تعداد بازدید: 1379

توصیه به دیگران 1

چهارشنبه 22 شهريور 1402-9:17

مقالۀ تازه‌ای از استاد عباس جلالی

روزنه‌هایی ناگشوده از تاریخ؛ برای اکنونیان

جای جای این سرزمین کهنسال انباشته از کلید واژگانی است که در درازای تاریخ پراکنده شده  و هر روز باربار بر زبان همگان روان می شوند، بی‌آنکه گویندگان و شنوندگانش اعتنایی به پوستۀ معنایی این واژگان که ما آنها را  «جای‌نام» می خوانیم، داشته باشند و از کنار آن می گذرند.


 مازندنومه، استاد عباس جلالی: اینک این ماییم که بر آغازین سالهای هزاره سوم ایستاده ایم و موتورهای جستجوگر دنیای جوان مجازی، پاسخهای آماده خود را در چشم برهم زدنی پیش رو می آورند، بی هیچ کاوشی از سوی خواهنده ....! امٌا هنوزپهنه های زیستگاهی _ تاریخی و ماندگاههای بومی ما همچون مازندران ، گیلان و خراسان انباشته از پرسشهایی است که پاسخ آن را تنها جویندگانی کنجکاو می توانند بدست دهند و تکه ای تهی مانده از جورچین بزرگ تاریخ ایرانزمین را پر کنند و این خود کاری سترگ برای پژوهندگان و کاوندگان نورسیده خواهد بود .

 با نگاهی به یک سده ی گذشته ی مازندران، سایه گونه ای از نانویسایی را می شود به چشم دید که هنوز هم این گستره باستانی را در خود گرفته، امٌا چه بسیار ممکن است جویندگانی از همین بوم، پی‌جوی تاریخِ از یاد شده ی سده های گذشته باشند که ما اینک برآنیم تا بخش کوچک، اما کلیدی این فراموش شده ی نانوشته را پیش روی بنهیم تا مگر اندکی از آن وامِ به پیشینگان را بتوانیم پرداخت.

پس پویندگان ناآشنا و بُرنای ایران‌زمین دستهایتان پرتوان باد و کنجکاوی و پشتکار همواره همراهتان! بازگشتن و بر بوم نیاکانی نگریستن، کشش شگفت انگیزی است که ترا به پهنۀ میدانک های فرومانده در سکوت تاریخ فرا می خواند.... تا زادگاه خویش را روشن تر و بهتر بشناسی و بدانی که نیاکانت براین سرزمین چگونه زیسته و چه به یادگار گذاشته اند و این تاریخ نانوشته را چگونه از زیر غبار زمان می شود، بیرون کشید.

جای جای این سرزمین کهنسال انباشته از کلید واژگانی است که در درازای تاریخ پراکنده شده  و هر روز باربار بر زبان همگان روان می شوند، بی آنکه  گویندگان و شنوندگانش اعتنایی به پوسته ی معنایی این واژگان که ما آنها را  "جاینام " می خوانیم، داشته باشند و از کنار آن می گذرند.

به پهنۀ کهنسال  مازندران نگاه می کنیم که سرشار  از این کلید واژگان است. به دیگر گفته، این واژگان می توانند به همه ی  جاینام ها جان بخشند  تا بتوان به پسا پشتِ  این واژگان راه یافت.

اینک اگر با شکیبایی و پشتکار و نگاهی پژوهنده و ژرف بدانها بنگریم، در آینده ای نه چندان دور،  همانند  منشوری رخشان بر دیگر کلید واژگان  پرتو افکن  خواهند شد! و در اینجاست که ما با دروازه های ناگشوده ای رو در رو خواهیم  شد که درون دژهای بلورین  پساپشتشان، این کلید واژه ها  به درخشش در می آیند! 

اینجا خاستگاه چشمه ای از چشمه های دانش است که می تواند این کلید واژه ها را شناسا و گویا کند، دانشی نوباوه برا ی ایرانزمین و بسیاری از کشورها که در  زبان انگلیس بدان toponymy  و در زبان فارسی برابر نهاده ی ساده و درخور " جاینام شناسی  " را می سازیم .
اینک از سر کنجکاوی  به سراغ چند جاینام  می رویم تا آنها را بیازماییم. بسیاری از این جاینام ها واژگانی هستند که با پیشوند یا پسوندی همراهند! این پسوندها و پیشوندها می توانند کهنگی  جاینام را  نشان دهند!

به یکی از پربسامد ترین پسوندها می رسیم: پسوند "آباد ".  این پسوند  بسیار جوان است  و عمرش  از  روزگار  قاجاریان فرا تر  نمی رود!  اما برخی  از پسوندها کهنگی بیشتری دارند مانند : "کلا Kolâ"یا«kela»که پر بسامدترین  پسوند  در مازندران است.

در همین گام نخست  می باید یاد آور شد که از مهمترین نیازها برای درستی روش کار " درست خوانی / بومی خوانی " " جاینام است  و اینکار  ، بومی خوانی  گاه پا را به میدان گسترده  ی جاینام ها نیز خواهد کشید ......!برای برپایی شیوه ای  علمی در این زمینه هیچ  راهی جز "آوانگاری " وجود ندارد. امروزه  همه ی فرهنگها و دانشنامه های فارسی، هر واژ ه ای  هرچند ساده و شناخته را آوا نویسی می‌کنند!

به پهنه ی  مازندران  باز می گردیم که سرشار  از این کلید واژگان است . یکی از ساده ترین ها را بر می گزینیم، " کپور چال / Kapurčâl  ". گام دوم جداگری پسوند/پیشوند از "بن واژه" است. بن واژه را می توان "رمزینه"ی جاینام دانست زیرا این بن واژه است که پس از گذر از هزارتوها در روند تاریخ برای همیشه جاینام مستدل و مستند را بر تخت ماندگاری می نشاند. و پس از این گام است که جاینام چون اختری نوپدید می درخشد. اینک اگر تنها معنای "کپور" را در مازندرانی بدانیم، هویت چرایی نامگذاری این جاینام برمیدانک جغرافیایی مازندران تثبیت می شود.

اگر طول و عرض نزدیکترین نقطۀ شناخته را بر آن بیفزاییم، این جاینام بر روی نقشه ها، برای همگان شناسا خواهد شد. می ماند ره یافتن به پیشینه ی بُن واژه که همیشه هم از بافت زبانی یکدست برخوردار نیست. به پسوند "خیل" در جاینام "گرجی خیل" می پردازیم.

این پسوند از زبان عربی به درون فارسی امده که معنای "قبیله و ایل" را می دهد. بیگمان جاینام های بسیاری با این پسوند به جا مانده اند! اکنون یکبار دیگر به جاینام "گرجی خیل" باز می گردیم. بُن واژه ی گرجی خود نمایشی غبار گرفته از یک کوچ دامنه دار از سرزمین دوردست "گرجستان" به ایرانزمین را در پس خود دارد.

با جستجو برای این جاینام، در می یابیم که شعاع این کوچ تا مازندران و گلستان هم کشیده شده است. و از دل همین جاینام، تاریخ یا رگهایی پنهان از گذشته ی این سرزمین روشن خواهد شد!

گاه پربسامد بودن پسوندی، نمایشی از یک تاریخ یکپارچه را پیش روی می گذارد. مانند پسوند؛ کلا، کلاته و کلانتری! که بسامد آن در مازندران و گلستان بسیار فراوان است. معنای این پسوند فارسی "یک آبادی چند خانواری" است.

در جاینام های "درزی کلا darzikolâ " و "فولادکلا  fulâdkolâ" به دوره ی شکوفایی این پیشگان در آبادیهای کوچک می رسیم... دانستن معنای درزی واژه ی کهن فارسی [=دوزنده/درزی] می تواند تاریخچه/پیشینه ی آبادی را بدست دهد. در این میانه باید بیاد داشت که تراز پیجویی برای جاینامهای تک واژه بسیار بالا و از ارزش تاریخی گرانسنگی برخوردار است که بیگمان پیجویی آن نیز دشوار خواهد بود. مانند: لمراسک  lemrâsk- چاشم  mĉâš- زوهان  zohân- ایوک  ivak- واسکس  vâskas- دیهوک  dayhuk- راسک   râsk- استانست  estânest - جنه  jene- ورسک  veresk - کنیف  kanif - اتو  atu - فورگ   furg- پاسند   pâsand- شیت   itš - بجد  bojd - آفریزfrizâ - خوسف xusf  - گزخت gozoxt  - شوسف   usfš - فریزی  frizi .

گریز از کژراهه

در پی‌جویی جاینام ها یکی از نخستین گامها بومی خوانی و بومی‌نوشت، به ویژه از زبان کهنسالان است که از یکسو بر زنده بودن واژه ره می برد و از دیگر سو بی دانشی فرد بومی، ساییدگی و دگرخوانی واژه از گویشی به گویش دیگر در درازای زمان، امکان ره یافتن به ریشه و خاستگاه بن واژه را کور می کند. و چه بسیار دیده می شود که بومی خوانی وبومی نویسی گاه تابلوهای رسمی را نیز به کژراهه کشیده است مانند آبادی باستانی "رَزان" که تابلوی رضوان را بر دروازه ی خود دارد.

یا بدخوانی دریاچه ی کوچک کیو kiu [=کبود]. از نمونه های کاوش شده که سالیانی دراز جاینامی بی معنا و دورافتاده از ریشه ی تاریخی خود مانده؛ جاینامی با بوم خوانی "بازحوض" ؟! در خراسان بود، در پیجویی و تلاش کاوشگران تاریخ باستان به ساختار درست و ارزشمند "بازۀ هور"  bâzeyehurدست یافت. این جاینام درست، گسستگی پیوند خود را از تاریخ سرزمین شمال خراسان زدود و به یادمانهای گرانمایه تاریخ پیوست!

اینک اگر بر آن باشیم تا کار پژوهش جاینامها را در ساختاری ساده سامان دهیم، "برگه نمونه ای" از کار بر روی واژه را چنین می توانیم پرداخت:

جاینام (کلیدواژه)
1)    خوانش درست و دقیق واژه از روی منابع نگاشته که در صورت نداشتن مکتوبی مستند به ناگزیر گام دوم را باید برداشت !

2)    خوانش بومی / بومی نویسی که بیشتر کاری میدانی است ← گریز از کژراهه

3)    آوانگاری بر پایه ی الفبای آوایی پذیرفته ی فرهنگستان فارسی ← فرهنگ بزرگ سخن، حسن انوری.

4)    واریخت جاینام به [بُن واژه + پسوند / پیشوند + بن واژه] مانند: جاینام دارابگرد  dârâbgerd ← داراب + گرد. این پسوند پیشینه ای دور و دراز دارد و به روزگار ساسانیان می رسد و همین پسوندِ گرد [= شهر] است که می تواند بسیاری از جاینامها را بر پهنای نقشه ی ایرانزمین گویا می کند و کهنگی آن را در تاریخ نشان دهد.

5)    پی‌جویی ژرفِ بُن واژه از منابع تاریخی و جغرافیایی کهن و نوین.

6)    پیوند / گسستگی با تاریخ سرزمینی که در واقع دستاورد این پیجویی گاه، توانفرساست.

7)    ایستاندن جاینام بر جایی که خاستگاه اوست بر روی طول و عرض جغرافیایی نقشه ها تا یافتن آن برای همگان آسان باشد!

و پایان این سخنِ نیم گفته آنکه راه دور و درازی پیش روی هر پوینده ای گشوده است ...!

پس تو پای به ره در نه ... و همت بلند دار! تا تک تک شمایان کلیدواژه ای را در آن دژهای بلورین به تلالو در آورید ....


 

 



    ©2013 APG.ir