندان کار ساده اي براي نويسنده کتيبه فارسي ميانه نميتوانسته باشد. او براي نشان دادن معادل کلمه" قبر" که در متن کوفي آمده با همان خصوصيت و معنا در متن فارسي ميانه از اسم مفعول مرکب " فرو مرده" استفاده کرده که چندان بار معنائي خوشايندي ندارد .
ارداويراف نامه فصل 17. 4 و 55. 1 : «...در آنجا که آن دروند فرو مرده بود...»
اشکال مختلف کتابت مردن به شکل مصدر مرکب با پيشوند فرو به مانند "فرو مردن"، "فرو رفتن" براي طراح متن عبارتي کاملا آشنا براي اشاره به مرگ محسوب مي شده :
ابن اسفنديار ص- 205 « اصفهبد فرو رفت » و همو ص-113 «سلطان سنجر فرو رفت».
در کتيبه ما شاهد نقش کاملاً دقيق و مثال زدني پيشوند هاي BRA وfrod در متن کتيبه هستيم.
در اين جا براي تکميل معني و تاکيد بر وقوع فعل از پيشوند BRA استفاده شده که تقريباً با تمام صورتهاي فعل و هم چنين پيشوند ها نظير "فرو" که حرکت به سمت پائين را مي رساند ترکيب و همواره قبل از پيشوند هاي ديگر مي آيد ودر متون بر جاي مانده از آن دوران شاهديم به حد افراط مورد استفاده قرار مي گرفته است.[3]
ابوالگيليabwlgyly ) ): در متن فارسي ميانه اين کنيه جايگزين معادل کوفي آن ابوالفوارس شده است.[4]
اساوره: جمع اسوار هست که به معني فارس يا سوارکار است ولي ايرانيان تنها مرد دلاور و پهلوان را اسوار مي گويند . (خوارزمي مفاتيح العلوم ص. 111)
چهرآزاد chzt )): حفظ شکل فارسي چهرزاد در کتيبه کوفي نشان از بومي بودن طراح داشته و يکساني شکل حرف "م" در هر دو متن پهلوي و کوفي مشخص مي کند طراحي هر دو توسط يک تن صورت گرفته است.
ستي، سته STH )): حروف(س ، ت) به وضوح در کتيبه قابل رويت بوده و حرف "ه" در تطبيق با حرف "ه" در کلمه چهرزاد بدست آمد. اين کلمه در سرياني به معناي سيده بانو، خانم، مادر بزرگ است.
بنت موسي الکاظم (دهخدا و هم چنين تاريخ گزيده ص. 205) . ستي فاطمه که به قم مدفون است به معناي بانوي من، خانم من، و به عنوان احترام به زن خطاب مي کنند برخي از امام زادگان موئث به اين نام ملقب شده اند(فرهنگ معين).
سليخورslyxwlw )): قرائت هرتسفلد "-v-r [‘-x] “ S-l-Y-به نظر منطقي ميرسد اما در حد حدس و گمان من سليان (sly>n) را از نظر مي گذرانم و روي آن پافشاري نمي کنم.
« سليان نام در عهد اکاسره پناه بطبرستان برد و بدين موضع که قلعه کيسليان است خانه ساخت ».
(ابن اسفنديار ص- 82)
گاهشماري: تاريخ موجود در کتيبه کوفي دستور ساخت بنا را 413 ه.ق. مشخص کرده که قاعدتاً ميبايستي بيانگر زمان اتمام عمليات ساختماني باشد احتمالي که با مشاهده نحوء تاريخ گذاري در ميل رادکان (407 - 411 ق./ مهرگان384 - 388) و گنبد قابوس (مهرگان- 375 ش و يا 13 تير ماه؟) به فرضيهاي قابل دفاع تبديل مي شود.
بر اساس کتيبه پهلوي مرگ شهريار بن عباس بن شهريار در فروردين 390 روي داده: "از يکشنبه اول فروردين تا دو شنبه 30 فروردين390 = 4 ذيحجه 412 تا 4 محرم 413 =11 مارس تا 9 آوريل 1022."
و در سپندار مذ همان سال ساخت بنا به پايان رسيده است: "شنبه اول تا يکشنبه سي ام سپندارمذ 390 = 15 ذيقعده تا 14 ذيحجه 413= 9 فوريه تا 10مارس 1023."
احتمال قرائت شهريور به جاي سپندارمذ منتفي نيست چرا که 5 تا 6 ماه زمان کمي براي ساخت چنين سازه اي محسوب نميشود مدت زمان صرف شده چهار سال "باوندي 388- 384" جهت ساخت ميل رادکان توسط ابوجعفر محمد بن وندرين که در آن جا تصريح شده عمليات ساختماني در زمان حيات وي انجام گرفته خللي در برداشت کنوني وارد نمي کند، تداوم غير عادي ساخت آن بنا بدون شک دلايل غير فني نظير تنگنا سياسي، مشکلات اقتصادي و يا حتي حساسيت بيش از حد در اعمال سليقه از جانب کارفرما داشته است.
در مورد رفتار گاهشماري باوندي بايد گفت: واقعهاي که بر اساس آن گاهشماري يزدگردي شکل گرفته در نقاط مختلف ايران دو مبداء متفاوت پيدا مي کند در غالب مناطق مبداء گاهشماري نوروز تقويمي قبل از آن واقعه يعني سه شنبه16 june 632 و در ناحيه مورد نظر ما اين مبداء بر خلاف ساير نقاط در اولين نوروز تقويمي پس از آن واقعه يعني چهار شنبه “16 june 633” قرار داده شده است.
در تقويم يولياني سال " 632 "کبيسه بوده و بر اساس آن تقويم شروع سال ايراني بعد از واقعه روز پنج شنبه"17 june 633 " است، اما اين کبيسه در دستگاه گاه شماري مورد نظر ما اعمال نمي شود.
به عبارت ديگر مبداء گاهشماري مورد استفاده آل باوند يک سال يزدگردي يا 365 روز پس از گاهشماري يزدگردي است و به دليل رفتار منحصر بفرد تقويم يزدگردي در شمردن ايام، رفتار دو تقويم دقيقاً يکسان بوده و تنها در مبداء با يکديگر اختلاف دارند به عبارت ديگر:
چهارشنبه ( اول فروردين سال يکم باوندي = اول فروردين سال دوم يزدگردي) =june 16 633wed.
تاريخ فوق مبدء گاه شماري آل باوند بوده و من آن را به دانشمند فقيد مريبويس"Mary boyce" تقديم مي کنم.
پس: يک شنبه (اول فروردين 390 سال باوندي = اول فروردين سال 391 يزدگردي)
تاکنون جز در گستره تحت نفوذ آل باوند و يا بطور دقيق تر در تاريخ گذاري ميل رادکان و گنبذ لاجيم به نمونه ديگري از اين گاه شماري بر نخورده ام.[5]
پانوشت
* بحث دقيقا در يکي از مناطق مورد اختلاف من با دانشمند آلماني مارکوارت j . Markwart )) واقع شده و بالطبع پرداخت دقيق تر به آن نياز به زمان و مکان مناسب تري دارد با اين وصف من جهت ارتباط مطلوب تر خواننده توصيف مستقل از زماني را از جغرافياي سياسي منطقه در متن گنجاندم و گمان مي کنم به خصوص مختصات فريم ( که در اينجا محاسبه طول جغرافيائي از کنار اقيانوس اطلس در آفريقا صورت گرفته نه از جزاير خالدات) براي خواننده سودمند بوده باشد. اما در بحث جديتر تاريخي با توجه به اين نکته که بخش قابل توجه مطالب اثباتي در قالب سکه شناسي طرح و عدم دسترسي خوانندگان به رسالهء؛ Analitical methods in pure numismatics باعث مي شد که خواننده به دشواري از بحث هاي تحليلي مبتني بر سکه شناسي استفاده لازم را ببرد به ناچار آن را موکول به زمان ديگري کردم.
براي زمان مورد نظر ما کامل ترين تقسيم بندي جغرافيائي منطقه را بيروني در قانون مسعودي ( ج2، ص61) ارائه کرده که خواننده با وجود آن به ميزان قابل توجه اي بي نياز از مطالب من خواهد بود، با اين حال ميکوشم تا شمائي تقريبي از جغرافياي سياسي منطقه را ترسيم کنم .شرقيترين نقطه واقع در منطقه يعني گرگان توسط مرزباني ملقب به اناهبذ اداره مي شد که طبق گفته ابن اسفنديار (ص- 170) دايگان اسپهبد خورشيد از نهابده بودند.
در شمال اين منطقه يعني دهستان "صول" حکمفرمائي مي کرد، در مرز گرگان و طبرستان شهر "تميشه" يا به تعبير بيروني "درب جرجان" قرار داشت و همان شهري است که به گزارش ابن اسفنديار محل اقامت خسرو اول در سفرش به طبرستان بود. سپس منطقه "مياندو رود" که تحت نظر "مصمغان ولاش" از بازماندگان "آذر ولاش" اداره ميشد و نوع گزارشات ابن اسفنديار(ص- 158 و ص- 183 ) از وي در دو در بازه زماني قريب به يک صد سال مشخص مي کند که بخش دوم آن "ولاش" قاعدتاً عنواني عام براي حکام آن منطقه است.
در غرب اين منطقه کوه شروين يا شهريار کوه و امير نشين آن شهر و قلعه پريم (N 77.40 E – 36.30قانون مسعودي ج2، ص 61) در اختيار آل باوند قرار داشت. شهر هاي ساري و آمل در شمال اين منطقه واقع شده که ساري در زمان اسپهبدان شهر نخست طبرستان محسوب و آمل پس از تصرف آن توسط عمر ابن العلا محل استقرار واليان و نايبان خليفه بود.
غرب جبال شروين در تصرف خاندان قارنوند بود که در ارتفاعات غربي آن زماني ونداسفان برادر ونداد هرمز حکومت ميکرد، اگرچه ابن اسفنديار از بازماندگان اين خاندان تا زمان خود خبر مي دهد اما با مرگ مازيار از اهميت اين خاندان تا حد بسيار زيادي کاسته شده و آنان موقعيت خود را کاملا از دست داده بودند.
منطقه رويان و شهر هاي مرزي کلار و چالوس در اختيار آل پادوسبان بود و ناحيه دماوند زير نظر مصمغان اداره مي شد.
1)
Godard Andre ‘ ATHAR-E’ IRAN .1936 ‘TOME I ‘LES TOURS DE LADJIM ET DE RESGET (MAZANDRAN)’ ‘ pp.112-115
آندره گدار , آثار ايران 3, ترجمه ابوالحسن سرو مقدم , آستان قدس رضوي , مشهد 1367.ص . 285- 274
براي انتساب قرائت کتيبه کوفي به يدا گدار ر.ک به p.78 Hertzfeld و يا رجوع کنيد به :
Blair .Shila .S, The monumental inscriptions from Iran and Transoxiana 1992, p.88
2 )براي قرائت هرتسفلد نگاه کنيد:
Hertzfeld Ernest’ Arabische Inschriften aus Iran und Syrien’Archaologische Mitteilungen aus Iran 8’ Berlin 1936’ p.78-81
3) املاء مرسوم تر مردن در متون پهلوي YMYTWN است ولي طراح متن با تلفيق دو عبارت "فرو بمرده" و "درون اين گنبد" کوشيده کلمه قبر را به خواننده منتقل کند.
عدم استفاده از کلمه گور به مانند کتيبه "خرداد" در استامبول نشان از ميزان آگاهي محدود وي از خط پهلوي دارد. در بسط اين بحث و در مورد آگاهي عمومي به خط پهلوي در اين دوران و حتي دوران پيش از آن ترديد قابل اعتنائي وجود دارد. از عدم تمايل شاهان ساساني از بسط آموزش هاي عمومي در ميان لايه پائيني جامعه اطمينان کامل داريم، شايد داستان خسرو اول و کفشگر قالبي عاميانه و غير قابل اتکا داشته باشد ( گرچه اين داستان ارزشي فراتر و يا حداقل معادل با داستان کلبه پيرزن در قصر خسرو دارد ) اما در فرمان خسرو اول در جمع دستوران مي تواند رگه هائي از حقيقت را ديد « جز به پيوند خويش زند مياموزيد »
(Zand Bahman Yasn.Chap. I’2). اگرچه در زمان مورد نظر ما اخبار فراواني از وجود اين دانش در بين جمعيت محدودي از موبدان و انديشمندان آن دوران نقل شده: به مانند قرائت کتيبه هاي کاخ تچر توسط کاتب کرخي علي بن سري و موبد کازرون براي عضدالدوله و يا اشاره بسيار جالب به حضور دبيران پهلوي و ترجمه پندهاي خسرو اول براي مامون به نقل از عنصرالمعالي در قابوس نامه "مامون بفرمود دبيران پهلوي را حاضر کردند"و هم چنين برگردان کتب پهلوي به عربي در عصر ترجمه و نظاير ديگر، اما از ميزان آگاهي و اشراف آنان و هم چنين دانش عمومي به اين خط اطلاع قابل اعتمادي در دست نداريم گزارش مدائني ( فتوح البلدان – ص 60) از برگرداندن ديوان خراج به زبان عربي کاملا بيانگر کمبود شديد نيرو هاي مسلط به اين خط در سطح تخصصي است. مدتي بعد در نيمه اول قرن پنجم هجري و در عصر فخرالدين اسعد گرگاني اين خط در چنين جايگاهي قرار دارد.
نه هر کس آن نيکو بخواند/ و گر خواند همي معني نداند (ويس و رامين , فصل هفتم)
در مورد ديدگاه دفن اجساد در منابع زرتشتي ر.ک: ونديداد فرگردهاي6و 7و 8 و دينکرد کتاب.8 فصل44وهمچنين شايست و ناشايست فصل دوم.
براي مذمت عمل دفن اجساد در نزد اقوام مختلف : ر.ک. بن دهش TD1-177 و ونديداد فرگرد 1-شماره 12 و در زند بهمن يسن 4-21: که در حقيقت بازگو کننده آراء زرتشتيان در زماني نزديک به زمان مورد نظر ماست.
4) در اينجا طراح از واژه "گيل" معناي مجازي آن يعني شجاع و دلير را مد نظر قرار داشته است.
واژه "گيل"و يا معرب آن "جيل" به وفور در منابع مکتوب موجود، و به دليل بومي بودن اين واژه به ويژه در ارتباط با حوادثي که شخصيتهاي آن به نوعي به سواحل جنوبي خزر وابستگي دارند به کرات مورد استفاده قرار گرفته است. از آن به عنوان نام قوم "گيل"، نام خاص "گيل بن گيلانشاه" و يا نسبت به مانند" ابوالحسن کوشيار بن باشهري جيلي" يا انتساب به مکان نظير آنچه که در کعبه زرتشت به بهرام اول منتسب شده’wlhl>n gyl>n MLK>’، و يا تاکيد بر کارائي و برجسته کردن ويژگي وسيله اي نظير "سپر گيلي" ابن اسفنديار (ص- 184)، بهره برده شده و به کرات در منابع تاريخي قابل ارجاء است: يعقوبي (البلدان ص- 52 ) , ابن خردادبه (المسالک والممالک ص- 96) و طبري ( از سيف بن عمر – ر.ک. به صد و پنجاه صحابي ساختگي، علامه مرتضي عسگري) حمله سويد بن مقرن به طبرستان به سال 18 "فرخان را گيل همه گيلان خواندندي" همان خبر بلعمي و ابن اثير اما به سال 22 هجري. ابن اسفنديار(ص- 154) نخستين بار اشاره به اعطاي آن از جانب يزدگرد سوم به گاوباره دارد که پس از کودتاي وي بر عليه آذر ولاش نماينده حاکميت ساساني در منطقه در حقيقت پذيرش وضع موجود آن ناحيه از جانب يزدگرد تفسير مي شود (اين تفسير صراحتا در اوليا ء ص- 27 آمده). اما در منابع مادي به ثبت قديمي تري از بشقاب موجود در آرميتاژ دست نيافتم.
d>tbwlcmtl Y plhw>n Y gyl gyl>n xwls>n sphpty NPSE
"دارائي دادبرزمهر پسر فرخان گيل گيلان اسپهبد خراسان"
5) طبق گزارش کوشيار جيلي( المقاله الاول، الفصل الاول، الباب الثاني) در محدوده مکاني مورد بحث يعني کرانه هاي جنوبي خزر بر خلاف برخي از نقاط ديگر انتقال خمسه مسترقه به آخر سپندارمذ صورت نگرفته است. اين مناطق طبق گزارش کوشيار عبارتند از طبرستانجرجان و ري که پس از مدت کوتاهي ري نيز اين انتقال را ميپذيرد. اما گزارش بيروني درست در مقابل کوشيار قرار دارد چرا که در گزارش وي انتقال خمسه تنها در قلمرو ديالمه صورت گرفته و در نقاط ديگر اين انتقال پذيرفته نشده است.
«...کثيرا من مجوس خراسان ابوه و لم يقبلوه » ( قانون مسعودي ,ج1 ,ص، 129, بيروت 2002).
جدا از اعتبار بيروني گزارشات منابع موجود هم بيشتر در انطباق با قول بيروني است.
نگاه کنيد به گزارش ناصر خسرو از زلزله شهر تبريز و هم چنين عبارت موجود در تاريخ سيستان ص.349:
« مرا حکايت کردند که بدين شهر زلزله افتاد شب پنجشنبه هفدهم ربيع الاول سنه اربع و ثلثين و اربعمائه و در ايام مسترقه بود ».
« روز آذر سال بر 424 از يزدجرد », روز آذر از ماه آذر در سيستان برابر بود با جمعه 17 شعبان 437ق.(chn)