تعداد بازدید: 7283

توصیه به دیگران 1

چهارشنبه 29 اسفند 1386-0:0

عاشقا خيز كه آمد بهاران

نيما يوشيج


شكوه ها را بنه، خيز و بنگر
كه چگونه زمستان سر آمد
جنگل و كوه در رستخيز است
عالم از تيره رويي در آمد
چهره بگشاد و برق خنديد
عاشقا خيز كه آمد بهاران
چشمه كوچك از كوه جوشيد
گل به صحرا در آمد چو آتش
رود تيره چو طوفان خروشيد
دشت از گل شده هفت رنگ است
تو هم اي بينوا شاد بخرام
كه ز هر سو نشاط بهار است
كه به هر جا زمانه به رقص است
تا به كي ديدهات اشكبار است؟
بوسه اي زن كه دوران رونده است.

  • محمدرضا کوزه گر کالجیپاسخ به این دیدگاه 0 0
    دوشنبه 19 فروردين 1387-0:0

    « دوست شاعرم بیا»
    از : محمدرضا کوزه گر کالجی
    دوست شاعرم بیا با تو یه دنیا حرف دارم
    حرفایی از جنس بارون و تگرگ و برف دارم
    بیا تا معطر از دوبیتی و غزل بشیم
    سفره ی دل بچینیم تو همدلی ها حل بشیم
    بیا تا مسافر دیار خوبیها باشیم
    توی باغ آسمون مثل ستاره ها باشیم
    بیا تا محبتو همیشه فریاد بزنیم
    توی این شهر شلوغ صداقتو داد بینیم
    بیا تا خونه ای از مهربونی بنا کنیم
    به زبون همدلی همدیگه رو صداکنیم
    بیا در دفتر دل نقشی ز امید بزنیم
    توی ضرابخونه ها سکه ی خورشید بزنیم
    بیا تا با همدیگه یکدل و یکزبون باشیم
    وبه روی همدیگه گلاب خورشید بپاشیم
    بیا تا لباس یکرنگ فتوت بپوشیم
    قاصد« خوبی باشیم شراب رحمت بنوشیم
    بیا آزاد و رها مثل پرنده ها باشیم
    خالی از حرص و حسد لبریز از خدا باشیم
    بیا تا خوشه ها از خرمن عرفان بچینیم
    یا علی مددبگیم فقط خدارو ببینیم
    محمدرضا کوزه گر کالجی


    • محمدرضا کوزه گر کالجیپاسخ به این دیدگاه 0 0
      دوشنبه 19 فروردين 1387-0:0

      10 دوبیتی راجع به دهکده کوهستانی (ییلاق ) کالج
      سروده ی محمدرضا کوزه گر کالجی
      چه زیبا و دل انگیز است کالج چو روح باغ و جالیز است کالج
      بهشتی خفته در آغوش احساس ز عطر عشق لبریز است کالج
      ***
      بببین گلکی (1) و هم پل چشمه اش(2) را زشور و شوق در جوش و خروشند
      گوارا و زلال وروح بخشند تو گویی پیک پیغام سروشند
      ***
      سرا پا تپه است و دره هایش چو مار شوق اندر پیچ و تاب است
      نمایشگاهی از لطف الهی است به هر فصلی قشنگ و ناب ناب است
      ***
      تو گویی تاروپودش را سرشتند زروح سبز جنگلهای انبوه
      و چشم اندازهای بی نظیرش کند دل را رها ازهر چه اندوه
      ***
      به تابستان که گرما تاب سوز است هجوم آور شود مه گاه و بیگاه
      زند بر هم بساط موج گرما و آرد بارش نم نم به همراه
      ***
      سراید شعر باران طراوت بهشت خطه ی مازندران است
      نفسهایش معطر از بهاران و زیبا چون پل رنگین کمان است
      ***
      سرانگشت نسیم صبحگاهش کشد دست نوازش جسم و جان را
      طراوت را به دلها هدیه دارد مسیحایی کند روح و روان را
      ***
      چه چشم اندازهای باشکوهی خیال انگیز و رویایی است کالج
      تراشیدند بادل پیکرش را به هر فصلی تماشایی است کالج
      ***
      به خاک پاک کالج جای دارند سه معصوم زاده از نسل پیمبر
      که باشد تربت ایشان مطاف تمام شیعیان نیک باور
      ***
      به یمن احمد و محمود و مختار (3 ) شده کالج بهارستان تقوی
      دلا چون قنبر ثانی هماره زیارت کن مزار پاکشان را

      محمدرضا کوزه گر کالجی
      ( قنبر ثانی )

      1 و 2- نام دو چشمه در ییلاق کالج
      3- نام سه امامزاده ی جلیل القدر و صاحب کرامات و معجزات عدیده که مزارشان در کالج واقع می باشد.

      • محمدرضا کوزه گر کالجیپاسخ به این دیدگاه 0 0
        دوشنبه 19 فروردين 1387-0:0

        «آه دامنگیر»
        شکم با لقمه ای نان، سیر می گردد
        طمع بر پای دل زنجیر می گردد
        زبیخ و بن بکش دندان حرص و آز
        که رسوا شخص بی تدبیر می گردد
        لباس ظلم را هر کس به تن پوشد
        نصیبش آه دامنگیر می گردد
        هر آن کو بی خبر از خویشتن گردد
        به کوی لحظه ها تحقیر می گردد
        به بحر تیرگی هر کس شناور شد
        به ابرستان غم تبخیر می گردد
        مکن نیش زبان خویشتن را تیز
        که تیغش بدتر از شمشیر می گردد
        و بهروزی نگردد بهره ی آن کس
        که بی عشق و محبت پیر می گردد
        دل بی بهره از پروردگار عشق
        نوای سنگ را آژیر می گردد
        شود زندانی زندان «خودخواهی»
        هر آنکس غافل از تغییر می گردد
        به امروزت به فکر آسمانها باش
        که فرصت تنگ و فردا دیر می گردد

        سروده ی محمدرضا کوزه گر کالجی
        21 /11/85

        • محمدرضا کوزه گر کالجیپاسخ به این دیدگاه 0 0
          يکشنبه 18 فروردين 1387-0:0

          «تیغ بهار»
          زد عمونوروز با تیغ بهار بر رگ خواب زمستان نیشتر
          نغمه خوان آمد پرستوی امید شد به پا در هر کران شوری دگر

          ذره ذره ، نرم نرمک ، آب شد برف و قندیل و یخ از شادی و شوق
          سایه گستر شد به دلها، ابرعشق شاعران را گشت روشن، برق ذوق
          ***
          باد نوروزی وزید از هر کران تاج گل بر سر زده دشت ودمن
          می زند باد بهاری شانه بر گیسوی یاس و بنفشه، نسترن
          ***
          دشت و صحرا ودمن شد مست مست از شراب جام گلهای بهار
          چشمه ساران،جویباران،پرخروش شورو شادی شد به کا م روزگار
          ***
          بار دیگر شد زمین ، با لطف حق ارغوانی رنگ رنگ آلاله پوش
          پس تو هم ای دل بهاری باش و سبز پنبه ی غفلت برون آر از دو گوش
          ***
          بلبل عاشق به شوق روی گل می کندهر جا گریبان چاک چاک
          کاش باشد سینه های عاشقی همچو عشق عندلیبان پاک پاک
          ***
          چون طبیعت رخت نو برتن کنند مردمان با شورو شوق بسیار
          کاشکی اشکی چکد از سوز دل بهر گلهای یتیم روزگار

          محمدرضا کوزه گر کالجی
          ساری- اسفند ماه 85



          • فرزند آملپاسخ به این دیدگاه 0 0
            دوشنبه 5 فروردين 1387-0:0

            سلام

            با عکسهایی از آمل ، به روز شدم.

            http://amoly.blogfa.com/post-42.aspx

            • عماد توكليپاسخ به این دیدگاه 0 0
              پنجشنبه 1 فروردين 1387-0:0

              من از استان هميشه سر سبز لرستان هستم.لطفا شعر نيما را براي من ايميل كنيد


              ©2013 APG.ir